eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
YEKNET.IR - roze - shahadat imam sadegh 1401 - motiee.mp3
2.8M
🎤 🎧 این اشک چشم ما همه وقف عزای تو
بیزارم از کسی که برنجانَدَت ولی . . . ! لعنت به هرکسی که تو را دوست دارَدَت
هر بار غوغا می‌کنم،هر بار قیصر می‌شوم هر بار رامم می‌کنی،هر بار من شر می‌شوم! می‌خندی و از خنده‌ات،خشمم فروکش می‌کند و اشک میریزم به یک سیلاب منجر می‌شوم اشک مرا می‌بینی و شک میکنی با اینکه در  قلب هزاران برکه و دریاچه باور می‌شوم انگار صد دیوان شعر،در چشم خود داری که من با یک نگاه کوچکت،یک شعر از بر می‌شوم من ده تولد دارم هر باری که می‌بینم تو را صد بار با هر اخم تو،میمیرم آخر می‌شوم لبخند نه!می‌لرزم از هر ریزخند کوچکت با بردن نام تو هم،یک جور دیگر می‌شوم میدانی اشعار مرا،از چیست عالم بر شده؟ هر بار طردم میکنی،من"منزوی" تر می‌شوم                                                                         
بايد تـــــو را هميشه بــــه دقت نگاه كرد يعني نه سرسری، سر فرصت نگاه كرد خاتون! بگو كه حضرت خالق خودش تو را وقتــــی كـــــه آفريد چـــه مدت نگاه كرد هر دو مخدرند كـــه بيچاره می كنند بايد به چشم‌هات به ندرت نگاه كرد هر كس نظاره كرد تو را دلسپرده شد فرقــی نمی‌كند به چه نيت نگاه كرد عارف اگر برای تقرب به ذات حق زاهد اگـــر برای ملامت نگاه كرد تو بی‌گمان مقدسی و كور می‌شود هر كس تو را به قصد خيانت نگاه كرد
در حسرتم که بین سخن‌ها تصادفا یک بار هم به اسم صدایم کنی فقط!
دیدمت دورنمای در و بام ای شیراز سرم آمد به بر سینه سلام ای شیراز وامداریم و سرافکنده ز خجلت در پیش که پس‌انداخته‌ایم این‌همه وام ای شیراز توسن بخت نه رام است خدا می‌داند ورنه دانی که مرا چیست مرام ای شیراز نکهت باغ گل و نزهت نارنجستان از نسیمم بنوازند مشام ای شیراز نرگسم سوی چمن خواند و سروم سوی باغ من مردد که دهم دل به کدام ای شیراز به قیام از بر هر گنبد سبزی سروی چون عروسان خرامان به خیام ای شیراز توئی آن کشور افسانه که خشت و گل تست با من از عهد کهن پیک و پیام ای شیراز سرورانت مگر از سرو روانت زادند که در آفاق بلندند و به‌نام ای شیراز قرن‌ها می‌رود و ذکر جمیل سعدی همچنان مانده در افواه انام ای شیراز خواجه بفشرد سخن را و فکندش همه پوست تا به لب راند همه جان کلام ای شیراز زان می لعل که خمخانه به حافظ دادی جرعه‌ای نیز مرا ریز به جام ای شیراز زان خرابات که بر مسند آن خواجه مقیم گوشه‌ای نیز مرا بخش مقام ای شیراز تُرک‌جوشی زده‌ام نیم‌پز و نامطبوع تب عشقی که بتابیم تمام ای شیراز شهسوار سخنم لیک نه با آن شمشیر که به روی تو برآید ز نیام ای شیراز شاید از گرد و غبار سفرم نشناسی شهریارم به در خواجه غلام ای شیراز
لبخندِ تو آمیزه‌ای از شرم و سکوت است انگار لبت غنچه‌ی باغ ملکوت است من دست به سوی تو برآورده‌ام ای ماه! این مست درختی‌ است که در حال قنوت است این خاک به بارانِ نگاه تو بهاری‌ست ای عشق! بدون تو جهانم برهوت است بر مستی ما خرده مگیرید رفیقان این سکر تماشای جلال و جبروت است  «پرسیدی‌ام از عشق و جوابی نشنیدی» پژواک صدای تو سکوت است، سکوت است
در "اردیبهشت" تا می‌توان، دچار باید شد به یکدیگر... هوایش جان می دهد برایِ دلدادگی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
درکوچه‌ی لیلا گذرِ خار و خسان نیست! مجنون نشود، هرکه ندارد جگرِ عشق... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بیهـوده چرا منکر ِچشــمـان تـو باشم..؟ عاشق شده‌ام‌، عشق که کتمان شدنی نیست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خم ابروی‌ تــو سرمشق کدام‌ استـٰاد است ؟! که‌ خرابـٰات دلم‌ درپیِ‌ او آبـٰاد است! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌾🌼 حوالیِ اردیبهشت بوی بهشت می آید ! عطر شکوفه ها و خاکِ باران‌خورده هوش از سرِ مردم شهر پرانده ! فصل بهار شوخی بردار نیست, تمام آدم‌ها را عاشق می‌کند ... 🍃🌼
مصداق حتّی تُنفقوا ممّا تُحبّونم از تو گذشتم! از تو که محبوب من بودی!
از تو دل می‌کَنم و باز گرفتار تو‌ام.. بی سرانجامم و هر روز پیِ کار توام.. دلِ بیچاره در ابهام، هنوزم غرق است.. به خیالی که تو هستی و منم یار توام.. بس که تب می‌کنم و وِرد لبم هذیان‌ است.. به همه گفته‌ دلم، یکسره بیمار توام.. تشنه‌ی جرعه‌ای از جامِ نگاهت شده‌ام.. خسته و چشم به راهِ شبِ دیدار توام.. گاه احساسِ همان کشتی دریا دارم.. که فرو رفته به اعماق و در افکار توام.. حق من نیست که این‌قدر بمانم بی‌تو.. نیستی، باز صبورانه وفادار توام.. رفتی و مانده به جای تو غمِ خاطره‌‌ای.. که به تکرارِ همان داغ، عزادار توام..
کاش در سکوتِ تو همانقدر "دوستت دارم" باشد که در اشتیاقِ من...
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟ که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه‌هایت به قصه‌ی تو هم امشب درون بستر سینه هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز به هیچ بند و فسونی نمی‌کنند رهایت دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت هنوز دوست نمی‌دارمت مگر به تمامی؟ که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
زیباییِ چهره‌ات زمینگیرم کرد در گودالِ خیال زنجیرم کرد من نوگل باغ زندگانی بودم رفتی و غم نبودنت پیرم کرد
میترسم از حسی‌که بعداز تو قرار است بـا زخــــم های کهنه قــــربانی بگیــــرد
چه غم که خط خطی ِ چشم هام ناخواناست؟ تو خوانده ای همه ی آنچه در دلم دارم
تو آن صیاد طنازی که بی ناز و دغل بازی شکار خویش را بی دام و بی دانه می گیرد.
قصد من از حيات، تماشای چشم توست ای جان فدای چشم تو؛ با قصد جان بيا
در ازدحام غریبی، زمین مچاله شده و ماه محوِ سکوت سیاه‌چاله شده کجای ارض و سمائی امام خوبی‌ها؟ نصیب‌ هر‌ شبمان‌ بغض‌ و‌ آه‌ و‌ ناله شده پیالهٔ دلمان پر ز خونِ غیبت شد شرابِ نابِ ظهورت هزار‌ساله شده
مگو نشستن ما در سکوت بی‌ثمر است همین که خلوت خود را شکسته‌ای هنر است کسی به غربت من از تو آشناتر نیست ولی شناختم از تو هنوز مختصر است مرا به محکمه عقل می‌بری، اما هنوز در دل ما حکم عشق معتبر است به حرف هیچ‌کسی اعتنا مکن جز عشق که سرنوشت من و تو به دست یک نفر است همیشه فرصت عاشق شدن مهیا نیست مرا به حرف بیاور که مرگ پشت در است
صبحت بخير حضرت دلدار بي بديل من را ببوس، اول صبح است ... بي دليل ...