eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.8هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۹۹۳ من متولد ۶۴ هستم، بچه اول یک خانواده ۶نفره، دوتا دختر و دوتاپسر. ما دوران کودکی خیلی خوبی داشتیم، فاصله سنی من ومادرم ۱۶ساله و با خواهروبرادرام دوسال دوسال، مادرم تو ۲۳سالگی ۴تا بچه داشتن و این اختلاف سنی کم باعث شده بود مادرم برامون مثل یک دوست باشن. یادم میاد دوران دبیرستان دوستام همش میومدن خونه ما، چون هم مامانم باهاشون رابطه دوستانه ای داشتن و هم اینکه مامانم نمیذاشتن من برم خونه اونا چون اونا برادر بزرگتر داشتن ولی تو خونه ما راحت بودیم. با خواهرم هم مثل دو تا دوست بودیم (البته ناگفته نماندکه تو بچگی من خیلی زدمش و امیدوارم حلالم کنه😜) ولی همیشه خدارو به خاطر داشتن همچین خواهری شکر میکنم. من دختر درس خونی بودم ولی مامان و بابام خیلی دوست داشتن من زودتر ازدواج کنم. من از سن ۱۳ سالگی خواستگار داشتم، تا اینکه پسر دایی یکی از دوستام اومدن خواستگاری و قسمت شد باهم ازدواج کردیم. دوران عقد خیلی سختی داشتم، اصلا سلیقه ها و علایقمون شبیه هم نبود، کلا دوتا طرز فکر مختلف و این باعث شد دانشگاهی که اینقدر دوستش داشتم بذارمش کنار به خاطر زندگیم. بعد از ۲سال دوران عقد پرفراز و نشیب، ازدواج کردیم و یه خونه اجاره کردیم و زندگی رو شروع کردیم. من فکر میکردم خونه خودمون بریم مشکلاتمون کمتر میشه اما نشد یک سال گذشت و ما بیشتر اوقات یا دعوا میکردیم یا قهر بودیم، البته ناگفته نماند که شوهرم منو خیلی دوست داشت اما از نظر اون من به خانوادم بیشتر از اون اهمیت میدادم، اون دوست داشت فقط خودش باشه و خلاص. ولی منم بدون خانوادم نمیتونستم باشم. بعد از یک سال مستاجری پدرم پیشنهاد کردن بریم و تو یکی از طبقات خونه اونا ساکن شیم تا بتونیم از مستاجری خلاص شیم، ما هم رفتیم (ولی من به هیچ کس این پیشنهاد نمیکنم، واقعا دوری و دوستی بهتره، چه از خانواده همسر، چه خانواده خودت) موقعیت خوبی بود برای بچه دار شدن چون نزدیک مامانم بودیم و بعد از مدتی من باردار شدم، بارداری خوبی داشتم و این که نزدیک مامانم بودم خیلی خوب بود، دختر کوچولوی من تیرماه ۸۸ به دنیا اومد. یه دختر شیرین و دوست داشتنی، حدود ۴سال خونه مامانم زندگی کردیم، ولی همسرم تو این چندسال بهانه گیرتر شده بود و فکر می‌کرد من درکنار خانوادم هستم و اونو نمیبینم، به همین دلیل دوباره رفتیم مستاجری. همسرم از اول هم علاقه ای به بچه زیاد نداشت و می گفت فقط یه بچه ولی من عاشق بچه بودم و حداقل سه تا میخواستم اما به خاطر مشکلاتی که با همسرم داشتم این علاقه مو سرکوب کردم چون احتمال جدا شدن مون هم بود با این که همو خیلی دوست داشتیم و مهمتر از اون ثنای عزیزم بود که همیشه دلیل موندن و صبر کردن من بود. من تو مشکلاتم صبر میکردم و به خدا توکل میکردم و بهش اعتماد داشتم که یه روز زندگی من خوب میشه. روزای سخت زندگی من میگذشت ولی من بازم امیدوارانه ادامه میدادم ولی ثنای من از تنها بودنش ناراحت بود و مدام از من خواهر و برادر می خواست و دلیل بچه نیاوردن منو می‌پرسید و من هم برای یک بچه ۷ساله نمتونستم توضیح بدم که زندگی خودم رو هواست و بخاطر اونه که فقط دارم ادامه میدم. تا اینکه وقتی دخترم حدود ۸سالش بود، ما دعوای خیلی بدی کردیم و من که کاسه صبرم لبریز شده بود دل از همه چیز کندم و به خونه پدرم رفتم البته با ثنا. قصدم واقعا جداشدن بود، در طی این چندسال چندبار دیگه هم بخاطر دعوا رفته بودم خونه پدرم ولی برای تنبیه همسرم بود و هر بار با گردن کج و گریه و التماسش دوباره برمیگشتم، ولی این بار فرق داشت. چندماهی خونه پدرم بودم و هر بار همسرم با التماس میومد حتی درو براش باز نمیکردم. بعد از چندجلسه مشاوره رفتن، همسرم خیلی تغییر کرد ومن هم تحقیق کردم و مشکلات خانم هایی که جدا شده بودن و بچه های طلاقو دیدم و شنیدم، با توکل به خداوائمه به زندگیم برگشتم، با وجود اینکه اطرافیانم نظرشون طلاق بود. تو این چند وقت واقعا به علاقه شدید همسرم به خودم پی بردم. ۴ سال از زندگیمون به خوبی گذشت و همسرم واقعا تغییر کرده بود و من هم خودمو تغییر دادم و کارهایی نمیکردم که برای همسرم سوتفاهم پیش بیاد و بیشتر بهش توجه میکردم و تازه معنی یک زندگی خوب و آرام رو میفهمیدم. من که تو این چندوقت از زندگیم خاطر جمع شده بودم و میدیدم روز به روز علاقمون بیشتر میشه و کمتر نمیشه😍 به فکر بچه دار شدن افتادم و همسرم هم موافق بودو خیلی زود خدا محمد عزیزمون بهم هدیه داد، محمدی که شادی و شور رو دوباره به خونه مون آورد، وای چه روزای خوشی بود. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۹۳ از برکات فرزند دومم این بود که خانوادمون محکم تر و منسجم تر شد و قبل یک سالگی پسر دلبندم خونه دار شدیم، منی که فکر نمیکردم حالاحالاها خونه دار بشیم اینجا معنی توکل به خداوائمه رو فهمیدم و بهم ثابت شد که اگر خدا بخواد، میشه. تازه اثاث کشی کرده بودیم که من متوجه عقب افتادن دوره ام شدم و فهمیدم باردارم. ولی میدونستم که همسرم دیگه بچه نمیخواد و مونده بودم چکار کنم، منی که تازه زندگیم به ثبات رسیده بود دوست نداشتم دوباره به مشکل بخورم😞. برای همین به همسرم نگفتم و گذاشتم بچه بزرگتر بشه چون احتمال میدادم همسرم بگه برو سقط کن و من محال بود این کارو بکنم. ته دلم خیلی خوشحال بودم که باردارم ولی بروز نمیدادم، از طرفی دلم برای محمد میسوخت که نمیتونست تا دوسال شیر بخوره ولی باز خوشحال بودم که یک همبازی براش میاد و مثل ثنای عزیزم تنها نمیمونه که هی بخواد حسرت بقیه رو بخوره. بچه حدود ۴ماهه شدو من تازه به همسرم گفتم و اونم خیلی ناراحت شد و گفت چرا زودتر نرفتی دکتر و من هم گفتم بچه قلبش تشکیل شده و من هیچ کاری نمیکنم. نه تنها شوهرم بلکه بیشتر کسانی که میفهمیدن هم نظرشون سقط بود ولی من یکبار هم این فکر از سرم نگذشت. روزای سختی بود، هم بی محلی های همسرمو باید تحمل میکردم، هم بارداری با بچه کوچیک که یکسره باید بغلم می‌بود، هم کارای خونه. ولی از همه بدتر بی توجهی های همسرم بود که منو اذیت میکرد و حرف هایی که بعضی وقتا می‌گفت واقعا روح وروان مو بهم می‌ریخت اما من بازم سرسخت بودم و نمیذاشتم بچه تو دلیم این حرفا رو بفهمه، گریه میکردم بهش میگفتم تو امید منی، من تو رو قد دنیا میخوام، حالا هرکسی هرچی میخواد بگه. تو این ایام که خانوما احتیاج به همراهی همسرشون دارن، من نه تنها این همراهی رو نداشتم بلکه سرکوفت و بی محلی هم میدیدم ولی من بازهم توکلم به خدام بود، خدایی که همیشه تو سختی‌ها به دادم میرسه. ناگفته نماندکه شوهرم نه که از بچه بدش بیاد بلکه بخاطر شرایط جامعه و تربیت بچه ها میگه بچه داری سخته ولی من باهاش هم عقیده نیستم. چندماه اول بارداریم گذشت و شوهرمم کم کم داشت نرم میشد و یک شب با شیرینی و گل اومد خونه و مثل اینکه با قضیه کنار اومده بود و آرامش دوباره به خانوادمون برگشت، هرچند که از مشکلات ما هیچ وقت بچه هامون مطلع نمیشدن، بین خودمون بود هرچی بود و نمیذاشتیم تو روحیه بچه ها تاثیر بذاره حتی ثنای عزیزم که ۱۴ سالش بود و محمد شیرینم که ۱سال ونیم بود. ۹ماه گذشت و دختر شیرین ونازم شب عیدغدیر به دنیا اومد و اسمشو گذاشتیم زهرا، زهرای ناز من یک دختر آروم و دوست داشتنیه و همسرم جونش براش در میره. خدا رو هزار باربرای این هدیه زیباش شکر میکنیم. و خدا رو شکر با اومدن زهرای نازم برکات زیادی به زندگی ما اومده و کاروبار شوهرمم بهتر شده. من تو این چندسال زندگی مشترکم، سختی زیاد کشیدم ولی باخدا معامله کردم و ادامه دادم و به شیرینی و خوشی های زندگیم با صبر کردن رسیدم، صبرکردن شاید سخت باشه ولی تهش شیرینه و حتما نتیجه بخشه. من میتونستم چندسال پیش از همسرم جدا بشم، اینجوری دخترم بچه طلاق میشد و تربیت بچه بدون پدر یا مادر خیلی سخت میشد، خودمم به عنوان یک زن مطلقه سختی های زیادی باید می‌کشیدم ولی الان با وجود۳فرشته که خدا بهم بخشیده و همسر عزیزم که هرروز عشقم بهش بیشتر میشه احساس رضایت و خوشبختی میکنم و این خیلی خوبه🥰. من به عنوان عضو کوچیکی از کانال دوتاکافی نیست میخوام اینو بگم که هیچ کس بی عیب و نقص نیست، سریع با چندتا اختلاف سلیقه تو زندگی فکر نکنیم طرفمون بده یا اینکه به درد هم نمیخوریم. یکم صبر و اینکه سعی کنیم از دیدگاه طرف مقابلمون هم به زندگی نگاه کنیم، خیلی از مشکلات رو حل میکنه. من وقتی تجارب دوستانو تو این کانال میخوندم هنوز محمدم رو نداشتم و عضو شدن تو این کانال رو هم یک نشونه میدونستم و چه شبهایی که من با تجارب دوستان اشک میریختم و دوست داشتم من هم برای امام زمانم و کشور عزیزم کاری کرده باشم. امیدوارم امام مهدی عزیزم این نذر منو بپذیرند و بچه هام زیر سایه پر عطوفت شون سرباز باشند. با تشکر از شما عزیزان و کانال دوتا کافی نیست. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_12645373870.pdf
399.1K
آیین نامه اجرایی وام ودیعه یا ساخت مسکن سال ۱۴۰۳ 📍کدام بانک ها وام می دهند؟ 📍چقدر وام می دهند؟ 📍چقدر سهمیه هر استان است؟ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
. ✅ مادر و مادربزرگ نمونه که میگن، ایشون هستن. واقعا خدا قوت...👏👏 تجربه ارسالی ایشان را اینجا بخوانید. 👇 eitaa.com/dotakafinist/9542 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
یه تجربه برای بچه هایی که به غذا افتادن ولی هنوز نمیتونن از غذای موکب استفاده کنن. سال ۹۷ با دختر ۹ ماهه که ابدا شیر خشک و سرلاک نمیخورد و تک محصولی با خودم بودم ولی انصافا با اخلاق بودها یه قابلمه خیلییی کوچیک با گوشت کوب برقی بردم، کمی نون لواش خشک کردم آسیاب کردم توی کیسه زیپ کیپ ریختم ، کمی پسته و بادوم هم، چند تا شیر تک نفره فرادما (اونجا هم هست خودتون رو به خاطر وزنش اذیت نکنید همین مارکها تقریبا هم قیمت اینجاست و اصصلا به بار کشی نمیرزه یکی دو تا برای راه داشته باشید)، سوپ آماده و... اونجا هم برای صبح کمی شیر رو توی یه موکب داغ می‌کردم با آرد برنج یا نشاسته، و شکر فرنی میدادم. توی چایی هم اگه یه کم نون خیس کنید کنار فرنی یا تنها خوبه. به موکبی که می‌رسیدم آب مرغ یا گوشت یا آب خورشت می‌گرفتم با آرد نون خشک سوپ میشد تقریبا حتما میوه بدید اگر رو به خشکی مزاج هستن یه قوطی کوچیک رو تمییز بشورید براشون هر شب دو تا انجیر خیس کنید با کمی گلاب توی روز بدید بخورن آبش رو اتفاقا چند جا غذاهایی قسمتش شد که به طرز جالبی مناسبش بود مثلا خوراکی بود با مرغ و هویج و سیب زمینی و با ترکیب نون خشک عالی شد و خیلی دوست داشت "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
شما رو با این عکس تنها می ذارم...😍 👈 حانیه خانوم هستند، فرزند چهارم یه مادر ٢٨ ساله که با سزارین چهارم به دنیا اومدند. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹۹۵ من سال ۷۳ در یک خانواده معمولی به دنیا اومدم. ما ۳تا خواهریم یه خواهر بزرگتر از خودم دارم و یه خواهر کوچکتر. من از بچگی کلا با خانواده ام متفاوت بودم از همه لحاظ. یعنی اگه شباهت ظاهریم به مادرم نبود شاید دنبال خانواده واقعیم میگشتم😁 من علاقه شدیدی به چادر و هیات و اینجور چیزا داشتم اما خانواده ام مخالف بودن نه اینکه کلا قبول نداشته باشن اما میگفتن هرچیزی بجاش اما من اینو قبول نداشتم و همین باعث شد که تقریبا از ۱۵ سالگی علاقه داشتم که ازدواج کنم تا با یکی که هم عقیده خودمه و دوستش دارم با هم بریم مسافرت یا پارک و یا حتی با هم راه بریم. شاید باورتون نشه اما از همون ۱۵سالگی هرجا میرفتم فکر میکردم که یعنی همسر آینده ام الان کجاست و چیکار می کنه؟ بالاخره بعد از فراز و نشیب های فراوان توی ۱۸ سالگی سال ۹۱ درحالی که تازه سال اول حوزه رو تموم کرده بودم، بعد از اصرار خودم، ازدواج کردم. مادر همسرجان منو در مراسم روضه دیده بودند. بیش از ۱ سال عقد بودیم که خیلیییییی سخت گذشت یعنی هیچوقت دوس ندارم از اون دوران یاد کنم یکی از مهترین دلایلش هم زن سالاری خانواده من و مردسالاری خانواده شوهرم بود😫 بعد از شروع زندگیمون به خاطر درس خودم و همسرم تصمیم گرفتیم که حداقل سال اول بچه دار نشیم. زندگیمون گرچه سخت اما شیرین بود از لحاظ مادی کم داشتیم اما خوش بودیم واقعا خوش، در حدی از لحاظ مالی تو مضیقه بودیم که گاهی راه خونه مون تا حوزه ام رو پیاده میرفتم و برمیگشتم در صورتی که کل پول راهم کمتر از هزارتومان بود. بعد از ۲سال بعد از اصرارهای فراوان من و با این توجیه که شاید باردار شدنم طول بکشه تصمیم گرفتیم که اقدام کنیم به بارداری .لطف خدا شامل حالمون شد و بعد از ۶ماه باردار شدم. ویار داشتم و همزمان درس هم میخوندم، زمان زایمانمم دقیقا چندروز بعداز آخرین امتحانم بود. به دلیل بد بودن کادر بیمارستان و بی تجربگی خودم متاسفانه سزارین شدم که چقدررر از لحاظ روحی ضربه خوردم و تا مدتها با خودم درگیر بودم. چون اونو شکست خودم میدیدم. بعد از ۸ماه پدرشوهرم یه ماشین جدید خرید و ماشین قبلیش رو داد به ما. بعد از شیر گرفتن پسرم دوباره بچه خواستیم و در ۲سال و ۱۱ماهگی پسرم با توکل برخدا دخترم رو با زایمان طبیعی دنیا آوردم اینم بگم که خیلی دنبال طبیعی بودم با اینکه مادرم تا لحظه آخر مخالف طبیعی بعد سزارین بودم اما من تلاشمو کردم و به لطف خدا تونستم یه زایمان عالی داشته باشم. بعد از ۲سالگی دخترم به همسرم گفتم باید جهاد فرزندآوری رو ادامه بدیم. همسرم میگفتن بدنت نیاز به استراحت داره و این حرفا خلاصه با کلی توجیهات، همسرم موافقت کرد سومی رو بیاریم و در اسفند ۱۴۰۰ فرزند سومم حسین آقا، یک روز قبل از تولد امام حسین دنیا اومد. موقع شیر دهی حسین آقا، همسرم نگاهش تغییر کرده بود و این دفعه خودشون گفتن بچه چهارم رو بیاریم. تو شیردهی باردار شدم. بخاطر بارداری ها و شیردهی های مکرر بدنم ضعیف شده بود از طرفی همزمان شیر دادن و بارداری اذیتم می‌کرد. بخاطر همین حسین آقا رو توی ۱۸ماهگی از شیر گرفتم چقدرمممممم سخت بود🥴 نصف شبا بیدار می‌شد جیغغغغ با اینکه تدریجی از شیر گرفته بودمش خلاصه که گذشت. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۹۵ حالا بعد از ۱۱سال زندگی مشترک ۴تا دسته گل دارم. خونه ای ندارم، ماشین هم، همون ماشین پدر شوهرم دست مون هست. و توی این ۱۱سال، ۱۲بار اسباب کشی کردم. بجز دوبار اول همیشه توی اسباب کشی ها دست تنها بودم و یا حامله و یا بچه شیرخوار داشتم اما همه دلگرمیم به اینه دارم جهاد میکنم و جهاد هم سختی داره. خانواده خودم و همسرم کلا مخالف فرزندآوری ما بودن اما ما با آرامش به رسالت خودمون پرداختیم. خلاصه اینو میخوام بگم که توی فرزندآوری فقط دنبال برکات مادی فراوان نباشید همانطور که گفتم ما الان هیچی نداریم البته که به نسبت وقتی که بچه هارو نداشتیم خیلی وضعمون بهتر شده چون وقتی بچه ها نبودن خیلی اوضاع مون داغون بود. توی زندگی همیشه نگاهمون به خدا باید باشه و به خودش توکل کنیم. چون به نظرم سختی های زندگی همیشه هست حالا گاهی کمتر و گاهی بیشتر اما وقتی بچه ها هستن حس میکنم تحمل مشکلات آسون تر میشه چون از اونجایی که بچه ها ذاتا به مشکلات فکر نمیکنن باعث میشه روی آدم همین تاثیر رو بذاره. ما همونطور که گفتم به خاطر شرایط زندگیمون خیلی اسباب کشی داشتیم تازه اونم به شهرهای مختلف اما همیشه توکلم به خدا بود چون به نظرم بالاخره زندگی ها باهم برابر نیستن و خدا هرکس رو یه جور امتحان میکنه، خیلی ها ازجمله خانواده و دوستان همش بهم میگن که چقدر جابجا میشید و از این حرفا ولی خب چیکار کنیم پیش میاد دیگه😁. اما در مورد بحث اقتصادی من خیلی فکر می‌کنم تا بتونم از لحاظ اقتصادی کمترین فشار به همسرم بیاد مثلا لباسها و اسباب بازی بچه هارو تا اونجایی که میتونم کمتر میخرم و از وسایل بچه های قبلی برای بعدی ها استفاده میکنم یا مثلا ما کلا اهل دکتر رفتن و اینا نیستیم و بیشتر روی پیشگیری و استفاده از طب سنتی تاکید دارم که این خودش تاثیر داره روی پایین اومدن هزینه ها اما همسرم یه اعتقادی دارن اونم اینه که از هرچی کم بذاریم آدم باید خوب بخوره و همین باعث شده که ما تو هر وضع معیشتی همیشه حواسم به خورد و خوراکمون بوده... من بافتنی رو هم خیلی دوس دارم و چیزهای مختف از جمله اسکاج، کلاه و شال گردن و کیف، پادری و خیلی چیزای دیگه می‌بافم که به اقتصاد خونه مون خیلی کمک میکنه. خلاصه که حرف بسیار است و انشاءالله جهاد ما ادامه خواهد داشت به عشق امام رضا تا ۸تا😁 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش اعتماد درباره فرزندآوری اجباری، دروغ از آب درآمد... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مواظب باشید... تربیت نسل امروز بسیار دشوارتر از نسل‌های قبل است چون در گذشته آلودگی‌های محیطی و وسایل ارتباط جمعی کمتری وجود داشت، امر تربیت راحت‌تر بوده و تنها نگرانی خانواده‌ها در قبال فرزندان خود اعتیاد به مواد مخدر بود. امروزه اعتیاد شاخه‌های وسیعی پیدا کرده و امنیت تربیتی وجود ندارد، لذا والدین باید مواظب باشند که فرزندان، در دام اعتیاد رسانه‌ای ایجاد شده توسط دشمنان‌ گرفتار نشوند؛ اگر پدر و مادر در تربیت فرزندان، نقش خود را به خوبی ایفا کنند فرزندان در روابط اجتماعی با دیگران و زندگی مشترکِ آینده کمتر دچار مشکل خواهند شد. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ما شاء الله به دهه هفتادی ها... 👏👏 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌اعتماد باز هم دروغ گفت... آیا بعد از استاندارد سازی غربالگری تعداد متولدین سندرم داون افزایش یافته است؟ پاسخ رئیس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت را بشنوید... 👈 به راستی چرا نهادهای نظارتی با این دروغگویی ها برخورد نمی کنند؟ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
منم چند تا تجربه از سفر اربعین با چندتا بچه بهتون بگم. اولا که حتما قبل از سفر با بچه ها در مورد زیبایی های مسیر در کنار سختی ها صحبت کنید، بذارید آماده برن اونجا، به بچه های بزرگتر توضیح بدید که چرا ما این همه سختی رو به جون میخریم به شوق اینکه امام زمانمون از لابه لای جمعیت ما رو ببینن و دلشون گرم بشه به بودن ما پای رکاب اهل بیت علیهم السلام در طول مسیر هم نذاریم توجه بچه ها همش به خوراکی های رنگارنگ و شربت ها و نوشمک و اینا باشه، گاهی عمدا یه کمی از موکبها فاصله بگیریم و با بچه ها صحبت کنیم که تو همین جایی که قدم میذاری خانواده و فرزندان امام حسین رو با لب تشنه و ضرب تازیانه😭 میبردن (بچه های بزرگتر که درک میکنن) برای کوچکترا هم هربار آب خنک یا شربتی نوش جان کردن، بگیم به فدای لب عطشان اباعبدالله، به فدای بچه های کوچولویی که لب تشنه و خسته و زخمی این مسیرو رفتن به دیدار قبر پدرشون😢 خلاصه حواسمون باشه هدف اصلی پیاده روی که اتصال قلبی عمیق‌تر با اهل بیت علیهم السلام هست، وسط نعمتهای فراوون و شلوغی های زیبای مسیر گم‌نشه اسپری آب پاش خیلی عالی هستن، مخصوصا که بچه ها قدشون کوتاه تره و تو شلوغی ها وسط جمعیت خیلی بیشتر عرق میریزن و گرمشون میشه اون پایینا هم با آب خنک میشن، هم بازی میکنن سرگرم ‌میشن. پسرای من پارسال روی بچه های دیگه هم آب میریختن و میگفتن ماهم مثل خادما میخوایم مردمو خنک کنیم. حتما یه مقدار مغزیجات بدون پوست با خودتون ببرید، برای شلوغی و معطلی دم مرز و تو مسیر اگه احیانا نیاز شد و داخل حرمها که ضعف نکنید. بادام، مویز، نخودچی، پسته، گردو و ... طبق تجربه چند ساله من بیشتر مریضی ها سه تا علت اصلی داره: ۱- مداااام آب و شربت یخخخخ خوردن و با عرق جلوی کولر رفتن ۲- نشستن دستها قبل از خوردن غذا و خوراکی ۳- درهم و برهم‌خوری و زیاده روی تو مصرف غذاهای مختلف باهم حتما حواستون باشه نوشیدنی های خیلی تگری نخورید، اگه خیلی عرق کردید یا آبپاشی شدید و خیسید جلوی کولر نرید، قبل از خوردن حتما دستهاتون رو بشورید حتی شده با آب خالی (بار میکروبی رو کم میکنه)، دستکش یکبار مصرف با خودتون ببرید اگه امکان شستن نبود با دستکش خوراکی رو بخورید. تو گرمای شدید هوا هاضمه ضعیف میشه، حتما رعایت فاصله زمانی بین خوردن غذاهای مختلف رو داشته باشید و هرجایی و هر ساعتی غذا میدادن نخورید. ترجیحا غذاهایی رو بخورید که هنوز داغه و تازه کشیدن تو ظرف. برای بچه ها جوراب اضافه بردارید و روزی دو سه بار جورابشون رو عوض کنید و پاهاشون رو بشورید، جوراب تمیز بپوشن، چون خیلی جورابشون خاکی و شربتی و گلی میشه و همینا ممکنه باعث تاول بشه داروهای گیاهی که تو خونه خودتون هم جزو عادات مصرفتون هست رو با خودتون ببرید، مثلا من همیشه پودر زنجبیل میبرم برای تهوع و سرماخوردگی تو چایی بریزیم، چهارتخم میبرم برای گلودرد، نبات سوخته و برگ‌مورد هم برای اسهال، عرق نعنایی که توش نبات حل کردم هم برای دلدرد. (همه رو تو خونه هم استفاده داریم). تو مسیر هم دمنوش زیاد میدن(آویشن و به لیمو و اینا) گاهی بخورید برای تقویت ایمنی یه بطری عسل به همراه کمی آب لیموترش تازه با خودتون ببرید، صبح ناشتا نفری یه قاشق بخورید. نمک تو اکثر موکبها هست. روزی یکی دو بار آب نمک قرقره کنید برای بچه های کوچولو قطره بینی نرمال سالین ببرید و روزی دوبار بچکونید تو بینی تا محیط برای رشد باکتری ها نامساعد بشه به امید خدا☺️ پودر بچه ببرید برای پیشگیری از عرق سوز ناحیه پوشک بچه ها یا حتی کشاله ران بزرگترا خیلی کمک میکنه، پماد سوختگی که نی نی تو خونه هم استفاده میکنه و براش کارسازه رو حتما ببرید. من خودم روغن شترمرغ برای پسر کوچولوم عالی اثر میکنه، یه ظرف کوچک میبرم همیشه. صابون خمیری از داروخانه ها بگیرید خیلی خوبه و استفاده ازش راحته، بعد از سرویس بهداشتی حتما حتما صابون بزنید مخصوصا برای بچه ها که خیلی به شلنگ‌ و شیر دست میمالن وسایل سرگرمی سبک برای بچه ها بردارید که اگه تو موکب خوابشون نبرد سرگرم بشن. (من خودم یه خودکار شش رنگ میبرم با یه دفترچه کوچولو، دو تا هم ماشین کوچولو، بازی فکری تنگرام که مقوایی و سبک و خیلی سرگرم کننده ست) چندتا ماسک هم بردارید برای جاهای خیلی خاکی مخصوصا لب مرز، چفیه نخی هم که به تعداد افراد خانواده از واجباته واقعا حتی یه چوب کبریت هم وسیله اضافی بر ندارید اونجا تو پیاده روی طولانی وزن وسایل چندین برابر فشار میاره به آدم کیف پاسپورتی گردنی برای نگهداری از کارتها و پول نقد خیلی خوبه نیت کنید هر چند تا عمود رو به اسم یکی از اعضای خانواده، دوستان، ملتمسین دعا، رهبر عزیزمون، شهدا و هرکسی که آرزو داشت تو این مسیر باشه و نیست، قدم بردارید کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه ها باید باشند... عطر حضور در مسجد و عطر حضور در بین مؤمنین اگر بالاتر از عطر بازار عطرفروشان نباشد، کم‌تر از آن‌ها نیست. از این جهت من به پدران و مادران توصیه می‌کنم که ممکن است بچه‌های شما به خاطر بازیگوشی، بار اول و دوم با رغبت نیایند. اما سعی کنید با نوازش آن‌ها را به مسجد بیاورید. پدر من هم وقتی می‌خواست مرا همراه خودش به مسجد ببرد، بازیگوشی می‌کردم. ایشان با نوازش مرا می‌آورد. ما هم مثل این بچه‌های شیطان بودیم. این بچه‌ها وقتی بزرگ شوند، از ما بهتر می‌شوند. بچه را به مسجد بیاورید تا گروهک‌ها او را نبرند. بیاورید تا مسلح شود، مجهز بشود. اگر نیاوردید و او را بردند و بعد کارش به جای خطرناک کشید، رنج خواهید برد. خانم! دخترت را بیاور تا دیگران او را به کم‌حجابی نکشند. او را بیاور تا این دریای چادری‌ها را ببیند و احساس کند در اکثریت است. 📚 راه رشد – جلد سوم "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075