eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
سینه زن های حسینیم ولی روضه ی ما زخم پنهان حسن ، بین در و دیوار است قتلگاهش وسط کوچه و ضرب سیلی ست پاره های جگر از نیشِ در و مسمار است شعله ها هرچه که بالا ز پر مادر رفت دم او تنگ تر و بازدمش دشوار است شمر در خانه ی او آب حیاتی آورد بعد از آن سینه ی آشوب حسن تب دار است در غمِ غربت او اشک پناهم دادُ و درد پیچید به دور غزلی که تار است...
گفتی بخند، گریه بماند برای بعد... در من چه اشکها که پس‌انداز میشود ♥️°•○‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
گریہ هم بر غم این فاصلہ مرهم نشود مثل یڪ قهوه ڪہ از تلخی آن ڪم نشود روز و شب پیش همہ روے لبم لبخند است تا حواس احدے جمع بہ بغضم نشود آرزو میڪنم اے ڪاش دلش چون مویش پیش چشم ڪسی آشفتہ و درهم نشود من ڪہ بیچاره شدم ڪاش ولی هیچ دلی گیر لحن بم مردانہ‌ے محڪم نشود شده حتی بہ دعا دست برآرم ڪہ:"خدا! برود مشہد و برگردد و آدم نشود" خون دل خوردم و حرفی نزدم تا شاید مہربان تر بشود، تازه اگر هم نشود- با منِ ساده همین بس ڪہ مدارا بڪند عاشقم هم ڪہ نشد، خب به جہنم! نشود...
قوتت همه شب خون جگر بود ، حسن جان گریان ز غمت چشم سحر بود ، حسن جان از دوست و دشمن به تو پیوسته ستم شد مظلومی تو ارث پدر بود،حسن جان... 🥀 🏴
دیوار و در و روضه ی مادر ، کوچه پرپر شـدن ِ سـوره ی کـوثر، کوچه لاحــولَ و لا قــوةَ الا بالـلّـه ...! والله حسـن شـهیـد شد در ، کوچـه 🖤 🏴
دیوار و در و روضه ی مادر ، کوچه پرپر شـدن ِ سـوره ی کـوثر، کوچه لاحــولَ و لا قــوةَ الا بالـلّـه ...! والله حسـن شـهیـد شد در ، کوچـه
گفتگوی کفر و دین آخر به یک جا میکشد خواب یک خواب است و باشد مختلف تعبیر ها
چه بی‌هنگام سنگین کرد خواب برکه‌ها را یخ ربودند از دل مرداب عکس ماه را آوَخ! اگر می‌شد به شهر کودکی‌ها بازگشت این‌بار نمی‌بستم به پای بادبادک‌های خندان نخ ز دیروزم پشیمانم، ز فردایم هراسانم همین امروز می‌شد کاش بیرون رفت از این برزخ نمی‌خواهم بسوزم بیش از این در کورهء دنیا مرا تبعید کن ای مرگ از این "دوزخ" به آن "دوزخ" به بام سربلندی ایستادن کم مقامی نیست به پای شوق باید رفت سرمستانه در مسلخ
ای راز دار فاطمه! یادت نمی رود مادر چگونه خورد زمین در برابرت
از پا در آمدیم و نیامد به دست، یار پشتِ امید بر سر این آرزو شکست
🌺یا صاحب الزمان ادرکنی🌺 ای آخرین ذخیره‌ی این خاندان بیا تا کی به انتظار تو باشد جهان بیا مردود می‌شویم در این عصر پر بلا پایان بده به فصل بد امتحان بیا دنیا که بی‌ حضور تو مثل جهنم‌ست چاقو رسیده بر وسط استخوان بیا نزدیک اربعین شده در جاده‌ی ظهور یا صاحب‌الزمان تو بیا روضه‌خوان بیا سر بسته رد شویم ز پس‌کوچه‌های شام ای وای امان ز مجلس نامحرمان بیا آقا قسم به لحظه‌ی خون گریه کردنت تا کی به انتظار تو باشد جهان بیا ۱۴۰۱/۰۶/۱۳
دو جلوه‌ی ابدی از درخششی ازلی به خلق و خو دو محمد، به رنگ و بو دو علی نه آسمان؛ که زمین مملو از ارادتشان دوشنبه‌های جهان تشنه‌ی زیارتشان چگونه باید از این وصف جاودانه نوشت؟! دو سروِ باغ بهشتند، خوش به حال بهشت! دو سر گذاشته بر شانه‌های پیغمبر و در مباهله «ابناءنا»‍ی پیغمبر به عزت و عظمت داده‌اند نام و نشان دو باوقار، که خون علی ست در رگشان نگاه روشن‌شان آیه آیه الرحمان و در تلاقی بحرین، لؤلؤ و مرجان چگونه سر نگذارد جهان به محضرشان؟! که مهربانِ خدا فاطمه است مادرشان به یک نگاه، هزاران کمیت می‌سازند دو مصرع‌اند که یک شاه‌بیت می‌سازند اگر شتاب کنند و اگر درنگ کنند اگر که صلح کنند و اگر که جنگ کنند به یک نماز شبیه است عمر این دو امام که گاه وقت قعود است و گاه وقت قیام شده ست زندگی ما زیارت حسنین شب بقیع حسن، صبح کربلای حسین
ای راز دار فاطمه! یادت نمی رود مادر چگونه خورد زمین در برابرت
از پا در آمدیم و نیامد به دست، یار پشتِ امید بر سر این آرزو شکست
چه بی‌هنگام سنگین کرد خواب برکه‌ها را یخ ربودند از دل مرداب عکس ماه را آوَخ! اگر می‌شد به شهر کودکی‌ها بازگشت این‌بار نمی‌بستم به پای بادبادک‌های خندان نخ ز دیروزم پشیمانم، ز فردایم هراسانم همین امروز می‌شد کاش بیرون رفت از این برزخ نمی‌خواهم بسوزم بیش از این در کورهء دنیا مرا تبعید کن ای مرگ از این "دوزخ" به آن "دوزخ" به بام سربلندی ایستادن کم مقامی نیست به پای شوق باید رفت سرمستانه در مسلخ
. چه مبارک است این غم‌ که تو در دلم نهادی
گاهی تو را کنارِ خود احساس میکنم، اما ... چقدر دلخوشیِ خواب ها کم است...!!!
ای کاش دلت از دل تنگم خبری داشت یا ناله‌ی من در دل تنگت اثری داشت یا شام فراقت ز پی خود سحری داشت یا نرگس مخمور تو بر من نظری داشت ترسم نشوی با خبر از حال دل من تا سوسن و سنبل به در آید ز گِل من هرکس که تور را دید ز خود کرد فراموش هر کس که لبت دید شد از غیر تو خاموش ای کاش شبی بینمت از می شده مدهوش رندانه کشم تا سحرت تنگ در آغوش ای زلف طلایی، تو کجایی، تو کجایی کز کار فرو بسته‌ی دل عقده گشایی ای گل به خدا زندگی از بوی تو دارم دل معتکف گوشه‌ی ابروی تو دارم روز از همه عالم هوس کوی تو دارم شب با دل خود قصه‌ی گیسوی تو دارم ای کاش شبی تنگ در آغوش تو باشم می از کف تو گیرم و مدهوش تو باشم ای کاش سرم بر سر زانوی تو باشد یا پنجه‌ی من شانه‌ی گیسوی تو باشد امشب لب من بر لب خوشگوی تو باشد شب تا به سحر چشم من و روی تو باشد ای کاش بیایی و نهی لب به لب من تا خوش گذرد با سر زلف تو شب من ای برده سر زلف تو آرام و قرارم تا چند برای تو غم دل بشمارم تا چند به جای تو بود اشک کنارم از مرغ سحر پرس که هر شب به چه کارم کاش ای سحر از بهر خدا زودتر آیی یا ای مه تابان تو به جای سحر آیی ای کاش نمی‌دیدمت ای ماه دل افروز تا کس نشنیدی ز من این ناله‌ی جانسوز ای گونه‌ی تو سرخ تر از لاله به نوروز نیکی کن و مشنو ز رقیبان بد آموز ای کاش دلت از دل تنگم خبری داشت یا ناله ی من در دل سنگت اثری داشت
گرچه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت درِ این خانه به امید تو باز است هنوز
و عشق قافیه اش گرچه مشکل است اما خدا اگر که بخواهد ردیف خواهد شد...!! 
اولِ صبح را هیچ چیز بخیر نمے ڪند.. جز دو خط شعرِ فروغ دو فنجان چایِ غزل و یک دلِ سیر نگاه به چشمانِ تو ڪه مخاطبِ این شعری صبحت بخیر خورشیدِ جانم
با منِ مجنون نزن حرف از عقوبت های عشق هیچگاه از غم نترسان آدمِ دیوانه را...!
موی بلند فقط اونجاش که وقتی خوابی و میخوای از این دنده ب اون دنده بشی زیرت گیر میکنه... بیدار میشی دوتا فوش میدی به اون لعنتی که موی بلند دوس داره بعد میخوابی 😐😌♥️
تن یخ کرده، آتش را که می بیند چه می خواهد؟ همانی را که می خواهم، ترا وقتی که میبینم....