این هستِ نیست را بخدا ما نخواستیم
دنیا تمام مال شما، ما نخواستیم
تشویش تخت و تاج و تمنای آب و نان
باشد برای شاه و گدا، ما نخواستیم
دلخوش به اینکه فاتح قلبم شدی مباش
اینجا کسی نیامده تا ما نخواستیم
غم هم نشد نصیب دلِ تنگدست من
قسمت نشد وگرنه کجا ما نخواستیم؟
زیبا و زشت، ظاهر و باطن، دروغ و راست
بازی بس است آینهها... ما نخواستیم
مجید ترکابادی
چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن
غمزه خونخواره را بر جادوان استاد کن
زلف بر دست صبا نه تا پریشانش کند
خان و مانی را به هر مویی از آن آباد کن
تیغ عیاری بکش، سرهای مشتاقان ببر
پس طریق عشقبازی را ز سر بنیاد کن
ای که از حسن و جوانی مستو خوابآلوده ای
گاه گاه از حال بیداران شبها یاد کن
ناله را هر چند می خواهم که پنهان برکشم
سینه می گوید که من تنگ آمدم «فریاد کن »
دل به زلفت بستم، ار در بندگی در خورد نیست
ای سرت گردم، بگردان گرد سر، آزاد کن
حسرت رویت هلاکم کرد از بهر خدا
روی بنما و دل درمانده ای را شاد کن
من نیم زینها که خواهم از جنابت سر کشید
خواه فرمان ستم فرمای و خواهی داد کن
ملک خوبی را شنیدم سکه نو زد، ای صبا
اولش جان خدمتی ده، پس مبارک باد کن
سینه من کوه در دست و به ناخن می کنم
آن که نامم بود خسرو، بعد از این فرهاد کن
امیر خسرو دهلوی
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
هر رعد و برقی مژدهی باران نخواهد داد
لبخند تو اوضاع را سامان نخواهد داد
طوفان بیگاهی که از سمت تو میآید
مهلت به قایقهای سرگردان نخواهد داد
پیک سپیدی و به قصد جنگ میآیی!
بهمن اماننامه به کوهستان نخواهد داد
این زن که میپنداشتی یک ساقهی ترد است
تا مرگ از پا در نیاید جان نخواهد داد
هر چند از یک کیسه در ما بذر پاشیدند
خاک من و تو حاصل یکسان نخواهد داد
دلهای کوچک درخور غمهای ناچیزند
اندوه من را هیچ کس پایان نخواهد داد
━━━━💠🌸💠━━━━
#کبری_موسوی_قهفرخی
آنکه خود را نفسی شاد ندیدهاست منم
وان که هرگز به مرادی نرسیدهاست منم
آنکه صدجور کشیدهاست ز هر خار و خسی
وز سر کوی وفا پا نکشیدهاست منم
آنکه چون غنچهٔ پژمرده در این باغ بسی
بر دلش باد نشاطی نوزیدهاست منم
عندلیبی که در این باغ ز بیداد گلی
نیست خاری که به پایش نخلیدهاست منم
آنکه در راه وصال تو دویدهاست بسی
و آخر کار به جایی نرسیدهاست منم
#همایون_اسفراینی
این جا که منم، قیمتِ دل، هر دو جهان است
آن جا که تویی، در چه حساب است دل ما؟... 🌻
#صائب_تبریزی
به این جادوگریها احتیاجی نیست چشمت را
که من با یک نگاه آشنا دیوانه میگردم
#ابوالحسن_ورزی
نصیب دشمنم از گردش زمانه مباد
غمی که من به دل از جور دوستان دارم
#ابوالحسن_ورزی
به فریاد نگاهم گوش کن گر بستهام لب را
که با چشم سخنگویت هزاران گفتگو دارم
#ابوالحسن_ورزی
.
جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم
که بینم از تو وفایی گذشت عمر و ندیدم
سزای آنکه تو را برگزیدم از همه عالم
ملامت همه عالم ببین چگونه شنیدم
اگر چه سست بود عهد نیکوان همه اما
به سست عهدیت ای مه ندیدم و نشنیدم
دلم شکستی و عهد تو سنگدل نشکستم
ز من بریدی و مهر از تو بیوفا نبریدم
زدی به تیغ جفایم فغان که نیست گناهی
جز اینکه بار جفایت به دوش خویش کشیدم
تهی نگشت ز زهر غم تو ساغر عیشم
از آن زمان که شراب محبت تو چشیدم
کنون ز ریزش ابر عطاش رشحه چه حاصل؟
چنین که برق غمش سوخت کشتزار امیدم
ز جام عشق چو بیخود شدم چه جای شرابم
ز مدح شاه چو سرخوش شدم چه جای نبیدم
ضیاء سلطنه خاتون روزگار که گوید
سپهر بر درش از بهر سجده باز خمیدم
#رشحهٔ_اصفهانی (دختر هاتف اصفهانی)
.
جفا و جور تو باید کشید من که کشیدم
طمع ز وصل تو باید برید من که بریدم
ز پا برای تو باید فتاد من که فتادم
به سر به کوی تو باید دوید من که دویدم
به سینه داغ تو باید نهاد من که نهادم
به دیده نقش تو باید کشید من که کشیدم
به دل هوای تو باید نهفت من که نهفتم
به جان بلای تو باید خرید من که خریدم
ز دل برای تو باید گذشت من که گذشتم
به جان برای تو باید رسید من که رسیدم
#نورالدین_اصفهانی
بی تو منم و دقایقی پژمرده
نه زنده حساب میشوم نه مرده
تلخ است اوقات، تلخ و خالی مثلِ
فردای قرارهای بر هم خورده
#محمدمهدی_سیار
.
شکستهخاطر و آزردهجان و خسته تنم
کسی مباد چنین زار و مبتلا که منم
نهادهاند ز روز نخست بر دل من
غمی که تا دم مردن نمیرود ز تنم
بلای جان من این عقل مصلحتبین است
بیار باده که غافل کنی ز خویشتنم
به رشحهای ز من ای ابرِ فیضبارِ کرم
مکن دریغ، که آخِر گیاهِ این چمنم
منم عزیز خرابات، پیر کنعان کو؟
که بوی یوسف خود بشنود ز پیرهنم
چو شمع، آتش سوزان درون جان دارم
ببین به روشنی فکر و گرمی سخنم
صفای خلوت جان من است شعر و شراب
چو هست این دو، چه حاجت به باغ یاسمنم
شوم نسیم و شبی در برت کشم چون گل
ببوسمت لب و آنگه بگویمت که منم
#علی_مؤیّد_ثابتی
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمیبینم
دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم
قناعت میکنم با درد چون درمان نمییابم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم
خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمیبینم
نم چشم آبروی من ببرد از بس که میگریم
چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمیبینم
کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست وان دم هم نمیبینم
#سعدی
برگشتنت حتمیست! آری! رأس ساعت
هرچند یک شب مانده باشد تا قیامت
میآید آن صبحی که آغاز جهان است
آن روز روشن، آن طلوع بینهایت
گفتند روی فرش ما پا میگذاری
جارو زدم تنها به شوق این روایت
در کوچهها دیدم تو را... نشناختم... آه
دیدم تو را، افسوس بی عرض ارادت
در زیر باران هر دعایی مستجاب است
از چشمهایت گفتهام وقت اجابت
با یاد تو از کربلا تربت گرفتم
در آرزوی آن نماز با جماعت
میبویمش در سجده بعد از هر نمازم
عطر شهادت میدهد... عطر شهادت!
#راضیه_مظفری
#شعر_انتظار
پرسیدم از فرهاد: آیا عشق شیرین بود؟
در پاسخم خندید؛ یعنی بستگی دارد...😉
#فاضل
#نذر_امام_حسن
تو را جاری تر از کوثر، تو را سرشار می بینند
تو را آیینه الجار ثم الدار می بینند
برای این که سائل ها مباد از شرم برگردند
فقط آغوش بازت را دم افطار می بینند
نمی دانند ماهی را که می گشتند دنبالش
شب میلاد تو کامل تر از هر بار می بینند
شده جنگ جمل خاری به چشمان حرامی ها
هنوز این مردمان از جهل خود آزار می بینند
به ضرب سکه ها شد ضربه شمشیرها خاموش
تو را در کوچه ها تنهاترین سردار می بینند
چه بی اندازه مظلومی، که حتی روز تشییعت
نشان تیر را بر پیکرت بسیار می بینند.
مزارت بس که تاریک است، تا محشر مورخ ها
خطوط دفتر تاریخ خود را تار می بینند
علی اصغر شیری
در خاک هم دلـم به هـوایتو می تپـد
چیزی کـم از بهشـت نـدارد هـوایتو ...
#قیصر_امین_پور
May 11
دلم دربند احساسی عمیق است
غم عشقی که همرنگ عقیق است
اگر سرخ است و نرم است این دل سنگ
دلیلش شعله های این حریق است
به معراج غمم رفتم، شنیدم
حلول عشق در صحن عتیق است
همان صحنی که سقاخانه اش را
ندیده، رشک تسنیم و رحیق است
حریم با صفای شاه عشاق
همان شاهی که با رعیت رفیق است
همان سرچشمه ی جود و کرامت
که حاتم قطره ای در او غریق است
برای یک سفر تا بی نهایت...
بلیط مشهدش تنها طریق است
سلامش میکنم در ساعت هشت
خدا را شکر، این ساعت دقیق است...
#مرتضیدرزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه ایرانه و
یه شاه خراسانه و
یه قلبی که دلتنگ سلطانه و....
یه دلداده و
همین حرفای ساده و...
غریبی که یاد تو افتاده و...
#امام_رضای_دلم
🖤
"خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن"
تو کردی از نیاز مردمان مرا جدا حسن
خوشم که حاجتم فقط به دست تو شود روا
تو معدن کرامتی و جودی و سخا حسن
ضعیف و بی لیاقت و مریض و دردمندم و
به ذره ای نگاه تو شود غمم دوا حسن
نوشته بر درِ بهشت حق چنین نوشته ای
دوا حسن ، شفا حسن، سخا حسن، هوا حسن
یاصاحبصبر
بعد از نبی مصیبت عظما شروع شد
جنگ و فریب و فتنهٔ دنیا شروع شد
باید بگویم از سر بغضی که داشتند
ظلم و ستم به ام ابیها شروع شد
آغاز فتنه آتش در بود و بعد از آن
خانه نشینی و غم مولا شروع شد
سر بسته نیز می شود از «داغ»روضه خواند
رسم ستم به غنچه از آنجا شروع شد
شاعر دلش گرفت و دمی مویه کرد و بعد
اشکی چکید و نوحه گری ها شروع شد.
#محمد_صادق_بخشی
#رحلت_رسول_اکرم
تا با منی تو، حال دلم بد نمی شود
راهی به روی زندگی ام سد نمی شود!
هر کس چراغ راهنمایش تو بوده ای
در انتخاب راه مردد نمی شود!
خورشید زائری است که هر صبح بی سلام
بر گنبد تو، راهی مقصد نمی شود!
از دست با سخاوت تو چرخ آسمان
هر روز بی گرفتن نان رد نمی شود
فیروزه ای شود دل هفت آسمان اگر،
همتای این رواق زبرجد نمی شود!
از لطف بی حد تو عجب نیست روزحشر
جاری اگر به خلق جهان حد نمی شود!
خورشید و ماه و زهره و ناهید شعله ای
از پنج نور آل محمد نمی شود!
هر جا پی شفای دل تنگ می روم
آغوش مهربانی مشهد نمی شود!
#امام_رضا_علیه_السلام
#بهجت_فروغی_مقدم
یوسف گمگشته ای دارد دل کنعانی ام
بی وصالش مانده ام تنها و در ویرانی ام
ماه را گم کرده ام در شامِ تار افتاده ام
سست و لرزانم گرفتاری به بی بنیانی ام
هرچه میگردم به دنبالش نمی یابم ولی
خوب میدانم که در چنگالِ بی ایمانی ام
چشمهایم مستِ زیباییِ دنیا گشته و
رفته از من حالتِ وجدانی و انسانی ام
بارها کردم خطا. او چشم پوشی کرد باز
خسته ام کرده ست نفسِ سرکشِ شیطانی ام
گفت رب العالمین بازا به سویم باز من
برنگشتم سوی او وای از دلِ عصیانی ام
توبه کردم من ولی از نفس غافل بودم و
باز هم در دامِ این امٓاره ام زندانی ام
یا اباصالح بیا از خود نجاتم ده که من
زار و خار و خام دنیای درونِ فانی ام
جز تو ناجی نیست والله ای عزیز فاطمه
راه امنی را نشانم ده دمِ پایانی ام
یاصاحب صبر