از کرخه تا شام
#ستارههای_زینبی
در شرایط بسیار #سختی گیر افتادیم و دشمن👹 از بهترین تجهیزات و امکانات برخوردار بود و ما ناچار به #عقبنشینی شدیم. برای عقبنشینی باید چند نفری جلوی دشمن مقابله میکردند تا ما عقبنشینی کنیم👌. با وجود اینکه ابوالفضل از گردان دیگری بود و هیچ #وظیفهای نداشت، مسئولیت را قبول کرد و جلوی دشمن مسلسلوار تیر میزد💯 تا یاران عقبنشینی کنند. با وجود اینکه #دستور عقبنشینی صادر شده بود، اما ابوالفضل تا آخرین لحظه ایستادگی کرد😇، وقتی از او پرسیدند چرا عقب نشینی نکردی گفته بود من اینهمه راه نیامدم که #فرار کنم، آمدهام مردانه بجنگم👊 پرسیدند خب الان برای چه عقب آمدی گفت چون #فشنگی نداشتم وگرنه تا آخرین لحظه میایستادم✌️او باور #قلبی به حضرت زینب(س) داشت. ..❣
✍ به روایت همرزم شهید
#شهید_ابوالفضل_نیکزاد🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#رسـم_خـوبان
حاج #مرتضی بسیار انسان انعطاف پذیر و اهل گذشتی بود😇 وتنها چیزی که برنمی تافت همین مخالف نظام و بی توجهی به #مسایل دینی و انقلابی بود وبدون ملاحظه و بدون غل و غش تذکر می داد.😏 معاشرت و رابطه اش را بر همین اساس #تنظیم می کرد. رو دروایسی نداشت نسبت به کسی که به مسایل دینی کم توجه بود و بی توجه بود💯.در بحثها خیلی آرام بود گاهی #عصبانی می شد چون حاج مرتضی آدم دینداری بود و در عصبانیتهاش خیلی مراقب صحبت هایش بود.👌 عصبانیتش به این شکل بود که با #نگاهش مشخص می شد عصبانی شده است و گاهی هم تذکر لسانی 🗣می داد..تفریح و سرگرمیش این بود که دعا و مناجات می خواند و با #قران آرامش می گرفت و در اوقات فراغت به امورات خانواده👨👩👦👦 رسیدگی می کرد.
✍ به روایت پدربزرگوار شهید
#شهید_مرتضی_مسیبزاده🌷
#سالروز_ولادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#ستارههای_زینبی
اولین باری که #صحبت از رفتن و مدافع حرم ✌️شدنش به میان آمد بسیار نگران شدم. زمانی بود که جنگ در #سوریه به تازگی آغاز شده بود، ایشان برای رفتن به این مأموریت بسیار عجله داشت.😰 آن زمان من محدثه را #باردار بودم. ابتدا با رفتنش مخالفت کردم🚫 و گفتم این مدت که من باردار هستم فکر نمیکنم ضرورتی داشته باشد که شما به #مأموریت برونمرزی بروید. اما علیرضا با حرفها و دلایلی که برایم آورد توانست من را برای رفتن راضی کند🙂 و اینطور بود که اولین مأموریتش رقم خورد. علیرضا دو بار به منطقه #اعزام شد. مرتبه دوم صحبتهایش رنگ جهادی بیشتری داشت.😇 جنس حرفهایش با همیشه فرق داشت. برای مراقبت از #محدثه بسیار سفارش کرد. از من هم خواست که صبور باشم و مشکلات و سختیها را تحمل کنم💯. همسرم دفاع از حرم را بسیار #واجب میدانست و میگفت ما در این زمان اهل بیت (ع) را تنها نخواهیم گذاشت.👊 علیرضا ما را بسیار به #نماز اول وقت سفارش میکرد و به پشتیبانی از آرمانهای انقلاب و به خصوص ولایت فقیه😍 توجه ویژه داشت. آخرین مرتبهای که ایشان به عراق اعزام شد، ما نتوانستیم همدیگر را ببینیم ❌و خداحافظی کنیم. او از محل کار #اعزام شد و فرصتی برای بدرقه و خداحافظی 👋پیش نیامد...
✍ به روایت همسر بزرگوار شهید
#شهید_علیرضا_مشجری🌷
#سالروز_شهادت
از کرخه تا شام
#خاطرات_شـهدا
💠خواب شهادت علیرضا را زمانی که سوریه بود دیدم
🍃🌺یک #شب خواب دیدم یکی آمد و به من گفت «حسین» دوست داری پدر شهید شوی⁉️ من گفتم بدم نمی آید ولی پسرم دو هفته دیگر ازسوریه برمی گردد. از #خواب پریدم و به فکر فرو رفتم. به خانواده و خانمش هم در مورد خوابم هیچ چیزی نگفتم. 🚫گفتم رویای صادقانه است و از کنار این موضوع گذشتم.سرانجام روز #موعود رسید و علیرضا قرار شد پس از چند ماه از سوریه🕌 برگردد.
🍃🌺منتظرش بودیم #ساعت خیلی دیر می گذشت. خیلی چشم براه بودیم، گویا بخاطرمسائل امنیتی ساعت پرواز ✈️را چندبار تغییر داده بودند. سردار #سلیمانی هم توی همان پرواز علیرضا حضور داشت.چند وقت پس از بازگشت از سوریه، قرارشد به اتفاق خانواده چند روزی برای استراحت به شمال🏕 برویم. برنامه ریزی کرده بودیم. اما #علیرضا برای رفتن شتاب داشت.
🍃🌺دفاع از #حرم و جنگ با تکفیری ها را به رفتن به شمال و نمک آبرود ترجیح داده بود.💯 با وجود اینکه دوستانش اصرار کرده بودند که نیاز به #استراحت داری و حتما با خانواده مسافرت برو. اما علیرضا دنبال حکم 🔖و گرفتن امضاء برای سفرش، این بار به عراق بود. به همکاران و دوستانش گفته بود این #ماموریت را من باید بروم و خانواده ام را در جریان گذاشته ام.👌
✍راوی؛پدر شهید
#شعید_علیرضا_مشجری🌷
#سالروز_ولادت
@azkarkhetasham