eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مپرس از روزگارم مهربان! حال مرا تنها... عقیقِ اصل داند کنج بازار بدلکاران
خوابند وکیلان و خرابند وزیران بردند به سرقت همه سیم و زر ایران ما را نگذارند به یک خانهٔ ویران یارب بستان داد فقیران ز امیران
تورا یک روز بر دوشم ازینجا میبرم بی شک به سارق های دیوانه کسی مشکوک نخواهد شد
اذانِ عشق می‌خوانم،به سمتِ قبله روی‌ات، شده قبله نمایِ من نسیمی از سرِ کوی‌ات، کنم آغاز تکبیری،به ذکرِ نامِ والای‌ات، گواهی می‌دهم..اشهد،به لاالّهَ آلای‌ات رسول اللهِ عشقی تو،گواهی می‌دهم اشهد ولی اللهِ احسـاسـی،گذشته طاقت‌ام از حد، دلم..حیِ علی عشق‌اش،نمازِ عشق بر پا کن، شتابان سمتِ فلاح اش،دلم چشمانِ خود واکن، دلم..حیِّ علی خیری،عمل کن عهد و پیمان‌ات، دمیده عشق را در تو،فدای‌اش کن دل و جان‌ات، دوباره وقتِ تکبیر است،قیام و بستنِ احرام، اذانِ عشق سر دادم،نه صبح و ظهر و عصرو شام، تو یا هو یا که یا الله،نمی‌دانم،به هر نامت، اقامه می‌کنم اینک،شده هنگامِ قد قامت،، صمد هستی،احد هستی،تو رب‌العشقِ یکتایم، تو یا هو یا که یا الله،نمیدانم،به هر نامت، اقامه میکنم اینک،شده هنگامِ قد قامت، صمد هستی،احد هستی،تو رب العشقِ یکتایم، نه بت هستی نه بت خانه،به سمتِ عشق می‌آیم،
نگیرد مرغِ دل در سینه آرام از خیالِ او که در کنج قفس، بلبل به بوی گل نمی سازد......!!!! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
منحنی قامتم قامت ابروی توست خط مجانب بر آن سلسله گیسوی اوست حد رسیدن به او مبهم و بی انتهاست بازه تعریف دل در حرم کوی دوست چون به عدد یک تویی من همه صفرها آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست بی تو وجودم بود یک سری واگرا ناحیه همگراش دایره روی توست!
ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ ِ نافـذﺕ ﺍﻋﺠـﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﯼ کـه ﭼﻪ دلبـرانـه ﻋﺸﻮﻩ ﺭﺍ ﺁﻏـﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﭼﻪ ما شراب خوشدلی را در خفا نوشیده‌ایم خوشگوارا روبرویم ﻧﺎﺯ ﻣﯽ‍ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﭼﻪ درﺳﺤﺮﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﮔﻞ ﺩﻝ ﻣﯽﺭﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯﻧﺴﯿﻢ ﺩﮐﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﯼ ﮐـﻪ چه دلگشا را آمـدی تا کــوچه ی رنـدان به ناز دلبری ازخواجه ی ﺷﯿﺮﺍﺯ ﻣﯽﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﭼﻪ از عبیرآمیز ِخوش بو تا به رکن آبادِ سبز کویِ سعدی را پُراز آواز می کردی که چه نت به نت با واژه‌ها بر وزن باران میزدم نای ِ نی را با غزل دمساز می‌کردی که چه در تحیـر مانـده‌ام بانو عسل با کف زدن ﺁن همه ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍﺍﺑﺮﺍﺯ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩی که چه
زبان آرزوهای محالم، فقط یک حرف دارد؛ زمستان است و حالم برف دارد.
خورشید چشمانت چه برق آسا غروبید رکعت به رکعت عاشقی هایم قضا شد 🍂🍃
ما زِ چشمِ مَستِ تو مَستیم و این دیوانه‌ها لافِ مَستی می‌زَنَند از باده‌ی اَنگورِشان...
«هرکجا ویران بُوَد آنجا امید گنج هست» عشق گاهی با سلامی در خیابان می‌رسد!
حال مرا نپرس که هنجارها مرا مجبور می کنند بگویم که بهترم
... به کارم گیر افتاده خودت مشگل گشایی کن در این دریای طوفانی دوباره ناخدایی کن
روز هشتم شده اما هنوز هم زارم هنوز در دلِ خود آهِ بی اثر دارم همیشه توبه شکستم همیشه بخشیدی ولی به جای شما این منم طلبکارم اگرچه از تو به من خیر می‌رسد، اما به جای تو، به گناهم فقط گرفتارم تو بودی آنکه ندیده گرفتی عصیانم به عفو و بخشش تو سالها بدهکارم گناه کردم و شد نامه‌ام سیاهِ سیاه ذلیل و خوار شدم، کِرده‌ام نشد یارم اسیرِ نفس شدم خوبیِ تو یادم رفت جسورو خیره سر و بی وفا و بی عارم شکسته بال و پرم در گناه یا شافی اسیرِ معصیتم، مستکین و بیمارم نشسته‌ام سرِ این سفره هر سحر، افسوس نشد ز سفـره‌ی لطفِ تو رزق بردارم : قلب من یک بام دارد دو هوا لحظه ای صحن گوهرشاد و دمی پایین پا سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
آمدی دل ببری یا سر دعوا داری اینچنین خواسته ای با رخ زیبا داری هرکه فهمید نگاهت زده آتش دل را نام ابواب جهنم تو به فتوا داری بر کمین های زلیخا نبُوَد آگاهی پس کجا عزم فرار از دل شیدا داری عاقبت گرچه به زندان برود معشوقه در حقیقت تُویِ مجنون غم لیلا داری یادگاری بهارم گل مریم بوده با شقایق گله از بارش فردا داری آفتابی شده اطراف دو کویت دردم میروی باز ولی سایهٔ تنها داری 🌸چتر بردار که این رایحه باران دارد چشم معشوق مگر آیهٔ سرما داری 🌸دست خالی مرا نیز بگیر ای باران زندگی ،،هیچ،، شما با ،،همه،، معنا داری
هنگام عذابم شده ای درد دو چندان هی طعنه نزن یاوه نگو تیشه نچرخان دریاچهٔ قلبم زده یخ با تب بالا این است اثر جذر و مد یک دل حیران ساحل که شدی نزد تو آمد جرَیانم چون ماه شدی جاذبه ات کرده خروشان این شعله که دادی به وجودم به قضا شد هر قسمت آن یک طبق از باغ گلستان
از لطف و محبت خدیجه خاتون غرقیم به رحمت خدیجه خاتون از ما صلوات با. وعجل فرجه... تقدیم به حضرت خدیجه خاتون
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست دولت آن است که بی خون دل آید به کنار ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست پنج روزی که در این مرحله مهلت داری خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زنهار که ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست دردمندی من سوخته زار و نزار ظاهرا" حاجت تقریر و بیان این همه نیست نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست
خواستارَم که سَراپایِ تو را سیر بَرانداز کُنَـم تو وَلی دَر پِیِ آنی که مَرا سَخت بَرانداز کُنی
ای که نزدیکتر از جانی و پنهان زِ نِگه ! هجرِ تو خوشترم آید ! ز وصالِ دگران
تا توانى به خرابی من ای عشق بكوش من نه آنم كه از این پس دگر آباد شوم
🌊 غم زمانه خورم یا فراق یار ڪشم..؟ بہ طاقتی ڪه ندارم ڪدام بار ڪشم..؟ 🖋 🍃
نهمین روز رسید و دل من شد بیتاب علقمه... مشڪ عمو... فڪر عمو... طفل رباب(س)..
اگر چه هر سحرم، كل يومٍ عاشوراست هميشه روز نهم، روز شاه تاسوعاست
گاهی وقت‌ها دلم یک "هم‌کلام" می‌خواهد تا ساده به او بگویم سلام... گاهی وقت‌ها دلم فقط یک "هم‌قدم" ساده می‌خواهد که صدایش کنم بگویم آیا می‌آیی چند قدم همراهیم کنی؟ گاهی یک "هم‌پا" تا پایه دیوانه‌ بازی‌هایم بشود! گاهی وقت‌ها دلم یک "هم‌دل" یک چهره ساده خالی از هر رنگ و لعاب می‌خواهد، شاید یک "هم‌نشین" که دور از مردمان رنگین‌کمانی این شهر شلوغ روی نیمکتی تنگ بنشینیم، یک کلوچه و سیبی که از وسط دو نیم می‌شود... و ساده برایش حرف بزنم، نگاهش کنم و کمی برایش بنویسم... یا یک "هم‌نوا" تا غزلی کوتاه را باهم زمزمه کنیم و کمی لبخند... و شاید یک "هم‌گوش" موزیک، چای عصر و چند حبه قند... و یا یک "هم..." و گاهی اوقات، انسان در کنار همه داشته‌های پیچیده‌اش چه چیزهای ساده‌ای را ندارد!! ❤️🧡💛
چگونه مهر نورزد دلم به ساحت تو! تویی که مهر به هر مهربان می‌آموزی پ‌ن:يَا مَنْ هُوَ عَلَىٰ عِبادِهِ رَحِيمٌ | ای آن‌که بر بندگانش مهربان است 📖دعای جوشن کبیر
چو مغروران بی منطق، نگو از عشق بیزارم که ناگه میزند بر دل، شگرد او شبیخون است...
برسان سلام ما را ، به رفو گران هجران که هنوز پاره ی دل ، دوسه بخیه کار دارد
عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو هجرت از خود کن و سرچشمه‌ی آگاهی شو به تمنّای تو دریاست همه‌تن آغوش از خودت کوچ کن و رود شو و راهی شو محضِ خورشید شدن ذرّه‌ای از خویش برآ قد بکش، دلزده از این‌همه کوتاهی شو قرن‌ها فاصله است از رمضان تا رمضان کاروان می‌گذرد... بیرقِ همراهی شو نکند خواب بمانی... نَفَسَت یخ بزند گرم از سوزِ مناجاتِ سحرگاهی شو روزه یعنی که بمیر از طلبِ هر چه جز او روز و شب تشنه‌ی انوارِ هواللّهی شو زردروییت شود آینه‌ی خطّ نگار قلمِ حضرتِ حق را ورقِ کاهی شو در دلِ برکه‌ی حق تا تپشی مهلت هست از شدن خسته نشو، ماه نشد ماهی شو چند گویم به تو هر لحظه که این شو یا آن آنِ او باش، برو هر چه که می‌خواهی شو
به دامن پر مهرش زدم مکرر دست به دامنی که گرفته ز صد پیمبر دست به او که کل ملائکه ندیمه های وی اند به او که رسولان به محضرش ور دست خیال اهل حرم تخت میشود وقتی گرفته ای علم شاه کربلا در دست تو در مبارزه هم بارز است آقائی ات به وقت بخشش و احسان دهی ز پیکر دست ز دست بی علمت دست شسته ای یعنی نداده ای به کسی غیر آل حیدر دست همین که ماه حرم در خسوف نی ها رفت غریب کرببلا زد دو دست خود بر دست همین که بر سر سهم از سر تو دعوا شد میان خیمه سکینه گذاشت بر سر دست دو دست تو به روی خاک و در عوض حالا دراز کرده حرامی به سمت معجر دست : نهمین روز صیام است به عباس بگو کودکان با لب عطشان عمو میخواهند😔 سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام