eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
رخساره برافروخته ای را دیدم از آب حیات، جرعه ای نوشیدم سرمست رخ خضر، چو بید مجنون با پای برهنه در هوا رقصیدم
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
زیر باران نگاهت سرو بستان می‌شوم بی‌تو مثل قاصدک در باد رقصان می‌شوم سرزمین مادری شد سینهٔ دلجوی تو دور از آغوش گرمت دل‌پریشان می‌شوم تو اگر شیرین نباشی بیستون را می‌کَنم مثل مجنون راهی دشت و بیابان می‌شوم گنج‌نامه شاهد عشق اهورایی ماست خوب می‌داند که بی‌تو ابر باران می‌شوم
بسم‌الله الرحمن الرحیم حکمران بی‌غرور مثل نخلی سربه‌زیر، مثل کوهی پرغرور جاری لب‌های تو، زمزم آیات نور مثل باران بهار دلکش و شورآفرین مثل موجی بی‌قرار، مثل دریاها صبور کودکی‌هایم پر از خاطرات سبز توست ماه بهمن می‌زدیم ریسه را با شوق و شور؛ روی دیوار کلاس، زنگ جشن انقلاب غصه‌ها گم می‌شدند در هیاهو و سرور عکس لبخند تو را تا پدر زد در اتاق داد بی‌بی‌جان سلام بر شما از راه دور مادرم آهسته گفت: ای امام مهربان! کاش می‌کردی تو از کوچهٔ خوابم عبور خواهرم لبخند زد گفت: خانم گفته است می‌رسد این انقلاب تا به فردای ظهور بوی عزت می‌دهد درس تاریخ وطن می‌کند وقتی دبیر نهضت او را مرور من نوشتم بی‌هوا در میان دفترم دوست دارم من تو را، حکمرانِ بی‌غرور
نایی نمانده، نی شده‌ام، ناله‌ام خوش است اصلا برو... که آه مرا نیشکر کنی
هدایت شده از بارش‌های قلم من
گفتی که برگ زردم و طوفانم آرزوست گفتم کویر خشکم و بارانم آرزوست
این چشم‌ها.... این چشم‌ها یک روز دنیا را به هم زد در گوش طاغوت زمان بانگ عدم زد وقتی همه از زندگی مایوس بودند پیغمبرانه آمد و از عشق دم زد وقتی همه آشفته و سرگشته بودند خندید و در آرامشی زیبا، قدم زد لبخند شادی قسمتِ مستضعفان شد بر جان استکبار عالم رنگ غم زد او جرأت فریادمان داد و به ما گفت: باید بدون بیم، حرف از بیش و کم زد او با شکوه انقلاب بی‌نظیرش آغاز استقلال ایران را رقم زد تاریخ را از نو روایت کرد و زیرش امضای روح اللهی خود را قلم زد ای کاش از راهش نمی‌ماندند بعضی!!! ای کاش می‌شد بیشتر حرف از حرم زد...
کسی با "موج" موهایت "کنار" آمد به غیر از من؟ کسی با هستی اش پای قمار آمد به غیر از من؟ کدامین سنگدل فکر شکار افتاد غیر از تو کدام آهو به میدان شکار آمد به غیر از من؟ تمام شهر در جشن "تماشا"ی تو حاضر شد تمام شهر آن شب در شمار آمد به غیر از من برایت دستمال کاغذی بودم ولی آیا  کسی در لحظه ی بغضت به کار آمد به غیر از من؟ مرا از "جمع" خاطرخواه ها "منها" کن ای حوا تورا کافیست آدم هرچه بار آمد به غیر از من
من را نگاه کن که دلم شعله ور شود بگذار در من این هیجان بیشتر شود قلبم هنوز زیر غزل لرزه های توست بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شود من سعدی ام اگر تو گلستان من شوی من مولوی سماع تو برپا اگر شود من حافظم اگر تو نگاهم کنی اگر شیراز چشم های تو پر شور و شر شود "ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود" آنقدر واضح است غم بی تو بودنم اصلا بعید نیست که دنیا خبر شود دیگر سپرده ام به تو خود را که زندگی هرگونه که تو خواستی آنگونه سر شود
روزی اگر به خانهٔ قلبم گذر کنی شاید مس وجود مرا مثل زر کنی شرح غم جداییِ از تو چه فایده؟ ای‌کاش کام تلخ مرا چون شکر کنی سنگ صبور باش و کمی با دلم بمان تا تیغ غصه‌ را تو به من بی‌اثر کنی جان می‌دهی به طبع غزلگوی مرده‌ام وقتی‌که شاعرانه به شعرم نظر کنی یک‌شب بتاب بر دل من ماه کاملم تا با نگاه خود شب غم را سحر کنی با رفتن دوباره‌ات ای نوبهار عشق! من هم دوباره... نه! تو نباید سفر کنی من عاشقم بیا و قبولم کن و بمان از عشق و عاشقی که نباید حذر کنی باقیِ عمر سبز خودت را بهار من! باید همیشه با منِ دلداده سر کنی
تکّه‌ای بی‌شکل بودم مِهر او اعجاز کرد دخترک با دیدنم تا آسمان پرواز کرد دل‌پریشان بودم و دلخون ولی با بوسه‌ای هشت‌درهای بهشتی را برایم باز کرد دوستم خواند و برایم خانه‌اش را میخ زد بهترین شکل صداقت را به من ابراز کرد یک جهان محو تماشایش شده‌، او محو من طرح او بر صورتم، آری مرا ممتاز کرد سال‌ها از باغ چشمانش محبت چیده‌ام کاش می‌شد صورت پُرچین او را ناز کرد (جعفری)
او که طرحی نو میان سیل غم انداخته یک جهان را مات خود کرده است یا دلباخته انقلابش انفجار نور بود و دشمنش بیشتر از هرکسی به مدح او پرداخته کوهِ پا برجاست ، زیر هجمه ی نمرودیان آنچه روح الله با خون شهیدان ساخته گفته اند و بارها تفسیر شد این شاهکار باز هم بکر است و بُعدش را کسی نشناخته در قطار انقلابیم و فرج در پیش رو هرکسی از این قطار افتاده بیرون، باخته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شده صادر انقلاب حتی سرود و شعر آن هر کجا بینی رسیده بیش و کم‌ هم خیر آن با تمام مشکلات هستیم پای انقلاب... ما نمی خواهیم چیزی از خداوند غیر آن هر کجایی می روم با افتخار و سربلند... در میان جمع حاضر من بگویم ذکر آن "عاصی" 🍃❤️🍃🇮🇷🍃☺️ 🌹چهل و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بر امت حزب الله مبارک باد 🌹نثار امام و شهدا ۳صلوات
دلگیرم و دلتنگم و دل سرد و دل آشوب فرمانده‌ی شرمنده‌ی یک لشگر مغلوب فرعون به گِل مانده‌ی افسانه ی نیلم هر بار شود گوشه‌ی چشمان تو مرطوب شیرینی خرما، عسل و شهد زیاد است اما نه به اندازه‌ی لبخند تو مطلوب چشمان تو فیروزه  و لبهات عقیق است احسنت به دستی که تراشیده تو را خوب
او آمد و تاج و تخت از مد افتاد غم ریخت به کام ظلم و ایران شد شاد فهمید جهان که باتوکل به خدا با دیو همیشه می شود در افتاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صعود تیم ملی ایران مبارک همه‌‌ی ایرانی‌های عزیز👌👏👏👏🌼🌼🌼🌼🎊🎊🎉🎉🪅🪅
ساده از دست ندادم دل پرمشغله را تا تو پرسیدی و مجبور شدم مساله را...! من "برادر" شده بودم و "برادر" باید وقت دیدار، رعایت بكند "فاصله" را دهه ی شصتی دیوانه ی یكبار عاشق خواست تا خرج كند این كوپن باطله را عشق! آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را...! عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست خواستم باز كنم با تو سر این گله را
بعد عمری در کجا باید که پیدایت کنم از کدامین پنجره باید تمنایت کنم من نمی گویم زمین را زیر و رو کردم ولی سال ها گشتم به دنبالت که پیدایت کنم بارها رفتم کنار آینه شاید که تو ذره ای جا مانده باشی و تماشایت کنم تا به کی باید برای پنجره، گلدان پیر یا برای آینه امروز و فردایت کنم من برای این دل دیوانهء چشم انتظار با کدامین قسمت و تقدیر معنایت کنم حق بده، من حق ندارم بی تو باشم، حق بده حق ندارم خوب من، یک عمر تنهایت کنم باید از دیوارهای رو به رویم رد شوم بی تو می پوسد دلم، باید که پیدایت کنم
عاشق که باشی اشک معنایی دگر دارد حتما خدا هم از دل عاشق خبر دارد او اشک های هر شبم را دیده و گفته است... این گریه ها بی شک برایت دردسر دارد از عشق تو شیدا شدم دیگر چه میخواهی؟ دیوانه ام، دیوانه چیزی هم مگر دارد؟! شاید که برخیزم ببینم نیستی دیگر عاشق که باشی خواب دیدن هم خطر دارد من در خیالم با تو و عشق تو تنهایم اما مگر این عشق رویایی ثمر دارد؟! من ماندم و کابوس تنهایی بگو آیا آغوش تو جایی برای یک نفر دارد؟! تا زنده ام در شعرهایم با تو می مانم عاشق که باشی شعر معنای دگر دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شبتون بخیر🌼🌼🌼
سلام صبحتون به‌خیر 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
بزرگا اماما مهین یادگارا زمین را زمان را بلندا نگارا همین را هم آن را بلندا نگارا مهین یادگاری تو این خاک خونرنگ غیرت نشان را زهی صیت نامت ز عالم فراتر زهی عطر یادت گرفته جهان را حنیف مقدم خلیل معاصر که در هم شکستی ستمکارگان را تو زنجیر زجر زبونان بریدی هم از یاوه گویان بریدی زبان را سر سرکشان را به چنبر کشیدی که گردن شکستی تو گردن کشان را ستم می گریزد ز درگاهت آری که درخاک غلتیده آن آستان را صلابت تو از کوه داری؟ زهی سهو که کوه از تو دارد شکوه گران را هم از شانه های تو دارد نشانی اگر صخره بر خود نبیند تکان را گره خورده با دین چنان صیت نامت که فریاد تو یاد آرد اذان را سلاح تو ایمان قرین تو قران بریدی امان شاه صاحب قران را نه تیغ و نه ترگ و نه هیهای لشکر نه در کف گرفتی عنان وسنان را نه اسبان تازی ز جیحون جهاندی نه تسخیر کردی قلاع فلان را نه بازو شکستی نه بارو گشودی نه در بند کردی فلان خاندان را نه تاج زمرد نه تخت زبرجد نه بر تن قبا دوختی پرنیان را چه کردی که این خیل مشتاق محروم به درگاه تو تحفه آورد جان را حکومت به دل ها مرام شما بود که لرزاند تا بن دل حاکمان را زهی فکر وتدبیر پیرانه ی تو که در شورش آورد خیل جوان را بزرگا اماما تو را دوست داریم و هم نزهت نهضت جاودان را گران بود داغ تو بر خلق زیرا گرفتی تو از خلق خواب گران را تو گفتی به اعجاز کشف و شهودت که اسلام گیرد کران تا کران را زمان چشم دارد به آن روز موعود تماشای موعود صاحب زمان را که خاک از فراوانی سبزه و گل خجالت دهد باغسار جنان را جهان از تماشای او گر بگیرد بسوزاند از غمزه ای کهکشان را ببخشد به یعقوب ها چشم بینا بگیرد ز ایوب ها امتحان را بسی راز ناگفته را سر گشاید بشوید هم از گرگ کنعان دهان را بزرگا اماما تو را دوست داریم و آن انقلاب بزرگ جهان را!
حرف عشق پیش از تو آب معنی دریاشدن نداشت شب مانده بود و جرأت فرداشدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ، زَهرهٔ دریاشدن نداشت در آن کویر سوخته، آن خاک بی‌بهار حتی علف اجازهٔ زیباشدن نداشت گم بود در عمیق زمین شانهٔ بهار بی‌تو ولی زمینهٔ پیداشدن نداشت دل‌ها اگرچه صاف، ولی از هراس سنگ آیینه بود و میل تماشاشدن نداشت چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق این عقده تا همیشه سرِ واشدن نداشت