eitaa logo
بی‌نشانه‌ها
2.3هزار دنبال‌کننده
332 عکس
74 ویدیو
13 فایل
کانال اشعار معارف اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
“موسم اربـعيــــن” قـلـب­‌ها با مي‌تَپــد هر تَپش ما را به بـــالا می‌كِـشــد زین كِشِـش­‌ها جاذبه معنا شــود رازِ و عاشقـی إفشا شـود از شـاخه­‌های حُـبِّ اوسـت می‌كِشـاند قلب­‌ها را سوی دوسـت ­‌ورزی يك نِمودِ جاذبه اسـت عشـقِ او بی حُـبّْ نمی‌آيد بدســت عاشقيم و قلب، حُبّْ را می‌چِشَـد می‌رود محبـوب و مـا را می‌كِشَـــد وين تَپِش­‌هايی كه در اين قلب­‌هاست حركتـی زآن جوششِ مـولای ماسـت می‌تَپـد اين قلـب­‌هــا و بــــارهــــــا می‌‌چِشيـم او را در اين تكــرارهــــــا با زبـانِ قلـبِ خود از عمــقِ جــــان می‌زنـم بـوســه به خــاكِ پـايتــــان حركـتِ قلبم تـويــی مـولای مـن حُبِّ تو جـاری است در أعضای مـن هر چه می‌جويم تو را در قلبِ خويـش بیشتر می‌یابَمَت نسبـت بـه پـيــش در تَب و تـابم تو را كنـــم در تمامِ عمـر، كنـــم تركِ خود گفتم كه همراهت شَـوَم همچو يـارانـت به قربـانَت شَـوَم گوشِ قلبـم در پـیِ فرمـانِ توســت وين حيـات و حركتـم از آنِ توســت ما به شـوقِ تـو به آمـديـــم حُبِّ تـو تـابيــد كاينجـا آمـديـــم زِابتـدای عمــرمـان گـويــا كـسـی می‌دَمَــد در قلـب­‌هـای مـا بَــســی كيسـت تا مـولاش را يــاری كنـــد؟ در تمـامِ عمــر سـربـــازی كنـــد؟ در رِكــاب مـا بـتـــازد ســـال­‌هـــا بُگــذرد از حُـبِّ جـــان و مـــال‌­هـــا وقـفْ گــردد در رهِ إحـيــــای ديـن بهرِ مــا خـونـش بـريــزد بـر زميـــن ای حسيــن! لَبَّيـــكْ گويــان آمديـــم در دفـــاع از تــو به ميـــدان آمديـــم خونمـان در قـلـــب، بـی­‌تـابــی كنـــد در فَغــان اسـت تا تــو را يــاری كنـــد! مــــادرت آورده مـا را كـــــربـــــلا خيـــز و بـر يــارانــت آقــايــــی نمـــا از تــو نشـانــی مـی‌دهــــد بـوی نـــوری آسـمــانی مـی‌دهــــد ما يقيـن داريـم وقتِ اســت گويـی فضای حركــت اســت وین هيـاهویی كه در اينجـا به پاســت آيــه‌ای چون أربعیــن در كـربلاســت برخی از آيــات، اسمش دائمـی اسـت أربعيـن از آيـه‌هاي موسِـمــی اســت آيـــه‌هـای دائـمــی در هــر زمـــــان بــود و مـی‌تابـيــد هـر دم بر جهـــان ماه و خورشيد از همين دست آيه‌هاست بـود و خواهـد بـود تا به پاسـت از غيرِ دائمـی اســت عاقبت این رفتنـی اســت اي ! تو دائـم نيستــی می‌كِشيمَت سـوی محـو و نيسـتــی پَرتـویـی تـابیــد و می‌آيـد أربعيــن هم موسِمـی باشـد زِ يـــار خـيـز و قلبــاً واردِ اين آيــه شــــو بهـرِ أصـلِ مـاجــرا آمـــاده شــــو آيه‌ای چون أربعين يك معجـزه است در دلِ اين آيـه هســت در فضــای آسمــان­‌هـــا و زميـــن آيه­‌هـا جـاری اسـت برخيـز و ببيـن در قبــالِ آيــه­‌هـا سُستــی مكــــن خيـز و رفتـاری مناسب پيـشـه كـــن ما به يُمـنِ تابشِ مــولای خويـــش سوی می‌رويـم اينك به پيـش شـيعـه‌ای می‌گفـت: نـــورِ آيـه‌هـا می‌شـود جـــاری به فـرمـانِ خــدا أربعيـن هم آيـه­‌ای زآيـــاتِ اوســت تـابشـی زآن نـورِ بی‌پـايـانِ دوســت ، يعـنـی انتـشـــارِ روشـنــــی تــا فضــای تـيـرگــی را پَـس زنــــی مركـزِ اين نــور هم در كـربــلاســت ماجرايـی بَس عظيـم آنجـا به پـاسـت حـجِّ أكـبر آمده، همراه كيـســت؟ سوي مهدی غير از اين رَه، راه نيسـت؟ بر سبيـلِ مصطفـی از جنـسِ نـــــور كـــاروانـی می‌رود ســوی ! شيعـه يعنی نـورِ خـورشيــدِ او نتـابـد! شيعـه مـی‌گــردد تـمــــام می‌درخشــد نــورِ آن خورشيــدِ پــاك از بُلنــدایِ ســوی خــــاک خـاك گرديــديـم ای مـولای مــــا ما همه محتــاج و تـــو آقـــای مــــا آمـديـم اينـجــا كه آقـــايــــی كنـــی نـــور را بر قلـبِ مـا جــــاری كنــــی جـانِ ما با نــورِ تـــو بيگانــه نيـســت در شگفتـم! صاحبِ اين كيسـت؟ سالــهـا در نــــورِ ايـشـان بوده­‌ايـــم حُـبِّ او! تـــابيــد كـاينــك زنــده­‌­ايــم مـی‌تَـــراود نـــور بر جــان­‌هــای مـــا از زمـيــن و آســمــــانِ كــربـــــــلا گـر نتــابــد نـــور روشـن نيستـيــم ، او بُوَد ما كيستيـم؟ قلب­‌هـا با نـــورِ آشنــاســـت! مـهربانـی‌هـای او لطـفِ خـداســت! کيست غیر از او كه زهـرايــی كنـــد؟ نــور را بر قلـب­‌هـا جـــاری كنــــــد هر چه می­‌بينـم همـه أنــوارِ اوســت پرتــوهـای نـــور هم زآثــار اوسـت از پَـر می‌زنيـــم نـــور می‌گيريــم و بـالا می‌رويـــــم قُــربِ او با نـــور مـی‌آيــــد به دســت در صِـراطَ المُستقيـم، نَعْمـاتْ هســت ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
“شيـعـه‌ی أربعيـنـی“ در امتــدادِ نـــور آمده… نــــــوری فرا زمينـــی نـــوری كـه از درونِ می‌تـابـــد از پنـجـــره‌ی حــسيـنـــی دارد تــلاوت می‌شـــود بـه آيــــه‌ی رَبّْ بـه صــورتِ مُبـيــنــــی در این فضــای جمـعـــی حـرکـت نمـا سوی اینجــا فقـط اوســـت وَ او حـرکـت و همـراهـی و همنشینــــی دارم بـه ســوی مـــــــادرم مـی‌دَوَم ! شمــــا پنـــاهِ مؤمنینــــی حرکـتِ ما به يُمنِ تـو است شــادم ز اين سلــوكِ اين چنيـنـــی بايـد همـاهنـــگ شَـــوَم بـا شمــــا شيـعــه شَـوَم… “وَالله! إِنْ قَطَـعْتُـمُـــوا يَـميـنـــی إِنّـی أُحــٰامـی أَبَـداً عَنْ دينــــی“ همـــراهِ نــــورِ صـــاحـبِ وارد شــــدم مــولا به مـاجــرايـــت ديـــدم كه جـــاری شـده از یُمنِ تـو رحمتــی بـا خـــاصيـتِ هــدايـــت زيـن رحــمـت آورده مرا پـای پيـــاده ســوی احســـاس می‌كنــم كه در أربعيــــن او مـی‌كِـشـــانَـــدَم بهرِ می­‌جوشــد این هـدایــت از نـــورِ تـو پُــر شـده عالـــم از تـو و نِــدايـــت …؟! آمـــــاده‌ام تـا بِشَـــــوَم فــدايـــت بـه وَالله! سينـــه سپـــر كــرده‌ام از بـرايـــت سـربـــازی‌ام را بپذيــر بایــد دفـــاع کنــم ز “وَالله! إِنْ قَطَـعْتُـمُـــوا يَـميـنـــی إِنّـی أُحــٰامـی أَبَـداً عَنْ دينــــی“ می­‌خواهــم آقــا هر چه می­‌تــوانــــم کنـم تـو را ز مـال و جـانــــم تا صبـح، گِــردِ بـتـــــازم وَقْـفَت شَــوَم بـا همــــه‌ی تــوانـــــم تیـــرهـــا را بـا بـدنــــم بگـيــــرم چـون كــــوه ســـدِّ راهِ دشمنـانــــم می­‌گـفت: در نبـــردِ تـا آخــرش همـره‌تــان بمــانــــــم بـا دسـتِ خالـــی آمـدم بـه ميـــدان مــولا! ببيـــن در صـفِ تـا كـــــربـلا بـه ســويتــان آمـــدم از طـرفِ هر چنــــد بيــن ايــن همــــه دلاور كوچكتــريـن ! بر زبـانـــــم وز پـیِ تــــو راهــــیِ “وَالله! إِنْ قَطَـعْتُـمُـــوا يَـميـنـــی إِنّـی أُحــٰامـی أَبَـداً عَنْ دينــــی“ ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
“حسینی شویم” زمانِ قیامِ سپاهِ خداست سرآغازِ رزمِ ماست سراسر به گوش آید از کربلا صدای سمِ اسب یاران ما تلاطم به پا گشته در آسمان ز آرایشِ جنگیِ به خط گشته یک لشگرِ بی‌شمار به سربازیِ صاحبِ ذوالفقار با همین أربعین به مجراییِ شیعیان در زمین! ز بالاترین إرتفاعاتِ ! سرازیرِ دنیا شده تا ظهور! تکاپوی ما بوی اوست! ز آرامشِ قبلِ طوفانِ اوست! به نابودی دشمن آماده‌ایم! ولی تابعِ نورِ فرمانده‌ایم! در این می‌جوشد از کربلا ز چشمانِ فرمانده !! چرا کربلا، کربلا گشته است؟ زیارتگهِ أنبیاء گشته است؟ به کرب و بلا دختِ چه دید؟ چرا عمّه إلّا جَمیلٰا ندید؟ حماسی‌ترین مَشی در کربلاست ولی راز آن بیش از این ماجراست شهادت عیان بود پس راز نیست خدایا! در این ماجرا راز چیست؟ به کرب و بلا صحنه نورانی اَست! یکی غرقِ در نورأفشانی اَست! ز این نور روشن شود! سرانجامِ آن محوِ دشمن شود! خدا با ظهوراتِ نورِ ! ز دشمن بگیرد بسی انتقام! از این رو بیا کربلایی شویم به خونخواهیِ او خدایی شویم ز أبعادِ نوری در این ماجراست که هر أرزشی چشمه‌اش کربلاست! اگر نبود به سوی ظهور! أربعینی نبود! بروزاتِ این صورت است بهشتی که سرتاسرش نعمت است أبالفضلِ ما رفت سوی فرات که آب آورد در مسیرِ حیات حیاتی که در حینِ تقدیمِ جان! به خوبان عطا گشت در هر زمان! در این صحنه! او بابِ حق را گشود! شهادت به معنای پایان نبود أبالفضلِ ما بود و دریای نور! در این پهنه می‌تاخت سوی ظهور! به نحوی که او تربیت گشته بود تُهی از خود و شخصیت گشته بود به همپایی نورِ مولا حسین وجودش پُر از نور شد با حسین قمرْ گونه می‌تاخت در کاروان ولی غرقِ فرهنگِ تقدیمِ جان در آن دم که در کربلا شد شهید ز جسمش رها گشته بالا پَرید حسینی شد! و رفت در آسمان فراتر از آن رفت و شد ! بسی نور می‌تابد از دست او که مجرای نورُ الحسین است او دلِ شيعیان ساكنِ كربلاست که این خانه، ماست همه أنبیاء کربلا آمدند که در نورِ این خانه بالا روند بیا با حسین آسمانی شویم به همپایی او به مجرایی نورِ مولایمان همه شیعه باشیم و در آسمان برای همیشه چو مولا شویم که هر لحظه با نور إحیا شویم امامِ حسین قلبِ این ماجراست! که معطوفِ پمپاژِ نورِ خداست! إمامی که با نورأفشانی‌اش نشانی شد از ربِّ پنهانی‌اش! زمان و مکان تحتِ فرمانِ اوست جهان در یدِ نورِ سلطانِ اوست ز اوجِ عوالم به سوی ظهور خدایی کند در نظامِ أمور بدان! نورِ أَلرّوحْ زین أربعین شده وارد خاکِ این سرزمین! چنان مادری‌های او جاری اَست که آماده‌ی بهره‌داری اَست! چه در قالبِ مرد هستی چه زن صفت‌های بیگانه را پس بزن! که چون پنجره بابِ خالی شوی! وَ مَجرای این نورِ عالی شوی! اگر نورِ بتابد به ما خدا داند از ما بسازد چه ها از این لحظه جان بر کف آماده باش به همراهی نور دلداده باش حَنیفیَّتِ شیعه بالاتر است به همپاییِ نوریِ مادر است به پهنای شمشیر! در هر نماز به میدان بیا و سراسر بتاز! بیا محضرِ چو نوری که وصل است با آسمان فقط مادرِ مهربان را ببین که از آسمان آمده تا زمین! گواهِ حضورش همین آیه‌هاست به میدان بیا کاو در این ماجراست هماهنگِ با نورِ باش حنیفانه در إرتفاعات باش! (ع) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
“برای ظهورش مهیّا شویم” باغِ گل‌های زیبا شویم برای ظهورش مهیّا شویم بیا توشه از خیمه‌گاهِ رضا بگیریم و در کوی مولا شویم به دنبالِ اَیْنَ الَحَسن یا حسین؟ بیا ذِي طُوىٰ یا به رَضْوا شویم بیا صادقانه پیِ محضرش به خدمت همه عمر برپا شویم بیا رو به خورشیدِ کنیم بیا ذرّه باشیم و بالا شویم بیا قاصدک‌های مفتونِ عشق از اینجا ببُرّیم و آنجا شویم بیا فارغ از ما و من! او شویم! بیا غرقِ انوارِ شویم بیا از دلِ روزهایی که رفت به امّیدِ رخسارِ فردا شویم بیا تا بمیریم از این مردگی در او باقیِ عمر، اِحیا شویم بیا خنده باشیم بر صورتش به تقوا و اخلاق رعنا شویم بیا با صفات وَرَع، اجتهاد به یاریِّ آن شاهِ والا شویم به سبحانَ سبحانِ مولا شبی بیا تا دمِ صبح، اِسراء شویم بیا ریزه‌خوارِ سرِ سفره‌اش بمانیم و عمری شکیبا شویم برای شفای دل مادرش بیا باقیِ عمر برپا شویم به سوی همان ذکرِ در آیه‌ها بیا غرقِ طاها شویم کجایی رفیقِ شفیقِ ؟ بیا کربلایی! مهیّا شویم بیا همچو هفتاد و دو لاله رو بروییم در دشت و زیبا شویم کجایی حبیب؟ و کجایی زهیر؟ کجایی که چون جُوْن، شیدا شویم؟ بیا زیرِ بارانِ تیر و سَنان سپر سینه در پیشِ شویم بیا و ، بیا همچو هادی، هویدا شویم بیا قاسمِ جبهه‌ها! یا علی بگوییم و در آسمانها شویم بیا تا یکی از هزاران هزار از این لاله‌های مصفّا شویم بیا نسلِ سلمان! کمی زودتر به دنبال آن نورِ اَعْلیٰ شویم بیا شهدِ چشیده! بیا در آن قلّه‌ها رو به بالا شویم بیا اربعینی که یادت به خیر بیا موکبش تا مصفّا شویم بیا قافله قافله بیشتر برای تَحَسُّس به صحرا شویم بیا يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا سوی او وَلَا تَيْأَسُوا رو به مولا شویم بیا در صراطِ السَّوی غرقِ او تَرَبُّصْ کنان سوی بالا شویم بیا پیرمردِ مسیرِ حبیب! در این جاده‌ها باز برنا شویم مبادا چو مرداب خموش چو جویی چو رودی چو شویم بیا خیمه‌گاهش که مهر و صفاست بیا تا در این خیمه معنا شویم ✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری https://eitaa.com/bineshaneha