eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشق به خواب تن ندهد جز به خوابِ مرگ آن هم بدان امید که بیند جمال دوست
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی تا پیش تو آورد مرا، بعد تو را برد قلبم شده بازیچهٔ دنیای روانی باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری وقتی همه دادند به هم دست تبانی در چشم همه روی لبم خنده نشاندم در حال فرو خوردن بغضی سرطانی آیا شده از شدت دلتنگی و غصه هی بغض کنی، گریه کنی، شعر بخوانی؟
مست توام چه میدهی باده به دست مست خود بوسه بده که نشکند باده‌ خمار مست تو ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرم است به هم پشت رقیبان پی قتلم ای عشق دل افروز دل من به تو گرم است...🍃 بي تو يك بار دگر خواندند اين احوال را روزها را، هفته ها را، ماه ها را، سال را... خودخوري يك بخش از صبر است، عاشق مي كشد مثل موجي كه به صورت مي كشد چنگال را آن قدر فكرم به چشمان تو مشغول است كه می بري از خاطرم هرگونه استدلال را هي قرارت را به فرداهاي ناممكن نده!.. ول كن از دست خودت اين توپ بسكتبال را!... مثل ماهي هاي قرمز، مي رسي پيش از بهار مي دمي در روح و جانم شوق استقبال را من براي صيد آغوش تو دستم باز باز.. چون عقابي كه دمادم می گشايد بال را حرف ها دارند مردم همچنان پشت سرم بعد تو ول كرده ام هر گونه قيل وقال را ابروانت چون دو چاقويي سلاح سرد توست دور كن از قلب من اين آلت قتال را با تو حتي راضي ام، حاضر به تبعيد از بهشت؛ گاز خواهم زد تمام سيب هاي كال را!...  
باز آی که از غم تو ما را چشمی و هزار چشمه آب است
💭 شرح تنهایی من می‌پرسی؟ شرح تنهایی من، طولانی‌است معنی عشق بپرس از مجنون که همه بی‌سر و بی‌سامانی‌است
این جمعه اگر مثل همین آدمیان بود یک عاشق افتاده به زندان نهان بود
من یهو! عاشق شدم بر چشم و ابروهای تو هر کسی چون من یهو عاشق شود قطعا خر است! 
کم مباد آمد و رفت از سرِ کویِ تو، ولی رفتنی هوشِ من و آمدنی بویِ تو باد...
چگونه از نگاهِ تو ، بدونِ آه بگذرم؟ مرا چگونه یافتی؟ من از تو مبتلاترم! به هیچ‌کس نمی‌دهم حالِ خرابِ خویش را ولی غمِ فراق را به جانِ خویش می‌خرم قبول کن کنارِ تو ، به آسمان رسیده‌ام که‌ هرچه سنگ می‌زنی زِ بامِ تو نمی‌پرم اگرچه بی‌وفایی و جنون به انتخاب نیست دلِ خرابِ خویش را، جای دگر نمی‌برم به آب طعنه می‌زند زلالیِ نگاهِ تو به دل مگیر گریه را، من از خودم مکدرم چقدر واژه ساختم که‌ موجِ زلفِ دوست را مگر به جبرِ قافیه به نظم دربیاورم
تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی هرلحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوی این عابران که می‌گذرند از خیال من مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی تو زنده‌ای هنوز برایم گمان نکن در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت وقتی که عاشقی چه خطرناک می‌شوی!  
باران و باد و برف و زمستان بهانه اند این خانه را نبودن تو سرد می کند...!
🌷 حرف، حرفِ من، تو اصلا روی حرفم نه نیار فرض کن من قبل حجله، گربه‌ها را کشته‌ام ________________ حرف حرف توست! اصلا هرچه گویی روی چشم هرچه می‌خواهی بگو، تنها مرا از خود نران! ________________ با تمام قدرتم، ساز مخالف می‌زنم فرض کن برگشته‌ام تا گربه‌رقصانی کنم ________________ چشم‌هایت حرف عشق و بی‌قراری می‌زند گرچه در ظاهر تو دائم گربه‌رقصانی کنی ________________ باغ لیمو هم دهانش آب افتاده عزیز! این همه شعر ترت را از کجا آورده‌ای؟! ________________ رد شدی از شهر ما، تنها نه من، که زلف تو مردمان شهر ما را جمله شاعر کرده است ________________ با زبان بی‌زبانی خوب فهماندی به من آخرش این گربه‌رقصانی به بادم می‌دهد ________________ شعرهایم هیچ تاثیری ندارد در دلت آخرش تو دوست داری گربه‌رقصانی* کنی *گربه‌رقصانی کردن: مانع کارها شدن، کسی را سر دواندن و بازی دادن ________________ این همه نامهربانی می‌کنی با قلب من حق بده گاهی برایت گربه‌رقصانی کنم ________________ یا قرار قلب زارم باش یا زودی برو خسته‌ام کردی تو با این گربه‌‌گربه کردنت ________________ خستگی را در بیاور از تنت جانان من! چونکه از حالا تماشایی‌است آن روی سگم ________________ همیشه روی خوشَت را نشان بده ای یار! چرا که رویِ خوشت خستگیِ دل ببرد... ________________ بنازم این همه وقاحتت را یار مگر به من تو روی خوش نشان دادی؟ ________________ آن رویِ بَدَت که آخرش شد پیدا با پاسخ تندی که تو دادی اینجا تا وصف تو را به شعر گفتم، بانو! گفتی به من: اینقدر وقیحی آقا! 😢
🍃🌹 جز تویی که همیشه در سفری همه در فکر آمدن بودند دلخوشی‌های ساده‌ی دنیا همه یک روز مال من بودند هر طرف را نگاه می‌کردم همه از رفتن تو می‌گفتند پنجره، پله‌ها، در و دیوار همه با کوچه هم‌سخن بودند رفتی و قطره قطره آب شدم کوه بودم ولی خراب شدم گفته بودی که نسل در نسلت همه فرهاد کوهکن بودند گر چه دنیا برای من می‌بافت دستکش‌های تازه‌ای اما دست‌هایت نبود و هر پاییز دست‌هایم چه بی وطن بودند دست بر صورتم کشیدم باز من در آیینه پیرتر شده‌ام این لب و چشم و بینی و ابرو روزگاری چقدر زن بودند
گفته بودی که چرا محو تماشای منی آن چنان مات که حتی مژه بر هم نزنی مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
غروب جمعه و بوی غریبی دلی تنگ و پر از درد عجیبی به پشت پرده ی حسرت نشسته که شاید بشنود امّن یجیبی...
وقتی که یار تو شده دلدار دیگری وقتی که رفتی و شده ای یار دیگری دیگر مپرس حال من ، آواره ام نکن برگرد و تا ابد بشو غمخوار دیگری تا روز حشر نیز نمیبخشمت ، مگر "بخشش شود بهانه ی دیدار دیگری" آه از غمی که بی خبری بر دلم گذاشت هر دم ز دست تو رسد آزار دیگری
سلام شب همگی بخیر
من سال هاست بعد ِ تو مُردم ولی هنوز عطرت که می وَزد کفنم تیر میکشد ...!
از جهنم هیچ باکی نیست وقتی سال ها با جهانی اینچنین هم سوختم هم ساختم
تبعید شدم از خود و دنبالِ تو گشتم این حکم،نه تبعید،که اعدامِ جدیدی ست ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
برای افراد غیرفعال گروه: 👇👇👇 چندی است که بی‌سر‌و‌صدائید چرا؟! از محفل « نظم » ما، جدائید چرا؟! خاموش نشسته‌اید و با این همه ذوق از خود غزلی، نمی‌سرائید چرا؟!😂
🌷 یا امیرالمومنین حیدر مدد ... 🍃 حاجی به دور هشت رسید اعتراف کرد می‌گفت جای کعبه علی را طواف کرد دیوارِ مستجار دهان باز کرد و گفت ما را خدا به خاطر حیدر مَطاف کرد بیت‌الحرام، قبله شد از خاکساری‌اش وقتی که زیر پای علی اعتکاف کرد از ذوقِ مدح او قلمم غرق لکنت است مثل کسی که کوهِ طلا اکتشاف کرد حیدر که بود؟! آن‌که پس از اینکه خلق شد خود را از افتخارِ پرستش معاف کرد شیری که ذوالفقارِ دَمش قاتل‌ُالقوی‌ست شمشیر را به روی ضعیفان غلاف کرد خورشیدِ عصر، حمله به سوی غروب کرد شرمنده‌ی علی شد و ترک مصاف کرد هر کس که بی علی‌ همه عمرش نماز خواند بی‌دین‌تر از کسی‌ست که عمری خلاف کرد ابلیس، سامری شد و گاوِ سقیفه را در غیبت نبی، علَمِ اختلاف کرد لعنت به آن‌که راه چنین مستقیم را با ردّ پای خویش پر از انحراف کرد رضا قاسمی