“برو آب بیار”
پرتویی غرقِ نورِ #عِینُ_الله
با نگاهِ امام شد همراه
در دلِ قطرهای ز آن قطرات
جریان یافت همرهِ کلمات
تحتِ تأثیِر سیلِ جاریِ آب
باز شد راهی از درونِ حجاب
قابِ قوسَیْن گشت و میبارید
تا که ذومِرَّة، فَسْتَوی گردید
در مَشیَّت، همیشه بیکم و کاست
#نورِ او بود و هر چه او میخواست
در خلالِ نزولِ این باران
#آیهای شد ز عالمِ #قرآن
آمد و از درونِ تحکیمات
جریان یافت سوی تفصیلات
دید در نورِ غیب، بیپرده
همه جا را #امام، پُر کرده
میشود إسم، این نزولِ کتاب
او که بر پا شود بدونِ حجاب
باید این ماجرا إقامه شود
وصلِ بر #نورِ رودخانه شود
همه جاری شدیم و با تدبیر
در شهود آمدیم از دو مسیر
از دلِ عرش و آسمان به زمین
وز مسیِر همین کتابِ مبین
نهری از نورِ چشمه جاری گشت
تا #بهشتی بسازد از آن دشت
ما کلامی ز رَبِّ رحمانیم
جریانی به سمتِ خوبانیم
باز آن پرتو رفت و همرهِ ماه
شد نگاهی به سوی نورُ الله
گر چه جسمی بِسانِ انسان بود
نوری از سرزمیِن قرآن بود
وصلِ بر نورِ فاطرِ ملکوت
عبدِ او بود در دلِ برهوت
در بیابان به جستجوی حیات
داشت میتاخت رو به سوی فرات
غرقِ مولا به نور میپرداخت
بهرِ جلبِ رضای او میتاخت
پاک بود از تمامِ أبعادش
تیِر دشمن أمان نمیدادش
روی أسبش نَفسْ نَفسْ میزد
وز عوالم، حجابْ پَسْ میزد
گر چه در این سپاه، یک تن بود
بیِن او تا فرات دشمن بود
آب، با این حجاب، رو در روست
کاین همان جنگِ تن به تن با اوست
او که رنگی ز بینشانها داشت
چشمِ یاری به آسمانها داشت
حیِن پیکار، با صلابت بود
دستِ پر نوری از ولایت بود
نور، او را به کار میگیرد
شیعه از غیِر او! نمیگیرد
نورِ ما أُنْزِلَ إِلَیْک اینجاست
جسمِ #شیعه، چو ظرفِ نورِ #خداست
داشت زین نور، خانهای میساخت
که نگاهی به #آسمان انداخت
در درونِ #ستارهها میدید
ماجرایی به عمق میتابید
#کاروانی به #کربلا میرفت
بهرِ دیدارِ با خدا میرفت
حرکتِ کاروانیِ یاران
بود بر محورِ #امام_زمان
نهضتی رو به سوی مادر بود
#حجِّ إمسال، حجِّ أکبر بود
وز عَدو بوی جنگ میآمد
تیر و شمشیر و سنگ میآمد
حمله ور گشت و دربِ خانه شکست
روی این خیمه آب را هم بست
#خیمهای غرقِ نورأفشانی
زآن فضای لطیفِ نورانی
کاروانی فرا زمان و مکان
یاورانی به وسعتِ باران
کلماتی شدند با این نور
جریانی شدن به سوی #ظهور
قلبِ این کاروان، #امامت بود
حرکتش نوری از #ولایت بود
غرقِ #کوثر، ز جنسِ آب شدند
کاروانی مِنَ الْکِتابْ شدند
نور، جاری شده درونِ همه
با بروز و ظهورِ این کلمه
دید این نورِ در حریمِ وجود
اَلْکِتاب از نظامِ اَلْحَقْ بود
لایه لایه فضای تو در توست
وین کلامِ ضمیرِ نا با اوست
صحنه پردازِ کربلا این بار
حکم کرده، برو وَ آب بیار
طبقِ این حکمِ بر اساسِ نظام
باید آب آورم به سوی #امام
بارإلها! ببین در اوجِ نیاز
دل به مادر سپرده این #سرباز
نورِ او #شِِرْعَةً وَ #مِنْهاجاست
نهرِ کوثر ز نورِ مادرِ ماست
مادر! این بار هم نگاهی کن
شیعه را با فرات راهی کن
جریانی بده به ما با هم
در همین رودخانهی عالم
در نیازیم و از تو میخواهیم
وز تو جز مادری نمیخواهیم
سالها لطف و #مهربانیِ تو
یاد داده به ما نشانیِ تو
#مادرِ_مهربانِ شیعه تویی
وآنکه با ماست تا همیشه تویی
ما در این #خانه، در جوارِ تواییم
بر سرِ سفره، ریزهخوارِ تواییم
نورِ ما نورِ #محضریتِ توست
ارزشِ ما به #مالکیتِ توست
هرچه داریم از شما داریم
تا همیشه به تو بدهکاریم
#سجده کردیم بر سرِ راهت
پا بِنِه بر #غلامِ درگاهت
#اهل ِ_بیتِ رسول، در #حرمند
در کنارِ #فرات، تشنه لبند
#شیعه را چون همیشه #یاری کن
#نهری از آن #بهشت، جاری کن
#مادرِ_مهربان! بِما أَنْزَلْت
#زنده کن شیعه را بِنَفْسی أَنْت
ما نباشیم تا شما باشید
کاین چنین نورِ پاکِ یک #خورشید
از پیِ روزهای بارانی
میشود غرقِ نورأفشانی
شاید اینگونه روسفید شویم
پیشِ پای شما #شهید شویم
ناگهان نورِ أبرها را دید
رعد و برقی ز #آسمان تابید
#أبر، بالاسرِ بیابان بود
وین صدای نسیمِ باران بود
✍🏻شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“اُنظُرونا”
أربعین همچون شبِ حسّاسِ عاشورای ماست
فرصتی تا صحنهی #سربازیِ فردای ماست
ماجرای تاختنهای #أبالفضل است دورِ خیمهها
تاختنْ همپای #مادر، اوج ارزشهای ماست
جاری از أبریم و چون باران به سویش میدویم
در نظامِ چرخهی آب! او همان دریای ماست
إرتفاعِ کاروان در فضل، لطفی از تو بود
أربعین رازِ #نمازِ امشبِ آقای ماست
#کاروانی سوی صاحبخانه حرکت میکنیم
در تمام صحنهها او مبدأ و مأوای ماست
چشم از نورِ #ولایت بر نمیداریم ما
نورِ أقیانوسِ کوثر مایهی إحیای ماست
#نورأفشانی کند در کلِّ عالم با نگاه
مهدویّت هم ز نورأفشانی مولای ماست
#یأبنَ زهرا! اُنظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ
کآن نگاهت ناجیِ دنیای وانفسای ماست
صبح عاشورا برای تو به میدان میرویم
نورِ تو سرمایهی پیکارِ عاشورای ماست
در فضای حبِّ تو حرکت به سوی فاطمه
حسّ و حالِ آخرین لحظات این دنیای ماست
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“ما به زودی به قـدس میآیـیـم”
اَلسّلامُ عَـلَـیکْ… مادرجان
آمـدم #کربـلا بـه محضرتان!
روزگاری اسـت در پـناهِ تـوإیم
سـاکنِ نـورِ #خیـمهگـاهِ تـوإیم
با تـو در زیرِ نـورِ چـادرِ تـو
آمـدیم أربـعـیـن به خاطرِ تـو
غرقِ امنیّت، عـافیـت، شادی
نـعـمـتـی دلـنـشـیـن! بـه ما دادی
نـورِ این شهر، نورِ #خانهی توسـت
#أربـعـیـن بهتـریـن نشـانهی توسـت
مـات و مبهوتِ ایـن فضای عجیـب
در صـفِ #بـچّههای_شهرِ_غـریب
رفتـه رفتـه به نور، دل بـسـتـیـم
اصلاً انـگار با شما هـستـیـم
آنـچه در نورِ أربـعین پـیـداسـت
#مـادرِ_مـهـربـانِ مـا #زهراسـت
ناجـیِ کودکان تـویـی مادر
بهرِ این نور، آسمـان تـویـی مـادر
مـا در ایـن آسـمـان! سفر کردیـم
دیگر از خویـش هـم گذر کردیم
چون نگـاهـی به سوی #أنواریم
تا #حـریـمِ تـو را نگـهـداریـم
چـشـمِ در #انـتظـارِ ایـن #طـفلان
تشـنـهی لطـفِ تـوسـت مادرجـان
أربعیـنها اثـرگـذاریِ توست
اصلِ این #آیـه، نورِ جـاریِ توست
نورِ جاری ز #عـالمِ_کَـلِـمـات!
در تـمـامِ #عَـوالِـم و #نَـشَـئٰات
ما به دنبـالِ نـشـئـهی حَـقّـیم
تا دوباره به #نور بـرگـردیم
نورِ پاکـی که اصـل و ریشـهی مـاسـت
یـادِ او مـونسِ هـمـیـشهی مـاسـت
در پَسِ صـحنه بـا تـو همراهیم
إذنِ #سربازی از تو میخـواهیـم
#شیعهای بـارهـا بـه ما میگـفت:
دیگـر ایـن روزهـا نباید خُـفت
تا زمان هست #أربـعیـنی بـاش
همرهِ #فـاطمه، #حـسـیـنـی بـاش
#کاروانِ_حسیـن در راه است
با #إمامی که #نـورِ_أَلله است
نعمتِ #أَلهـُـدیٰ! #ولایـتِ اوست
#چشمهی_نـورِ بـینهایـتِ اوسـت
تا زمـانِ #ظـهـورِ_دیـنِ_الْحَـق
هم قدم باش! زیرِ این بیـرَق
کـاروانْ در مسیرِ آینده
چشمهای شـد زلال و تـابـنـده
نـورِ حق زیـن دریچه میبـارد
أربعیـن جنـسِ #کـوثری دارد
سِیْلی از نورِ کـاروان جـاری است
بر قـلوبی که غرقِ دیـنـداری است
کاش یک عمـر #بندگی بکنیم
در همیـن صـحنـه زنـدگـی بکنیـم
بـا صفاتی چـو أربعینـیهـا
پَر بگیـریـم بـا حـسیـنـیها
زین پس آغازِ نورِ #قسـوره اَسـت
#حـرکتِ یک جمـاعـتِ یـک دست
#جنـبـشی با نگاه او همراه
#لـشگری در ترازِ #حزبُ_الله
دیر یـا زود شیـرِ #جبـههی_حقّ
چون سپـاهـی شـود بـه هـم مُـلْـحَق
غُرّشِ شیـر! خـانمان سوز اسـت
بـر شـکارش همیشه پـیـروز اسـت
بعـد از ایـن دوره مـیشـود تـأویـل
صحنهی سخـتِ #جنگِ_اسـرائـیـل
میرسد طـبـقِ #وعـدهی_قـرآن
عصـرِ قدرت نمایـیِ #خوبان
پـس هم اکنون خطابِ بـا کـفّار
مـیدهیـم ایـن زمانه را هشـدار
وقـتِ نابـودیِ شما شده اَست
أربعیـن زین جهت به پا شده اَست
ما به زودی به #قدس میآییـم
در کمـینِ شکـارِ آنهـاییـم
خـانه، خـانه به جـستجو برویـم
یک وجب هم ز حقّ نمیگـذریـم
راهِ حـقّ باز میشـود زآنـجا
با ورودِ به #مسـجدُ_الأَقْصـٰا
این همـان وعدهی خـدا بر ماست
أربعیـن جـلـوهای ز #نـورِ_خـداسـت
شیعـه بـاید دگر به هـوش آیـد
بوی #جنگـی عظیم میآید
ما در این جنگ رفتـنی هستـیم
بـر عَـدو تـیغ را ز رو بسـتـیـم
حملهور می شـویم بر کـفّار
چـون هجومی بـه سرعتِ #أنوار
رعد و بـرقی ز بـاد و بارانیم
با تو توفـندهتـر ز طوفانیـم
چون خروشی ز رعدِ بـارُقـههـا
همچو ضَـرْباتِ سختِ صاعقههـا
بـر سـرِ دشمنـان فرود آییـم
چـون جهـنّـم عـذابِ آنـهـایـیم
از چپ و راسـت، وز در و دیوار
سوی دنـیـای کـفر و استکبـار
کوهـی از آتش و گُـدازه شویـم
دم به دم یـک عـذابِ تـازه شویـم
تـا بگیریم #انتـقامِ تـو را
بـا بـه آتش کشیـدنِ آنها
این رجز نیست التمـاسِ من اسـت
صحبت از نحـوهی سپـاسِ من اسـت
تا أبـد گر دَهم برای تـو جان
باز ممـنـونـم از محـبّـتـتـان
ما به لطـفِ شما در ایـن راهیـم
وز تَـهِ قلـب از تو میخـواهیم
إذنِ میـدانمـان بـده مـادر
تـا چـو شمشیـر در یـدِ #حیـدر
لشـکرِ کفر را درو بکنیـم
صحنـه را با تو زیر و رو بکنیـم
همچو کـوه استوار میمانیـم
تا همیـشه درون میدانـیـم
با تمـامِ وجـود میتازیـم
در حـریـمـت همیشـه #سـربازیم
وقفِ نـوریـم و غرقِ همـراهـی
تا بیـایـد زمـانِ #خـونخـواهی
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“شيـعـهی أربعيـنـی“
در امتــدادِ #حـركــــتِ_حـسيـنــــی
نـــور آمده… نــــــوری فرا زمينـــی
نـــوری كـه از درونِ #بيــتِ_مـــــادر
میتـابـــد از پنـجـــرهی حــسيـنـــی
دارد تــلاوت میشـــود بـه #عــــالـم
آيــــهی رَبّْ بـه صــورتِ مُبـيــنــــی
در این فضــای #اِعْـتِــــزالِ جمـعـــی
حـرکـت نمـا سوی #کـهفِ_حَصینـــی
اینجــا فقـط اوســـت وَ #آیــــــاتِ او
حـرکـت و همـراهـی و همنشینــــی
دارم بـه ســوی مـــــــادرم مـیدَوَم
#مــــادر! شمــــا پنـــاهِ مؤمنینــــی
حرکـتِ ما به يُمنِ تـو #فـاطمــی است
شــادم ز اين سلــوكِ اين چنيـنـــی
بايـد همـاهنـــگ شَـــوَم بـا شمــــا
شيـعــه شَـوَم… #شيـعـــهی_أربعيـنـــی
“وَالله! إِنْ قَطَـعْتُـمُـــوا يَـميـنـــی
إِنّـی أُحــٰامـی أَبَـداً عَنْ دينــــی“
همـــراهِ نــــورِ صـــاحـبِ #ولايـــت
وارد شــــدم مــولا به مـاجــرايـــت
ديـــدم كه جـــاری شـده از یُمنِ تـو
رحمتــی بـا خـــاصيـتِ هــدايـــت
زيـن رحــمـت آورده مرا #فـــــاطـمه
پـای پيـــاده ســوی #كــــربـلايـــت
احســـاس میكنــم كه در أربعيــــن
او مـیكِـشـــانَـــدَم بهرِ #لِقــــايـــت
میجوشــد این هـدایــت از نـــورِ تـو
پُــر شـده عالـــم از تـو و نِــدايـــت
#مَنْ_كــــٰانَ_فينــٰا_بـٰاذِلاً_مُهْجَـتَــــهْ…؟!
آمـــــادهام تـا بِشَـــــوَم فــدايـــت
#حَــــرْبٌ_لِمَـنْ_حـٰارَبَكُــــــمْ بـه وَالله!
سينـــه سپـــر كــردهام از بـرايـــت
سـربـــازیام را بپذيــر #ای_حـسيــــن
بایــد دفـــاع کنــم ز #خیمههـایـــت
“وَالله! إِنْ قَطَـعْتُـمُـــوا يَـميـنـــی
إِنّـی أُحــٰامـی أَبَـداً عَنْ دينــــی“
میخواهــم آقــا هر چه میتــوانــــم
#نصـرت کنـم تـو را ز مـال و جـانــــم
تا صبـح، گِــردِ #خيـمـههــا بـتـــــازم
وَقْـفَت شَــوَم بـا همــــهی تــوانـــــم
تیـــرهـــا را بـا بـدنــــم بگـيــــرم
چـون كــــوه ســـدِّ راهِ دشمنـانــــم
میگـفت: در نبـــردِ #حــــقّ_و_باطـــل
تـا آخــرش همـرهتــان بمــانــــــم
بـا دسـتِ خالـــی آمـدم بـه ميـــدان
مــولا! ببيـــن در صـفِ #يـــاورانـــــم
تـا كـــــربـلا بـه ســويتــان آمـــدم
از طـرفِ #مــــــــادرِ_مهـربـــانـــــم
هر چنــــد بيــن ايــن همــــه دلاور
كوچكتــريـن #ســـربـازِ_كــاروانـــــم
#لَبَّيـْــكْ_يـا_حـسيـــــن! بر زبـانـــــم
وز پـیِ تــــو راهــــیِ #آسمــانــــــم
“وَالله! إِنْ قَطَـعْتُـمُـــوا يَـميـنـــی
إِنّـی أُحــٰامـی أَبَـداً عَنْ دينــــی“
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“قسورة”
در #نظامِ أحمد او دریای ماست
ساختارِ سورهی طاهای ماست
در امامت با #ولایت میرویم
کاین کلامی جاری از مولای ماست
راز و رمزِ اصلیِ نجوایِ نور
زین مقامِ نوریِ أَدْنٰای ماست
در درونِ ظرفهای شیعیان
ماجراهایی ز أَوْحَیْنٰای ماست
نوحِ در کشتیّ و بِسْمِ اللهِ او
آیهی مَجْرا و مُرْسٰاهای ماست
ریشهی برنامههای ما همان
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الاَعْلای ماست
حجِِّ إبراهیمی و آدابِ آن
قالب و فرمی ز این معنای ماست
وین تَکَلُّمْهای تو در توی نور
لایههایی از ضَمیرِ نای ماست
تَذْکِرةْ در پهنهی غِیْب و شُهود
محضرِ اَسْمای اَلْحُسْنای ماست
مادریهایی که از ما جاری اَست
باطنِ آیٰاتِنَا الکُبْرٰای ماست
إسْتوای ربِّ اَلرَّحْمانِ ما
از فضای #عرش، با أعضای ماست
شیعهای از حاملانِ نورِ عرش
چشمهی نورانیِ موسای ماست
سِرِّ جَهْرِ الْقَولْ اَتٰای ما به اوست
کز برون و از درون همپای ماست
دستِ نورانیِّ موسی #آیه بود
#مهدویّت در یَد بیضای ماست
وآن بهشتِ پشتِ دیوارِ #ظهور
جلوهای از لایهی أَخْفٰای ماست
وین تَرَدُّدهای خوبان در زمان
در حریمِ جَنَّتُ الْمَأْوای ماست
پلِّکانِ رشدِ یارانِ خدا
در کلاسِ نصرتِ عیسای ماست
سِرِّ آمَنّٰا به أَلله این زمان
فهمِ توحیدی به آمَنّٰای ماست
ساز و کارِ کاروان، یک پیکره است
تار و پودِ یاوران، أجزای ماست
ظرفِ نورأفشانیِ ما میشود
هر که همچون پنجره، مجرای ماست
وین چنین إِعمالِ ما، أَعمالِ اوست
چون نگاه و فعلِ او، إمضای ماست
صادرههایش درونِ صحنهها
زآن کلامِ نافذ و گویای ماست
وز پسِ یک غرِّشِ این قَسْوَرِه
موسمِ غوغای عاشورای ماست
#ایران
#قسوره
#ملت_امام_حسین ع
#یاران_مهدی عج
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“لشگرهای نورانی”
مبادا خم به ابرو آوری آقا که ما هستیم
#بسیجی همچنان بیادّعا و جان فدا هستیم
نکردیم ادّعا آن روز، با آن جامهی خاکی
وَ امروز استخوانی لای گونی بیصدا هستیم
گروهانی که با هم، هم قسم گشتیم، برگشتیم
وَ حالا روی انگشتِ شما، پروانهها هستیم
#شهادت گرچه شد توفیق، امّا همچنان آقا
رفیقِ تا ابد همراه و خاکِ زیرِ پا هستیم
ببین در استخوانهامان، نشانِ رو سفیدی را
که سی سالِ دگر هم بگذرد ما با صفا هستیم
صدای خندههامان میرسد، در این شلوغیها
تو گویی همچنان شاد از #عروجِ تا خدا هستیم
نکردیم ادّعای سهمخواهیها، عدالت نیست
که گوید ناکسی ما در پیِ مُلْک و ضِیٰا هستیم
چرا شورِ دفاعِ شیر مردان، زشت میگیرند
فدا شد دست و پا تا همچنان ما روی پا هستیم
میانِ جمعِ ما هستند بسیاری که ننوشتند
ولی شورِ هزاران صفحه در بادِ صبا هستیم
نیاوردیم بیرون جامههای رزممان زیرا
جُنوداً لَمْ تَرَوْهٰا در خطِ ارض و سما هستیم
در اینجا صف به صف هستند لشگرهای نورانی
وَ می آییم روزی لشگری از #کربلا هستیم
فقط بیسیمچی فرمود محسن! انقلابی شد
وَ ما خود لشگری محسن برای هر گِرا هستیم
همانا خادمانِ #فاطمه در زیرِ #موکبها
میان جلوههای #اربعین بین شما هستیم
#ولایت با شهادت کی شود #آقا به پایان
ما همان رزمندههای بیبلا و با وِلا هستیم
کنارت نیستیم آقا که روزی مدّعی باشیم
کنارت نه ولی مأمومِ دائمْ اقتدا هستیم
#شهیدان
#شهدای_غوّاص
#محسن_حججی
✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری
https://eitaa.com/bineshaneha
“منهاجِ این مسیر”
در #اربعین به سوی شما آمدیم ما!
یک لشگر آمده! به پابوسیِ شما!
این حرکتی که رو به تو داریم! مهدوی است!
منهاجِ این مسیر! شمایی! برای ما
توحیدِ در نظام! گِره خورده با #امام!
ما را گِره زدید! به نورِ ضمیرِ نا!
داریم با #ولایت! از این راه! میرویم!
راهی درونِ صحنهی نورانیِ لقاء!
حصنِ حصینِ حرکتِ در صحنهها! تویی!
چون حکم کردهای! که اَنَا مِنْ شُروطِها…!
مولا! عبورِ امن، در گذر از آخرالزّمان!
با تو میسّر است! در کلِّ فتنهها!
#نورِ صفات و توشه و آذوقه میدهی!
پیوسته در مسیر! به یارانِ با وفا!
با تو! به قلبِ دشمنِ غَدّار میزنیم!
در فصلِ سیلِ غفلت و طوفانی از بلا!
هر چند با قوا! همگی پیش میرویم!
نورِ خزانهدارِ #ظهور! است این قوا!
برپاییِ حکومتِ حقّه! نشانهای است!
کز منظرِ قوا، کلِماتی است! ماجرا!
نهری ز نور! را جریان دادهای به عمق!
بهرِ نظامداریِ ایجادِ! این فضا!
این نور! میرود به فضاسازیِ بهشت!
با این زمینهسازیِ! مولایمان رضا!
دروازهی ورود به آینده! را شما!
وا کردهای ز راهِ خراسان! به روی ما!
عمری است با نگاهِ تو! مأنوس گشتهایم
در کاروانِ! راهیِ میدانِ #کربلا!
داریم میرویم…! تو ما را روانه کن!
در لحظه لحظهی سفر! ای نورِ آشنا!
در پلّکانِ رشدِ به پیشگاهِ یار!
میگفت: با صفاتِ عِباداً لَنٰا…! بیا!
در محضرِ خلیفهی اَللّه! آمدیم
شاید که با رضای تو! راضی شود خدا!
از جنسِ نورِ مادری و مهربانیات!
ما حاملِ سلامِ خداییم! بر شما!
تنها سلاحِ شیعه! همین نورِ #مادر است!
تجهیز کن! به همین نور! شیعه را…
#امام_رضا ع
#شهادت_امام_رضا ع
#یاران_مهدی عج
#انصارالله
#آخرالزمان
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha