eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق می‌خواهی ز اهلِ درد می‌باید شدن...
یڪ نفر از جنس احساس تو میخواهد دلم یک نفر مثل خودت، اصلا تو میخواهد دلم
اگر بد خلق اگر ساکت اگر تنها اگر سردم.. ولی بعد از تو عمری با خیالت زندگی کردم... (:
واژه ها در هر سه شنبه جمکرانی می شوند جمعه ها درگیر مشق "لن ترانی" می شوند در ظهور ندبه ها دنبال شعری تازه اند پا برهنه زائر عشقی جهانی می شوند بغض ها در گوشه ی قلب قلم ها بی صدا قاری آیات ناب آسمانی می شوند برگ های زرد تقویمم همه خط خورده اند تا کدامین صفحه هایش جاودانی می شوند؟ انتظار یاس ها از بی کسی سر رفته است بس که خیره سمت راهی ارغوانی می شوند عاقبت آن نرگس مستانه هم سر می رسد جاده ها لبریز شعر و شادمانی می شوند
باز با نام علی آغاز دارد می‌کند راز خلقت را خدا ابراز دارد می‌کند گرچه با نام علی خلقت پدید آمد ولی حضرت زهرا گره را باز دارد می‌کند آیه‌ی تطهیر تنها ویژه‌ی این خانه است جبرئیل اینجا فقط پرواز دارد می‌کند حیدری هرکس شود حیدر گشاید هی دری شیعه‌هایش را علی ممتاز دارد می‌کند اشک می‌شوید کثیفی‌های شک را از دلم عشق را با جان ما دمساز دارد می‌کند مَخلَصِ روز ازل تا لم یزل یک یاعلیست ذکر یا حیدر مدد اعجاز دارد می‌کند علی رفیعی وردنجانی - ۲۶
از غصه مریض و غرق بیچارگی‌ام مَشکم! که ز تیر غم پر از پارگی‌ام سـرمست وصـال بـودم، امـا حالا از لـطـف فـراقِ اوست، آوارگی‌ام!
عطرم که از عطاریِ آغوش تو دورم هم شیشه‌ی بی‌تابم و هم سنگ صبورم چون برگم و ای کاش بیافتم سرِ راهت تا کار نَیُفتاده به جاروی سپورم تقدیرِ مرا باش که از پهنه‌ی دریا یک بطری بی‌تابِ نیفتاده به تورم در وسعت یک باغچه‌ی کوچک و تنها پاییز هزاران شبحِ گور به گورم شاداب‌ترین خوشه‌ی این مزرعه بودم دریاب، که چسبیده به دیوار تنورم •⊱♥⊰•
"مشـق شبهایم شود هر تـار ڪَیسویت نڪَار قصه میبافم ز عطـرش تا سپیده سـر زند...!" ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ♥️°
اول سلام و بعد سلام و سپس سلام با هر نفس ارادت و با هر نفس سلام   باید سلام کرد و جواب سلام شد بر هر کسی که هست از این هیچ کس سلام   فرقی نمی کند که کجایی ست لهجه ات اترک سلام، کرخه سلام و ارس سلام   ظهر بلوچ، نیمه شب کُرد و ترکمن صبح خلیج فارس، غروب طبس سلام   بازارگان درد! اگر می روی به هند از ما به طوطیان رها از قفس سلام   «دیشب به کوی میکده راهم عسس ببست» گفتم به جام و باده و مست و عسس سلام   معنای عشق غیر سلام و علیک نیست وقتی سلام رکن نماز است، پس سلام!   قبل از سلام جام  تشهد گرفته ایم ما کشتگان مسلخ عشقیم، والسلام! «علیرضا قزوه»  
❥▰࿇ تو پنهان ڪن خودت را درمیان نقطه ها اما بدان من دوستت دارم...سه‌تا‌نقطه‌،به این معنا ڪه تاهستم، ڪه تاهستے، ڪه تاهستند عاشق‌ها شوَم مست ازلب لعلت، "اَدر ڪأساً و ناولها" 🍃🌺 ‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎❥▰࿇ ▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰
قلب های متفاوتی که می توانید با دست بسازید کسی که نام تو را می برد فقط خودمم! همیشه ناز تو را می خرد فقط خودمم! برای دیدن تو چیستان عاشقی است پرنده نیست ولی می پرد، فقط خودمم! نه گول می خورد و گول هم نمی زندت و آب و دانه نمی گسترد، فقط خودمم! نه یوسف است که از پشت پیرهن-چاک است که دل به شوق دلت می درد، فقط خودمم! درون چشم چمن گونت آب می نوشد، کسی که در تو به خود بنگرد، فقط خودمم! چه طاقتی است ببیند ولی نگوید هیچ؛ و از کنار تو هم بگذرد، فقط خودمم! بخیل هیچ کسی نیست جز رقیبانش، که نامی از تو نمی آورد، فقط خودمم!
نشود تشنگی حرص کم از آب گهر این نهنگی است که هرگز نشود سیر در آب
عارفان غافل از افسانهٔ دنیا نشوند بلبلان را نکند صبح بهاران در خواب
آه را نیست اثر در دل آن سرو روان می‌کند پیچ و خم موج چه تاثیر در آب؟
شربت وصل علاج دل بی‌تاب نکرد ماهیان را نکشد موج به زنجیر در آب
صائب از هند مجو عشرت اصفاهان را فیض صبح وطن از شام غریبان مطلب
به آه از جگر داغدار قانع شو که دلپذیرتر است از کباب، بوی کباب
زان باده پُر کن ساغرم کز وی سحر سر می زند خورشید در خم خانه اش هر صبح ساغر می زند از چند و چونم وارهان ، با جرعه ای آتش فشان ز آبی که آتش بی امان ، در خشک و در تر می زند بختم به سودای تنت ، ره می زند به سوی منت تا آورد در گردنت ، دستی که به سر می زند تصویر آن شیرین دهن ، خود بر نمی تابد سخن هست این قدر کز عشق من ، طرحی به دفتر می زند من شاعرم ! خوش می زنم ، از عشق و از مستی رقم اما به چشمانت قسم ، چشم تو خوش تر می زند من می شناسم پنجه را ، این تک نواز آشنا عشق است هر چند این نوا ، با ساز دیگر می زند ای عشق ! از آن مشرق درآ ، روشن کن این ظلمت سرا کاین شب جدا از تو مرا ، بر دیده خنجر می زند یک جرعه زین می نوش کن ، وز های و هو خاموش کن عشق است اینک ! گوش کن : انگشت بر در می زند
آبادی شعر 🇵🇸
زان باده پُر کن ساغرم کز وی سحر سر می زند خورشید در خم خانه اش هر صبح ساغر می زند از چند و چونم و
من شاعرم ! خوش می زنم ، از عشق و از مستی رقم اما به چشمانت قسم ، چشم تو خوش تر می زند
تو هم با چشمِ من خود را ببینی اشک میریزی…
هر شب صدای پای تو می‌آمد از هر چیز حتی ز برگی هم نمی‌آید صدا امشب...! ✍🏻 شبتون در آرامش 🌙✨