eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 میان صحن رو در روی ایوان از علی گفتن خدا از ما نگیرد لطف این نازک خیالی را
صد نامه نوشتیم و نخواندیم جوابی ای عهد فراموش، ز پیمان چه نویسیم؟
قران به سرم بود و تو را دیدم و گفتم ده مرتبه با دیده‌ی گریان "بِکَ یا عشق"
منم و این شب میقات الهی العفو تویی و اینهمه حاجات الهی العفو شب قدر است الهی به رسول‌الله ات شب عفو است و ملاقات الهی العفو به صحیفه به مفاتیح به قرآن عظیم به زُمر ، غافر و صافات الهی العفو به ابوحمزه ، کمیل و به دعاهای سحر به شب اهل خرابات الهی العفو مَسَّنا الضُّر فَتَصَدَّق به علیٍ به علی آه جِئناک بِمُزجاة الهی العفو قدر زهراست الهی به پَرِ چادر او به دلِ مادرِ سادات الهی العفو به کریمی به غریبی به یتیمیِ حسن به کَرَمخانه‌ی حاجات الهی العفو به حُسینت به حُسینت به حُسینت به حسین زیر رگبارِ جراحات الهی العفو به دو دستان گره خورده‌ی سجاد میان رنجیر به اهالی مناجات الهی العفو به غم خاطره‌ی کرببلای باقر توبه از اینهمه آفات الهی العفو عمرِ من رفت الهی به امام صادق خط بکش بر همه مافات الهی العفو من و زندان خطاهام به موسی‌الکاظم من و زنجیرِ مجازات  الهی العفو به همین پنجره‌فولاد به زوارِ رضا به تمامیِ زیارات الهی العفو هیچ جز شرم نداریم الهی به جواد جان این کعبه‌ی خیرات الهی العفو به دل محترم حضرت هادی یارب که نکردند مراعات الهی العفو و الهی به حسن از همه کوتاهی‌ها یا که از اینهمه افراط الهی العفو همه گفتیم بگوییم به مهدی الغوث به همین صاحب اوقات الهی العفو آه بر گریه‌ی صبح و شبِ او بر زینب پشتِ دروازه‌ی ساعات الهی العفو به رُباب و به سکینه به غم گهواره موقع غارت و سوغات الهی العفو به زمین خوردن بی دست علمدار حرم وای از خیمه‌ی سادات الهی العفو به شهیدان حرم‌ها به سلیمانی‌ها می‌رسد روز مکافات الهی العفو
اتفاقی تازه همچون عشق میخواهد دلم ماجرایی ساده رنگ شعر میخواهد دلم گاه گاهی👈 یک نگاهی اشتباهی سمت تو یک نفر از جنس تو اصلا " "میخواهد دلم👆❤️😢 ☺😕😕 🌿🌷🌷🌿😃
من از غم تو غزل می‌سرایم و آن را، تو عاشقانه به‌گوش رقیب می‌خوانی . . .
لَنگ است کُمیتِ غزل و مَدح و قصیده آنجا که قلم، نازکشِ چشمِ «تو» باشد ...
شور شیرینی شهرُ رمضان است دو چشمت مشهد أشهدُ أن لای اذان است دو چشمت آه یا مریمُ ما کانَ ابوکِ إمرءَ سَوءٍ! از چه با این همه پاکی نگران است دو چشمت خواب و بیدار به درک شب قدرش نرسیدند ألذی اُنزلَ فیه القرآن است دو چشمت گرهی بین دو ابروی کمانت اگر افتد أصلِحوا بینهما طائفتان است دو چشمت ای دو چشمت زده از شدّت سبزی به سیاهی پشت مژگان تو مُدهامّتان است دو چشمت چشم وا می کنی انگار دو دریاست، دو خورشید مرجَ البحرین ِ یلتقیان است دو چشمت می کند گاه به گاهی سوی عشّاق نگاهی فسیَکفیکهُمُ الله؛ چنان است دو چشمت 😊
. عشق تو گرفت از تن من تاب و توان را ترسم که به پایان نرسانم رمضان را ...
افتاده خون دفتر شعرم به گردنت! از بس که بیت بیت به آهم کشانده ای:)
ترکیب "نگاه" و "هنر اخم" و "صدایت".. "آدم کش و خون ریز" و "دل انگیز" و "نجیب" است!
دیگر بس است ناله ی العفو، روضه خوان! روضه بخوان که ما هوس روضه کرده ایم
هر سحر نام تو بر لب میبرم "یا ربنا" هرچه میخواهی بکن اما نران از خود مرا قدر ما شد "یا علی" تقدیرمان یک شب "نجف" با زبان روزه کردم التماسِ "کربلا"
زندگی به ترز وحشتناک پستی و بلندی ها دارد عمق اهداف میکند معلوم که تو در کدام میدانی
کاش برگردد عقب این لحظه ها😔 مثلا باز نخستین سحرِ ماه خدا...
من از غم تو غزل می‌سرایم و آن را، تو عاشقانه به‌گوش رقیب می‌خوانی . . .
1_1009754309.mp3
2.83M
با امام زمان "عج" 🤲 مهدی رسولی 🎤
بین گیسوی شبی که بوی عشق آورده است غرق رویا گشتم و سمت هوایت گم شدم...
ما وقار کوه را گاهی به کاهی دیده‌ایم ما ورای آنچه می‌بینید، گاهی دیده‌ایم   سالکِ روشن‌دلیم، از گم‌شدن تشویش نیست جای پای دوست را در کوره‌راهی دیده‌ایم   عاشق بی پا و سر شو، چون که بسیار از فلک کجروی‌ها در بساط کج‌کلاهی دیده‌ایم   ای کواکب! خیره‌چشمی بس، که در گَردان‌سپهر چون شما، ما هم گذشتِ سال و ماهی دیده‌ایم   رنگ و رو، ای گل! دلیل لطف باطن نیست نیست این کرامت را گَهی هم در گیاهی دیده‌ایم   ای به دست آورده قدرت! کار خلق آسان مگیر عالمی در خون کشیدن زاشتباهی دیده‌ایم   از نوای بینوایان اینقدَر غافل مباش بارها تأثیر صد آتش به آهی دیده‌ایم...
❤️ غارتِ دل سهل باشد!! غارتِ جان کرد و رفت ...
ابراز بکن عشق خودت را که زلیخا رسوا شدنش باعث وصلش بشد آخر
گفتم اگر عاشق شــــوم یـار از تـو دورم می‌کنـد گفـتی که یاری می‌دهــم از این مسلمـــان تر شــوی
بنده می نالد به حق از درد و نیش صد شکایت می کند از رنجِ خویش حق همی گوید که آخر رنج و درد مر تو را لابه کنان و راست کرد این گله زان نعمتی کن کِت زند از درِ ما دور و مطرودت کند در حقیقت هر عدو داروی توست کیمیا و نافع و دلجوی توست
روزگارِ زندگانی را به غفلت مگذران در بهاران مست و در فصل خزان دیوانه شو
بد خواهِ کسان هیچ به مقصد نرسد یک بد نکند تا به خودش، صد نرسد من نیکِ تو خواهم و تو خواهی بدِ من تو نیک نبینی و به من بد نرسد...
تا وقتی در شعرها و واژه هایم هستی ترشرو نباش ، شیرین من  زیرا گرچه در گذر زمان پیر می شوی اما در نوشته های من هرگز پیر نمی شوی..
🌸 یک اتفاق ساده 🌸 یک اتفاق ساده مرا بیقرار کرد باید نشست و یک غزل تازه کار کرد در کوچه می گذشتم و پایم به سنگ خورد سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد از ذهن من گذشت که با سنگ می شود آیا چه کارها که در این روزگار کرد ! با سنگ می شود جلوی سیل را گرفت طغیان رودهای روان را مهار کرد یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت بی سرپناه ها همه را خانه دار کرد یا می شود که نام کسی را بر آن نوشت با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت زد شیشه ای شکست و دوید و فرار کرد با سنگ مفت می شود اصلا به لطف بخت گنجشک های مفت زیادی شکار کرد یا می شود که سنگ کسی را به سینه زد جانب از او گرفت و بدان افتخار کرد یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد ناگاه بی مقدمه آمد به حرف سنگ اینگونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد : تنها به یک جوان فلسطینی ام بده با من ببین که می شود آنگه چه کار کرد!
سلامُ الله علیٰ مَن عندهُ اســــرار یزدانش تعالیَ الله از این منزلت، زین رتبه وشانش سلام الله علیٰ مَن عنِدهُ علمُ الکتاب،آری شهادت میدهد بر علم او آیات قرآنش منـــور کرد بیت الله را در شـــام آغازش مشرف کرد بیت الله را در صبح پایانش کلیــــمُ الله را دیدم کنــــار وادی طورش خلیل الله را دیدم یکی از ریزه خوارانش صَفیُّ الله می فـرمــــود هذا قُـرَّةُ عَینی ذبیحُ الله می فرمود ای جانم به قربانش اگر چشمش بیفتد بر جمال بی مثال او ز یوسف چشم می بندد یقینا پیر کنعانش توسل کرد شیخ الانبیا برحضرتش،فوراً به ذکر یا علی مولا ترحم کرد طوفانش کمی از خاک نعلین علی برداشت ابراهیم که گردید آتش نمــــرودیان ، آناً گلستانش عیانش را نفهمیدند این مردم و پیغمبر... چگونه فاش گرداند از او اسرار پنهانش؟ چه بابایی! ابوطالب ، سلام الله علیه آنکه بود سنگنین تر از ایمـــان کل خلق،ایمانش چه بانویی ! که قرآن را مُزَیَّن کرده باکوثر ندارد کفو این بانو به غیر از شاه مردانش دو آقا زاده دارد ، خوانده قرآن لؤلؤ و مرجان دلم را برده این لؤلؤ ، ومجنونم به مرجانش عجب نورگریبانش گریبان گیرمان کرده نمیدانم چه سرّی هست در نور گریبانش چه کرده با عطای لقمه‌ی نانی ، که در قرآن به شأنش هل اَتی نازل شده از ذات منّانش تمام انبیــا بهـر تبـــرک اذن می گیرند که بردارند لقمه نان خشکی از سر خوانش سلام الله علی مالک که فانی گشت در عشقش سلام الله علی قنبـــــر کـه گــردید از غلامانش خودش که جای خود،مارا نکن تکفیر با این حرف به اِذن الله «کُن» می آید از امثــــالِ سلمـــانش به جز بیت امیر عالم امکان کجا دیدید؟ که میکائیل خادم باشد و جبریل دربانش نمک آماده کرده بهر نانش حضرت زهرا الهی جان عالــــم باد قــــربان نمکدانش شنیدم از نبی ، مولا به محشر میرود منبر شنیدن دارد آن منبر که او گردد سخنرانش یقیـن دارم سعـــادتمند می گــردد یقین دارم اگر بر سجده افتد پیش او با توبه شیطانش چگــونه میتـوانم از غلامی دم زنم اصلاً ؟ در این درگه که حکم مور را دارد سلیمانش جنان را دوست دارم تا شوم مهمان مولایم به این امّید که گردم یکی از ریزه خوارانش نلرزد دست و پایش ، نه ، نیاید خم به ابرویش تمـــام خلق اگــر مَرحَب شـــود آید به میدانش کَاَنّ گردش تیغ علی با سرعت نور است که عزرائیل بهر جان گرفتن مانده حیرانش نجف،آری به قدری صاحب قدراست که باید زند طعنــه به یاقـــوت جنـان ، ریگ بیابانش خداوند اختیار مطلقش داده که می باشد تمـام عالــم کون و مکان در تحت فرمانش به اِذن الله تام الاختیاراست و دهد فرمان زمین را بهر رویاندن ، سما را بهر بارانش مَلَک راواجبُ الطّاعَه است وقتی امر فرماید فلانی را کن احیـــــا و فلانی را بمیـــــرانش مقـــامش را بنـــازم ، در کتابُ الله می بینم قسم خورده به سُمّ مرکب او ذاتِ سبحانش بلا تردید خورشید فلک مستور می گردد اگر روشن کند مولای ما شمع شبستانش خدا در عالـــــــــم بالا شبیهی آفـــرید از او زیارت می کند فوج ملک در عرش رحمانش نظرکردم به عرش و فرش و کرسی و قلم،دیدم به دست حیـــدر کــــــــــــــرار باشد کلّ ارکانش به زیر سایه‌ی طوبا ، یقینا قبطه خواهم خورد به گـــــرمای لطیف آفتــــــاب صحن و ایوانش اگر این مصرع شیرین نمیشد کفر، می گفتم خدا مبهــــوت مانده بهــر تشریفات اسکانش بنـــازم آن ملاحت را که هنگام نظــــر کردن به جای تیر ، جان می ریزد از پیکان مُژگانش خدارا... آرزو کـــردم یتیــــم بی کسی باشم چو دیدم طفل بی بابا نشسته روی دامانش نمی سوزد در آتش ، آنکه دارد حب مولارا اگر آرد به روز حشر با خود کوه عصیانش نمی تـرسـم من از یَـــومَ یَفِــــــرُّ المــــرء مِن اُمِّه نه چون پاکم،چون این آقاست آن جاپای میزانش فقط راه امیــرالمـــــــؤمنین عرفان بالله است کسیکــه بی علی عارف شــود لعنت به عرفانش کسیکه بعد پیغمبــر امامی جز علی داند مسلمان نیستم والله اگر دانم مسلمانش چه بد بختند آنها که سَلونیٖ را رها کرده و رفتند ازپیِ آنکه اَقیلونی است عنوانش رها کردند باب علــم را ، رفتند این جُهّـــال پیِ آن کس که دلّال است بهر چهارپایانش خلایق هرچه لایق ، آنکه پاکی را نمی خواهد همـــــان نامـرد مَنحـــوسِ حرامی باد ارزانش حسادت می کنند آن قوم ، زیرا خوب می دانند خدایش بــرگـــزیده بــر تمــــام دَهـر ، سلطانش بر آن افریطه‌ی ملعونه‌ی جنگ جمل لعنت که می بارید بغض مرتضی از برق چشمانش بگو با لشگـــر کفـــــر جمل ، آری همان اُشتر کند لعنت به آن زن کو نشسته روی کوهانش اگر چه من حقیرم، روسیاهم، خواهشی دارم به آقا زاده ات مهدی بگو رو بر مگردانش تعهد داده «خادم» با امیرالمؤمنین ، آری نباشد غیــــر ذکــــر یاعلی در کل دیوانش
. بی تو چون شب زدگان تا به سحر بیدارم از همه پنجره ها تا به ابد بیزارم زده ام‌حرف دلم را به جَبَل، بعد از تو مثل فرهاد به دل حسرت شیرین دارم چشم دل ابر ، جهان خیس، نبودت طوفان مثل یعقوب به ڪعنان غمت میبارم ازگلستان وصالت ثمرم شد دورے در بیابان فراقت گل غم میڪارم میروم بر، لب پَرتگاه نبودت هرشب من از این عمق غم و، فاصله ها بیزارم...
. "عشق" پیچیده ترین ڪشف بشر در هیچ است...!