eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
تصویرِ قشنگ بیدِمجنون، ساده صد برگ که در مقابلش جان داده پاییز زیادی گذرانده ست درخت این بار چرا از کت و کول افتاده؟؟؟
چون شمعِ خاموشم كه بر من دل نميبندى پروانه اى هستى كه با فانوس ميخندى ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آمد آن یار و سر اندر قدم انداختمش بنشاندم ز وفا در بر و بنواختمش سر سودا زده ام بار گران بود به دوش تا سبک بار شوم در قدم انداختمش هر دم آن بت به لباس دگری جلوه نمود من به هر جلوه نظر کردم و بنشاختمش گفت حال دل خونین تو بی من چون است گفتم از آتش هجران تو بگداختمش شاید ار دوست به حال دل من پردازد که من از هرچه جز او بود بپرداختمش فلک آن روز به پایم سر تسلیم نهاد که ز ابروی تو شمشیر به سر آختمش
اگر چه بين من و تو هنوز ديوار است ولى براي رسيدن، بهانه بسيار است بر آن سريم كزين قصه دست برداريم مگر عزيز من! اين عشق دست بردار است كسى به جز خودم اى خوب من چه مى داند كه از تو – از تو بريدن چه قدر دشوار است مخواه مصلحت انديش و منطقى باشم نمي شود به خدا، پاى عشق در كار است تو از سلاله ى‌سوداگران كشميرى كه شال ناز تو را شاعرى خريدار است در آستانه ى رفتن، در امتداد غروب دعاى من به تو تنها،خدا نگهدار است كسى پس از تو خودش را به دار خواهد زد كه در گزينش اين انتخاب ناچار است
هم شرمنده چشمان زیبایت شده با طلوع چشم تو خورشید شیدایت شده صبح زیبایت بخیر ای ماهروی شعر من باز در این قافیه با بوسه پیدایت شده
از سجده تسلیم رسیدیم به معراج طی می شود این رَه به جبین بیشتر از پا
هجویه‌ای برای احوالات این روزهای رژیم غاصب مظلوم‌نما! چارمین ارتش پرقدرت دنیا! چه خبر؟! از چپ و راست و از خشکی و دریا چه‌خبر؟ غمت این بود که آن روزِ مبادا برسد عاقبت آمده آن روزِ مبادا، چه خبر؟! تو از این جنگ بعید است کمر راست کنی ای کمر بسته به نابودی دنیا چه خبر؟! جعلیِ فاسدِ گستاخِ تفرعن‌پیشه! سگِ زنجیریِ کفتارْهیولا! چه خبر؟! گاوهای پُر از ایرادِ بنی‌اسرائیل! سامری‌های به گوساله مطلّا! چه خبر؟! دِیرِیاسین و کفَرقاسم و قانا به کنار ای جنایتگرِ صبرا و شتیلا چه خبر؟! پادشاها چه‌عجب، لخت تو را هم دیدیم آبرو رفته‌ی لوْ رفته‌ی رسوا! چه خبر؟! راه قدس از طرف کرب‌وبلا می‌گذرد زائر کرب‌وبلا! مسجد الأقصی چه‌خبر؟ سامری نیّت مظلوم‌نمایی دارد چه‌خبر ای غضب حضرت موسی! چه‌خبر؟؟
دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد سر من مست جمالت دل من دام خیالت گهر دیده نثار کف دریای تو دارد
بیا سر قرارهای صبح فنجان فنجان لبخند بنوشیم و صبح را به سپیدی ترانه دچار شویم
خزان رسیده و از من قرار می‌گیرد ز خون عاشق شیدا انار می‌گیرد شبیه ساقی مـ‌سـتی که درپیاله‌ی عشق شراب مانده، ز چشم خمار می‌گیرد غلام قدرت عشقم، که یک نگاه غمش چگونه، کشته‌ی بیش از هزار می‌گیرد؟ خزان رسیده و باران و چتر و هم‌دوشی و بوسه ای که کسی در کنار می‌گیرد صدای زوزه‌ی باد و سرود خش‌خش برگ نسیم خسته، به دستش دوتار می‌گیرد زمان کوچ پرستو ،رسیده در پاییز دوباره، چلچله، شور بهار می‌گیرد چه شاعرانه‌ی خوبی ،به رنگ پاییز است دوباره، واژه، قلم را بکار می‌گیرد.
پرده بردار که از چشم خمارت بانو صبح یکشنبه ی شهر غزل آغاز شود
📣یه کانال پییییییییدا کردم پر از های دوبیتی و غزلهای ناب‼️ ❌لنگشو هیچ کجا نمیکنی💯 https://eitaa.com/joinchat/646840548C8f90df0db0 گلچین شده از غزلها و دوبیتی های عاشقانه
📚اگه دنبال شعرهای کمیاب و قشنگ میگردے 🌸گلچین اشعار شاعران معاصر را بخوانید و لذت ببرید ✅حتما یه سر به این کانال بزن😍👇 https://eitaa.com/joinchat/646840548C8f90df0db0 ✨یکبار دیدنش ضرر نداره☝️☝️☝️☝️
برگ‌ها از شاخه می‌افتند و تنها می‌شوند از جدایی گرچه می‌ترسم، به من هم می‌رسد
من از عالم تو را تنها گزیدم روا داری که من غمگین نشینم؟!
شیرین گلی را توی گلدان دید امروز بویش کشید و اندکی رقصید امروز رخت عروسک را دوباره زیرو رو کرد با دخترش حرفی زد و خندید امروز مادر برایش چای آورد و بغل کرد شیرین خود را با هزار امید امروز ناگاه رنگ آسمان مثل زمین شد تاریک شد تا چهره‌ی خورشید امروز با دلهره سر را بسوی آسمان برد مادر شبیه دخترش ترسید امروز باران گرفت و مثل سمی سرد و وحشی بر صورت زیبایشان بارید امروز فریاد مردم از در و از بام برخواست همراهشان فرش زمین نالید امروز
تا تو نقاش دلِ تنگ منی، دقت کن! برگ‌ها را نکنی زرد! دلم می‌گیرد
شلاق زده باد گل نسترنی را از شاخه جدا کرده غزل‌های زنی را با آتش نمرود به‌پا کرده جهنم سوزانده دل نازک هر بت‌شکنی را از کینه شکسته قلم ساده تقدیر ای آه بسوزان لب هر انجمنی را ظلم آمده عادل شده در مکتب صهیون ابلیس فراخوانده پسرهای تنی را کودک‌کشی آل‌شیاطین شده عادی هرجا که علم کرده خودش پیرهنی را ! از کودک گهواره شکسته بنویسید آغوش گرفته گل زیبا کفنی را قحطی محبت همه جا اوج گرفته افسوس که این فاجعه دارد وطنی را...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوانه بخند... بخند و سر بزن از خاک و خون جوانه بخند به لحن ساده و معصومِ کودکانه بخند ترانه ی وطن ماست زندگی در جنگ تمام زندگی ماست این ترانه، بخند مباد گریه ی ما خصم را شجاع کند میانِ اینهمه برخوردِ ظالمانه بخند اگر که حامی ظلم اند عده ای غم نیست به اینکه قصه ی درد است این زمانه بخند تو خانه داری اگر چه شکسته درهم و خرد به دشمنی که ندارد زمین و خانه بخند به دشمنی که گرفته ست سرزمین تو را به کرکسی که تو را راند از آشیانه بخند میان معرکه بر دشمنی که از وحشت به کامیونِ زباله ست بزدلانه بخند عزیز کودک من با بهانه گریه نکن امیدِ ماست به این خنده بی بهانه بخند به اینکه حرمله ای با سه شعبه از سویی گرفته است گلوی تو را نشانه بخند
بترسيد! آری‌آری چون‌كه ما ازنسل طوفانيم و طومار شما را عاقبت در هم بپيچانيم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در کرب و بلا، بی طرفان بی شرفان اند تاریخ همان است، حسینی و یزیدی... هرگز ندهد تن به نظربازی دشمن خاکی که درآمیخته با خون شهیدی ما آینه‌هاییم, شکستن هنر ماست با ماست هرآیینه شهیدان جدیدی ۰
🍃🌺 به نیت آزادی فلسطین و نابودی اسرائیل 🌺🍃 وای از، آن ساعتی که عصر غیبت شد شروع سال‌های سختِ بیتابی و غربت شد شروع ظلم همواره به هر جایِ زمین اُتراق کرد زخم بر مظلوم زد! صبرِ جهان را طاق کرد قلبِ تاریخِ زبان بسته کماکان شد حزین بیشتر آنجا که شد آغاز؛ غصبِ سرزمین آنکه دائم کارش انکارِ امام ِ غایب است نامش اسرائیل و فامیلش است آمد و از نقشهٔ ابلیس استقبال کرد قبله گاهِ اوّلِ اسلام را اِشغال کرد عشق را با قتلِ عام ِ مستمر؛ محکوم کرد عده ای را از سکونت در وطن محروم کرد با جنایت دم به دم انداخت در خون؛ قدس را با غضب آمد تصاحب کرد صهیون؛ قدس را هست فنّ و حرفهٔ دیرینه اش کودک کشی رو به موت است و پس از این هست حالش ناخوشی میزند آخر به جانش آتشی را شعله ور آن نمازِ خوانده در آوار و در خون غوطه ور ظلم؛ مستأصل شد و در امتداد سنگ ها در طلوعی دلنشین شد به پا دید با چشمانِ خود آخر قیامی سخت را دید صهیونیست آری انتقامی سخت را چونکه حق هرگز نخواهد شد ضعیف و منزوی شد فلسطین؛ مرد میدان و هر آیینه قوی کارشان در اوجِ غم؛ صبر و توکل میشود تا شوند آزاد؛ هنگام توسل میشود در دلم آشوب...بر لب؛ آهِ سرد آورده است بغض ِ باران-زا گلویم را به درد آورده است باز قلبم راهیِ شهر مدینه میشود یادِ لحظاتِ جسارت غرقِ کینه میشود چشم هایم در خودش جا داده، داغ کوچه را اشک می ریزم دوباره اتفاق ِ کوچه را اتفاقِ جانگدازی که گریزِ روضه هاست بانیِ بی منّتِ بزم ِ عزیزِ روضه هاست آسمان، رنگش کبود و خاک، رنگش زرد شد نبض ِ کوچه ایستاد و دستِ مادر سرد شد آمد آنکه با قساوت عُلقه و پیوند داشت آنکه از بر لبش لبخند داشت در لباس ِ ظلمت و در قالبِ یک راهزن راه را نامردِ پستی؛ بست بر أمّ الحسن(ع) عرش أعلی را گرفت و نُه فلک را غصب کرد ناجوانمردانه با سیلی کرد خورد بر دیوار مادر! قسمتش شد حالِ زار ضجه زد در هر قدم بر چادرش گرد و غبار سمتِ خانه داشت برمیگشت با چشمانِ تار روزگار ای روزگار ای روزگار ای روزگار خاطراتِ تلخ...حسرت... کاشکی میشد سپر... غربتِ مادر؛ نخواهد رفت از یادِ پسر پیر شد! دنیا برایش ذره ای ارزش نداشت مجتبی(ع) از داغِ مادر یک شب آرامش نداشت هیچ داغی اینچنین سنگین و بی اندازه نیست غصب تکراریست! هرگز اتفاقی تازه نیست!
از کیْ طریق قهر و جفا را بلد شدی؟ با دست کی برای عداوت مدد شدی؟ تنها به چشم‌های تو دل را فروختم با هر نگاه وارد دادوستد شدی من بهترین ملاک محبت شدم تو هم- در ظلم و بی‌وفایی و اذیت سند شدی ای بهترین درخت گلستان عاشقی! آفت به شاخ عاطفه‌ات خورد، بد شدی! آرام بود پیش من امواج جان تو آمد کدام ماه که در جزرومد شدی؟ دیروز فکر و ذکر تو اطراف عشق بود امروز در برابرم اهل خرد شدی در امتحان عشق، من از بیست صد شدم با چند جور تبصره اما تو رد شدی
درجان شما نور خدا نیست بمیرید جز ظلمت و نیرنگ و جفا نیست بمیرید ای سنگ دلان عهد خدا را که شکستید در قلب شما مهر و وفا نیست بمیرید دوزخ فوران می کند از خشم خداوند زان منزل موعود صفا نیست بمیرید عمریست فلسطین شده مظلوم و گرفتار یک لحظه هم از ظلم رها نیست بمیرید عمر شب و کابوس ستم هم به سر آید آن روز دگر روز شما نیست بمیرید خورشید ولا سر بزند از دل کعبه آنجا اثر از شب پره ها نیست بمیرید