eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
22.7هزار دنبال‌کننده
131 عکس
51 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان‌عشق‌بیگانه #پارت_۹ به در کوچیک و دولنگه شون که کلی رنگش پوسته پوسته شده بود نگ
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 دهنشو کج کرد و گفت -ببند دهنتو میمیرم براش، همه تون همین زرو میزنید اون و که همین هفته شوهرش میدم بره خون به مغزم نرسید، نسترن فقط مال من بود بلند شدم وایسادم و گفتم: بقیه رو نمیدونم آقای خنجری ولی من تو حرفم جدیم -کو دنباله ات؟ کو تخم و ترکه ات؟ تنهایی که آقای جدی؟ از لحن حرف زدنش خیلی بدم اومد، ولی به خاطر نسترن گفتم -اونام میان، شما فقط... -زر نزن بابا، بیا برو بیرون، خواستگار نسترن آدم حسابیه خانواده شم نسترن و روی چشمشون میذارن -ولی نسترن منو دوست داره، مگه میشه زوری کسی رو شوهر داد؟ اصلا خودش کجاست؟ داد کشیدم: نسترن، نسترن باباش گفت: صداتو بیار پایین من تو این محل آبرو دارم بچه مزلف در هال باز شد و مامان نسترن اومد بیرون، بهش نمیومد کتک خورده باشه آروم گفت: نسترن نمیتونه بیاد، چی میخوای؟ -چی میخوام؟ معلوم نیست؟ میگم دوسش دارم، نسترن بیا مامانش اومد جلوم دستمو گرفت و گفت: برو پسرجون، شوهر من عصبیه یه کاری دستت میده ها یهو یه نفر گفت: کجا بره؟ من نمیخوام زن احمد بشم، من سروش و میخوام... بابای نسترن به طرفش رفت، اعصابم داشت از این سیرک مسخره داغون میشد @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 کلافه گفتم -نزنش آقای خنجری، مشکلت با من چیه؟ لامصب چی کم دارم من؟ اندازه ی پسر همسایتون هم نیستم؟ ماشینمو نگاه، لباسامو.. برگشت طرفمو گفت: دختر منم کم ارزش نداره، الان خواستگارش میخواد یه خونه و یه مغازه به اسمش کنه تو چی؟ واقعا داشت حالم بهم میخورد، با نفرت گفتم: ما پولداریم، اونقدری هست که چشم شما رو لااقل پر کنه... طعنه تو جمله ام کاملا معلوم بود، باباش گفت: تیکه میندازی؟ تو اومدی خونه ی من، من که نیومدم دنبالت یهو زدم زیر همه چیز، در شان من و خانواده ام نبود با این آدما اره بدم تیشه بگیرم، به طرف در حیاط رفتم و گفتم: ببخشید که اومدم، بدینش به همون خواستگارش، ولم کنید بابا طوری تربیت نشده بودم کسی تحقیرم کنه اما پدر نسترن داشت این کارو میکرد، از خونه شون که اومدم بیرون به این فکر کردم باید خانواده مو پدربزرگمو بیارم پیش این آدم؟ همش به پول فکر میکنه مردک... سوار ماشینم شدم و از اونجا دور شدم، خیلی دلم میخواست به چشمهای نسترن فکر نکنم، لحظه ی آخر حتی نگاهشم نکردم، تو خیابون بودم که تلفنم زنگ خورد، نسترن بود، جواب دادم @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 -چی شده؟ -تو بگو چی شده؟ کجا رفتی یهو؟ -میموندم که چی بشه؟ بابات لجن مالم کنه نسترن؟ -شوهرم میده میرما، سروش؟ -شوهر نکن خب، مگه میشه کسی رو به زور شوهر داد؟ اونم الان؟ -سروش، همین؟ خودم شوهر نکنم؟ این بود میگفتی سروش بدون تو میمیره؟ -زر زدم بابا، برو زن پسر همسایتون شو خیلیم بهم میاین، خونه و مغازه هم داره دیگه چی میخوای؟ دلخور پرسید -تو چیکار میکنی اونوقت؟ -من؟ هیچی الان که میخوام برم پیش فهیمه، باید با دوستاش بریم بیرون، بعدش هم میرم گالری پیش بابا و ساسان -خیلی مسخره ای، بی معرفت بی وجود... تلفن که قطع شد پرتش کردم روی صندلی و گفتم -نمیشه دیگه نسترن، با این پدر و مادری که تو داری بخدا نمیشه به فهیمه زنگ زدم، جواب نمیداد، پیام دادم: کجایی؟ میخوام بیام دو دقیقه بعد جواب داد: نمیخواد جواب دادم: بفهمم با پسر تنها رفتی بیرون میکشمت بازم جواب داد: تو چیکاره ی منی؟ شماره شو گرفتم، این بار جواب داد: بله؟ -انقدر تکرار نکن تو چیکاره ی منی؟ خودت نمیدونی؟ @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
تو را من چشم در راهم... •ناروین
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 - برو مادر از امروز می‌تونی یه نفس راحت بکشی. با خنده گفتم: -؛اتفاقاً اشتباه می‌کنین از امروز کلی استرس دارم تا روزی که جواب کنکور بیاد.. از پله‌ها رفتن بالا لباسامو عوض کردمو گوشیمو برداشتم شماره میلاد رو گرفتم که جوابمو داد. - سلام عزیزم خوبی؟ - سلام آبجی مرسی تو خوبی؟؟ - قربونت برم آره خوبم کجایی؟ - سر کارم... لبخندی روی لبم نشست و گفتم: - کی میری خونه؟ - برای چی؟ - بهم بگو کار دارم... - دو ساعت دیگه میرم بگو برای چی پرسیدی؟ خنده‌ای کردم و گفتم: - هیچی می‌خوام بیام ببینمت دلم برای تو و مهلا یه ذره شده... - واقعاً میگی آبجی می‌خوای بیای؟ - آره عزیزم... - مهلا اگه بفهمه از خوشحالی سکته می‌کنه خندیدم و گفتم: - باشه پس من بعد از ظهر یه سر میام دیدنتون از خونه نری بیرون... - نه خاطرت جمع باشه توی خونم به مامان و بابا بگم؟؟؟ - نه بهشون هیچی نگو خودم بیام می‌بیننم دیگه میلاد آهسته گفت: - باشه پس فعلاً خداحافظ... - برو به کارت برس عزیزم خداحافظ... گوشیو قطع کردم و نفس عمیقی کشیدم. هنوز با مامان و بابا کنار نیومده بودم و نمی‌تونستم ببخشمشون ولی بیشتر از اینم تحمل دوری از خانوادم رو نداشتم... مخصوصاً مهلا و میلاد.... آخ که چقدر دلم براشون تنگ شده بود. . @deledivane
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 سرمو بلند کردم و گردنمو یکم به چپ و راست چرخوندم حسابی ضعف داشتم چشمم افتاد به ظرفی که خاتون بهم داده بود، فوراً درشو باز کردم و یه شکلات گذاشتم توی دهنم و نفس عمیقی کشیدم آخ که چقدر بهش احتیاج داشتم... دوباره برگشتم سر برگم و بقیه رو جواب دادم. کم کم سالن داشت خالی می‌شد که امتحانمو تموم کردم. چند تا سوال رو شک داشتم و چند تا رو هم به کل بلد نبودم. بقیه رو هم نمی‌دونم که درست جواب داده بودم یا غلط ولی هرچی که بود دیگه حالم داشت به هم می‌خورد. از جام بلند شدم ظرف میوه‌مو برداشتمو بعد تحویل دادن پاسخنامه از سالن بیرون رفتم. سرم به شدت درد می‌کرد از سر خیابون یه تاکسی گرفتم و مستقیم سمت خونه رفتم. نزدیک ظهر بود. خاتون توی آشپزخونه داشت آشپزی می‌کرد... همین که درو باز کردم و منو دید با خوشحالی جلو اومد و گفت: - سلام مادر خوبی ؟؟چی شد امتحانت چطور بود؟؟ سرمو تکون دادم و گفتم: - سلام خاتون بد نبود ولی فکر نکنم قبول بشم... خاتون با ناراحتی گفت: - آخه برای چی؟ شونه‌ای بالا انداختم و گفتم: - نمی‌دونم فکر می‌کنم خیلی سخت بود چند تا رو هم که اصلاً جواب ندادم... - نه مادر بد به دلت راه نده... من کلی برات نذر و نیاز کردم از وقتی هم که رفتی یکسره دارم زیر لب برات ذکر می‌گم، مطمئنم که قبول می‌شی و رتبه خوبی هم میاری. سرمو تکون دادم و گفتم: - خدا کنه همینجوری که شما میگی باشه... میرم بالا لباسامو عوض کنم. . @deledivane
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 -نه نمیدونم، بگو تا بدونم، دوسال پیش محرم شدیم همو بشناسیم، نشناختیم یعنی؟ من علاف توام؟ -من آمادگی ازدواج ندارم الان -پس چی میگی الان؟ وقتی فهیمه اینو گفت جوابی نداشتم بدم، میگفتم عاشقم اما نه عاشق تو، عاشق نسترنم، با توجه به شناختی که ازش داشتم میدونستم همون لحظه میره و پشت سرش رو هم نگاه نمیکنه، آره با تمام وجودم عاشق نسترن بودم، یه لحظه چشماش از جلوی چشمام دور نمیشدن، شاید میدونست اینطوری بیشتر عاشقش میشم که نه زنگ میزد نه جوابمو میداد، اما نمیدونست من سروشم، انقدر خوددارم که اگه مصلحت باشه تو عشقش بمیرم هم سراغش نمیرم.. به کافه که رسیدیم ماشین و پارک کردم و گفتم -امروز دیگه تمومش میکنیم فهیمه، البته اگه تو راضی باشی -چیو تموم میکنیم؟ التهاب صداش نشون میداد نگران شده، گفتم: این دوری رو نفس راحتی کشید و گفت: بترکی بعد هم پیاده شد، لبخند کمرنگی زدم و پیاده شدم، تو کافه روبروی هم که نشستیم گفتم -سفارش امروز با تو -من که میدونی فقط هات چاکلت داغ میخوام از اونا که داغی اش گلو رو میسوزونه -تو این هوا، وسط تابستون؟ -زیر نور خورشید که ننشستیم، شکر خدا اینجا مثل یخچاله -باشه، خب من چی؟ @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 -تو، بذار بگم، یه بستنی پروپیمون میوه ای یا نه، معجون -آ باریکلا، اولش داشتی گند میزدی ولی بعد درستش کردی سفارش دادم و گفتم: فهیمه، کاش باهم از بچگی تو یه خونه بزرگ نشده بودیم اونوقت راحت تر میتونستیم برای ازدواج تصمیم بگیریم نه؟ -نه، اینطوری که بهتره، خیالمون راحته که همو میشناسیم پرسیدم: یعنی تو الان مطمئنی که منو میشناسی؟ به پشتی صندلی تکیه داد و گفت -تو چته سروش؟ چی میخوای بگی که همش پشت این حرفای بی سروته قایمش میکنی؟ با خنده ی آبکی گفتم: چیزی نمیخوام بگم، منظورم اینه دوست داشتن و عشق از نشناختن میاد، از یهویی دیدن -پشیمونی؟ دوسم نداری؟ خیلی یهویی پرسید، کافی بود طفره برم تا بلند بشه بره و همه چیز خراب بشه، آینده ی آرومی که تو ذهنم برای خودم ساخته بودم، فوری گفتم: دوستت دارم فهمیمه، بخدا دوستت دارم -پس چی؟ شیش ماهه باهام سرد شدی هیچی نگفتم، قبلش هم همچین گرم نبودی ولی بودی، گاهی، سرخوش، ناراحت، هرچی که بودی داشتمت، این شیش ماه آخر اصلا انگار نه انگار من نامزدتم، حالام که... پریدم وسط حرفش: حالام چیزی نشده، همینطوری گفتم فهیمه چیزی نگفت، برای اینکه بابابزرگ چیزی نفهمه ناچار گفتم @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 نگاهی به ساعت انداختم، باید زودتر بیرون می‌رفتم. دلم می‌خواست برای مهلا یکم خرید کنم و بعد به دیدنش برم. سر میز ناهار بودیم نگاهی به اردشیر انداختم که داشت غذاشو می‌خورد. همین که از سر میز بلند شد، منم فوراً بشقابمو پس زدم و بلند شدم و پشت سرش رفتم بیرون وارد سالن اصلی که شد گفتم: - ببخشید؟ برگشت سمتم و گفت: - بله؟ - میشه امروز برم خونه پدرم؟ اردشیر ابرویی بالا انداخت و گفت: - چی شد یهو دلت براشون تنگ شد؟ اخمی روی پیشونیم نشست و گفتم: -نه برای اونا که هیچ وقت دلم تنگ نمی‌شه.. با کاری که با من کردن منتها دلم برای خواهر و برادرم تنگ شده... اردشیر سری تکون داد و گفت: - شبو می‌مونی ؟؟ با تعجب نگاهش کردم و گفتم: - بمونم؟ اردشیر شونه‌ای بالا انداخت سرشو آورد جلو و کنار گوشم گفت: - تو که برای من استفاده‌ای نداری می‌خوای بمونی هم بمون... نگاهش کردم که نیشخندی زد و گفت: - شوخی کردم اخمامو کشیدم توی هم و گفتم: - پس شبا هم می‌مونم... - امروز کنکور دادی؟ سرمو تکون دادم و گفتم: - بله... - چطور بود؟ . @deledivane
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 - بد نبود دیگه هرچی که بلد بودم رو جواب دادم... - خیلی خوب می‌تونی بری اگه خواستی دو سه روزی هم می‌تونی بمونی... - باشه پس خبرشو میدم - خیلی خوب... اردشیر که از خونه رفت بیرون با ذوق به طبقه بالا رفتم و چند دست لباس برداشتم و توی ساکه کوچیکی گذاشتم‌ کارت خرید و گوشیمو هم برداشتم و رفتم طبقه پایین همه غذاشونو خورده بودن و خاتون مشغول جمع کردن میز بود.. با دیدنم با تعجب گفت: - جایی میری؟ سرمو تکون دادم و گفتم: - بله میرم خونه بابام خاتون یهو لبخندی روی لبش نشست و گفت: - جدی چقدر خوشحالم کردی تصمیم خیلی خوبی گرفتی... لبخندی زدم و گفتم: - خیلی ممنون راستش دیگه نتونستم طاقت بیارم دلم حسابی برای خواهر و برادرم تنگ شده خاتون ابرویی بالا انداخت و گفت: - برای پدر و مادرت چی؟ سرمو انداختم پایین و آهسته گفتم: - چی بگم والا... خاتون لبخندی زد و گفت: - بیا اینجا بشین کارت دارم... با تعجب گفتم: - منو ؟ - آره دیگه با توام..! پشت میز نشستم که خاتونم کنارم نشست دستمو گرفت و گفت: - واسه چی ازشون ناراحتی؟.. با تعجب گفتم: - مشخص نیست؟؟ - نه می‌خوام دلیلشو خودت بهم بگی... نفس عمیقی کشیدم و گفتم: - خب... خب به خاطر اینکه مجبورم کردن با اردشیر خان ازدواج کنم. سرمو انداختم پایین که خاتون پوزخند صدا داری زد و گفت: - دختر جان فکر کردی من این موها رو توی آسیاب سفید کردم؟ با تعجب نگاهش کردم و گفتم: - منظورتون چیه ؟ خاتون ابرویی بالا انداخت و گفت: - دیگه هر کسی نفهمه من که خوب می‌فهمم تو و اردشیر خان زن و شوهر نیستین . @deledivane
لطفا و خواهشا فقط و فقط افرادی وارد کانال زیر شوند که از صمیم قلب تصمیم گرفتند زندگی خود را متحول کنند. (ورود افراد متفرقه ممنوع) اینجا خودت رو پیدا کن 👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2100035738C3405090fa4 https://eitaa.com/joinchat/2100035738C3405090fa4 5 دقیقه وقت بزار ☝️🏻 2 ویس آموزشی گوش کن
. اگــــر تــــو هــــم👇🏽👇🏽 💔ـــت و تنهایی😩 ❤️‍🔥🔥https://eitaa.com/joinchat/833553430C66df50fefb 🙈اینجا مخصوص توعه ☝️🏻🙈🔥
• ‌‌ ‌‌ ᴮᴱ ᵀᴴᴱ ᴷᴵᴺᴳ ᴼᶠ ᴹᵞ ᴴᴱᴬᴿᵀ•💍• ‌سلطانِ «قلـــب» من باش•♥️• ‌‌‌ @alegenab_eshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
اگه احوالِ خوبی نداری و بی دلیل کِسل هستی ! شما نه دُعا نویس میخوای نه خوشی زده زیرِ دلت !🙂 شما فقط یه کانالِ این شکلی میخوای ! بیا👇 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 کانالی پُر از حرفهای 🫀
و إنّي أحبك أکثر اتِّساعاً من السماء و من وسیعتر از آسمان دوست دارم!♾💜• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @alegenab_eshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
این تکنیک ساده میتونه برات شمش طلا بیاره ابردوا جشنواره ای برگزار کرد که قول میدم تو ایتا نظیرشو ندیدی تو این جشنواره شمش طلا هدیه میده 😍 اگه بگم همین دیشب ۲۰ نفر طلا هدیه بردن باور میکنی؟ ☺️ همین الان شرایط رو بخون 👇🔥 https://eitaa.com/joinchat/2690974064C9bfb349624 👈 لیست برندگان شمش طلا دیشب
💣 درمان شو ؛ شِمش طلا بگیر این کانال برای تو طلا گذاشت ! 👇 https://eitaa.com/joinchat/2690974064C9bfb349624
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این صوت قدیمی حالت رو خوب میکنه ✨بوی بهشت میوزد از کربلای تو °•○●°•🍃❣🍃•°●○•°
اگه علاقه مندی که سبک زندگی اسلامی_ایرانی رو تو خونه و زندگیت پیاده کنی و نظم و برنامه ریزی داشته باشه زندگیت؛ 🔖📚📝 اگه دوست داری از هر انگشتت یه هنر بباره🎨🪡🧵🧶 کانال باصفایِ من میتونه بهت کمک کنه😍🏡 زندگی مون در صورتی قشنگ میشه، که لحظه به لحظه با یاد و رضایت خداوند باشه🌱💫 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/723190026C3eb72c0347
مامان دهه هفتادی که در تلاشه تا هر روز چیزهای جدیدی یاد بگیره و یه مامان و فرد به روز و آگاهی باشه💚🙏 https://eitaa.com/joinchat/723190026C3eb72c0347
"تُ" نقطه شروعِ اِتفاقات خوبِ زندگیمی! ‏یکی میاد بلاخره تیکه هاتو کنار هم میذاره و بهت میگه که همین چیزی که هستیو دوست داره! یکی مثل تُ ، تو زندگی من!(:❤️ @alegenab_eshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫حمله حیوانات موذی به منازل مسکونی 🚫انواع بیماری و مرگ میر بر اثر استفاده از سموم ❌اختراعی خاص و جدید برای تمامی آفات ✅با کمترین هزینه از شر هر نوع حشره و حیوان موذی (سوسک،مورچه،ساس،موش و...)راحت شوید ⭕️ضمانت کارایی۱۰۰٪ ⭕️تنها دستگاه تولید داخلی با استاندارهای جهانی ⭕️بدون هیچ گونه خطر برای انسان کودکان و خانم های باردار و حیوانات خانگی🌱🍀 برای مشاوره رایگان و دریافت هدیه ویژه🎁 برای ۱۰۰ نفر اول و شرکت در قرعه کشی میلیونی عدد ۸ را به سامانه ۱۰۰۰۲۰۰۵۰۰۰ ارسال نمایید✔️
👆🏻👆🏻 با این دستگاه ایرانی دیگه سوسک و مورچه خودکار از خونه دور میشه آبروی منو پیش مهمان نمی‌بره 🥲 عدد ۸ را به سامانه ۱۰۰۰۲۰۰۵۰۰۰ ارسال نمایید✔️
هدایت شده از گسترده | برند🎖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استفاده از روش جدید و جهانی لاغری، وزن کم کنید👌🏻 👈🏻بدون ورزش و رژیم 👈🏻کاهش همزمان وزن و سایز برای دریافت اطلاعات و سفارش این روش لاغری جهانی روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻👇🏻👇🏻 https://landing.saamim.com/Lqy0P https://landing.saamim.com/Lqy0P ⭕️تخفیف ویژه تا پایان امشب
هدایت شده از تبلیغات با سیاست🌿🍭❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه از زردی دندونات خجالت نکش و با خیال راحت لبخند بزن😁👌🏻 تا انتهای کلیپ ببین و با این روش گیاهی دندوناتو مثل برف سفید کن و از لبخندت لذت ببر😍 لینک سایت اصلی سفارش با تخفیف ویژه👇🏻👇🏻👇🏻 https://landing.saamim.com/ZXh1G https://landing.saamim.com/ZXh1G
"❤️🧷" دوستت دارم به قدری که غزل هایم مال تو هر چه از تاثیر چشمت می سرایم مال تو((:🫵🏻❤️ @alegenab_eshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
سلام👋 من زهره کاظم زاده هستم میدونی چیه؟ الان سالهاست هر روز صبح یه نون جدید🥖🍞🥯 میپزم و توی کانالم این رو آموزش میدم میدونستی حتی با کلی از خانومها به 💰 رسیدن؟ اگه دوست داری که توی خونه بپیچه به کانال من خوش اومدی👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2597847153C74a3b6e5bb
هدایت شده از  تبلیغات ...
همیشه فکر میکردم خیلی سخته تا وقتی که عضو این کانال شدم حالا دیگه هم برای خودمون میپزم هم‌برای 😍👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2597847153C74a3b6e5bb