eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
۲۰ گیگ اینترنت داخلی همراه اول رایگان هدیهء انتخابات *100*673#
جانم وطن رفته ننه‌ی منافقین سویِ دَرَک گردند تمام دشمنان یک یک دَک ماندی تو ولی باز قوی، پابرجا جانم وطن عزیز ،اللهُ مَعَک
به وقت جنگ در میدان تقدیر در آن بارانِ سرخ تیر و شمشیر؛ حسینِ فاطمه هرگز نیفتاد؛ نمازِ اولِ وقتش به تاخیر ...
نزدیک به قلّه‌ایم! ایران، شب تیره را سحر خواهد کرد از گردنه‌ها باز گذر خواهد کرد نزدیک به قلّه‌ایم، پا پس نکشی! یک رأی من و تو هم اثر خواهد کرد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محبوب دل غمزدگان، صحن و سرایت عالم همه مدیون سجایا و سخایت تو ضامن آهویی و هر قلب گرفتار شد آهوی درمانده‌ و مشتاق عطایت
تا که اکسیژن پاک تو درون ریه‌ام شد پلک توموجب آرامش هرثانیه‌ام شد ازهمه زاویه‌ها زاویه می‌گیرم وتنها گوشه‌ی چشم تو دلخواه‌ترین زاویه‌ام شد مطمئن بودم ازاین چون که سپردم دل خود را این سپرده چک تضمین شده‌ی آتیه‌ام شد سرو قبراقم و ازآفت پاییز بدورم عشق تو باعث این رویش پرحاشیه‌ام شد سهمم ازآن غزل پخته چشمان تو تنها اشکخندی است که بر سفره دل سهمیه‌ام شد نرخ هرساله‌ی اجناس گران می‌شود اما خنده‌ات قیمت تثبیتی نرخ دیه‌ام شد خرم‌آبادی و جذاب‌تر از رشتی و شیراز سبزه‌میدان تو محبوب‌ترین ناحیه‌ام شد
بی فایده ست حرف وفا با تو بی‌وفا بیدار چون کنیم کسی را که خواب نیست؟!
اما من و تو دور از هم می پوسیم غمم از وحشت؛ پوسیدن نیست غمم از زیستن ِبی تو در این لحظه ی پُر دلهره است
بنویسم، ننویسم، تو نمی خوانی که! چیزی از معجزه ی شعر، نمی دانی که! گفتم ازحال خرابم وصدافسوس که تو بی خبر مانده ای از ماندن مهمانی که.. خانه کرده است دراین سینه ی پرآشوبم مثل شبهای پر ازشعر زمستانی که.. نرسیده است نگاهی به تماشای تنم شده ام پرسه«زن»کوچه خیابانی که.. روزگاری،من و توبیخبر از فرداها دست دردست پراز خواهش پنهانی که.. کاش یک بار فقط،بغض مرا می خواندی! بنویسم،ننویسم،تو نمی خوانی که!
حال خوش را شهر فریاد میزند کیست؟ که این حال خوب را بر باد داد؟!
چایی بهانه‌ای است که باشی کنار من پس استکانِ سهم من از دیدنت کجاست؟
رفتی و نداری خبر از دردِ گرانم.. از حال خرابِ دل و از بغضِ نهانم.. آرام و قرار دلِ سرگشته‌ای اما.. بر هم زده هر خاطر‌ه‌ات، روح و روانم.. مرداب شدم ساکت و متروک و پریشان.. از برکه‌ی من رفت شبی ماهِ نهانم.. هر چند پس از رفتنت آوایِ سکوتم.. نامت شده نجوای شب و وِرد زبانم.. تنها منم و دفترِ باران زده وقتی.. چتر غم تو باز شده بر سرِ جانم.. آخر چه کنم، بیکس و تنها و غریبم.. در شهر دلت عابرِ بی نام و نشانم.. برگرد به این قلبِ پر از خواهش و پردرد.. چون بی تو نفس رفته و من بی‌ضربانم..
دردی که بود در دل تنگم دوا نداشت غم هم برای رفتن از این سینه پا نداشت آیینه بود و روبه‌رویم می‌نشست دوست آیینه بود دوست ولیکن صفا نداشت بیخود امیدوار وفاداری‌اش شدم پر بود از ادعای وفا و وفا نداشت می‌گفت در هوای رفاقت نفس بکش گشتم در آسمان رفاقت، هوا نداشت! از آب عشق تشنگی‌ام برطرف نشد هرچند خوش‌گوار! ولیکن بقا نداشت آمد طبیب پیش من و ناامید رفت داغی که بود در جگر من شفا نداشت از بانوان محکم و مردان پهلوان پر بود صحن عشق ولی پوریا نداشت گفتی چرا دوباره غزل غصه‌‌‌دار شد حال مرا ببین که بدانی چرا نداشت
گفتی که پای عشق اصلا در میان نیست این روزها، دیوار حاشایت بلند است...
باتو حتی راضیم، حاضر به تبعید از بهشت؛ گاز خواهم زد تمام سیب های کال را...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصیدهٔ زیبای در مدح مولا امیرالمؤمنین علیه‌السلام تا راهی نمانده است 💚😍
دشتِ خیال.mp3
2.5M
باز بر خاک دلم باران مضمون می چکد! پادکست | دشت خیال • گوینده : •شاعر: •|| https://eitaa.com/AGHAYE_MIR
ای عشق ای ترنم نامت ترانه‌ها معشوق آشنای همه‌ عاشقانه‌ها ای معنی جمال به هر صورتی که هست مضمون و محتوای تمام ترانه‌ها با هر نسیم دست تکان می‌دهد گلی هر نامه‌ای ز نام تو دارد نشانه‌ها هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت: گل با شکوفه خوشه‌ی گندم به دانه‌ها شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز دریا به موج و موج به ریگ کرانه‌ها باران قصیده‌ای است تر و تازه و روان آتش ترانه‌ای به زبان زبانه‌ها اما مرا زبان غزل‌خوانی تو نیست شبنم چگونه دم زند از بی‌کرانه‌ها کوچه به کوچه سر زده‌ام کو به کوی تو چون حلقه در به در زده‌ام سر به خانه‌ها یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم سودا کند دمی به همه جاودانه‌ها
گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد گر عتاب است و گر ناز کدام است آن کار که به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کس لیک جور این همه با خلق خدا نتوان کرد فلکم از تو جدا کرد و گمان می‌کردم که به شمشیر مرا از تو جدا نتوان کرد سر نپیچم ز کمندت به جفا ، آن صیدم که توان بست مرا لیک رها نتوان کرد جا به کویت نتوان کرد ز بیم اغیار ور توان در دل بی‌رحم تو جا نتوان کرد گر ز سودای تو رسوای جهان شد هاتف چه توان کرد که تغییر قضا نتوان کرد
سلام صبحتون به‌خیر 🌼🌼🌼
فراق، فرصتِ خوبی‌ست تا مَحک بزنیم که بینِ ما دونفر چیست؟ عِشق، یا عادت؟
من صید دیگری نشوم وحشی توأم اما تو هم برون مرو از صیدگاه مـن...
درد دارد بی‌کسی عادت شود خنده شکلِ واژه‌ی حسرت شود درد دارد بین جمعی باشی و یک‌شبه دور و برت خلوت شود آنقَدَر تنها بمانی تا دلت با در و دیوار هم‌صحبت شود زیر سیلِ خاطراتت گم شوی شاهدت چشمان یک ساعت شود می‌نویسم دردها را تا شبی بغض دفتر بشکند،راحت شود
شب محوِ انتظارِ تو بودم، دمید صبح گشتم به یادِ روی تو قربانِ آفتاب
به مقام زهد و تقوا چو نمی‌دهند راهم من و عاشقی و رندی و سرود خانقاهم شب ما سحر نگردد به فروغ آفتابی که من از فراق ماهی به چنین شب سیاهم شه حسن داشت با ما سر مهربانی اما ز رقیب سفله نالم که به حیله بست راهم اگرم به مِهر خوانی تو شهی و من غلامت وگرم به قهر رانی تو گلی و من گیاهم به گناه عشق خوبان اگرم کشند خوشتر که به طعنه‌ای رقیبان بکشند بی گناهم نروم ز آستانش، به در ِ دگر (الهی)! چه به ناز در ببندد چه همی دهد پناهم