✍رهبر انقلاب :
مهــمتر از عـبور از ســیــم خـاردار
دشمن نهاده سـیم خـاردار #نفــس
انـسان است؛ ڪه انـسان به ظاهــر
آن را دشـمن هـم نمیداند و دوسـت
هـــم مـــےداند.۹۵/۱۲/۶
:
#کرونا به ما نشان داد :
زنی که میتواند زیر ماسک #نفس بکشد، قادر است که زیر #حجاب و نقاب نیز نفس بکشد.
و مردی که #مغازهاش را بخاطر ویروسی، چند ماه میبندد! میتواند آن را برای ادای #نمازجماعت در مسجد هم ۲۰ دقیقه ببندد.
#کرونا به ما ثابت کرد :
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر یک وظیفه همگانی است و جواب آن به تو چه نیست! چون آلودگی یک نفر به همه ربط دارد... و اینکه، ای بشرخیلی ضعیف هستی! باخدایت ستیزه نکن!
#عصر_یک_جمعه_ی_دلگیر، دلم گفت..
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
عصر یک #جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
كه چرا #عشق به انسان نرسیده است؟
چرا #آب به گلدان نرسیده است؟
چرا #لحظه ی باران نرسیده است؟
و هر كس كه در این #خشكی دوران به لبش #جان نرسیده است، به #ایمان نرسیده است و #غم عشق به پایان نرسیده است.
بگو #حافظ دلخسته ز شیراز بیاید، بنویسد:
كه #هنوزم كه هنوز است چرا #یوسف گمگشته به كنعان نرسیده است؟
چرا #كلبه ی احزان به گلستان نرسیده است؟
دل #عشق ترك خورد، #گل زخم نمك خورد،
#زمین مُرد، #زمان بر سر دوشش غم و اندوه به #انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مُرد.
#خداوند گواه است، #دلم چشم به راه است، و در #حسرت یك پلك نگاه است؛
ولی #حیف نصیبم فقط آه است
و همین #آه خدایا برسد كاش به جایی؛
برسد كاش #صدایم به صدایی...
#عصر یك جمعه ی #دلگیر وجود تو كنار دل هر #بیدل آشفته شود حس،
تو كجایی #گل نرگس؟
به خدا آه #نفس های غریب تو كه #آغشته به حزنی است، زجنس #غم و ماتم،
زده #آتش به دل عالم و آدم
مگر این #روز و شب رنگ شفق یافته در #سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت #عزا کرده ای ای عشق مجسم
كه به جای #نم شبنم بچكد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت،
نكند باز شده #ماه محرم كه چنین می زند #آتش به دل فاطمه، آهت!
به #فدای نخ آن شال سیاهت،
به #فدای رخت ای ماه! بیا، صاحب این بیرق و این #پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی.آجرك الله! #عزیر دو جهان #یوسف درچاه...
#دلم سوخته از آه #نفس های غریبت
دل من #بال كبوتر شده، #خاكستر پرپر شده، همراه #نسیم سحری، روی #پر فُطرُس معراجํ #نفس گشته هوایی و سپس رفته به #اقلیم رهایی، به همان #صحن و سرایی
که شما #زائر آنی و خلاصه شود آیا كه مرا نیز به همراه خودت زیر #ركابت ببری تا بشوم #كرب و بلایی،
به خدا در #هوس دیدن شش گوشه، #دلم تاب ندارد. #نگهم خواب ندارد، #قلمم گوشه ی دفتر، #غزلِ ناب ندارد، #شب من روزن مهتاب ندارد.
#همه گویند به #انگشت اشاره، مگر این #عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته #ارباب ندارد...
تو #كجایی؟ تو #كجایی شده ام باز #هوایی، شده ام باز هوایی...
#گریه کن گریه و #خون گریه کن ،آری که هر آن #مرثیه را #خلق شنیده است شما #دیده ای آن را و اگر #طاقتتان هست کنون من #نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز #مدد کن که #قلم در کف من همچو #عصا در ید موسی بشود
چون #تپش موج مصیبات بلند است، به #گستردگی ساحل نیل است و این #بحر طویل است و ببخشید اگر این #مخمل خون بر#تن تب دار حروف است که این #روضه مکشوف لهوف است؛
#عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای #تپش سطر به سطرش همگی #موج مزن آب فرات است
و #ارباب همه #سینه زنان #کشتی آرام نجات است؛
ولی #حیف که ارباب «قتیل العبرات » است؛
ولی #حیف که ارباب« اسیرالکربات» است؛
ولی #حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی #تشنه یار است و #زنی محو تماشاست ز #بالای بلندی، الف #قامت او دال و همه #هستی او در#کف گودال و سپس #آه که «الشمرُ» ...
#خدایا چه بگویم که «#شکستند سبو را و بریدند»...
#دلت تاب ندارد به #خدا با خبرم می گذرم از #تپش روضه که خود غرق عزایی، تو #خودت کرب و بلایی؛ #قَسَمت می دهم
آقا به همین #روضه که در #مجلس ما نیز بیایی، تو #کجایی... تو#کجایی..
*امیرالمومنین علیه السلام از چه چیزی میترسید⁉️🤔*
🌷 #امیرالمومنین عليه السلام فرمودند :
*📜إنَّما أخافُ عَلَيكُم اثنَتَينِ : اِتِّباعَ الهَوى وطولَ الأَمَلِ ، أمَّا اتِّباعُ الهَوى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الحَقِّ وأمّا طولُ الأَمَلِ فَيُنسِي الآخِرَةَ ؛*
👈مردم ، ترسناكترين چيزى كه بر شما مى ترسم دو چيز است :
🌱يكى *پيروى هواى #نفس* ، و ديگرى *#آرزو های طولانی* . اما
*پيروى هواى نفس انسان را از حق باز مى دارد ،* و
*آرزو های طولانی آخرت را از ياد مى برد .*
📚الكافي: ج ۲ ، ص ۳۳۵، ح ۳/ فرهنگنامه آرزو، ص 108 / #نهجالبلاغه ، خطبه 42
*🌹 تعجیل در فرج و سلامتی امام مهدی عج صلوات🌹*
*🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌹*
اللهم عجل لولیک الفرج
#تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم:
«چی شده؟»
از صراحت سؤالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد:
«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...»
گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم:
«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد:
«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم.
مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد.
رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست، از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم.
با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم:
«عباس! من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم:
«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب، دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید.
پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس، دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
#ادامه_دارد
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#تفسیر_قران_جلسه_71
🌹 آیه ۹۸ سوره انعام
💥 وَ هُوَ الَّذِيٓ أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ ۗ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ
#ترجمه: و او کسی است كه شما را از یک نفس آفرید، بعضی استقرار یافته و بعضی به ودیعت نهاده؛ ما آیات خود را برای قومی كه می فهمند بیان كردیم.
🌷 #أَنْشَأَكُم: پدید آورد، آفرید
🌷 #مُسْتَقر: قرارگاه و قرار گرفتن
🌷 #مُسْتَوْدَع: به ودیعت نهاده
🌷 #فَصَّلْنَا: بیان کردیم
🌷 #يَفْقَهُونَ: می فهمند
این آیه همانند سایر آیات سوره انعام در #مکه نازل شده است.
اين آيه درباره توحید و خداشناسی است.
#قرآن براى اين هدف گاهى انسان را در آفاق و جهان هاى دور دست سِير مى دهد، و گاهى او را به سِير در درون وجود خويش دعوت مى نمايد. نخست مى فرمايد: «وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ؛ و او کسی است که شما را از یک #نفس آفرید» يعنى، شما با اين همه چهره هاى گوناگون و افكار متفاوت و تنوّع وسيع در تمام جنبه هاى وجودى، همه از يک نفس آفريده شده ايد، و اين نهايت عظمت #خالق و آفريدگار را مى رساند كه چگونه از يك مبدأ اين همه چهره هاى متفاوت آفريده است؟
سپس مى فرمايد: «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ؛ بعضی در [زمین] استقرار یافته و بعضی در [اصلاب و رحم ها] به ودیعت نهاده» در پايان آيه بار ديگر مى فرماید: «قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ: ما آیات خود را برای قومی که می فهمند بیان کردیم»
🔹 پیام های آیه ۹۸ سوره انعام 🔹
✅ اصل وریشه ی همه ما یکی است، پس این همه اختلاف و برتری طلبی و تبعیض چرا؟
✅ این همه تنوع و نوآوری در خلقت انسان ها تنها از یک نفس ، نشانه ی عظمت #خداوند است.
✅ #انسان تا اهل فهم نباشد، از معارف بهره نمی برد.
✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
💠 شرح دعای روز سوم ماه مبارک رمضان
▫️اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِيهَ وَ بَاعِدْنِي فِيهِ مِنَ السَّفَاهَةِ وَ التَّمْوِيهِ وَ اجْعَلْ لِي نَصِيبا مِنْ كُلِّ خَيْرٍ تُنْزِلُ فِيهِ بِجُودِكَ يَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِينَ
▫️خدایا، در این روز مرا هوش و بیداری نصیب فرما و از سفاهت و جهالت و کار باطل دور گردان، و از خیری که در این روز نازل میفرمایی مرا نصیب بخش؛ به حق جود و کرمت، ای بخششدارترین بخششداران عالم.
✅ شرح اجمالی
🔸ذهن و تیزفهمی یکی از مهمترین ویژگیهای فردی برای نیل به اهداف بلند است. بستری که #هوش برای نگهداری اطلاعات فراهم میکند، فرد را از آسیبها مصون میدارد.
🔸 وقتی انسان در معرض تهدید درونی و بیرونی قرار گیرد، داشتههای محفوظ او میتواند #چراغ_هدایت و #نجات او باشد.
🔸از عبارت تنبیه که معنی #بیداری و هوشیاری را میدهد استفاده میشود که داشتن ذهن و هوش بهتنهایی برای #سعادتمندی فرد کافی نیست. اگر ذهن انسان را متنبه نکند، صرفا مثل انبار اطلاعات خواهد بود که هیچ استفادهای از آن نمیشود. این اطلاعات میتواند علیه انسان تمام شود.
🔸سفاهت و #جهل بزرگترین دشمن انسانهاست. با جهل است که انسان بیشترین آسیب را میبیند. به تعبیر امیرالمؤمنین علیهالسلام جهل مضرترین دشمنان است. جهل زمینۀ تسلط #نفس و #شیطان بر انسان را فراهم میکند.
🔸مؤمن همواره خیر را خدا مطالبه میکند؛ چون #منشأ_خیر ذات باری تعالی است. در ادعیه اهلبیت تعبیراتی مثل مُنزّل الخیر (نازلکنندۀ خیر)، مُلهِم الخیر (الهامکنندۀ خیر) دربارۀ خدای مهربان آمده است.
🔸نزول این خیرات مداوم است؛ با تمسک به جوادیت باری تعالی میتوان قابلیت دریافت این خیرات را در وجود خود، درخواست کرد.
#محمدعلی_فتحی
#شرح_دعای_روز_سوم
#ماه_رمضان
#سخنرانی_کوتاه
#ایمان_به_غیب
متوسطه به بالا