دوری و دوستی حکایت ماست...
غیر از این هرچه هست در هوس است!
پای احساس در میان باشد
انتخاب پرنده ها قفس است...!
#یاسر_قنبرلو
"هنوز از شب من چند استکان مانده
هنوز قسمت دلگیر داستان مانده
کلافه ام وسط خنده اشک میریزم
بهار آمده اما غم خزان مانده
تورفته ایی و به ظاهر اگر چه آرامم
پر است ابر دل از بغض در دهان مانده
دلم گرفته شبیه پرنده ایی زخمی
که در دلش غم یک لحظه آسمان مانده
فرار میکنم از مبتلا شدن اما
کدام شاعر از عشق در امان مانده
هنوز حرف دلم را نگفته ام ای وای
چقدر تا غزل آخرم زمان مانده
نگیر دست کسی را به فکر من هم باش
تمام شهر مرا با تو یادشان مانده
#سجاد_صفری_اعظم"
در پشت پرده نقش خودم را فروختم
در نقش شمع رفتم و بر صحنه سوختم
بیگانه با تو مشتریِ صبح میکده
من کیستم برهنهتر از سنگ یخ زده
من کیستم مگر که به من اعتنا کنی
یا کیستی مگر تو که کار خدا کنی
گفتم به صخرهی سر این مست میخوری
آنقدر میروی که به بنبست میخوری
طوفان به پا نکن پسر نوح مال تو
سنگ سیاه قلوه کنِ کوه مال تو
زنگولهی برنجی خمّار مال من
ته ماندهی طبلهی عطّار مال من
رویای کندن پرِ پرواز مال تو
تنها مداد مردم شیراز مال تو
خشت شکستهی لب این بام مال من
بد خوانده و نخواندهی خیّام مال من
تصنیف پر درآمد و آواز مال تو
لای هزار بقچه پسانداز مال تو
چیزی که واقعیت رویاست مال من
این نخنما که غصهی فرداست مال من
زهر کشندهای که به پیمانه ریخته
تلخابهای که از رگ بیگانه ریخته
مهمان این خرابه اگر مردم تو بود
آدم هراس کوچه و سردرگم تو بود
با یک نگاه از همه چیزم خبر گرفت
در حد یک اشاره مرا در نظر گرفت
راکد نماند و چشم مرا تیرهتر نخواست
دیوانه را به دلبر خود خیرهتر نخواست
از شرم گونهی تو چه سیبی رسیدهتر
از پردهی حیای تو بالا کشیدهتر
کوچکتر از لب تو ندارم که تر کنی
تا بگذرم ولی بگذارم هدر کنی
#امیر_حسین_هدایتی
"چقدر قافیه ها را به غم دچار کند
منِ بدون تو با زندگی چکار کند؟
چقدر دلهره ی تلخ بی تو بودن را
ته تمام غزل هایش استتار کند
دلم گرفته شبیه کسی که میخواهد
طناب بردارد از خودش فرار کند
بگو به مرگ سر راه اگر مسیرش خورد
کنار پنجره روح مرا سوار کند
سکوت من به زنی پابه ماه میماند
که عصر جمعه دلش گریه را ویار کند
خوش ست بوسه به لب های شوکران با تو
بیا که با تو دلم عشق زهرمار کند...
همیشه توی خودم ریختم غمم را ،کاش
سکوت های مرا شعر من هوار کند...
#سجاد_صفری_اعظم"
شبانه گوشهی دفتر ترانه میبارم
اجازه هست بگویم که دوستت دارم ؟
اجازه هست بگویم به خاطرم برگرد ؟
که دست از سر این خاطرات بردارم ...
اجازه هست بگویم دوباره دلتنگم ؟
ببین که نزد تو زانو زدند اشعارم ...
اجازه هست نگویم خدانگهدارت ؟
تو را همیشه کنار خودم نگه دارم ...
اجازه هست نگویم ! خودت بفهمی زود
زبانِ چشم مرا، چشم مستِ بیمارم ...
"کمی به فکر تو باشم اگر جسارت نیست"
مرا ببخش که شب بی اجازه بیدارم ...
#نرگس_سادات_موسوی
سفر در پیش و رهزن در کمین و بارِ تو سنگین
به جز خوبی هر آن ثروت که داری وقفِ تاراج است.
#علیرضاشیدا
روی عادت هایتانبا اســـــم عشـــــق
پل نسازید از هوس بر هر دلی...
#مهنازنجفی
هزار آتش و دود و غم است و نامش عشق
هزار درد و دریغ و بلا و نامش یار ...
#مولانا
"پيراهن تو بتابد
تا من به بند رخت خورشيد خيس را بياويزم
هنوز حسرت پيراهن تو در تن من است
ببين چگونه چين می خورم و
چروک می شوم
چين مي خورم و
چروک ميشوم
دارد کم کم بيشتر سردم ميشود
پيراهنت را بده بپوشم!"
#حسین_شکربیگی
ایهام و استعاره و تمثیل و نقطه چین
آسان که نیست شاعرِ چشمان او شدن !
#محمدعلیبهمنی
پر از واهمه شد تمام وجودم
همان لحظه تا در به رويت گشودم
عطش ريخت در جان من چشمهايت
به هم ريخت يکباره بود و نبودم
طنين نگاهت غمی داشت انگار
پر از همهمه باز شعری سرودم
به آتش کشيدی تو سوز غزل را
و جاری شدی باز در تار و پودم
اگر تا به حال از تو چيزی نگفتم
ببخش ای پرنده پرنده نبودم.
#معصومه_شیخ_مرادی