پیش بیا! پیش بیا! پیشتر!
تا که بگویم غم دل بیشتر
دوست ترت دارم از هرچه دوست
ای تو به من از خود من خویشتر
دوست تر از آنکه بگویم چقدر
بیشتر از بیشتر از بیشتر
داغ تو را از همه داراترم
درد تو را از همه درویشتر
هیچ نریزد به جز از نام تو
بر رگِ من گر بزنی نیشتر
فوت و فن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیه اندیشتر
#قیصر_امینپور
آسمان فرصت پرواز بلند است، ولی
قصه این است چه اندازه کبوتر باشی
#فریدون_مشیری
اگر مرا دوست نمی داری
دوست نداشته باش
من هر طور شده
خودم را از این تنگنا نجات می دهم
اما دوست داشتن را فراموش نکن
عاشق دیگری باش
این ترانه نباید به پایان برسد
سکوت آدم ها را می کشد
این چشمه نباید بند بیاید
میخک هایی که در قلب ها شکوفا شده اند
از تشنگی می خشکند
اگر دوست داشتن را فراموش نکنی
تمام زیبایی ها را به یاد خواهی آورد
#رسول_یونان
هنگامهی صبح این زمستان زیباست
برفابه و ابر و باد و باران زیباست
سرما به نفس فتاده این ماه سپند
از دور، شمیم نوبهاران زیباست
#محمدزارعی
گفتند همه نه؛ رأی ما آری بود
غیرت به همه ثانیه ها جاری بود
یک تیم شکست خورده دارد دشمن
این شوت بلندمان عجب، کاری بود!
#زهرا_آراسته_نیا
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
https://abzarek.ir/service-p/msg/1377745
لینک ناشناس برای ارتباط با مدیر کانال
مدیر کانال
@Seyed_moris2020
تبریک
طومار ستم شده است درهم، تبریک
بگذاشته سر به زانویِ غم تبریک
شد چشم ستم کور از این شورِ حضور
پیروزیِ ایرانِ عزیزم، تبریک
#ایران_قوی
#انتخابات
#احمد_رفیعی_وردنجانی
May 11
بیگانهتر از عشق برای تو منم
اما چه کنم اسیر دلباختنم
چون آینه در برابر دیوارم
با هر تَرکی که میخوری میشکنم
#مجید_افشاری
من حـسادت میکنم حـتی به تـنها بـودنت
من به فرد رو به رویی، لـحظهی خندیدنت
من به بارانی که با لذت نگاهش میکنی
یا نسیمی که رها مـیچرخد اطراف تنت
من حسادت میکنم حتی به دسـت گرم آن،
شال خوشرنگی که میپیچد به دور گردنت
وقـتـی انگـشتان تـو در گیـسـوانت مـیدود
من به رد مانـده از اینجور سامان دادنت
اینکه چیزی نیست ،گاهی دل حسادت کرده به
عـطر پــــاشـیده از آغـوش تـو بـر پیـراهنــت
هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت
مــن حسـادت میکـنم حـتی به قـلب دشـمـنت
کاش هرکس غیر من، ای کـاش حتـی آینه
پلکهایـش روی هـم مـیرفت وقـت دیـدنت
#الهامنظری
ایوان من تهی است، پرستو بیاورید
بیزارم از سکوت هیاهو بیاورید
اینجا شکوهِ منظرهها بیطراوت است
از کوچه باغِ دهکده شب بو بیاورید
یک مشت شعرِ نغز از استاد رودکی
بویی ز مولیان و لبِ جو بیاورید
بیچشمهای روشنِ او غرق ظلمتم
خورشید را به خانه ام اینسو بیاورید
ای بادها به میهن من رو کنید و بعد
یک تارِ مو برای من از او بیاورید
#فردوس_اعظم
#جمهوری_اسلامی_ایران
#ایران_قوی
همیشه فاتح میدانیم، همیشه پرچممان بالاست
همینکه عاشق ایرانیم، همیشه پرچممان بالاست
در این هجوم هیاهوها، در این کشاکش جادوها
به زیر سایۀ قرآنیم، همیشه پرچممان بالاست
به دین عشق یقین داریم، یقین به فتح مبین داریم
امین کشور ایمانیم، همیشه پرچممان بالاست
شقایقیم و پُر از داغیم، غریب لالۀ این باغیم
مقیم کوی شهیدانیم، همیشه پرچممان بالاست
وطن! صلابت پابرجا، وطن! اصالت نامیرا
به پای نام تو میمانیم، همیشه پرچممان بالاست
اگرچه قطره، پُر از موجیم؛ به اهتزاز تو در اوجیم
شهید پرچم ایرانیم، همیشه پرچممان بالاست
#نغمه_مستشارنظامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب حـــال و هوای کم نظیری داشتم بی تـــو
"کمی تا نیمه شب ابری و از شب تا سحر باران"
کاش با رفتن تو خاطرهات هم میرفت
کاش از خاطر دنیای دلم غم میرفت
جانِ بیارزش من دست تو باشد هرچند
با کمی گردش چشمان تو جانم میرفت
ماهِ من! سنگ زدن راه فراموشی نیست
کاش تصویرت ازاین برکهی ماتم میرفت
دست و پا میزدم و آه چه بیرحمانه
تو نگفتی که چرا نرگسِ باغم میرفت
شاعرم کردی و دلخوش به ردیفِ "میماند"
رفتهای و شده سرمشق مدادم "میرفت"
کاش برگردی و فریاد زنم در هر بیت
داغ تو از غزل چشم به راهم میرفت
#نرگس_سادات_موسوی
گرچه تنت را هنوز لمس نکرده تنم
بوی تو را می دهد هر نخ پیراهنم
در رگ من جای خون می دود اکنون جنون
چون که معطر به توست، هرچه نفس می زنم
هم، همه ام سوختند، هم همه را سوختم
خرمن در آتشم، آتش در خرمنم
در خودم آتش زدم غافل از اینکه کنون
من توام و اوفتاد خون تو بر گردنم
فاصله ی عشق و مرگ، طی شده با پای من
گر نپذیری تو نیست طاقت برگشتنم
پشت در دوستی "کیستی؟" از من مپرس
پیش تو من کیستم؟ تا که بگویم "منم"
#غلامرضا_طریقی
کفشهایم کجاست؟ می خواهم، سر شب راهی سفر بشوم
مدتی بی بهار طی بکنم، دو سه پاییز دربدر بشوم
خسته ام از تو، از خودم، از ما، «ما» ضمیر بعیدِ زندگی ام
دو نفر انفجار جمعیت است، پس چه بهتر که یک نفر بشوم
یک نفر در غبار سرگردان، یک نفر مثل برگ در طوفان
می روم گم شوم برای خودم، کم برای تو درد سر بشوم
حرفهای قشنگ پشت سرم، آرزوهای مادر و پدرم
آه خیلی از آن شکسته ترم، که عصای غم پدر بشوم
داستانی شدم که پایانش، مثل یک عصر جمعه دلگیر است
نیستم در حدود حوصله ها، پس چه بهتر که مختصر بشوم
دورها قبر کوچکی دارم، بی اتاق و حیاط خلوت نیست
گاه گاهی سری بزن نگذار، با تو از این غریبه تر بشوم
#مهدی_فرجی
شب مانده است و من، ما مانده ایم و ماه
تنها بدون تو، بی تاب و بی پناه
شب پرسه های من آغاز می شود
آرام و سر به زیر، آرام و سر به راه
در کوچه ی شما، هی پرسه می زنم
از ابتدای شب، تا دیدن پگاه
در خاطراتمان غرق تو می شوم
در عمق چشم هات –دریاچه ی سیاه-
دائم گذشته را تفتیش می کنم
دنبال مجرمم، دنبال بی گناه
"اصلا نه تو نه من، تقصیر هیچکس
هرگز نبوده است" تنها یک اشتباه-
-رخ داد و بعد از آن، از هم جدا شدیم
اما نبوده ام دور از تو هیچگاه...
عطر تو ناگهان احساس می شود
آری خود تویی در نیمه های راه
رد می شوی و من خاموش مانده ام
حالا فقط سکوت، "ما هیچ... ما نگاه..."
#احسان_نصری
با جادهها به خاطر من ائتلاف کن
برگرد و در حریم دلم اعتکاف کن
بردار چادر عربی را غزل بپوش
شعری بخوان و دور سکوتم طواف کن
گاهی میان قافیه های شبانه ات
دست مرا بگیر و مرا اعتراف کن
بی روسری هوای دلم را قدم بزن
شب را کنار وسوسه هایم خلاف کن
دستم به شعرهای سیاسی نمی رود
چشمان سبز فتنه ایت را غلاف کن
بی تو کبیسه اند تمام دقیقه ها
تقویم را از این همه نحسی معاف کن
#سجادصفری_اعظم
چیست دریا؟ چشم پر اشک زمین
در نگاهش آرزویی ته نشین
آرزوی پا گشودن، پر زدن
بر فراز کوهساران سر زدن
چشمه بودن، باز جوشیدن به کوه
دم زدن با آن بلند باشکوه
خویشتن از خویشتن انگیختن
از درون خویش بیرون ریختن
تشنگی نوشیدن از پستان خویش
آب دادن تشنه را از جان خویش …
کوهسارا! زان بلند دلنشین
چون گیاهی در بن چاهم ببین
در شب دریایی خویشم اسیر
گر سراپا گریهام بر من مگیر
ماندهام با صبر دریا پای بند
ماهتابا بر سرشک من مخند!
بگذر از دریا و راه خویش گیر
شیوه دریادلان در پیش گیر
من همان نایم که گر خوش بشنوی
شرح دردم با تو گوید مثنوی
من همان جامم که گفت آن غمگسار
با دل خونین، لب خندان بیار
من خمش کردم خروش چنگ را
گر چه صد زخم است این دلتنگ را
من همان عشقم که در فرهاد بود
او نمیدانست و خود را میستود
در رخ لیلی نمودم خویش را
سوختم مجنون خاماندیش را
میگرستم در دلش با درد دوست
او گمان میکرد اشک چشم اوست
#هوشنگ_ابتهاج
برخیز که آسمان به هوش آمده است
آوازه ی گنجشک به گوش آمده است
برخیز دو استکان غزل نوش کنیم
قوری و سماور به خروش آمده است
#صفيه_قومنجانی
@nabzeghalam
خودش چون باعث درد است حاشا میکند، گریه
که شب تا صبح حالم را تماشا میکند گریه
نمیخواهم شکستم را ببیند هیچ کس اما
مرا هر بار بین جمع رسوا میکند گریه
به زور خنده میخواهم که رازم را نگه دارم
ولی مشت من دیوانه را وا میکند گریه
اگرچه طبع او گرم است اما من چنان سردم
که روی گونهام احساس سرما میکند گریه
شنیدم خنده بر هر درد درمان است و میبینم
که دارد دردهایم را مداوا میکند گریه
یکی در آینه میپرسد از من گریهات از چیست؟
به خود میآیم و حل معما میکند گریه
دوباره درد دل ها را غزل کردم که بنویسم
دوباره زیر آن ها را چه امضا می کند؟
#مجتبی_خرسندی
لبم یاد لبت افتاد دلم در سینه ام لرزید
نبودی آتش سیگار فقط حال مرا فهمید
نشستم دور هر چیزی به جزتوخط کشیدم تا
بفهمی عاشقت هستم بدون ذره ای تردید
نبودی و نبودی و نمی آیی و من هستم
همیشه زیر بارانی که بعداز رفتنت بارید
ببین باران که می آید کمی کمترهوایی شو
تصور می کنم مستی شبیه ساقه های بید
توهم میزنم بادی که در کوچه تو را بویید
برای مردم آزاری نمک بر زخم من پاشید
حسادت چیزخوبی نیست ولی ازتو چه پنهان که
دلم از نقش پروانه به روی سینه ات رنجید
محاسن را نمی خواهم کشیدم تیغ بر صورت
خودم دیدم که چشم توبه ریش عاشقت خندید
صبورم سالمم تنها سرشبها خودآزارم
لبت خندان، خیالت تخت سرم با قرص ها خوابید
#حسین_آهنی