نوشته های یک طلبه
#مقر_تاریکی #قسمت_بیست_و_یکم این صدای خنده اطرافیان بود که مقر را پر کرد. نوجوانان دست هاشم را گر
#مقر_تاریکی
#قسمت_بیست_و_دوم
هاشم تبدیل به چهره شاخص مقر شده بود.
ماجرای موفقیت های او ادامه داشت تا هنگامی که بوی حسادت سروکله اش پیدا شد.
در آشپزخانه مقر جلسه سری برگزار شد. بدون حضور هاشم!
عجیب بود برایم که هاشم حضور ندارد! مگر می شد جلسه ای بدون او برگزار شود.
کنار کابینت های طلایی آشپزخانه تکیه می دهم.
در دلم آشوب بود، انگار دلم ماشین لباس شویی شده.
یکی یکی اعضای شورای مقر می آمدند،
روی هم شدیم ده نفر! بدون هاشم.
متاسفانه نمی توانم اسم حقیقی اشخاص را بیاورم. از اسم های غیر حقیقی استفاده می کنم.
حمید که فرمانده گشت، سبزه، قد بلند و درشت هیکل بود بحث را شروع کرد: دور هم جمع شده ایم تا تکلیف مقر را مشخص کنیم. این طور نمی شود! من از آینده مقر نگرانم....
ادامه دارد ...
نوشته های یک طلبه
#مقر_تاریکی #قسمت_بیست_و_دوم هاشم تبدیل به چهره شاخص مقر شده بود. ماجرای موفقیت های او ادامه داشت
#مقر_تاریکی
#قسمت_بیست_و_سوم
حمید خوب سر اعضای شورا را شیره مالید.
همان طور که اعضا حلقه زده بودند دور هم،
رو به فرمانده کرد و گفت: فرمانده شما مقبولیت خودت رو از دست دادی!
دیگه کسی آدم هم حسابت نمی کنه چه برسه حرفت رو گوش بدن!
فرمانده آب دهانش را قورت داد و عینکش را تنظیم کرد. هیچی نگفت!
صدای اعتراضات به هاشم از گوشه و کنار حلقه بگوش می رسید.
یکی می گفت: اگر این جوری پیش برود پس فردا جایی برای ما نیست!
دیگری می گفت: هاشم هنوز نیامده همه او را دوست دارند! وای به حال وقتی که جاخوش کند!
ادامه دارد...
نوشته های یک طلبه
#مقر_تاریکی #قسمت_بیست_و_سوم حمید خوب سر اعضای شورا را شیره مالید. همان طور که اعضا حلقه زده بودند
#مقر_تاریکی
#قسمت_بیست_و_چهارم
من گوشه حلقه نشسته بودم و به چرندیاتشان گوش می دادم.
حمید صدایش را بلند کرد و گفت: چاره پیش خودم هست!
همه خفه خون گرفتند؛ فقط صدای قل قل کتری روی گاز مقر شنیده می شد؛
حمید گفت: باید هاشم را در حاشیه کنیم! آنهم به طوری که نفهمد از کجا ضربه خورده، بگردید دنبال آتو و نقطه ضعف های هاشم،
آن جلسه نکبت بار تمام شد، سر درد شده بودم. می خواستم به هاشم نقشه شان را بگویم، ولی حمید پیش دستی کرد و در جمع به من گفت: می دونم تو رفیق هاشم هستی! اگه فهمیدم بهش گفتی تیکه بزرگه گوشته!
ادامه دارد...
هدایت شده از حسینیه فاطمه الزهرا دیلم_مسجد الرسول دیلم
واحد فرهنگی حسینیه فاطمه الزهرا دیلم با همکاری بنیاد مهدویت شهرستان اردکان برگزارمی کند🌹
مسابقه کتاب خوانی
کتاب کله بند
( روایتی جذاب و پند آموز از عشق های مجازی و دوستی دختر و پسر)
۱۰۰/۰۰۰❌
با تخفیف ۴۵٪
۵۵۰۰۰✅
اثری از محمد مهدی پیری اردکانی
همراه با جوایز ارزنده
🎁نفر اول کمک هزینه سفر مشهد مقدس ۱۰۰۰/۰۰۰ تومان
🎁نفر دوم کمک هزینه خرید لوازم التحریر ۵۰۰/۰۰۰ تومان
🎁بن خرید مواد غذایی
🎁چندین کارت هدیه
و ....
مکان عرضه کتاب: حسینیه فاطمه الزهرا دیلم، بوستان یاس
زمان تحویل پاسخ نامه: تا ۲۰ شهریور ماه
اهدای جوایز: ۲۳ شهریور مصادف با آغاز امامت امام زمان عج
#حسینیه_فاطمه_الزهرا_دیلم
نوشته های یک طلبه
#مقر_تاریکی #قسمت_بیست_و_چهارم من گوشه حلقه نشسته بودم و به چرندیاتشان گوش می دادم. حمید صدایش را
#مقر_تاریکی
#قسمت_بیست_و_پنجم
اعضای شورا به نقطه ضعف هاشم دست پیدا کردند؛ عجیب بود؛
دوباره بساط جلسه برپا شد،
زی زو گفت: نقطه ضعف هاشم، بچه های کوچکی اند که هاشم سراغ حلقه شان می رود!
باید بچه ها هاشم را سرنگون کنند!
در دلم بهشان خندیدم، اصلا مگر می شد! بچه ها بیشتر به جای اینکه به حرف پدر و مادرشان گوش بدهند از حرف های هاشم اطاعت میکنند، آن وقت می خواهند از طریق بچه ها به او ضربه بزنند!
ادامه دارد...
نوشته های یک طلبه
#مقر_تاریکی #قسمت_بیست_و_پنجم اعضای شورا به نقطه ضعف هاشم دست پیدا کردند؛ عجیب بود؛ دوباره بساط ج
#مقر_تاریکی
#قسمت_بیست_و_ششم
فرمانده هم مخالفتی نکرد، انگار خطر هاشم را برای خودش درک کرده بود، می دانست اگر هاشم این جور پیش برود مقر دارای فرمانده جدیدی خواهد شد!
عجیب بود، چون این اتفاق و فتنه بر علیه هاشم در جایی رخ می داد که افراد مقر ادعای دین داری و پایبندی به ارزش های حکومت را داشتند!
عجیب تر آنکه خود را اسوه اخلاص بر می شمارند؛
از چهره شان همین به نظر میرسید چون ته ریش داشتند، چون تسبیح به دست می گرفتند، چون دکمه های یقه شان را به زور هم که شده بود می بستند! اما در باطن خود شیاطینی بودند که ابلیس به آنها آفرین می گفت.
ادامه دارد...
نوشته های یک طلبه
واحد فرهنگی حسینیه فاطمه الزهرا دیلم با همکاری بنیاد مهدویت شهرستان اردکان برگزارمی کند🌹 مسابقه ک
کتاب مسابقه در بوستان یاس جنب مسجد جعفر زاده موجود می باشد❤️
✨مسابقه بزرگ کتاب خوانی✨
باهمکاری بنیاد مهدویت شهرستان اردکان
و سازمان تبلیغات اسلامی شهرستان اردکان
کتاب کله بند
( روایتی جذاب و پند آموز از عشق های مجازی و دوستی دختر و پسر)
۱۰۰/۰۰۰❌
با تخفیف ۴۵٪
۵۵۰۰۰✅
اثری از محمد مهدی پیری اردکانی
همراه با جوایز ارزنده
🎁نفر اول کمک هزینه سفر مشهد مقدس ۱۰۰۰/۰۰۰ تومان
🎁نفر دوم کمک هزینه خرید لوازم التحریر ۵۰۰/۰۰۰ تومان
🎁بن خرید مواد غذایی
🎁چندین کارت هدیه
و ....
مکان عرضه کتاب: غرفه های فرهنگی، بوستان یاس
زمان تحویل پاسخ نامه: تا ۲۰ شهریور ماه
اهدای جوایز: ۲۳ شهریور مصادف با آغاز امامت امام زمان عج
جهت اطلاع از برندگان مسابقه در کانال زیر عضو شوید
https://eitaa.com/doctorpiri
نوشته های یک طلبه
✨مسابقه بزرگ کتاب خوانی✨ باهمکاری بنیاد مهدویت شهرستان اردکان و سازمان تبلیغات اسلامی شهرستان ارد
مبلغ ۲۰ میلیون ریال سازمان تبلیغات شهرستان اردکان در اهدای جوایز مسابقه حمایت کردند
خدا خیرشون بده🌹🌹
#یک_برش_کتاب
ناراحت شدن از حقیقت، بهتر از آرامش پیدا کردن با یک دروغ است.
کتاب بادبادک باز