eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
يا صاحب الزمان عج ☘️من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم 🍃از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم! ☘️همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس 🍃من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم ☘️رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند 🍃من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم! ☘️همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن 🍃از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم! ☘️سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست 🍃من از بی مهری این ابرهای تار میترسم! ☘️تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم 🍃از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم! ☘️طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است 🍃از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم! ☘️شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد 🍃من از بیماری آن دیده خونبار میترسم! ☘️به وقت ترس و تنهایی، تو هستی تکیه گاه من 🍃مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم! ☘️دلت بشکسته از من، لکن ای دلدار رحمی کن 🍃که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم! ☘️هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم 🍃ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم! اللهم عجل لوليک الفرج🤲 🍃
بعضی وقت ها دوست داشتن ، حیاتی دیگر است زنده نگه داشتن کسی درونت حتی با وجود این فاصله های دور... 💟
مرا بپوش به تو می‌آیم...
هرکس که شنید از غمِ تقدیرِ رقیه یک شب نگذشته‌ست که شد پیرِ رقیه هرگز نکند نیم نگاهی به گناهی چشمی که شود گریه‌کنِ تیرِ رقیه آن کوه که نزدیک‌ترین قُلّه به ماه است سرشانه‌ی سقاست به تعبیر رقیه هرگاه که برخاست اذان علی اکبر در خیمه شنیده شده تکبیر رقیه ما را خود زهرا سر این سفره نشانده می‌خواست شود شیعه نمک‌گیر رقیه در شیعه عموماً پدران، دختری هستند در جامعه دیده شده تاثیر رقیه در آینه با"حیدر" و "زهرا" نَزَنَد مو تصویر"علی‌اصغر" و تصویر "رقیه" صد مرجع تقلیدِ مُفَسِّر نتوانند یک خط بنویسند ز تفسیر رقیه لبنان و عراق و یمن و سوریه را کاش یک روز بنامیم "جماهیرِ رقیه" تیغ دو دم دختر این طایفه، اشک است ارثیه‌ی زهرا شده شمشیر رقیه با گریه‌ی جانکاه، سرِ شام چه آورد! دشمن شده مبهوتِ تدابیر رقیه این طفل چه کرده‌ست که یک‌ریز کتک خورد؟ ای زجر مگر بوده چه تقصیرِ رقیه بس کن همه‌ی موی سرش ریخته نامرد بس کن شده از زندگی‌اش سیر، رقیه
ما ساکتیم و ساده، اما بی صدا، نه بی ادعا و بی دل، اما بی وفا، نه با ناز خواندی، بعد از آن، با ناز راندی حاجت زیاد است از درت، حاجت روا، نه می‌گفتی از اول نیا، حالا که دیگر عمری بلاتکلیفم و پا در هوا، نه با ما بِه از این باش، چون تلخی شنیدن ساده است از بیگانگان، از آشنا، نه از اولش با لرزش پشت صدایت می‌خواستی ویران کنی قلب مرا، نه؟ یک ذره ایمان را رها کن تا بماند با خلق جنگیدم برایت، با خدا، نه صدها غزل گفتم که چیزی را بپرسم اما جوابم یک کلام است: آری یا نه؟ | | ♥
ای کاروان آهسته تر گوییا گلی جامانده است کودکی از آل رسول یَکّه و تنها مانده است در آفتاب سوزان میان خارِ مغیلان گلی ز گلهای زهرا توی صحرا مانده است السلام علیک یا ایاعبدالله 😭😭😭😭🏴🏴🏴🏴
تنها خبر خوش جهان در واقع ریتم ضربان قلب یک دی ماهیست😍👌
بابا یکی من را به قصد کشت میزد هربار که گفتم یاعلی بامشت میزد یک بار گفتم اسم زهرا مادرت را دیدم که نامردی لگد از پشت میزد 😭😭😭😭😭
من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟ خبــر ریختــن بــــــــــال و پرت را ببرم واژه های بدنت سخت به هم ریخته است سینه ات یـا جگـرت یــا که سرت را ببرم؟ مثل مـــــادر وسط کوچه گرفتــــار شدی تـــن پامــــال شـــــده در گذرت را ببرم ولــــدی لب بــزن و نـــــام مرا بــــــاز ببر تا به همـراه نســـــــیم این اثرت را ببرم ارباً اربا تر از این قامت تو قلب من است چــــــونکه باید بدن مختصـــــرت را ببرم میوه های لب تو روی زمین ریخته است بــا عبــــــــا آمده ام تـــــا ثمرت را ببرم بت شکن بودی وبیش از همه مبعوث شدی حـــالیــــــــا آمــــــده ام تــا تبرت را ببرم شبــه پیغمبـــر من معجزه هـــا داری، حیف! قســـمت من شــده شق القــمرت را ببرم سفره ات پهن شده در همه دشت، کریم ســهم من هم شده ســوز سحرت را ببرم لشـــگر روبـرویت "آکله الاکبـــــاد" اســت کاش می شد که علی جان جگرت را ببرم بدنی نیســت که تشـییـع کنم ، مجبــورم تـکه تـکه تنـــــــــی از دور و برت را ببرم عمه ات آمده بالای ســــرت می گوید: تو که رفتــی بگــــذار ایــن پدرت را ببرم ترسم این است که لب بر لب تو جان بدهد بگــــــذار ایـــن پـــــدر محتضـــرت را ببرم مادرت نیست ولی منتظر سوغات است! عطر گیســـوی تو از این سفرت را ببرم (مصطفی هاشمی نسب)
••° دلم گرفته و کاری نمی کند باران چقدر حال‌و‌هوایم شبیه اهواز است! ♥️
بخت آن ندارم که یارم کند یاد من                   حال من که گوید،که گوید به صیاد من گرچه شده دل زار گرفتاربه بیداد او                عاقبت رسد عشق،رسد عشق به فریاد من ساقیا کجایی ،کجایی که در آتشم                 وز غمش ندانی ،ندانی چه ها می کشم 🌹
گرگــــــــ..... عاشــــق.... آهویــــی شـــــد.... تمام دندان هایش راکشیــــــد.... تااورانخــــــورد.... اما آهـــــوی اورفــــــــت..... حال اومانده وبره هایی که به او میخندنـــــــد.
باید برای عاشقی دیوانه باشی آتش خطر دارد ولی پروانه باشی یک باغ گل را هم اگر دیدی بدانی باید فقط دور و بر یکدانه باشی مثل کسی که با زلیخا پشت در بود با اقتضاء نفس خود بیگانه باشی طوری ستون های دل خود را بسازی دنیا بلرزد هم نترسی خانه باشی حتی اگر قافیه را جایی ببازی پشت ردیف عاشقی مردانه باشی چتری شوی هنگام باران روی دوشش یا که برای گریه هایش شانه باشی یا با دل از منطق بگویی عاقلانه یا اینکه بیدل، عاشقی دیوانه باشی
خواستم شعر بگویم قلمم زار گریست چشم دفتر سر این شانه ی دیوار گریست آمدم نقش تو را بر سر قالی بکشم تار و پود غزلم بر سر آن دار گریست عزم کردم که تو را از نظرم پاک کنم دل به امید خوش لحظه ی دیدار گریست روح بیمارم و در کالبدم درد ازل جگرم در عطش سینه ی تب دار گریست فال حافظ که زدم گفت نخواهی آمد طوطی فال فقط بر من بیمار گریست بعد تو سقف غزل های مرا باران شست عنکبوتی که نمرد از غم آوار گریست
روزی به پات غم نخورم شب نمی شود این دلشکسته صاحبِ منصب نمی شود مُردن به پای "یار"،ملاک تَقَرُّب است "پروانه" تا نسوخت مُقَرَّب نمی شود حُر را ادب به مرتبه ی حُرّیَت رساند هرگز قفس سرای مودب نمی شود در بارِگاه شاه،یکی جُون می شود هر نوکری،غلامِ مُجَرَّب نمی شود هیئت کلاس حضرت زهرا برای ماست جز او کسی معلم مکتب نمی شود این روضه ها ستون بنای تشیُّع است مذهب بدون روضه که مذهب نمی شود هرکس که صحبت از تو کند..،گریه می کنم دیوانه پیش خلق مُعَذَّب نمی شود ما گریه کرده ایم ولی هیچ گریه ای مانند گریه بر غم زینب نمی شود ** قربان جسم دَرهَم شاهی که اهل دِه هر کار می کنند مرتب نمی شود
بخت آن ندارم که یارم کند یاد من                   حال من که گوید،که گوید به صیاد من گرچه شده دل زار گرفتاربه بیداد او                عاقبت رسد عشق،رسد عشق به فریاد من ساقیا کجایی ،کجایی که در آتشم                 وز غمش ندانی ،ندانی چه ها می کشم 🌹
با گناهان زیادی شده ام مثل کسی که ندارد دل دیدار و ندارد نفسی
کاش میشد قلب ما از ياس بود تك تك گلبرگ آن احساس بود پاك و سبز و ساده و بي ادعا كاش میشد بهتر از الماس بود كاش میشد عشق را تفسير كرد عاشقي را با محبت سير كرد
نوکری بر در این خانه مراتب دارد ترک این روضه هم انگار عواقب دارد اختیاری که ندارد دل حیران شده ام اشتباه است اگر گفته که طالب دارد غیر این خانه کجا راه دهندم مولا بی تو اصلا چه کسی گفته که صاحب دارد قهر کردم مثلا تا که نگاهی بکنند غافلم قهر مرا باز مراقب دارد از ازل عشق تو در قلب نزازم گنجید از همین روست که جانم به تو راغب دارد من شدم وارث سادات ولی صد افسوس عملم گفت که یک نسبت کاذب دارد من بدم معترفم چون که سیاهم اما دور از نام تو دل،حکم محارب دارد آرزوها همه در کرببلا گفته شدند چون بدانم حرمت یک تب جاذب دارد من به عشقش سر و جان میدهم اما مردم باز گویم که حسین سجده واجب دارد
علیهاالسلام 🔹دختر اِنّا فَتَحنا🔹 انتقامش را گرفت این‌گونه با اعجازِ آه آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه قصۀ کرب‌وبلا را دختری تغییر داد کاخ‌ها ویرانه شد، ویرانه‌اش شد بارگاه چادرش دست نوازش بر سر صحرا کشید سبز شد خارِ مغیلان و فدک شد هر گیاه دختر این قوم تکلیف حجابش روشن است چادرِ او تار و پودی دارد از خورشید و ماه دختر اِنّا فَتَحنا اشک می‌ریزد ولی گریه‌های او ندارد رنگ زاری هیچ‌گاه بر سرش می‌ریخت خاک از بام‌ها، می‌سوختند دخترانِ زنده در گور عرب از این گناه بین طوفان، غنچه و گل سر در آغوش هم‌اند او به زینب یا که زینب می‌بَرَد بر او پناه تا شود زهرا، فقط یک کارِ باقی مانده داشت شانه زد بر آن پریشانِ تنور و قتلگاه چون زبانش بند می‌آمد خجالت می‌کشید با سرِ بابا سخن می‌گفت، اما با نگاه آه بابا! پا به پایت سوختم، خوردم زمین رنگ گیسویم دلیل و زخم پهلویم گواه ماند داغِ نالۀ من بر دل دشمن، فقط خیزران وقتی که خوردی زیر لب می‌گفتم آه جنگ پایان یافت بعد از تو چهل منزل ولی عمه می‌جنگید با دستان بسته، بی‌سلاح اربعین من نیستم از او سراغم را نگیر این امانت دار را شرمنده‌تر از این مخواه بعد از این هرجا که رفتی با تو می‌آیم پدر پای من زخمی‌ست اما روبه‌راهم روبه‌راه...
اصلاً حسين جنس غمش فرق مي کند اين راه عشق پيچ و خمش فرق مي کند اينجا گدا هميشه طلبکار مي شود اينجا که آمدي کرمش فرق مي کند شاعر شدم براي سرودن برايشان اين خانواده، محتشمش فرق مي کند “صد مرده زنده مي شود از ذکر يا حسين” عيساي خانواده دمش فرق مي کند از نوع ويژگي دعا زير قبه اش معلوم مي شود حرمش فرق مي کند تنها نه اينکه جنس غمش جنس ماتمش حتي سياهي علمش فرق مي کند با پاي نيزه روي زمين راه ميرود خورشيد کاروان قدمش فرق مي کند من از "حسينُ منّي" پيغمبر خدا فهميده ام حسين همش فرق مي کند
اول سلام و بعد سلام و سپس سلام با هر نفس ارادت و با هر نفس سلام باید سلام کرد و جواب سلام شد بر هر کسی که هست از این هیچ کس سلام فرقی نمی کند که کجایی ست لهجه ات اترک سلام ، کرخه سلام و ارس سلام ظهر بلوچ ، نیمه شب کُرد و ترکمن صبح خلیج فارس، غروب طبس سلام بازارگان درد! اگر می روی به هند از ما به طوطیان رها از قفس سلام "دیشب به کوی میکده راهم عسس ببست" گفتم به جام و باده و مست و عسس سلام معنای عشق غیر سلام و علیک نیست وقتی سلام رکن نماز است، پس سلام! قبل از سلام جام  تشهد گرفته ایم ما کشتگان مسلخ عشقیم، والسلام
صبح یعنی که گل از بستر خود پا بشود وجهان بر اثرش محشر کبری بشود صبح یعنی که اگر پنجره را وا بکنم دیده ی من به گل روی شما وا بشود و خدا خواسته باشد که در آن صبح قشنگ مهر من نیز بیفتد به دلت...جا بشود صبح یعنی که" تو" اول نفری باشی که_ از "من" خویش در آید و کمی"ما" بشود! صبح من صبح قشنگی که سر پیچ گذر به تو برخورده وروزیم مهیا یشود به نگاهی...چه مبارک سحری خواهد شد بین ما عشق اگر مهر و امضا بشود محمد تقی نظری
چگونه جان ندهد عاشقی که دلتنگ است؟ کسی که با غم دوری مدام در جنگ است
«مرهم نهاد نام تو بر زخمِ کاری ام...»