#فرزندان من برای #پست و #مقام به #جبهه #نرفتند بلکه برای #رضای #خدا🤍به #جبهه رفته و با #شهادت خود #نهال نوپای #انقلاب را #آبیاری کرده و پوزه آمریکا و اسرائیل را به زمین مالیدند.😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید محمد جواد روزی طلب هم در تاریخ 12#اسفند 1364# به همراه یکی از #دوستانش در حال #نقاشی گنبد #امام حسین (ع)🌷 بود که در یک لحظه #خمپاره ای در نزدیکی شان خورد ، #ترکش #خمپاره به #سر ایشان اصابت کرد وبه #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
#پیکر ایشان و #برادران #شهیدشان در گلزار #شهدای شهر شیراز خاکسپاری شد.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠 شهید محمد جواد روزی طلب و
برادران شهید شان محمدحسن و محمد محسن💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
ایشان مدتی در سمنان ماند و بعد از مدتی به همراه خانواده به #سیستان و بلوچستان رفت و تا سال 68# آنجا ماند،#سنگرساز #بیسنگری بود که #بارها به #جبهه و #مناطق مختلف #اعزام میشد. بعد از مدتی #اقامت در سیستان و بلوچستان به تهران آمد و #باز هم #کاری دیگر بر#عهده گرفت و شد #مسئول #آموزش #روستائیان در #جهاد.
🍃🌷🍃
اما انگار دلش هنوز در #سیستان و بلوچستان و در #میان #مردم بود، سرانجام تصمیم گرفت در سال 76#بار دیگر به #زاهدان یعنی یکی از #توابع #استان سیستان و بلوچستان برود و ایشان #چهار سال آنجا ماند و در نتیجه به #تهران بازگشت.
🍃🌷🍃
در این #سالها #خدمت به #مردم در #مناطق #محروم کشور، چشیدن #سختی های مردم با تمام #وجود و #هم دردی با آنها به #جزئی #جدا نشده از #شخصیت ایشان تبدیل شده بود. از #خدمت به #مردم دست نکشید، چراکه #امام خمینی (ره) و بسیاری دیگر از #رزمندگان، #وظیفه خودشان را #خدمت به #مردم #عنوان کرده بودند.
🍃🌷🍃
سرانجام #شهید حاج محسن مطیعی هم در اثر #سانحهای که در حین #بازگشت از #مأموریت در 8#دی سال 1383# برای ایشان پیش آمد و به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#شهید دفاع مقدس علیرضا خاکپور
🍃🌷🍃
در تاریخ 10 تير 1345#در روستاى پيراوش سفلى ،از توابع علی آباد كتول گرگان در خانواده ای روستایی متولد شد.
#اولين فرزند خانواده شان بود، پدرش كشاورز بود و از وضع اقتصادى متوسطى برخوردار بودند،در كودكى آرام بود و بيشتر در خانه به بازى می پرداخت.
🍃🌷🍃
در سال 1351# وارد دبستان #شهيد قربان محمود (عنايتى كنونى) در روستاى پيراوش شدو پس از پنج سال (در سال 1356) دوره ابتدايى را با موفقيت پشت سر گذاشت.
#دعاهاى مراسم صبحگاهى مدرسه را اجرا می کرد و به فوتبال علاقه بسيار داشت. پس از دبستان، دوره راهنمايى را در مدرسه راهنمايى نوده ملك آغاز كرد كه مصادف با انقلاب بود.
در دوران #تحصيل جزء شاگردان #ممتاز بود و همكلاسيها را به انجام #تكاليف #مذهبى تشويق می کرد، در دوران انقلاب در #راهپيماييها و پخش #اعلاميه ها شركت فعال داشت.
🍃🌷🍃
ایشان در كارهاى #كشاورزى و #شخم زدن زمين به پدرش كمك می کرد و در اوقات فراغت به #مطالعه كتب #مذهبى و #قرآن مى پرداخت.
🍃🌷🍃
در سال #سوم راهنمايى تحصيل می کرد كه به #ارتش رفت و #آموزش درجه داری، مدتى از آموزشگاه به خانه نيامد،از آن جا فرار وبه #جبهه رفته بود.
🍃🌷🍃
#اعتقاد داشت كه #نيروهاى حزب اللهى بايد در #ارتش حضور يابند ولى به دليل اختلاف عقيدتى با فرمانده مربوطه استعفا و از همانجا مستقيم به #جبهه رفت.
🍃🌷🍃
در دوره آموزش درجه دارى كتابهایش را به يكى از همكلاسى هایش سپرد. چند روزى خانواده از ایشان بى خبر بودند تا اينكه #نامه اش از #جبهه هاى كردستان به دست شان رسيد.
🍃🌷🍃
در مدت حضور در #كردستان در اثر #اصابت تركش از #ناحيه دست #مجروح و در بيمارستان پنجم آذر گرگان به مدت دوازده روز بسترى شد.
🍃🌷🍃
پس از بازگشت از #جبهه، در ستاد #بسيج تقى آباد و سپاه آق قلا1 قلا، 4 مشغول #خدمت و #آموزش #نيروهاى بسيجى شد و با #انجمن اسلامى روستا #همكارى نزديك داشت.
🍃🌷🍃
ایشان مدتى به عنوان #عضو مركزى #بسيج و#انجمن اسلامى روستا #فعاليت داشت. به خاطر علاقه اى كه به دروس #حوزوى داشت، تصميم گرفت برود #حوزه علميه قم، اما به دليل نداشتن مدرك سوم راهنمايى موفق به ورود به #حوزه علميه نشد.
🍃🌷🍃
با فاميل #رابطه خوبى داشت ، به #كوچك تر از خود #سلام می کرد.#نماز را هميشه در اول وقت مى خواند و به #دوستانش توصيه می کردم با همديگر #نماز جماعت بر پا كنند.
🍃🌷🍃
ایشان از #فرصتها به نحو احسن استفاده می کرد و #شبهاى جمعه در جمع بچه هاى محله، #مراسم و #دعاى كميل بر پا می کرد، گاهى در #مسجد به #سخنرانى مى پرداخت و درباره #فضائل #جهاد و #نماز صحبت می کرد.
🍃🌷🍃
#جمعه ها به اتفاق دوستان به #نماز جمعه به گرگان می رفت. ایشان اگر در مجلسى #عيب جويى يا #غيبت می شنيد آنجا را #ترك می کرد «نسبت به غيبت خيلى حساس و از افرادى كه غيبت می کردند دورى می کردمو با آيات و روايات اهل بيت، آنان را نصيحت می کرد.»
🍃🌷🍃
در#جبهه...عده اى حدود بيست و پنج نفر بودند كه راه را گم كردند. مدت #سه روز #سرگردان و بدون #آب بودند و به شدت دچار #تشنگى و #گرسنگى شده بودمد و #نمازها را با #تيمم مى خواندند.
🍃🌷🍃
از فرط #استيصال به #دعا نشستند و بسيار #تضرع كردند. در حال #نماز خواندن بود كه صدايى شنيد: «خاكپور بيا آب را ببر.» به دنبال صدا رفت. بالاى يك گردنه درختچه اى بود، نه مسير رفت و آمد انسان و نه ماشين بود.
🍃🌷🍃
#دو گالن بيست ليترى #آب زلال در آنجا قرارت. با نوشيدن آن بچه ها سير شدند.
🍃🌷🍃
درسال ۱۳۶۴# با اصرار خانواده ازدواج کرد ،مراسم ازدواج بسيار #ساده برگزار شد به طورى كه حتى بعضى از همسايه ها هم مطلع نشدند.
🍃🌷🍃
ایشان پس از مراسم عروسى #سه روز نگذشته بود كه به منطقه #جنگى رفت، بيشتر اوقات، در #جبهه بود ،و وقتى كه به خانه مى آمد در #كارهاى روزانه به همسرش #كمك می کرد.
🍃🌷🍃
در بهار 1365# تنها فرزندش (سمانه) به دنيا آمد از اينكه صاحب دختر شد خوشحال بود. ولى باهاش خيلى انس نمی گرفت. می گفت: «اگر انس بگيرم وقتى كه نيستم، ناراحت می شود.»💔
زمان #شهادت ایشان سمانه ۸ ماهه بود.
🍃🌷🍃
ایشان #آخرين بارى كه آمد، روى پيشانى اش سبز شده بود. مادرم پرسيد چه شده؟ به شوخى گفت: «علامت #شهادته بچه ها در #جبهه مرا می بوسند و می گويند اين علامت #شهادته.
🍃🌷🍃
بعد با شوخى به مادرش گفت: «اگر شما راضى باشيد و لياقت داشته باشم اين دفعه ديگر #شهيد می شوم.»
در اين ديدار توصيه كرد: «دخترم را با لباس سفيد بر سر جنازه ام حاضر كنيد.»
🍃🌷🍃
به دلیل #تخصصی که در زمان #جنگ تحمیلی در #جبهه داشتند پس از انجام #پیگیری ها به عنوان #دیدبان به #سوریه #اعزام شدند.
🍃🌷🍃
البته برای ما هم تعجب آور بود که طی مراحل اعزام این #شهید به #سوریه در مدت زمان کوتاهی انجام شد و پس از فاصله کوتاهی پس از #اعزام به #شهادت رسیدند.😭
🍃🌷🍃
این #شهید عزیز در تاریخ ۴#اسفندماه به #جبهه #مقاومت #اعزام و در تاریخ ۱۷#اسفند ماه در #منطقه العیس که از مناطق با #شرایط #بسیار سخت #سوریه است به فیض #شهادت رسیدند.😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید سرتیپ دوم پاسدار حسنعلی شمس آبادی هم #غروب روز ۱۷#اسفند ۹۴# با #هدف گرفتن #چشم راست و #شلیک #رگبار گلوله به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار #شهید :
گلزار #شهدای شمس آباد ، خراسان رضوی.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠 شهید سرتیپ دوم پاسدار
حسنعلی شمس آبادی💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
#سردار شهید دفاع مقدس علی بینا
🍃🌷🍃
اسفند ماه سال 1341 در« پشتکوه ساری» شهرستان جیرفت در خانواده ای متدین و مذهبی و روستایی متولد شد.
دوران دبستان را در روستای عنبرآباد گذراند و دوره راهنمایی را با موفقیت طی کرد. زمانی که از مدرسه به خانه میآمد، در امور #کشاورزی به #پدرش کمک میکرد.
🍃🌷🍃
قبل از انقلاب، #فعالیتهای زیادی انجام داد، #فعالیتهای مذهبی و #سیاسی ایشان باعث شد از مدرسه اخراج شود.
🍃🌷🍃
در #۱۸ سالگی از طریق #سپاه پاسداران به #جبهه رفت، #جنگ را #ادای #تکلیف الهی میدانست و میگفت: باید تا آخرین #قطره خونمان بجنگیم تا پیروز بشیم ، ایشان در #جبهه، #فرمانده گردان بود و در #پشت #جبهه ک#ارهای #تبلیغاتی انجام میداد.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید:
#علی همیشه با #وضو بود. #نماز شب را هیچ وقت فراموش نمیکرد. به دیگران #خیلی #احترام میگذاشت و میگفت: «برای #خودسازی باید اول از #جسم شروع کنیم تا #روح را متعالی سازیم»
🍃🌷🍃
در مقابل رفتارهای ناپسند با شیوه #اصولی #برخورد میکرد. در #امور زندگی و در مقابل #اعمال #غیرمنتظره با #مدارا عمل میکرد، هرگاه به #مرخصی میآمد به دیدن #خانوادهی #شهدا، #رزمندگان و #ملاقات #مجروحین میرفت.
🍃🌷🍃
یا به #روستاها میرفت تا بتواند برای #جبهه #نیرو #جذب کند. گاهی به #کمیته امداد میرفت و مقداری #لوازم میگرفت و بین #بچههای #مسکین و #یتیم #تقسیم میکرد.
🍃🌷🍃
یک بار پدرشون گفتند : «چند سال #جبهه رفتهای، بگذار دیگران به #جبهه بروند». ولی در جواب گفتن: «آیا شما حاضرید که #همسر و #دخترتان را #سرلخت و #برهنه #بیرون ببرند. ما برای #ناموس خود #میجنگیم»
🍃🌷🍃
به روایت از همرزم #شهید:
پیرمردی به #جبهه آمده بود و اصرار داشت در گردان «علی بینا» باشد. ازش پرسیدند: «چرا اصرار داری در گردان او باشی؟»
گفت: «او #فرماندهای است که #اخلاق و #رفتارش #مشابه #پیامبر (ص)🌷 است». #علی در#جبهه #مدیریت قوی داشت و به هرکس مطابق #ظرفیتش، #مسئولیتی میداد. به #حضرت زهرا (س)🌷 #علاقه داشت در #عملیاتها به #ایشان #متوسل میشد.😭
🍃🌷🍃
زمانی که در #جبهه بود #واجبات دینی، #نماز شب، و #نماز جعفر طیار را به جا میآورد. در #اوقات فراغت، در حال #دعا و #نماز و #ذکر و #صلوات بود.
🍃🌷🍃
به #همرزمانش #توصیه میکرد #نماز را اول وقت بخوانید و سعی کنید یک #رزمنده #واقعی باشید و آنها را به #وحدت و #برادری دعوت میکرد.
🍃🌷🍃
#شهید جاویدالاثر دفاع مقدس، علی اصغر کوچکی
🍃🌷🍃
اهل روستای سالیکنده کردکوی بود.
و در خانواده ای روستایی و مذهبی متولد شد.
به روایت از مادر #شهید :
۶ پسر و سه دختر دارم که #علی اصغر دومین فرزندم #۱۷ سال داشت که #جنگ شروع شد.
#علی اصغر #دانشجوی رشته #خاک شناسی دانشگاه علی آباد بود و به ورزش #کشتی علاقه زیادی داشت و در این رشته #ورزشی خیلی #فعال بود.
🍃🌷🍃
قبل از اعزام به #جبهه برای برای گذراندن یک دوره ۴۰ روزه آموزشی به منجیل رفت. بعد از برگشت علفهای باغچه را میکند و میخورد. بهش می گفتم: پسر چرا علف میخوری و غذا نمیخوری؟ مریض میشی .
میگفت: نه مادر ، کشور درگیر #جنگ است ، شاید یک روز اتفاقی افتاد و غذایی برای خوردن نباشد و مجبور شوم با علف خودم را سیر کنم ، لااقل از الان خودم را عادت میدهم.
🍃🌷🍃
#پسرم قبل از رفتن به #جبهه به من گفت: "مادر در اهواز ۳۴۰# نفر از #خواهران ما و #ناموس ما را به ا#سارت گرفتند، من باید به #جبهه بروم". وقتی این حرفها را شنیدم ، چون پدرش برای انجام کاری در شهر دیگری بود ، رضایتنامه #اعزام #دواطلبانه اش را امضاء کردم.
🍃🌷🍃
وقتی #پسرم میخواست قبل از رفتن به #جبهه از پدرش خداحافظی کند، پدرش به او گفت: پسرم تو نرو، من یک بار رفتم #جبهه، باز هم میروم و جای تو هم ادای دین میکنم.
🍃🌷🍃
ولی پسرم در جوابش گفت: پدر جان #جبهه #بدل نمیخواهد. مگر میشود در یک قبر همزمان دو نفر را گذاشت؟ من میخواهم بجای #خودم بروم.
🍃🌷🍃
زمانی که میخواست به #جبهه اعزام شود به من گفت: "مادر من دارم میرم و میدانم که بر نمیگردم، اگر #جسدم برنگشت کوچه به کوچه دنبالم #نگرد".😭😭
🍃🌷🍃