گفتمش در وصل خواهی کشتنم یا در فراق؟
گفت بیتابی مکن، خواهیم کردن زین دو یَک
#فیض_کاشانی
تو را با حسرتی کُهنه، گرفتم تنگ در آغوش
خدا حاجترَوا سازَد، تمامِ تنگدَستان را ✌️
#سعید_صاحبعلم
در تمام شعر ها می بوسمت ، اما نترس
بوسه را ارشاد قبل از چاپ سانسور می کند
#فرامرز_عرب_عامری
🙈
در خواب دیدم دیگری
بوسیـده رویت را
ایـن خواب هـا را ...
غالباً "کابوس" مینامند !
#سجاد_شهیدی
از جهنم هیچ باکی نیست وقتی سال ها....
با جهانی اینچنین هم سوختم هم ساختم
#حسین_زحمتکش
•○🌸
برای شادی روحم کمی غزل لطفا
دلم پر از غم و درد است، راه حل لطفا
همیشه کام مرا تلخ می کند دنیا
به قدر تلخی دنیای تان، عسل لطفا !
مرا به حال خودم ول کنید آدم ها
فقط برای کمی گریه لا اقل، لطفا
کسی میان شما عشق را نمی فهمد
ادا،دروغ بس است این همه دغل، لطفا
کجاست کوهکنی تا نشان دهد اصلا
به حرف نیست که عاشق شدن،عمل لطفا
"به زور آمده بودم، به اختیار مرا"
ببر به آخر دنیا از این محل لطفا
نمانده راه زیادی، کنار قبرستان
پیاده میشوم آقا... همین بغل، لطفا
#فرزاد_نظافتی
بلاتڪلیف و بیتابم شبیہ تختہ اے پاره
ڪہ ازڪشتےجدا گشتہ ست و بر دریا #رها مانده
#ڪـاوه_احمـــدزاده
مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم... با دل های تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم
قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر
بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر
هر شبِ عمرم به یادت اشک می ریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شب های یلدا بیشتر
رفته ای ... اما گذشتِ عمر تاثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز ... فردا بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ تر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچ کس از عشق سو غاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی :"عاشقم"
خون انگشتم بر آجر حک کنم : ما بیشتر...
#حامد_عسکری
روزگاری بالش از بال و پَر قو داشتم
بر سرم تاج گلی از یاسِ شببو داشتم
دختر شامی !؛ نبین حالا تمامش سوخته
تو کجا بودی ببینی تا کمر مو داشتم ؟!
زخمهای صورتم با نیشخندت باز شد
کاش بودی آن زمانی که بَر و رو داشتم
فخر نفروش و کنارم آستین بالا نکش
روزگاری مثل تو؛ من هم النگو داشتم
زل نزن در چشمهای نیمهباز و سرخ من
قبل از اینجا چشمهایی مثل آهو داشتم
غارتش کن مثل مویم؛ شانه میخواهم چه کار ؟!
آه، روزی دستِ بابا را به گیسو داشتم
دست بر دیوار میگیرم شبیه پیرزن
قبل از آوارِ کتک من نیز، نیرو داشتم
معجری که داشتم را دختری دزدید و رفت
خواستم آن را بگیرم؛ دردِ زانو داشتم
چشمهایم خواب را فریاد زد دیشب؛ ولی
مثل شبهای گذشته دردِ پهلو داشتم
عاقبت جای دوا؛ جام اجل را میخورم
کاش، در ویرانه قدری نوشدارو داشتم
رضا قاسمی
😭😭😭
عشق تردست ترا نازم که در هر جلوه ای
کرد ویران یک جهان دل را و گردی برنخاست
#صائب_تبريزی
دلمون رفت که..
إنشاءالله سفر پر رزقی باشه براتون.
التماس دعا🙏🏻
صورت من را بچرخان سوی باب القبله اش
چون برات جنتّش را باید از آنجا گرفت
#رضا_دین_پرور
احساس که در بند جدل کردن نیست
محدود به بوسه و بغل کردن نیست
پیوسته معمای جهان می ماند
زن،مسئله ای برای حل کردن نیست
#مجید_افشاری
نامہات را تازه خواندم آفتاب بیغروبم!
بیگمان وقتی تو خوبی، من هم اینجا
خوب خوبم
مہربانی ڪردی و گفتی ڪہ از حالم بگویم؛
گاه دریاے شمالم، گاه توفان جنوبم
گاه برگم، گاه بادم، گاه سنگم، گاه چوبم
گاه رودے پُرخروشم، گاه سرگرم رسوبم
گاه چون آبادےِ دورے اسیر گردبادم
گاه مانند درختی در مسیر دارڪوبم
ڪاش آب چشمہ باشم، از تنت تب را برانم
ڪاش باد تشنہ باشم، از دلت غم را بروبم
غصّه خشڪ و تر ندارد، این سر و آن سر ندارد
شیشہے رنج و غمت را ڪاش بر سنگی بڪوبم...
#ناصر_حامدی
همه شب با دل دیوانهٔ خـود در حرفم
چه ڪنم جز دل خود نامهبری نیست مرا
#صائب_تبریزی
هردم ز شوق حلقهٔ زنجیر زلف او
دیوانه میشود دل آشفته رای ما...
#عبید_زاکانی
#السلام_علیک_یااباعبدلله
من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟
خبــر ریختــن بــــــــــال و پرت را ببرم
واژه های بدنت سخت به هم ریخته است
سینه ات یـا جگـرت یــا که سرت را ببرم؟
مثل مـــــادر وسط کوچه گرفتــــار شدی
تـــن پامــــال شـــــده در گذرت را ببرم
ولــــدی لب بــزن و نـــــام مرا بــــــاز ببر
تا به همـراه نســـــــیم این اثرت را ببرم
ارباً اربا تر از این قامت تو قلب من است
چــــــونکه باید بدن مختصـــــرت را ببرم
میوه های لب تو روی زمین ریخته است
بــا عبــــــــا آمده ام تـــــا ثمرت را ببرم
بت شکن بودی وبیش از همه مبعوث شدی
حـــالیــــــــا آمــــــده ام تــا تبرت را ببرم
شبــه پیغمبـــر من معجزه هـــا داری، حیف!
قســـمت من شــده شق القــمرت را ببرم
سفره ات پهن شده در همه دشت، کریم
ســهم من هم شده ســوز سحرت را ببرم
لشـــگر روبـرویت "آکله الاکبـــــاد" اســت
کاش می شد که علی جان جگرت را ببرم
بدنی نیســت که تشـییـع کنم ، مجبــورم
تـکه تـکه تنـــــــــی از دور و برت را ببرم
عمه ات آمده بالای ســــرت می گوید:
تو که رفتــی بگــــذار ایــن پدرت را ببرم
ترسم این است که لب بر لب تو جان بدهد
بگــــــذار ایـــن پـــــدر محتضـــرت را ببرم
مادرت نیست ولی منتظر سوغات است!
عطر گیســـوی تو از این سفرت را ببرم
(مصطفی هاشمی نسب)
اين سينه هواى يار ميخواهد خب
بى تاب شده قرار ميخواهد خب
لبخند كه ميزنى لبت ميشكفد
ما هم دلمان انار ميخواهد خب ...
#سید_تقی_سیدی
حالِ دلِ جامانده که تعریف ندارد
این داغِ جگرسوز که توصیف ندارد
مجنون و پریشان شدهی نام حسینیم
دیوانهی این واژه که تکلیف ندارد
#اربعین
#یاحسین
#یاصاحبصبر
@sherenur
دلم در دست او گیر است خودم از دست او دلگیر
عجب دنیای بی رحمی دلم گیر است و دلگیرم...
#حسین_منزوی