کاش من و تو
دو جلد از یک رمان عاشقانه بودیم
تنگ در آغوش هم
خوابیده در قفسههای کتابخانهای روستایی
گاهی تو را
گاهی مرا
تنها به سبب تشدید دلتنگیهایمان
به امانت میبردند ...!
#عباس_معروفی
دلم،
در دستِ او گیر است
خودم از دست او دلگیر...
عجب دنیای بیرحمی
دلم گیر است
و دلگیرم ...
#حسین_منزوی🚶🏿♂
از وقتى يادم نيست دوستت داشتهام!
حتى قبل تر از وقتى كه يادت نيست....
#کامران_رسول_زاده
غزلی را که سرودم چه رَسا میخواند
"دوستش دارم و از بخت بد او میداند"
نه فقط عشق، که عاشق کُشِ قهّار شدم
بیخ گوشم، غزلی همچو فَلَک میخواند
عجبا ! اوچه قضایی شده در طالع من
با همین بغض گلو، عاشق من میماند
#بداهه
#سارهساداتمعین
خدا دیوان شعرش را نشان داده ست با #زینب
الم نشرح لک زینب؛ و ما ادراک ما زینب
#سلام_دوستان_روزتون_بخیر
#شهادت_حضرت_زینب_تسلیت 🖤
#حضرت_زینبس🍃
صلابت از حیا و از وقـارت میشود جاری
شکوهِ چادرت یادآورِ کعبه ست پا تا سر!
#مرضیهعاطفی
یک گوشه ی دنج باشد و چاییِ تو
من خیره به چشم های شهلایی تو
مانند همیشه چای مان سرد شود
از دست زبان بازی و زیباییِ تو...
#محمدجواد_منوچهری
@gida13
با چه رویی بنویسم که بیا آقا جان
شرم دارم خجلم من ز شما آقا جان
با چه رویی بنویسم ز غم دوری تو
که گناهان من آزرده تو را آقا جان
مهربانانه به یاد همه ی ما هستی
آه از غفلت روز و شب ما آقا جان
صحن چشمان ترم منتظر مقدم توست
قدمی رنجه نما ، بهر خدا آقا جان
صبح آدینه قلم کوی تو را می پوید
می شود همسفر باد صبا آقا جان
قلم و دست غلامانه ی من می لرزد
با چه رویی بنویسم که بیا آقا جان
#مرتضی_روح_افزا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼به نام برآورده کننده آرزوها🌼
🌹#سلام_امام_زمانم
خورشید من ٺویے وبے حضورٺو
صبحم بخیرنمےشود
🌹اے آفٺاب من
گرچهره رابرون نڪنے
ازنقاب خود
صبحے دمیده نگردد
بہ خواب من
🌹#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی_عج
🌹سلام
🌸✨صبح زیباتون بخیر و خوشی، روزتون مهدوی ✨🌸
قرار از تو، شمال از تو، خیالِ مخملش با من
شب و باران و یک کلبه میانِ جنگلش با من
خجالت می کشی شاید که ساکت مانده ای، باشد
تدارک دیدنِ رویایمان از اولش با من
بیا کارت نباشد بختمان گرچه گره خورده
رهایی از طلسم و هرچه جادو جنبلش با من
دو پلکت را ببند و حس کن آهنگِ قدمها را
اتاقی با تمِ پاییز و رنگِ خردلش با من
بده دستت به دستم گرمِ گرم از شعله هایِ رقص
اجاقِ چاقِ رنگین طاق و چوبِ صندلش با من
صفایی کن بده لم بر حریرِ ماهِ رویِ ابر
ردیفِ نازبالش هایِ نرمِ ململش با من
فدایِ خستگی هایت، لبی تر کن بخوان شعری
صدایِ قُل قُلِ قوریِ چای و منقلش با من
برای شاممان یک سفره شعر و دلبری با تو
کمی ریحان و خوشبختی و نانِ بَل بَلَش با من
جهان تا بوده گرچه دل شکستن بوده آیینش
دلت را دستِ من بسپار، حلِ معضلش با من
تو با من تا تهِ رویا بیا تا آخرِ این شعر
غزل با خطِ نم نم رویِ برگِ جنگلش با من
عاشقانه های #شهراد_میدری
انار تحفهی دوران خونجگر شدن است
و سیب خاطرهی تلخی از بشر شدن است
ردیف ممتد دیوار، آسمان را بست
هنوز پنجره در فکر بالوپر شدن است
نپرس کشتهی دستان نازنینت کیست...
عذابِ «قاتل سهراب»، باخبرشدن است
اگر تو مادر فرزند من نخواهی بود
کدام مژده مرا بدتر از «پدرشدن» است؟
شعاع زخم دلم ریشه میزند به درون
شبیه چاه که کارش عمیقتر شدن است
تو دختری کن و آتش بزن جهان مرا
که با تو سوختن انگیزهی پسر شدن است
#سعید_مبشر
من! پادشاه مقتدر کشوری که نیست!
دل بسته ام ، به همهمه ی لشکری که نیست!
در قلعه، بی خبر ز غم مردمان شهر
سر گرم تاج سوخته ام، بر سری که نیست!
هر روز بر فراز یقین، مژده می دهم
از احتمال آتیه ی بهتری که نیست!
بو برده است لشکر من، بس که گفته ام
از فتنه های دشمن ویرانگری ، که نیست!
من! باورم شده ست که در من، فرشته ها،
پیغام می برند ، به پیغمبری که نیست!
من! باورم شده ست ، که در من رسیده است،
موسای من، به خدمت جادوگری که نیست!
باید ، برای اینهمه ناباوری که هست،
روشن شود، دلایل این باوری که نیست!
هرچند ، از هراس هجومی که ممکن است،
دربان گذاشتم به هوای دری که نیست،
فهمیده ام ، که کار صدف های ابله است،
تا پای جان محافظت از گوهری که نیست!!
#حسین_جنتی
اجازه هست که تعبیر خوابتان باشم؟
کنارتان باشم، همرکابتان باشم؟
در این جهان سراسر هراس و دلشوره
دلیل کم شدن اضطرابتان باشم؟
میان این صف دلدادهها امیدی هست
که من، اگر چه کمام، انتخابتان باشم؟
چه دوردست امیدی که آرزو دارم
که آرزوی شب پر شهابتان باشم
شنیدهام که شبی خواب آسمان دیدید
اجازه هست که تعبیر خوابتان باشم؟
#محمدرضا_معلمی
چه سالیان و قرون و هزاره ها زنها
گذشتهاند یواش از کنارهها زنها
اگر چه قدر ندارند بوده از آغاز
نبرد بر سر مالالتجارهها_ زنها
زن سیاه و سفیدی شبیه مادر من
زنان رنگی توی کاباره ها زنها
نه سرکتاب نشان از نجاتشان داده
نه قهوه و ورق و استخارهها زنها
که سرخی همه ماتیکهای سرخند و
طلاییِ همهی گوشواره ها زنها
زنان پولک و منجوق، حریر و ابریشم
کبود زیر لچکها و شارهها زنها
چه شد که آنهمه پروانههای اطواری
بدل شدند به اندوهپارهها _زنها_
#غزل
#مرضیه_رستمی
ای مرگ رها کن منِ خاکستری ام را
این روح مکدر شده ی بستری ام را
امید که از خاک رکاب تو بگیرم
یاقوتِ برازنده ی انگشتری ام را
آغوش تو آنقدر صمیمی ست که حتی
در خاطرم آورد منِ مادری ام را
با شوق تو از چهار جهت باز گشودم
بال و پرِ پروانه ترین روسری ام را
من را بشکن تا که بروید دلم از نو
برشاخه ام آویز منِ دیگری ام را
#سمیه_خردمند
یک شاعر دیوانه هستم اهل پاييزم
ازشعر، رويا و غزل، از عشق لبريزم
گاهی تمام بیت های شعرِ من تلخ است
گاهی ولی مصرع به مصرع قند می ریزم
در شعرهایم عمقِ احساساتِ من پیداست
احساسِ پاک و ساده ام، حسِ غزل خیزم
گاهی میان گریه ام مستانه می خندم
اغلب ولی با خنده هم خیلی غم انگیزم
حس میکنم پرواز کار مشکلی هم نیست...
گاهی که شعری می کند از شوق سرریزم
یک روزهایی هست درگیرم فقط با یأس
گاهی به امّیدي دروغین هم مي آویزم
در یک کلام ساده من جمع تناقض هام!
یک شاعر دیوانه هستم، اهل پاییزم...!
#طاهره_اباذری_هریس
گلی ز شاخه جدا شد، شکوفهای پژمرد
من آرزوی خودم را به گور خواهم برد
بهار شوق ندارد برای ما وقتی
خزان که میرسد از راه باز باید مُرد
ز خلق این همه نفرین در این زمانه نبود
اگر زمانه دلِ خلق را نمیآزرد
کلافِ بازیِ دنیا به صبر پیچدهست
ندیده غصهی آینده را نباید خورد!
به این اُمید که از خاک سر زند روزی
من آرزوی خودم را به گور خواهم برد
#بی_نا #بینا
#نفیسه_سادات_موسوی
گم کردهام بدون تو راه نجات را
خضرم که دادهام ز کف آب حیات را
.
درد است این که با همهی پادشاهیام
مجبورم انتخاب کنم کیش و مات را
.
پشت بهانههای تو هر بار نکتهای ست
حفظم تمام زیر و بم این نکات را
.
رحمت به روزگار! که پستی بلندیاش
رو کرده دست زندگی بیثبات را
.
ای عشق! این سکوت به معنای عجز نیست
حرمت نگاه داشتهام خاطرات را
.
.
#نفیسه_سادات_موسوی
نه راضیام به تظاهر، نه شیوهام این است!
هرآنچه میکشم از عقلِ مصلحتبین است!
چه باک اگر به منِ مست تازیانه زدند؟
که حرفِ راست بهایش همیشه سنگین است!
شکست اگر دل عاشق، به عشق خرده مگیر
مگر گناه مسلمان به گردن دین است؟!
.
به شادی و غم دنیا نمیتوان دل بست
در این زمانه که لبخندها نمادین است!
ببخش اگر غزل تازهای نمیگویم
که معنی غم تو برتر از مضامین است
#نفیسه_سادات_موسوی
#بی_نا
.mousavi_23 .
.
#آرشیو_طور به مناسبت #روز_جهانی_چای :
.
دیگر نخواهم گشت عاقل، چای لطفا!
من، یاد تو، افکار باطل، چای لطفا!
تلخ است کام من شبیه قهوهی ترک
غمباد جا خوش کرده در دل، چای لطفا!
میگردم عمری مثل آهوی پریشان
دنبال تو منزل به منزل، چای لطفا!
دکتر برای درد قلبم نسخه پیچید
بی دارچین، با اندکی هل، چای لطفا!
تو، همچنان از خاطراتم میگریزی
من، همچنان سمت تو مایل، چای لطفا!
خم شد غرورم زیر پای بیمحلی
من له شدم، اما چه حاصل؟ چای لطفا!
وقتی که دست از آرزویت برندارد
باید گرفت این قلب را گل، چای لطفا!
دیگر بریدم از تمام دلخوشیها
مبهوت و گیج و منگ و غافل، چای لطفا!
سیرم من از دنیا و از نامردمیها
اصلا کمی زهر هلاهل ....چای لطفا!
.
#نفیسه_سادات_موسوی
امروز هم به خاطره پیوست ، میروم
من ، آنیام كه یکسره از دست میروم
.
من نیز مثل جمع زمینخوردگان تو
هشیار سویت آمدم و مست میروم
.
غیر از تو من به هیچكسی دل نبستهام
حتی اگر كه با تو به بنبست میروم!
.
میخواستم کنار تو باشم ، نخواستی
حالا که انتظار تو این است ، میروم
.
بُگذار درد دل کنم ای سنگدل! ولی
این بار اگر که بغض تو نشكست، میروم...
.
چیزی برای باختن اینجا نمانده است
ای عشق! من بدون تو از دست میروم...
.
#نفیسه_سادات_موسوی
با قلب بیقرار و نگاه امیدوار
مثل همیشه بی تو نشستم به انتظار
آشفته است فکرم و هر لحظه میشوم
از دردها رها و به دلشورهها دچار
اقبال من همیشه به وفق مراد بود
باور نمیکنم که نبردم در این قمار
تلخ است چای و کام من از چای تلختر
تار است چشمهای من از اشک بیشمار
مردم دوباره خیره به تنهاییام شدند
این بار هم نیامده بودی سر قرار
#نفیسه_سادات_موسوی
از بس به چارچوب محبت مقیدیم
هرجا که عشق دم زده کوتاه آمدیم
از حال ما زِ اهلِ شریعت سوال شد
هر مذهبی -به غیر جنون- گفت مرتدیم
دنیا اسیر فتنه و آشوب و جنگ بود
ما بیخیال معرکه، شطرنج میزدیم
چشمان تو، برابر من برق میزنند
چندیست بین مردم دنیا زبانزدیم
دنیا به کام ماست، چه باک از نگاهها
حرف و حدیث و شایعه بودهست از قدیم
عقل کسی به منطقِ ما قد نمیدهد
باشد قبول، اهلِ جهان خوب و ما بدیم
#نفیسه_سادات_موسوی
#صلاللهعلیکیااباعبدالله 🍃
چنان بر هم زدی هنگامهی صحرای محشر را
کـه طومار شفاعت در کـف پیغمبران گـم شد
#امیرخسرودهلوی