eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لرزه ها بر دل دیوانه من می افتاد یک نفر شکل تو از کوچه ما رد شده بود
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری برآید از دلم آهی،بسوزد هفت دریا را…!
لعنت به شعر بس که ورق می زند تو را من شهریار تو ، تو ثریّای دیگری جغرافیای شهر ، بهم ریخت بعدِ تو کی می شود دوباره از این کوچه بگذری؟
چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی
هر چه گفتم جملگی از عشق خاست جز حديث عشق گفتن دل نخواست حشمت اين عشق از فرزانگی ست عشقِ بی فرزانگی ديوانگی ست
‌ حالا نه اینڪه باز بخواهم تو را ولی آغشته ای به دیگری و در دلِ منی ‌‌‌‌‌
هر کس که به جان دسترسی داشته باشد باید که به دل مهر کسی داشته باشد زان بر سر بیمار غمش پا نگذارد ترسد که مبادا نفسی داشته باشد دل ناله‌کنان رفت پی محمل دلدار کاین قافله باید جرسی داشته باشد گر یاد گلستان نکند هیچ عجب نیست مرغی که به تنها قفسی داشته باشد از الفت بیگانه بیندیش که حیف است دامان تو هر بوالهوسی داشته باشد در پرده قدح نوش فروغی که مبادا سنگی به کمینت عسسی داشته باشد # فروغی_بسطامی
☺️✋🏻 اشاره کن که "بِشکُفَم" حتی در این "یخ بستگی"....
ای آن که در نگاهت حجمی زِ نور داری کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟ در خواب دیده بودم یک شب فروغِ رویت کی در سرای چشمم قصد ظهور داری؟ علیک یا اباالصالح مهدی
هزار جامه ى پرهيز دوختيم و هنوز نظر زِ روىِ تو بردوختن ميسر نيست
من نوشتم "عاشقش" هستم‌، ولی او در جواب : هی نوشتُ هی‌ نوشتُ هی نوشت و پاک کرد ...
شبیه بغض نوزادی که ساعت هاست می گرید پُر از حرفم کسی امّا... زبانم را نمی فهمد!
باز با خوفـــ و رجــــــــــا سوے تو مے آیم من دو قدم دلهـــــره دارم ، دو قدم دل تنڪَ ام
حیرت هرکس دراین عالم به قدر بینش است هرکه بیناتر دراین هنگامه حیران بیشتر
‌ گیرم گناه از من و گیرم خطا ز تو کوته به بوسه عاقبت این ماجرا کنیم...
از آخرین باری که گفتی دوستت دارم یک هفته یا یک قرن...‌! یادم نیست... یادم نیست...!
دوستت دارم و تو، عشق چه می‌دانی چیست؟! قصه حتی به گل و سینی و چایی نرسید!
🌹دهــۀ فجـر مُـبـارک🌹 💥اݩڣجـــــاڔ ݩـــــۋڔ💥 آمـد امامی که به حق مٵمـور بوده از هرچه خودخواهیّ ِ دنیا دور بوده ذکر تمام لحظه هایش یا خدا بود او انقـلابش؛ انفـجـار نـور بوده 🖍 ( ؏ـارفــ ) ١٢بهمن١۴٠٠ ـــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍎 ............. 🍎 ••••✾•🌿🌺🌿•✾••••
چه رفته است بر این بینوا؟نمی پرسی؟ کجاست شور و شر من؟کجا؟نمی پرسی مگو که از غم این سالخورده باخبری تو سالهاست که حال مرا نمی پرسی
یک شیوه ی نازت به مراد دل ما نیست ای خوی تو ناسازتر از خوی زمانه!
سؤال کردم از او عشق چیست؟ چشمانش سکوت ریخت برایم، جواب خوبی بود..!
به نوای دردمندی برسم به قُرب یزدان به دلم نوای یارب به سرم هوای رحمان بده ای خدای منّان به رَهَم چراغِ افروز که‌ بخوانمت شبی را به‌ نوای گرمِ سبحان
نه اهل کشتی نوح و نه سرنهاده به کوه برای آمدن مرگ از انتظار پرم
اول قصه ی هر عشق کمی تکراریست آخرِ قصه ی فرهاد شنیدن دارد...
خفتھ بودم کہ خیال تُ بہ دیدار من آمد؛ کاش آن دولت بیدار مرا.. بود دوامۍ شفیعی ‌کدکنی
از نگاه روی تو، دل سیر می‌گردد مگر آخر آدم با تو باشد، پیر می‌گردد مگر با نگاهی قلب من را کرده‌ای مالِ خودت شهر با یک حمله‌ای تسخیر می‌گردد مگر لحظه‌ی دیدارِ عکست نیز خشکم میزند بی طناب، این دست و پا زنجیر می‌گردد مگر عاشقم باشی نباشی، سرد باشی یا که گرم حس عاشق لحظه‌ای تغییر می‌گردد مگر در میان حس من، هر واژه عاجز مانده است آتش دل با سخن تعبیر می‌گردد مگر...
اگرچه خلق، مرا از تو برحذر دارند از اشتیاق من و چشم تو خبر دارند
باشد که روزگار بچرخد به کامِ دل باشد که غم،خجل شود از صبرِ قلبِ ما...
ای رفته كم‌كم از دل و جان، ناگهان بيا مثل خدا به ياد ستمديدگان بيا قصد من از حيات، تماشای چشم توست ای جان فدای چشم تو؛ با قصد جان بيا چشم حسود كور، سخن با كسي مگو از من نشان بپرس ولی بی‌نشان بيا ايمان خلق و صبر مرا امتحان مكن بی آنكه دلبری كنی از اين و آن بيا قلب مرا هنوز به يغما نبرده‌اي ای راهزن دوباره به اين كاروان بيا