برگرد و برایم گل و پروانه بیاور
در ظلمت شب ماه در این خانه بیاور
آوارهترینم به تو ای ساقیِ هستی!
بهرِ دل من یک میِ مستانه بیاور...
یک خانه به دوشم که کسی همدم من نیست
دلتنگ توئم شانهی مردانه بیاور...
عمریست اسیرم به قفس همچو کبوتر
با هر نفسی منتظرم، دانه بیاور...
ویران شدهای هستم و دل را به تو بستم
ای عشق بیا منزل شاهانه بیاور...
#الهه_نودهی
#شهید_جاویدالاثر💔
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت؟ که غمخواری نیست
#همای_شیرازی
میان "خواستنِ تو" و "از تو دل کندن"
کدام شیوه مردن مسیرِ ساده تری است!؟
#سیدمحمدمیرکاظمیان
گفتي كه:
چو خورشيد زنم سوي تو پر
چون ماه شبي مي كشم از پنجره سر
اندوه كه خورشيد شدي
تنگ غروب
افسوس كه مهتاب شدي
وقت سحر!
#فریدون_مشیری
با من بمان
و سایهٔ مهر از سرم مگیر
من زندهام
به مهرِ تو ای مهربانِ من
#حسین_منزوی
دفتر عاشورا
سخت است اگرچه باور عاشورا
اثبات شده سراسر عاشورا
سوریه، یمن، غزه، فلسطین، لبنان
باز است همیشه دفتر عاشورا
محمدعلی جهاندیده
امید.
صلّی الله علیک یا اباعبدالله
طاهر ز تو شد طهور حتی
ظاهر شده از تو نور حتی
آیینه جلوه ی خدایی
ظاهر ز تو شد ظهور حتی
تو جلوه نور کبریایی
آن نور که دیده کور حتی
اِحیا و اِماته، بنده ی توست
مقهورِ تو نفخِ صور حتی
از برکت لطفت ای سلیمان
بی بهره نبوده مور حتی
از شوق وصال جان سپارم
گر بوسه دهی ز دور حتی
یک لحظه جدایی از غم تو
در دل نکند خطور حتی
داغی است بزرگ روضه ی تو
غمگینِ تو شد سرور حتی
تنها نه که آیه های قرآن
گریان تو شد زبور حتی
از غصه ی آن تنور و آن سر
بی تاب دلِ صبور حتی
نوری به تنور داده ای که
حیران شده کوه طور حتی
از آنچه گذشت بر سرِ تو
وا مانده لب تنور حتی
#عاصی_خراسانی
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی
که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی
تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟
بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟
#احسان_نصری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مینویسم روی قلبم، آیههای مهر را
رانده و درمانده را، بیمزد سامان میدهی
#یا_غریب_الغربا
#یا_معین_الضعفا
#یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
شبی که میگذرد با تو بیکران خوشتر
که پایبند تو، وارسته از زمان خوشتر
برای مستی و دیوانگی، می و افیون
خوشاند هر دو و چشمت ز هر دوان خوشتر
ز گونه و لب تو، بوسه بر کدام زنم
که خوشتر است از آن و این از آن خوشتر
ستاره و گل و آیینه و تو، جمله خوش اید
ولی تو از همگان میانشان خوشتر
خوشا جوانیات از چشمههای روشن جان
خوشا! که جان جوان از تن جوان خوشتر
درآ، به چشم من ای شوکت زمینی تو
به جلوه از همه خوبان آسمان خوشتر
مرا صدا بزن آه ! ای مرا صدا زدنت
هم از ترنم بال فرشتگان خوشتر
خوش است از همه با هر زبان روایت عشق
ولی روایت ِ آن چشم مهربان خوشتر
ز عشقهای جوانی، عزیزتر دارم
تو را، که گرمی خورشید در خزان خوشتر
#حسین_منزوی
اضطراب خاطر از یک سوختن تسکین نیافت
آب بر آتش فشاندیم و مکرر سوختیم
#طالب_آملی
به غیر از بوسه کز تکرار رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر مکرر میتوان خوردن؟
#صائب_تبریزی
گفتم از نزدیکی دیدار، گفتی: «سادهای !
دورم از دیدار با هر پیش پا افتادهای»
کوچکم خواندی، که پیش چشم ظاهربین تو
دیگران کوهند و من سنگ کنار جادهای
شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم
هیچکس حتی شبیهت نیست، فوقالعادهای !
با دل آزردهام چیزی نمیگویی ولی
از دل آزردن که حرفی میشود آمادهای
باز بر دوری صبوری میکنم اما مگیر
امتحان تازهای از امتحان پس دادهای
#سجاد_سامانی
مکن ای دوست ملامت منِ سودایی را
که تو روزی نکشیدی غم تنهایی را
صبرم از دوست مفرمای که هرگز با هم
اتفاقی نبُوَد عشق و شکیبایی را
مَطَلب دانش از آن کس که بر آب دیده
شسته باشد ورق دفتر دانایی را
دیده خون گشت ز دیدار نگارم محروم
بهر خوبان بکشم منت بینایی را
ننگرد مردم چشمم به جمالی دیگر
کاعتباری نبود مردم هر جایی را
گر زبانم نکند یاد تو خاموشی به
عاشقم بهر سخنهای تو گویایی را
آفریدهست تو را بهر بهشت آرایی
چون گل و لاله و نرگس چمن آرایی را
رویها را همه دارند ز زیبایی دوست
دوست دارم سبب روی تو زیبایی را
چون نظر کرد به چشم و سر زلف تو همام
یافت مستی و پریشانی و شیدایی را
#همام_تبریزی
خط به خط خواندیم این دفتر به غیر از غم نداشت
قصه ی تقدیر ما غیر از خط ماتم نداشت
شیر مرغ و جان آدم داشت چرخ کج مدار
در بساطش از فسون و مکر چیزی کم نداشت
هر چه خواندم، حیرتم افزود از هر واژه ای
این کتاب معرفت جز نکته ی مبهم نداشت
محرم راز جهانی بود چون سنگ صبور
خواست راز دل بگوید جز دلش محرم نداشت
من که عمری چون شقایق جام بر کف زیستم
با که گویم داغ مستی و جنون مرهم نداشت
#بهرام_احدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون ندیدم از نگاه #عشق جز افروختن
پس بزن خاکسترم کن در مسیر سوختن
#الهه_نودهی
تویی که در دل من ردّ پا گذاشته ای
مرا به دست ِکدام آشنا گذاشته ای؟
شبیه آن چمدانم که غرقِ دلتنگیست
تو باز کوله ی غم را بــــــنا گذاشته ای؟
کنار این همه شبهای بی فروغ ببین
که قلب نازک من را کجا گذاشته ای
هنوز برق ِ نگاهت درون ِچشمم هست
نگاه کن که چه ردّی به جا گذاشته ای!
اگر چه رفته ای اما هنوز منتظرم
بیا که دستِ مرا در حنا گذاشته ای!
#صفيه_قومنجانی
خویش را در جادهای بیانتها گم کردهام
بعد تو صدبار راه خانه را گم کردهام
من غریبافتادهای بی تکیهگاهم؛ سالهاست
کوهِ خود را بین پژواک صدا گم کردهام
از عبادتهای حاجتمند خود شرمندهام
گاه میبینم تو را بین دعا گم کردهام!
شیشهی عطرم که حیران در هوایت مدتیست
هستی خود را نمیدانم کجا گم کردهام
زیر بار عشق از قلبم چه باقی مانده است؟
گندمی را زیر سنگ آسیا گم کردهام...
#حسین_دهلوی
آبادی شعر 🇵🇸
از چشم و دل مپرس که در اولین نگاه
شدچشم من، خراب دل و دل، خراب چشم
#صائب_تبریزی