eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه حسرتِ آغوشِ اوست در بغلم..
‌ ﺟﺰﺀ ﺟﺰﺀ هستیﺍﻡ بیﺗﺎﺏ ﺍﻭﺳﺖ...
گر تو پنداری مرا بی تو قراری هست، نیست...
پر میکشد روحم به شوق کربلایت صد اربعین دلتنگی آوردم برایت مضطرّم و ذکر لبم امن یجیب است تنها شفای قلب عاشق، بوی سیب است وقتی نمانده تا اذان عشق، ارباب این کاهل جامانده ات را نیز دریاب ای کاش میشد با شما، همسایه باشم یا لااقل این اربعین، مشایه باشم مشایه راهی از زمین تا آسمان است "انا الیه راجعونِ "عارفان است مشایه وقت عشقبازی با حسین است پاها برهنه، ذکر لبها، یا حسین است موکب به موکب، آب در دستان ساقیست آب حیات زائران، چای عراقی‌ست تا کوله بار حسرتم را باز کردم با پای دل، مشایه را آغاز کردم هر اربعین بر خوان مهرت میهمانم خود را به خیل عاشقانت میرسانم من از عمود اول مشایه مستم مست شراب ساقی روز الستم قالو بلی گفتم، دلم در کربلا ماند المنةُ ِللّه که قلبم، مبتلا ماند مشایه می آیم که دل آرام گیرد از دست پاک خادمانت، جام گیرد می آیم از هفتاد و دو عاشق، بخوانم در کربلایت تا ابد باید بمانم... باید بمانم از علی اصغر بخوانم از رد خون غنچه ی پرپر بخوانم... از خیزران و آن لب و دندان بگویم از نی سوارِ قاریِ قرآن بگویم از نعل اسب و سرخی دشت شقایق از سینه ی خرد پرستوهای عاشق از اربا اربا، اکبر لیلا بخوانم از مشک پاره پاره ی سقا بخوانم از آیه ی صبری که بر زینب رسیده وقت وداع از لاله های سر بریده بوسیده رگهای دریده از جفا را ذبح عظیم سر بریده از قفا را باید بمانم کربلا از غم بمیرم من از تپش های دلم،دور از تو سیرم حالا که با پای خیالم دوره گردم ای کاش میشد دست خالی بر نگردم ارباب خوبم کربلا را قسمتم کن من وصله ی ناجورم اما دعوتم کن...
نقش ما گو ننـگارند به دیباچه عقل ! هر کجا نامه عشق است ، نشان من و تُست
چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود ای پاره ی دلم، که بریزم به پای تو
سعدیا داروی تلخ از دست دوست به که شیرینی ز دست دیگری
‌دل و دین بردی و اکنون پیِ جان آمده‌ای بنشین تا به تو آن هم بسپارم، بنشین...
با دو ابرویت دلــــــــم یاد خــــدا افتاده باز این چه محرابیست آخر روی آن چشمان ناز قـــــامتت از راستی نقش "صراط‌المستقیم" راه را سمت بهشت آرزوهــــــــا کــــــرده باز قرص مـــاه صورتت تفسیر وجه الله هست روز و شب افتـاده سمت قبله‌اش چشم نیاز در قنـــــوتم دیدمت، انگار حـــوری دیده ام ذکـر شد طولانی و از قلب و با سوز و گداز پای من بنـــــد تشهد بود وقتــــــی رد شدی مهــــربان! آهسته‌تر رد شو میـــــان هر نماز گاه گاهی سر بزن هنــــــگام نیت کـــــردنم این نمــــــاز خشک را پرنور و عرفانی بساز ✍
تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد همین که می چکد از چشم آسمان شعر است...
باز اربعین رسیده و عشاق صف به صف این گوشه من به گریه و دل رفته آن طرف یک رو سیاه غرق گناهم ولی خداااا دلتنگ کربلایم و دیوانه ی نجف
آخر ای دوست نخواهی پرسید که دل از دوری رویت چه کشید؟ سوخت در آتش و خاکستر شد وعده های تو به دادش نرسید! مشیری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‏این مجازی بودن‌ها یک روز تمام می‌شود! و ما خیلی حقیقی پاسخ رفتارهای مجازی‌مان را می‌گیریم! ؟
به آتش دل من داده جان،بدون ترحم دو چشم هیزمی تو،برای بار هزارم هزار راز نهفته به چشم برمودات که وزن بیت شده در میان چشمت گم به هر مسیر رَوم ختم میشود به دو چشمت تمام جادّه ها ختم شد به منظره ی رُم هر آنچه چشم به غیر دو چشم تو است خیالی است به باد می دهد آخر ،مرا فریب توهم ..... دیار چشم تو ملک ری است و سهم منِ هیز فریب ابن زیاد است و حسرتِ دو سه گندم همین که سنگ لحد جا گرفت روی تن من دو چشم تو است که مستم کند به جای میِ خُم اگر که قسمت من بعد مرگ ،‌چشم تو باشد عزا و گریه حرام است و ختم و سوم و هفتم
🌹 جز بوسه بر روی تو را در سر ندارم هر چند خواهی گفت "خواهر! سر ندارم"😭😭 «می خواستم خون گلویت را بشویم شرمنده هستم من که آب آور ندارم» با من نگو این استخوان، دست تو بوده با من نگو ... من خواهرم ...باور ندارم انگشت تو آن سوی گودال اوفتاده ست آیا برادر میل انگشتر ندارم؟ از خیمه های سوخته تا پیکر تو ... چیزی بغیر از چشمهای تر ندارم این بار را تنها به بالینت رسیدم عباس ما رفته ست ... عون اکبر ندارم هر چه که کردم نیزه از تن در نیامد نایی برای مصرعی دیگر ندارم ای کاش می شد روزها با تو بمانم سر روی حلقومت گذارم بر ندارم
رَبِّ‌أُنَاجِیکَ‌بِقَلْبٍ‌قَدْأَوْبَقَهُ‌جُرْمُهُ خدایاتوراباقلبی‌میخوانم‌که گناه‌آن‌راهلاک‌کرده🚶🏻‍♂!
نیست کم مادر، که در عالم پسر دارد جای آن، ام‌البنین قرص قمر دارد در میان هاشمی‌ها، شاخ شمشاد است از جوانی، در کنار پیر و استاد است هم معلم، هم پدر، وقتی علی باشد آن پسر باید که یک همچون یلی باشد کم در این عالم، به غیر از او برادر نیست هست، از عباس اما، باوفاتر نیست او نه تنها برده با نامش، دل ما را عاشق خود کرده حتی، ارمنی‌ها را این جهان کوچکتر از درک مقام اوست این که عالم دید، یک مو، از مرام اوست در جوانمردی، جوانمردی نظیرش نیست هیچکس چون او، علمدار امیرش نیست عشق مثل عقل، حیران مقامش بود این برادر، کاشف الکرب امامش بود کیست این ساقی؟ که گشته عالمی مستش او که زد دست خدا هم، بوسه بر دستش او نمی‌نوشد، از آبی که به لب دارد چون که یکجا، قد یک عالم، ادب دارد عشق اگر دارد بهایی، آبرویش اوست یوسف زهرا، بنازد که عمویش اوست بر لب مستان عالم، یا اباالفضل است خوش به حال آن دلی که با اباالفضل است
باز امشب در خیالات خودم گم می‌شوم آخر رویای من شب های جمعه، کربلا...
در صحن حرم حیرت ما دیدنی است در وقت سلام، این صدا دیدنی است دیدیم بهشت می‌وزد از حرمت آری، شب جمعه کربلا دیدنی‌ است ... 💔
چشمم دوباره تر شده ، شرمنده ام حسین از شرمِ بی لیاقتی آکنده ام حسین قامت فراز میکند آنکس که لایق است من بی لیاقتم که سرافکنده ام حسین پایم کشیده شد همه جا ،جز حریم تو عارت میاید اینکه تو را بنده ام حسین؟ دیدی چگونه وعده ی هر ساله میدهم من زائرِ خیالیِ آینده ام حسین اشکِ میانِ خنده ی من ،اشک شوق نیست میگرید از فراق تو هر خنده ام حسین در حسرت زیارت تو عمر من گذشت یک کربلا به من بده، تا زنده ام حسین امشب تو را قسم به علی اصغرت دهم چون نام اوست، ضامنِ پرونده ام حسین
بکش به روی سرم دست مهربانت را که باز حس کنم آن لطف بیکرانت را عجیب نیست از این "چشمِ هرچه را دیده" ندیده است اگر جلوه‌ی عیانت را غریبه راه ندارد به خلوتت اما به روضه یافته‌ام بارها مکانت را "رواق منظر چشم من آشیانه‌ی توست" کرم نما و نگاهی کن آشیانت را به این امید که باشم اسیر دستانت کبوترانه رها بودم آسمانت را هزار جاده مرا می‌رسانَدَم تا عشق اگر که گم نکنم راه جمکرانت را به زیر سایه‌ی الطاف تو بزرگ شدم مگیر از منِ کوچک، تو سایه‌بانت را بگو حسین و درآور دوباره اشک مرا که سیر گریه کنم چشم روضه‌خوانت را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیریست که از روی دل آرای تو دوریم محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم ✍
بی‌همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود ...!
لبخند می‌زدم که نفهمند عاشقم شادی نقاب بود و کسی باورش نشد ترکابادی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارباب مدت‌هاست که چشم انتظارم از کل دنیا کربلا را دوست دارم‌ ای شاه عالم من گدای رو سیاهم آقا اجازه هست که چیزی بخواهم؟ امسال اگر که راه دارد، فصل پرواز با کاروان اربعین راهی شوم باز؟
به آن کسی‌که بُوَد مایل بهشت بگو تورا بهشت مرا سایه‌ی لوای حسین ...
تا بر دلم خیال تو تصویر می‌شود یادت به پای خاطره زنجیر می‌شود مهر گیاه عشق تو، چون بذر بی زوال بر سینه می‌نشیند و تکثیر می‌شود وقتی نگاه می‌کنم این کوچ تلخ را در سینه بغض آه، گلوگیر می‌شود آن قطره های سرخ که از نیزه می‌چکد خورشیدِ روی توست که تفسیر می‌شود تصویر شهر شام چنان بغض کربلا در خاطرم چو کوه زمین‌گیر می‌شود چون کوچ یک پرنده ز پاییز فصل سرد زین شهر غم گرفته، دلم سیر می‌شود بی آفتابِ روی تو هر روزِ من به چشم دیواری از شب است که تصویر می‌شود مویم اگر سپید شد و قامتم خمید اینجا جوان هم از غم تو پیر می‌شود ما را بخوان دوباره به باغ نگاه خویش آن روز می‌رسم که دگر دیر می‌شود