eitaa logo
به وقت شاعری
392 دنبال‌کننده
414 عکس
403 ویدیو
0 فایل
عشق حسین"ع" خوب ترین انتخاب بود مدیر کانال: طلبه ای که شعر شعارش است تا شعائر را احیا کند @Jalali_1378 ادمین تبادل👇👇 @hrpb1371 🚫اشعار فقط فوروارد شود😗
مشاهده در ایتا
دانلود
تهديد مكن سينهٔ ما را به جهنم آتش‌زده از شعلهٔ سوزان نهراسد
اگرچه نخل بی‌برگم به عشق امّیدها دارم که آتش خار بی‌گل را گل بی‌خار می‌سازد
مُشتی پَریم و حسرتِ پرواز می‌خوریم از ما طمع بِبُر که پراکنده‌ایم ما...
رنگ چشمانت به شعرم خودنمایی می‌کند چون عسل دارد، غزل را هم هوایی می‌کند مثل یک قایق شدم بر روی امواجِ غزل چشم زیبایت برایم ناخدایی می‌کند می‌رود قلبم به هر سویی نگاهت می‌رود لامروت هر زمانی دلربایی می‌کند گاه، با آرامش و گاهی چنان وحشی و تند شورشی دارد نگو، کشورگشایی می‌کند هرکسی تا دیده چشمانت دلش بلوا شده بس‌که لاکردارِ بی‌دین بی‌حیایی می‌کند کشورِ قلبم کنون دربست، تحتِ امر اوست شه‌نشینی دارد و هی کدخدایی می‌کند تا بخواهم فرصتی غافل شوم با یک غزل رنگِ چشمانت به شعرم خودنمایی می‌کند
گریه‌ام جاری‌ست ، بارانی که می‌بینی ، منم چتر وا کن ؛ ابر گریانی که می‌بینی منم بی‌محابایی چنان رگبار تند نوبهار ؛ رحم کن ؛ گنجشکِ حیرانی که می‌بینی ، منم از کمانداران ابروی تو کو راه فرار ؟ صید از هر سو گریزانی که می‌بینی ، منم کشتی و سهراب در خون خفته را نشناختی بی‌وفا ؛ سرباز بی‌جانی که می‌بینی ، منم اهل امروزم ولی دردی که دارم تازه نیست شاعر هر کهنه‌دیوانی که می‌بینی ، منم !
هر روز نفرینم کن اما خاطرت باشد پشت سر عاشق دعای مادری هم هست!
من ابرهای آسمان را دوست دارم دیوانه ام حتی زمان را دوست دارم گاهی دلم ابریست بارانیست چشمم مثل همه رنگین کمان را دوست دارم وقتی به یاد چشم های تو می افتم این گریه های بی امان را دوست دارم وقتی تو رفتی با خیالت سیر کردم این عاشق بی خانمان را دوست دارم لبخند و خنده از جهانم کوچ کرده من غصه های بی کران را دوست دارم از تو که رفتی انتظاری نیست اما من جمله ی با من بمان را دوست دارم
جان چه می دانست از دنیا چها خواهد کشید خاکبازی‌های طفلان را تماشا کرده بود
شکوه‌ای نیست ز طوفان حوادث ما را دل به دریازدگان خنده به سیلاب زنند
از کنارم رد شدی، رفتی و فهمیدم تویی آه قدری دیر نامت را صدا کردم ببخش...
از هجر شکوه با در و دیوار می‌کنم چون داغ دیده‌ای که کند گفتگو به خاک
ز دوری تو نمُردم! چه لاف مِهر زنم؟ که خاک بر سر من باد و مهربانی من
او را که خدا آینه خویشتنش کرد آورد به دنیا و یل بت شکنش کرد بر خاک نظر کرد علی خاک طلا شد بر سنگ نظر کرد عقیق یمنش کرد در معرکه هرکس به مصاف علی آمد مولا زره جنگی او را کفنش کرد تا دید عدو روبرویش تیغ علی را جان زودتر از ضربه فرار از بدنش کرد شد اوج سرافکندگی دشمن حیدر آن کار که با ناقه سواران حسنش کرد در مکتب خود حضرت زینب به رقیه مدح علی آموخت و شیرین سخنش کرد جبریل سعادت ز خدا خواست، خدا هم در راه حسین بن علی سینه زنش کرد از هجر علی کعبه عزادارترین شد طوری که فقط جامه مشکی به تنش کرد خوش عاقبت آن است که هنگام زیارت مرگ آمد و با شاه نجف هموطنش کرد
زهرِ دوری باعث شيرينيِ ديدارهاست آب را گرمای تابستان، گوارا می كند!
در کوی ما شکسته‌دلی می‌خرند و بس بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
وان سنگ دل که دیده بدوزد ز روی خوب پندش مده که جهل در او نیک محکمست
یک لحظه غمت از دل من می‌نشود دور گویی که غمت را جز ازین رای دگر نیست
چنان غفلت حجاب دیده ما شد در این دنیا که حتی برده از چشمان ما، مرگ‌ِ مقابل را
کنون که گردش ایام را ثباتی نیست ... همان خوش است که در عشق بگذرد ایام
دردم بجان رسید و طبیبم پدید نیست دارو فروش خسته دلان را دکان کجاست
چه خوش فرمود آن پیر خردمند کزآن خوشتر نباشد در جهان پند اگر خونین دلی از جور ایام "لب خندان بیاور چون لب جام"
از خمار می گرانی می‌کند سر بر تنم تا سبک گردم، سبوی باده بر دوشم گذار!