eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
75 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
صبحت بخیر! همسر من!هم قطار من! یکروز دیگر است که هستی کنار من.. شکرخدا!گمان کنم امروز بهتری! پیراهن جدید مبارک! بهار من! نان که تو می پزی چقدر مزه میدهد! نان پخته ای که سر برسد انتظار من از آتش تنور کمی فاصله بگیر! آتش بد است با من و با روزگار من.. مثل قدیم باز "علی جان" صدام کن دستی بکش بروی دل بی قرار من زهرا! برات لقمه گرفتم!قبول کن! روزه بس است آب شدی روزه دار من! افتاده ام‌ به پات!بمان!جان من بمان! رحمی بکن به گریه اطفال زار من اسما!برای خانه دوتابوت لازم است.. مرگ من است لحظه ی مرگ نگار من من‌ بودم و کسی به تو با تازیانه زد؟! تا عرش رفت آه دل ذولفقار من روز دهم قرار من و تو دم غروب وقتی که خورده است به مقتل گذار من وقتی که شمر رفته روی سینه حسین سر میبرد مقابل چشمان تار من خولی و زجر و شمر و سنان دور زینبند وای از غرور دختر ناقه سوار من 🏴🏴🏴
دوری و دوستی حکایت ماست... غیر از این هرچه هست در هوس است! پای احساس در میان باشد انتخاب پرنده ها قفس است...!
"هنوز از شب من چند استکان مانده هنوز قسمت دلگیر داستان مانده کلافه ام وسط خنده اشک میریزم بهار آمده اما غم خزان مانده تورفته ایی و به ظاهر اگر چه آرامم پر است ابر دل  از بغض در دهان مانده دلم گرفته شبیه پرنده ایی زخمی که در دلش غم یک لحظه آسمان مانده فرار میکنم از مبتلا شدن اما کدام شاعر از عشق در امان مانده هنوز حرف دلم را نگفته ام ای وای  چقدر تا غزل آخرم زمان مانده نگیر دست کسی را به فکر من هم باش  تمام شهر مرا با تو یادشان مانده "
در پشت پرده نقش خودم را فروختم در نقش شمع رفتم و بر صحنه سوختم بیگانه با تو مشتریِ صبح میکده من کیستم برهنه‌تر از سنگ یخ زده من کیستم مگر که به من اعتنا کنی یا کیستی مگر تو که کار خدا کنی گفتم به صخره‌ی سر این مست می‌خوری آنقدر می‌روی که به بن‌بست می‌خوری طوفان به پا نکن پسر نوح مال تو سنگ سیاه قلوه کنِ کوه مال تو زنگوله‌ی برنجی خمّار مال من ته مانده‌ی طبله‌ی عطّار مال من رویای کندن پرِ پرواز مال تو تنها مداد مردم شیراز مال تو خشت شکسته‌ی لب این بام مال من بد خوانده و نخوانده‌ی خیّام مال من تصنیف پر درآمد و آواز مال تو لای هزار بقچه پس‌انداز مال تو چیزی که واقعیت رویاست مال من این نخ‌نما که غصه‌ی فرداست مال من زهر کشنده‌ای که به پیمانه ریخته تلخابه‌ای که از رگ بیگانه ریخته مهمان این خرابه اگر مردم تو بود آدم هراس کوچه و سردرگم تو بود با یک نگاه از همه چیزم خبر گرفت در حد یک اشاره مرا در نظر گرفت راکد نماند و چشم مرا تیره‌تر نخواست دیوانه را به دلبر خود خیره‌تر نخواست از شرم گونه‌ی تو چه سیبی رسیده‌تر از پرده‌ی حیای تو بالا کشیده‌تر کوچک‌تر از لب تو ندارم که تر کنی تا بگذرم ولی بگذارم هدر کنی
"چقدر قافیه ها را به غم دچار کند  منِ بدون تو با زندگی چکار کند؟ چقدر دلهره ی تلخ بی تو بودن را ته تمام غزل هایش استتار کند دلم گرفته شبیه کسی که میخواهد طناب بردارد از خودش فرار کند  بگو به مرگ سر راه اگر مسیرش خورد  کنار پنجره روح مرا سوار کند  سکوت من به زنی پابه ماه میماند  که عصر جمعه دلش گریه را ویار کند  خوش ست بوسه به لب های شوکران با تو  بیا که با تو دلم عشق زهرمار کند... همیشه توی خودم ریختم غمم را ،کاش سکوت های مرا شعر من هوار کند... "
شبانه گوشه‌ی دفتر ترانه می‌بارم اجازه هست بگویم که دوستت دارم ؟ اجازه هست بگویم به خاطرم برگرد ؟ که دست از سر این خاطرات بردارم ... اجازه هست بگویم دوباره دلتنگم ؟ ببین که نزد تو زانو زدند اشعارم ... اجازه هست نگویم خدانگهدارت ؟ تو را همیشه کنار خودم نگه دارم ... اجازه هست نگویم ! خودت بفهمی زود زبانِ چشم مرا، چشم مستِ بیمارم ... "کمی به فکر تو باشم اگر جسارت نیست" مرا ببخش که شب بی اجازه بیدارم ...
سفر در پیش و رهزن در کمین و بارِ تو سنگین به جز خوبی هر آن ثروت که داری وقفِ تاراج است.
‌‌‌‌‌  روی عادت هایتان‌با اســـــم عشـــــق پل نسازید از هوس بر هر دلی.‌‌..
هزار آتش و دود و غم است و نامش عشق هزار درد و دریغ و بلا و نامش یار ...
"پيراهن تو بتابد تا من به بند رخت خورشيد خيس را بياويزم هنوز حسرت پيراهن تو در تن من است ببين چگونه چين می خورم و چروک می شوم چين مي خورم و چروک ميشوم دارد کم کم بيشتر سردم ميشود پيراهنت را بده بپوشم!"