eitaa logo
با نهج البلاغه
2.6هزار دنبال‌کننده
186 عکس
45 ویدیو
18 فایل
رسیدن به نهج البلاغه هدف نیست، هنر آن است که از دروازه نهج البلاغه بگذریم و به صاحب نهج البلاغه برسیم. کانال با نهج البلاغه فرصتی است برای تامل در نهج البلاغه و آرزویی است برای رسیدن به او. ادمین تبادلات: @sardar_1313 ادمین کانال: @ashaiery
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله 🔵روزی که امویان می‌‌خواستند علی ع را خجالتزده کنند! 1️⃣«خطبه» یکی از قالبهای ادبیِ عرب بود که غالبا به وسیله بزرگان قبایل و بزرگ‌زادگان ایراد می‌شد. این قالب هنری در فرهنگ آنها حتی از شعر هم مهمتر بود.(قلقشندی، صبح الاعشی، ج1 ص 210). 2️⃣یکی از آداب عربی، ایراد خطبه نکاح در آستانه ازدواج بود. خطیبی از جانب خانواده داماد خطابه‌‌ای را از قبل آماده می‌کرد. این خطابه مشتمل بر فضیلتها و افتخارات خاندان داماد (معرفی او) و درخواست آنان از خاندان دختر بود. خطیب قبل از ارائه چنین خطابه‌ای خودش را آماده می‌کرد تا خطبه مناسبی ارائه کند. 3️⃣کلینی به سند معتبر در کافی آورده است که در زمان حاکمیت عثمان، روزی گروهی از بنی‌امیه در مسجد جمع شده بودند تا برای یکی از کسانشان عقد ازدواجی را منعقد کنند. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام نیز در گوشه‌ای از مسجد بود. یکی از امویان از بقیه آنها پرسید: «موافقید امروز علی را شرمنده و خجل کنیم؟ یعنی از او بخواهیم که بدون آمادگی کافی خطبه‌‌ای برای این نکاح ایراد کند؟ او غافلگیر و خجالت‌زده خواهد شد و نخواهد توانست خطابه‌‌ی مناسبی ارائه کند!» (فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: هَلْ لَكُمْ أَنْ نُخْجِلَ عَلِيّا...) اتفاقا با پیشنهاد این جوان اموی موافقت شد. علی ع را صدا زدند. پیشنهادشان را مطرح کردند. ایشان پذیرفتند و خطابه‌ی بسیار زیبایی را ارتجالا و بدون هیچ گونه آمادگی قبلی ایراد کردند. این خطبه در تاریخ ماندگار شد. ↩️کاش راویان این حدیث، برایمان گزارش کرده بودند که آن جوان اموی که می‌خواست علی ع را بیازماید، بعد از اتمام خطبه زیبای امیرالمؤمنین علیه‌السلام چه حسی پیدا کرده بود؟! 📚کلینی این خطبه را در کتاب النکاح، باب خطب النکاح، حدیث اول جای داده است. (کافی ج 5 ص 369) ، شماره 50 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله با زیبایی های نهج 🔵 نقش انگیزه و اشتیاق در کیفیت کارها قلیل تدوم علیه ارجی من کثیر مملول منه : کار اندکی که تداوم داشته باشد امیدوارکننده‌تر است از کار زیادی که رنج‌آور باشد. 🌹عنصر زیبایی شناختی : گاهی اوقات از دوطرف کلام بخشی حذف می شود به طوری که به قرینه طرف دیگر آنچه حذف شده معلوم می‌گردد. به این صنعت حذف احتباک می گویند. ( الاتقان فی علوم القرآن ج۳ ص ۲۰۴) حبک به معنای زیبا کردن لباس است و به خاطر زیبایی چنین حذفی به آن احتباک می گویند. 🔸مثلا در آیه شریفه میخوانیم : فِئَةٌ تُقاتِلُ في سَبيلِ اللهِ وَ أُخْرَى كافِرَةٌ. ( ۱۳ آل عمران ) با لحاظ حذف احتباک، تقدیر و معنای آیه این‌گونه میشود: فئة [مومنة] تقاتل فی سبیل الله و اخری کافرة تقاتل [فی سبیل الطاغوت] یعنی به قرینه قیدِ «فی سبیل الله» که در فِقْره‌ی اول ذکر شده معلوم می‌شود که از فِقْره دوم «فی سبیل الطاغوت» حذف شده چنانکه به قرینه کلمه «کافرة» که در فقره دوم آمده معلوم می‌شود که کلمه «مؤمنة» از فقره اول حذف شده است. 🔹معنای این حکمت نورانی هم با لحاظ حذف احتباک اینگونه می شود : کار اندک [و بدون ملال] که تداوم داشته باشد امیدوارکننده تر است از کار زیاد و ملال‌آوری [که تداوم نداشته باشد] بدون لحاظ کردن صنعت احتباک، تمامی مقصود کلام روشن نمی‌شود. یعنی دقیقا باید معلوم شود چه چیزهایی باهم مقایسه می شوند. حضرت صرفِ کارِ اندک را با کارِ زیادِ مداوم مقایسه نمی کنند. بلکه «کار اندک مداوم اگر با میل و اشتیاق انجام شود» را با «کار زیادِ غیر مداوم که ملال‌آور باشد» مقایسه فرموده‌‌‌اند. ✍️استاد محمد سرافراز، حوزه علمیه قم ، شماره 51 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله با زیبایی های نهج ◀️خفتگانِ بیدار...❗️ ۱۰۸ : مَا لِي أَرَاكُمْ ... أَيْقَاظاً نُوَّماً وَ شُهُوداً غُيَّباً وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ وَ نَاطِقَةً بَكْمَاءَ... [ ای مردم کوفه ] مرا چه شده که شما را بیدارانی خفته، حاضرانی غایب، بینندگانی نابینا، شنوندگانی کَر می بینم! 🌹عناصر زیبایی شناختی : 1️⃣ پارادوکس: در اینجا حضرت، مخاطبان خودشان را در عین بیداری خفته خوانده‌اند. انتساب خفتگی «نوّم» به شخصی که او را بیدار «ایقاظ» میدانیم، باعث میشود کلمه «ایقاظ» خودش با خودش تضاد پیدا کند (خودنقضگری= پارادوکس). این آرایه که به این شکل در علم مطرح نشده یکی از جنبه‌های زیبایی شناختی است که در نقد ادبی از آن سخن به میان میآید. ، افزون بر زیبایی، موجب میشود مخاطب به فکر فرو رود. همین اتفاق در تعبیر «شُهُوداً غُيَّباً» و تعبیر «نَاظِرَةً عَمْيَاء» و تعبیر «سَامِعَةً صَمَّاء» و «نَاطِقَةً بَكْمَاء» نیز رخ داده است. 2️⃣ () کسی که ابزاری در اختیار دارد اما از آن استفاده نمی کند یا درست استفاده نمی کند مثل کسی است که اصلا چنین ابزاری ندارد. لذا نسبت دادن خفته و غایب و نابینا و کور به این افراد مجاز ( استعاره) است چون اینها به درستی و در مسیر حق از بیداری و حضور و چشم و زبانشان استفاده نمی کردند. 3️⃣ : حضرت بجای اینکه بفرمایند که ما لکم أراکم... ( چه شده است شما را که این گونه می بینم)، می فرمایند ما لی أراکم... ( مرا چه شده که شما را اینگونه می بینم). وجود این تغییرسیاق# یا التفات# (طبق برخی مبانی) غرضی در پی دارد. چه بسا حضرت می خواهندآنقدر این پدیده را عجیب و غیرواقعی جلوه دهند که می فرمایند من را چی شده که آنهارا اینگونه می بینم! و الا امکان ندارد آنها اینگونه بشوند. ✍️محمد سرافراز، حوزه علمیه قم ، شماره ۵۲ https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵حرف جر فی و علَی ⁉️در آیه مبارک «وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ» (سبأ: 24) چرا برای «هدایت» «عَلی» و برای «ضلال» حرف جر «في» به کار رفته است؟ ☑️ در برهان میگوید: صاحب هدایت گویا بر اوضاع تسلط دارد به هر سو که با دقت مینگرد، اشیاء برای او آشکار است و با اراده و آگاهی انتخاب میکند و پیش میرود اما صاحب ضلالت گویا در گمراهی خودش غرق شده و در تاریکی عمیقی فرو رفته و خودش هم نمیداند که در کجا هست و به کجا میرود! (البرهان، ج‏4، ص: 154). پ ن: در نهج البلاغه نیز آمده است: وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَئُودا؛ً الْمُخِفُّ فِيهَا أَحْسَنُ حَالًا مِنَ الْمُثْقِلِ وَ الْمُبْطِئُ عَلَيْهَا أَقْبَحُ حَالًا مِنَ الْمُسْرِعِ امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در تصویر این عقبه کئود، مسافر سبک‌بار با حرف جاره فی و مسافر سنگین‌بار را با حرف جاره علی به تصویر کشیده‌اند. دوگانه «فی و علَی» در ساخت ، دوگانه بسیار زیبایی است که در صحیفه و نهج البلاغه به کرات به کار رفته و و تفسیر آن نیاز به بررسی بیشتری دارد. ، شماره ۵۳ https://eitaa.com/banahjolbalaghe‌
بسم الله وَ لَمْ تَطُلَّهُ فِيهَا دِيمَةُ رَخَاءٍ إِلَّا هَتَنَتْ عَلَيْهِ مُزْنَةُ بَلَاءٍ 1️⃣مفردات: تطل: بارش اندک و خفیف باران دیمة: باران آرام رخاء: گشایش هتن: بارش رگباری باران مُزنَة: ابر پرباران 2️⃣آرایه‌ی ادبی (، شماره 54) 1. بین کلمه «تطلّ و هتن» که یکی به معنای بارش خفیف و دیگری بارش رگباری است. 2. تضاد بین «رخاء و بلاء» 3. تعبیر «دیمة رخاء» نفی است که معنای شمول و تأکید دارد = «هیچ باران گشایشی» 4. آرایه ادبی : «دیمة رخاء» – «مزنة بلاء» 3️⃣ترجمه پیشنهادی: در دنیا هیچ باران گشایشی اندک بارشی بر انسان نداشته مگر آنکه ابر پرآب بلا نیز بر او به رگبار باریده است. 4️⃣مترجمان: اغلب مترجمان از ترجمه دقیق متن بازمانده‌اند. این ترجمه‌ها را نگاه کنید: آیتی: و بر كسى باران نرم آسايش نباريد كه پس از آن به رگبار بلايش گرفتار ننمود. انصاریان: و باران راحتى بر كسى نباريد مگر اينكه با رگبارى از بلا به او هجوم كرد. اولیائی: هيچ باران تندى او را تر نكند، مگر آنكه ابر بلا پياپى بر سر او ببارد. دشتی: شبنمى از رفاه و خوشى دنيا بر كسى فرود نيامده جز آن كه سيل بلاها همه چيز را از بيخ و بن مى‏كنند. . ،‌ شماره 60 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵 ظرافت ادبی در خطبه 17 🔸رجلٌ... قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ بَكَّرَ فَاسْتَكْثَرَ مِنْ جَمْعٍ مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ مردی که اشباه الناس او را عالم می‌نامند ولی عالم نیست. با شتاب و عجله معلوماتی را انباشته کرده که قلیلش از کثیرش بهتر است. ✍️ در عبارت «جمع ما قل منه خیر مما کثر» برخی نسخ‌ کلمه «جمع» را با تنوین و برخی نسخ به صورت مضاف گزارش کرده‌اند. طبق نسخه‌‌‌ای که «جمع» اضافه شده است، کلمه «ما» مضاف‌الیه برای «جمع» است. تقدیر معنا چنین است: "جمع ما قلیله خیر من کثیره." جمله «قلّ منه خیرٌ» صله است برای ما. در این جمله باید تعبیر «قلّ منه» مبتدا (!) و کلمه «خیرٌ» خبر باشد. اشکال، این است که «قل منه» که فعل است، چگونه می‌تواند مبتدا باشد؟ ◀️به این مشکل دو جواب داده‌اند: الف) کلمه «ما» قبل از کلمه «قلّ» در تقدیر است یعنی «جمعِ ما [ما] قلّ منه خیر»، که به خاطر نامانوس شدن تکرار، «ما» از عبارت حذف شده است. ب) "قلّ" از فعل‌هایی است که با «أن» مقدر به تأویل به مصدر می‌روند مانند «تسمع بالمعیدی خیرٌ من أن تراه». البلاغه 55 https://eitaa.com/banahjolbalaghe‌
بسم الله 🔵 چشم دولتمردان کی روشن میشود⁉️ - عهد نامه مالك اشتر وَ إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ اَلْوُلاَةِ اِسْتِقَامَةُ اَلْعَدْلِ فِي اَلْبِلاَدِ وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ اَلرَّعِيَّةِ و همانا برترين روشنى چشم دولتمردان ، برقرارى عدل در شهرها و آشكار شدن محبّت مردم [ نسبت به دولت ] است. 🌹عنصر زیبایی شناختی : ابن اثیر می نویسد : ماده قرّ به معنای سرد شدن ( بَرَدَ ) است بنابراین قرّ العین به معنای سرد شدن چشم است. سپس در واکاوی حقیقت این اصطلاح می نویسد : اشک چشم اگر بخاطر حزن و اندوه جاری شود گرم است و اگر بخاطر سرور و شادمانی جاری شود سرد است. لذا این تعبیر اوج شادمانی و سرور را می رساند. ( النهایة ج۴ ص۳۸) هم چنین ن ک: حاشیه چلبی ص۳۱ و ریاض السالکین ج۱ ص ۳۴۶ 📚 در علم بیان به این صنعت کنایه# گفته میشود. «قرّ العین» کنایه از یک شادمانی عمیق است. همان شادی و فرحی که هنگام ریختن اشک شوق در انسان وجود دارد. البته لزوما ریختن اشک شوق برای این معنا ضرورتی ندارد بلکه خاصیت تعبیر کنایه همین است که معنای لغوی لزوما حضور ندارد بلکه پُلی برای معنای کنایی است. ✅ حاصل اینکه اجرای عدالت و محبت مردم دو عنصر اساسی برای شادی و خرسندی دولتمردان است. 🔔 طرح یک سوال : معروف است که تعبیر قرة العین را در زبان فارسی روشنی چشم یا چشم روشنی ترجمه می کنند. با توجه به مطلب فوق ، معنای چشم روشنی برای قرّ العین صحیح و دقیق است؟🤔 ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍️محمد سرافراز، حوزه علمیه قم ، شماره 56 https://eitaa.com/banahjolbalaghe https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله با زیبایی‌های نهج🌿🌿🌿 🔵 کلمه ... یَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِیفِ الآَفَاقِ، وَبَحْرِ الْعِرَاقِ، وَخُضْرَةِ الدُّنْیَا، إِلَی مَنَابِتِ الشَّیـْحِ ۱۹۲ ( قاصعه ) پادشاهان کسری و قیصر ، فرزندان اسماعیل پیامبر و اسحاق پیامبر و یعقوب پیامبر را از سرزمین های آباد و از کنار دریای عراق(دجله و فرات) و از محیط های سرسبز و خرم دور میکردند و به سرزمین های بی آب و علف می فرستادند. 🌹عناصر زیبایی شناختی : ۱. احتیاز به معنای جمع کردن و تصاحب کردن مال یا حیوان به کار می رود. با توجه به این معنا ،در این کلمه رخ داده و از این استعاره شباهت هایی قابل دریافت است: الف. همانطور که ماهی وقتی از دریا حیازت میشود از نعمتها دور میشود، اینها هم از سرزمین پر آب و علف دور میشدند و به تبعیدگاه می رفتند. ب. حیازت برای حیواناتی است که پراکنده و متشتت هستند. این پیامبر زادگان هم چون اتحادو یکپارچگی خود را از دست داده بودند به دام شاهان افتادند . همانطور که در جملات قبل به این معنا اشاره می شود. (حین وقعت الفرقة / تشعّبوا مختلفین ) ج. کسی که چیزی را حیازت میکند مالک آن میشود. آنقدر فرزندان انبیاء الهی تحت سیطره پادشاهان کسری و قیصر بودند که گویا شاهان مالک آنها شده بودند! اصلا چنانکه آیت الله جوادی آملی نیز در شرح این عبارت فرموده، «پادشاهان آنها را جزء موات می دانستند » (ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت).📚 د. حیازت برای زمین موات نیز به کار می رود یعنی زمینی که صاحب ندارد. رفتار این پادشاهان با این پیامبر زادگان مثل کسانی بود که صاحبی ندارند. پیامبرزدادگان هم ولیّ خود را کنار نهاده و از تحت حمایت او خارج شده بودند وگرنه به دام شاهان نمی افتادند! ۲. فعل یحتاز با إلی نمی شود. لذا در اینجا کلمه «یبعّد» در تضمین است. یعنی آنها را حیازت می کردند و تبعید می کردند به بیابان های بی آب و علف. لذا ابن ابی الحدید در شرح کلمه یحتازونهم غیر مستقیم به این اشاره میکند و این کلمه را به معنای «یبعّدونهم»تفسیر می کند.📚📚 ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍️محمد سرافراز، حوزه علمیه قم ، شماره 57 https://eitaa.com/banahjolbalaghe https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله با زیبایی‌های نهج🌿🌿🌿 الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ. قناعت، ثروتى است پايان ناپذير. 🌹عناصر زیبایی شناختی : ۱. : تشبیهی که در آن ادات و وجه شبه حذف شده باشد. 2. تشبیه معقول به محسوس. 3. وجه شبه: وجه شبه از دو مولفه تشکیل شده: اول بی‌نیاز کردن، دوم دائمی بودن. البته دائمی بودن در قناعت واقعی و در مال فرضی است یعنی اگر مال دائمی بود قناعت به آن شبیه می‌شد. 4. : در تشبیه‌ معمولا غیرقوی (زید) را به قوی (اسد) ملحق می‌کنند اما گاهی متکلم نمی‌خواهد مشبه را به مشبه‌به ملحق کند بلکه می‌خواهد مشبه را از مرتبه مشبه‌به بالاتر ببرد (فراتشبیه). در اینجا هم می‌فرماید اگر مال زوال‌ناپذیر بود (لاینفد) می‌توانستیم قناعت را به او تشبیه کنیم. چنین بیانی به این معنا است که پس بی‌نیازکنندگی قناعت از بی‌نیازکنندگی مال بالاتر است. 5. : هر مخاطبی که با این تعبیر فوق العاده مواجه می‌شود به فکر فرو می‌رود چرا که این عبارت با خودش معنای عبارات متعددی را حمل می کند و همین موجب می‌شود بیشتر در مخاطب اثر کند. تبیین وجه شبه و تحلیل شباهت‌های بین قناعت و مال نامحدود به عهده مخاطب گذاشته شده. ↩️چرا قناعت از مال بالاتر است؟ قناعت همان غنای نفس و بی‌نیازی جوششی و درونی است که اصلا نمی‌گذارد احساس نیاز به وجود بیاید لذا هیچگاه تمام نمی‌شود (اللهم اجعل غنای فی نفسی) اما ثروت مادی، نیازِ به وجود آمده را می‌خواهد با یک عامل خارجی برطرف کند. ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍️محمد سرافراز، حوزه علمیه قم ، شماره ۵۸ https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله 🔵روز آماده کردن اسب ها 🐎 : إِنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمَارُ وَ غَداً السِّبَاقُ وَ السَّبْقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَايَةُ النَّارُ. امروز روز آماده کردن اسب ها است و فردا روز مسابقه. پاداش ( برنده این مسابقه ) بهشت است و پایان کار ( بازنده آن ) دوزخ می باشد. 🌹نکات زیبایی شناختی : ۱. المضمار در لغت به معنای زمانی است که برای لاغری اسب تعیین می کنند تا اسب برای مسابقه ورزیده شود. ( شرح ابن میثم ج۲ ص ۴۱ ). بنابراین کلمه الیوم که به معنای دنیا است تشبیه به مضمار شده و ادات و وجه شبه حذف شده است ( تشبیه بلیغ ). ریاضت ها و سختی های این عالم هم زودگذر و موقتی است و هم نوید بخش یک پیروزی شیرین. در پشت پرده این تشبیه لااقل دو تشبیه دیگر نهفته است : ( تجزیه و مقارنه# ) الف. تشبیه انسان به اسبی که در حال آماده شدن برای مسابقه است. ب. تشبیه سختی های دنیا به ریاضت هایی که اسب برای پیروزی متحمل میشود. ۲. سه تشبیه دیگر هم در ادامه مطرح میشود. تشبیه آخرت به مسابقه ، تشبیه جوایز مسابقه به بهشت و تشبیه فرجام بدِ بازندگان به آتش. ۳. مرحوم رضی در ذیل این خطبه به یک زیبایی خاصی در این کلام اشاره میکنند که نتیجه دقت در انتخاب لغات حضرت است : در اين عبارت با وجود فخامت در لفظ و عظمت قدر در معنا و صدق تمثيل و تشبيه حقيقى، رازى شگرف و معنایی لطیف نهفته است. و آن معنای لطیف اين عبارت است: «السبقة الجنة و الغاية النّار». در اينجا، ميان دو لفظ «السبقة و الغاية» تفاوت در معنا وجود دارد. نفرمود : «السبقة النار» اما فرمود : «السبقة الجنة». زيرا مسابقه و پيشى گرفتن بر يكديگر در امور محبوب و هدفهاى مطلوب است و اين محبوبيت و مطلوبيت، صفت بهشت است و اين گونه معانى در مورد دوزخ (كه از آن به خدا پناه مى بريم) وجود ندارد. فرمود : «الغاية النّار». زيرا غايت گاهی براى كسى است كه منتهی شدن سيرش به آنجا ، مسرور كننده نمی باشد و گاه مسرور كننده می باشد. در اين گونه مواقع، «مصير» و «مآل» به كار مى برند. خداى تعالى مى فرمايد: « قل تمتعوا فإن مصیرکم الی النار » یک سوال ⁉️ آنچه که بیشتر با اذهان مانوس بود وجود مسابقه در همین دنیا بود. مثلاً در قرآن میخوانیم : و سابقوا الی مغفرة من ربکم. امر به سبقت گرفتن به اسباب مغفرت در این دنیا و زمین مسابقه همین دنیا می باشد. اما طبق این بیان نهج البلاغه زمین مسابقه در آخرت است نه در دنیا. علت این تغییر بیان چیست؟ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍️محمد سرافراز، حوزه علمیه قم ، شماره 59 https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله 🔵 دو مانع در برابر عذاب الهی: وجود پیامبر ص و استغفار كَانَ فِي الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا، فَدُونَكُمُ الْآخَرَ، فَتَمَسَّكُوا بِهِ؛ أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)، وَ أَمَّا الْأَمَانُ الْبَاقِي فَالاسْتِغْفَارُ؛ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى "وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ". دو چيز در زمين مايه امان از عذاب خدا بود: يكى از آن دو برداشته شد، پس ديگرى را دريابيد و بدان چنگ زنيد، امّا امانى كه برداشته شد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود، و أمان باقى مانده، استغفار كردن است. خداى بزرگ به رسول خدا فرمود: «خدا آنان را عذاب نمى كند در حالى كه تو در ميان آنان هستی، و عذابشان نمى كند تا آن هنگام كه استغفار مى كنند» 🌹 نکات زیبایی شناختی : ۱. امان مصدر و به معنای امنیت بخشیدن است(کتاب العین). استناد وجود ارزشمند پیامبر ص و استغفار به مصدر، معنای مبالغه# دارد ( از باب «زید عدل» ) ۲. اضافه عذاب به الله، اولا هولناک بودن عذاب را می‌رساند و ثانیا عظمت این دو عنصر (پیامبر و استغفار) را میرساند که توانسته‌اند در برابر چنین عذابی مانعیت ایجاد کنند. ۳. کلمه « دونکم » اسم فعل و به معنای «خُذ» است. تفاوت اسم فعل با فعل مترادف آن ، اختصار# و تاکید# است ( شرح رضی ج۳ ص۸۹ ) ۴. ابوحیان با توجه به آیه می گوید : «ببینید در این آیه چقدر زیبا این دو جمله بیان شده. وقتی وجود پیامبر ص را سبب برطرف شدن عذاب می‌داند خبر را با لام تاکید می آورد اما وقتی میخواهد استغفار را مانع عذاب بداند دیگر خبری از لام تاکید نیست. وجود پیامبر ص کجا و استغفار آنها کجا ! » ( البحر المحیط ج ۵ ص ۳۱۲ ) ۵. مرحوم سید رضی در ذیل این حکمت می‌فرماید آوردن این آیه در ذیل این کلام از نیکوترین موارد استناد به قرآن و استنباط از آن است. ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍️محمد سرافراز، حوزه علمیه قم ، شماره 60 https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله 🔵استعاره در «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّة ...» چنانکه در مطلب قبل ( البلاغه187) گذشت، کلمه «أشعر» می‌تواند از ریشه «شعار» (به معنای لباس زیر اخذ شده باشد) بااین حال این احتمال نیز وجود دارد که این کلمه از ریشه «شعور» باشد. «شعر فلان بکذا» بدین معنا است که فلانی فلان مطلب را دانست. این کلمه وقتی در باب افعال متعدی می‌شود (اَشعَرتُ فلاناً کذا) بدین معنا می‌شود که: به فلانی فلان مطلب را فهماندم. در اینجا نیز احتمال دارد معنایِ «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّة ...» این باشد که: "رحمت به رعیت را به قلبت بفهمان". 🔹روشن است که فاعلِ «شَعَر» و مفعولِ اولِ «اَشعَرَ» باید یک موجود عاقل و متصف به ملکه دانستن باشد. یعنی بتواند بفهمد. از این رو است که در این جا در قالب یک مکنیه‌ی زیبا قلب به موجودی تشبیه شده که می‌تواند بفهمد و «أشعِر» نیز همان لازمِ مذکورِ مشبه‌بهِ محذوف است. 🔺لازمه معنایی این استعاره آن است که ای مالک، قلب تو می‌تواند ادراک کند تو باید به او بفهمانی که با رعیت رحیم و مهربان باشد. فهماندن به قلب نیز مانند فهماندن به دیگران نیاز به حدیث نفس دارد. باید با قلب گفتگو کرد و او را اقناع کرد که با مردم مهربان باشد. ، شماره 61 https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a https://eitaa.com/banahjolbalaghe.