eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.8هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۰۱۴ متولد ۷۲ هستم. فرزند اول یه خانواده ۵ نفره. سال ۹۲ به صورت سنتی با همسرجان ازدواج کردم در حالی که دانشجو بودم. بعد از ۱۰ ماه، بدون گرفتن هیچ مراسمی و خرید عروسی و طلا با یک سفر زیبای کربلا زندگی دو نفره مون شروع شد😍 بعد از ۲ ماه متوجه شدم باردارم😊 من عاشق بچه بودم و حالا داشتم به رویای شیرینی مادری میرسیدم😍 بارداری سختی داشتم. ویار خیلی سخت طوری که تا ۴ ماه هیچ چیزی نمیتونستم بخورم و فقط با سرم و آمپول زنده بودم و به خاطر همین شرایط سخت مجبور شدم دانشگاه رو کنار بذارم. این شرایط سخت هم گذشت و مرداد ۹۴ محمدطاها جان من با زایمان طبیعی نسبتا سخت قدم به زندگی دو نفره ما گذاشت و زندگی رو شیرین کرد. بماند که سر انتخاب اسمش با همسرجان چالش داشتم تا موفق شدم اسم اولین فرزند رو من انتخاب کنم😅 وقتی ۵ ماهه باردار بودم متوجه شدیم که مادرم هم بارداره🤩 و مادرم ناراحت از اینکه زشته، مردم چی میگن، من داماد دارم و متاسفانه به سقط فکر میکرد ولی خوشبختانه راضی به نگه داشتنش شد و من از تک دختر بودن دراومدم و خواهر کوچولوی من آذر ۹۴ به دنیا اومد و پسرم یه خاله کوچک تر از خودش داره😂😊 محمدطاها جان بچه ناآرومی بود و به خاطر بی تجربگی نگه داری از اون برامون سخت بود. طوری که تا شش ماهگی من و همسرم نوبتی شب ها از اون مراقبت میکردیم. وقتی پسرم یک ساله شد در حوزه علمیه ثبت نام کردم و درسم رو ادامه دادم. درس خوندن رو خیلی دوست داشتم. به خاطر همین در کنار وظیفه شیرین مادری درس رو هم ادامه دادم. پسرم رو گاهی پیش مادرم میذاشتم تا با خاله جان همبازی باشه😉گاهی هم با خودم به کلاس می‌بردم. گذشت و بعد از ۲ سالگی محمدطاها در حالی که حتی از پوشک نگرفته بودم فرزند دوم رو باردار شدم و به خاطر ویار سخت مجبور به مرخصی تحصیلی شدم. در حالی که ۳۸ هفته بودم، تصمیم به جابه جایی خونه گرفتیم و مشغول جمع کردن وسایل بودم که به خاطر مسمویت بارداری پسر دومم علیرضا جان در خرداد ۹۷ به دنیا اومد😍 و در حالی که من بیمارستان بودم اثاث کشی به منزل جدید انجام شده بود و وسایل چیده شده بودند. وقتی پسر دومم۴ ماهه بود، تحصیلم رو ادامه دادم. روزها میگذشت و همه چیز خوب بود که البته زندگی بدون سختی معنی نداره ولی با وجود بچه ها شیرین بود هم درس می خوندم و هم لذت مادری رو می‌بردم. سخت بود در حالی که صبح تا ظهر کلاس بودم و ظهر در حالی که خسته از کلاس برگشته بودم مشغول کارهای خونه و بچه ها میشدم. علیرضا جان هم تقریبا در مرحله از پوشک گرفتن بود که تصمیم به بارداری بعدی گرفته شد. باز ویار سخت و این بار انصراف از حوزه. در حالی که اساتید حوزه نظر به این داشتند که مرخصی بگیرم به خاطر اینکه درس هام خوب بود ولی من به خاطر بچه ها تصمیم گرفتم انصراف بدم و کنار بچه ها، تمام وقت بمونم چون مطمئنا اون ها هم اذیت بودند. در حالی که تازه ۴ ماهگی تموم شده بود و از دست ویار ها راحت شده بودم صاحب خونه حکم تخلیه خونه رو داد چون خودش به خونه اش احتیاج داشت😐 چاره ای نبود و من برای بار سوم در حالی که باردار بودم مجبور به اثاث کشی شدم. این رو هم بگم که تمام کارهام رو با اینکه باردار بودم خودم انجام می‌دادم. جمع کردن وسایل برای اثاث کشی و وقتی حالم بد بود همسر از سرکار می اومد و غذا درست میکرد و از کسی کمک نگرفتیم. بعد از ۲ تا پسر دوست داشتم این بار دختر داشته باشم و طعم دختر دار شدن رو هم بچشم ولی نظر خدا چیز دیگری بود. چون روزهای کرونا بود میگفتند حداقل میذاشتید بعد کرونا. یا کلا بس بود مگه چه خبره؟ ولی کو گوش شنوا؟😅😂 و دی ماه ۹۹ محمدحسن جان، پهلوان خانواده با وزن۴۲۰۰ به دنیا اومد. همه به خصوص مادر خودم و مادرشوهرم میگفتند بسه دیگه بچه نیارید با این شرایط سخت الان، همین ها بس اند ولی همسر در جواب میگفت نهضت ادامه دارد انشالله😂 گذشت و به همسرجان گفتم پس فعلا یه سال استراحت بعد بچه بعدی... این خونه چون بزرگ بود و گرم نمیشد تو زمستون های سرد شهر ما به خاطر اینکه بچه ها سرما نخورند بعد از ۲ سال تصمیم گرفتیم خونه رو عوض کنیم و به خونه دیگه ای رفتیم. در حالی که صاحب خونه فکر میکرد ۲ تا بچه داریم وقتی متوجه شد ۳ تا هستند اونم پسر😁اول یکم بدقلقی کرد ولی بعدش بنده خدا کنار اومد. در این بین گوشه و کنایه ها بود که پسرزاست می خواد انقدر بیاره تا دختر بشه😐 اولش نیت خودم هم همین بود چون دوست داشتم طعم هر دو میوه رو بچشم ولی بعد از فرمان حضرت آقا برای جهاد فرزند آوری هدفم فقط آوردن و تربیت سرباز برای ولی امر و حضرت صاحب الزمانم شد. ادامه👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۱۴ در این بین خواب زیبایی دیدم. خواب دیدم که در مجلسی هستیم که سخنران اون حضرت آقا هستند😍 بعد از پایان سخنرانی محمدحسن در حالی که بغلم بود، سمت ایشان رفتم و از آقا خواستم برای بچه هام دعا کنند. آقا پسرم رو در آغوش گرفت و بوسید و گفت انشالله عاقبت بخیر بشن. بعد پرسید همین یه پسر رو داری؟ گفتم نه آقا ۲ پسر دیگه هم دارم. آقا لبخند زد و فرمود خدا قوتت بده مادر سه تا پسری ولی سه تا کافی نیست😅😁 وقتی از خواب بیدار شدم و برای همسرم خواب رو تعریف کردم همسرم گفت آقا شخصا بهت گفته بعدی رو باید بیاری دیگه وقتشه. من هم گفتم چون قراره جابه جا شیم بماند بعد از اثاث کشی و برای اولین بار بعد از ۱۰ سال زندگی مشترک و برای پنجمین اثاث کشی باردار نبودم در این جابه جایی😅 وقتی به خونه جدید رفتیم نذر کردم این بار اگه دختر بود اسمش رو زهرا یا فاطمه بذاریم تا کنیز حضرت زهرا باشه و انشالله شهیدپرور باشه.😊 هنوز حتی از علائم بارداری هم خبری نبود یک جوراب صورتی دخترانه گرفتم و در حرم امام رضا جان متبرک کردم و به کسی حتی همسرم هم از این موضوع چیزی نگفتم. این بار با ویار بسیار سخت تر بارداری شروع شد. با ۳ تا گل پسر شلوغ.که درس و مشق شون هم اضافه شده بود. همسر ظهر از سرکار می اومد و تازه غذا درست میکرد و به بچه ها میداد و من فقط روی تخت دراز میکشیدم و زیر سرم بودم. حتی احتمال سقط بود. از خدا می خواستم بعد از تحمل این همه سختی، بچه هر چیزی که هست فقط برام بمونه. خدا رو شکر بخیر گذشت. تا ۲۰ هفته سونو دقیق نمیگفت جنسیت بچه چی هست ولی من مطمئن بودم این بار گل دختری تو دلم جا خوش کرده🤩😍 ۳ماه آخر بارداری همسر برای ماموریت به شهر دیگه ای رفته بود و من مونده بودم و ۳ تا بچه که باید به درس دوتاشون رسیدگی میکردم. به دلم افتاده بود وقتی همسرم نیست و وقتی ۳۷ هفته شدم دخترم به دنیا میاد، همین هم شد. چند روزی بود کیسه آب سوراخ شده بود ولی من متوجه نشده بودم و بعد از ۴-۵ روز بیمارستان که رفتم و گفتم مشکوک به این موضوع هستم بعد از بستری شدن دختر عجول من ۳۶ هفته و ۵ روز بعد از تلاش برای زایمان طبیعی بنا به مصلحت خدا با سزارین اورژانسی خرداد ۱۴۰۳ با رضایت خودم در حالی که همسر نبود به دنیا اومد😍😍😍😍 یه دختر ریزه میزه و کوچولو و زندگی ما رنگ و بوی جدیدی به خودش گرفت. سزارین خیلی سختی داشتم تا ۴۰ روز درد داشتم و به سختی بلند میشدم. همسر تا یک ماهگی زهرا جان هنوز ماموریت بود و رسیدگی به بچه ها بر عهده خودم بود. بعد از تموم شدن ماموریت همسر، ایام اربعین نزدیک بود و قصد کرده بود مثل تموم این سال ها تنهایی به پیاده روی اربعین بره. من هرسال ازش می خواستم ما رو هم ببره و همسرجان قبول نمیکرد و میگفت سخته و جای زن و بچه نیست ولی امسال با پا قدم زهراجان روزی ما شد که خانوادگی پیاده روی اربعین بریم. سفر سخت ولی شیرینی بود طوری که از همسرم خواستم سال دیگه هم ما رو ببره😍 هرکسی منو میدید که یه بچه ۲ ماهه رو بردم کربلا، سرزنشم میکرد و میگفت کسی نبود تو رو دعوا کنه و نذاره بچه رو بیاری و من در جواب با لبخند جواب میدادم چرا بودن ولی من گوش نکردم. تازه بنده خداها خبر نداشتند ۳ تا گل پسر هم همراه باباشون بودند. بچه های من از بچه های امام حسین بالاتر که نیستند.😔 بچه های من فدای بچه های امام حسین، تو این سفر توفیق شده اندکی از سختی هایی که بی بی رباب رو، وقتی علی اصغرش رو در آغوش داشته، لمس کنم. با اومدن دخترم باباش تو شغلش ارتقا پیدا کرد و این ها از روزی دخترمه😊 زندگی پستی و بلندی و سختی زیاد داره ولی ما برای آسایش نه بلکه برای آزمایش به این دنیا اومدیم تا انشالله آسایش اون دنیا نصیبمون بشه. در آخر از همه می خواهم اول اینکه به حکم جهاد رهبر عزیزمون لبیک بگید و فرزند آوری کنن و از چیزی نترسید. روزی ما و بچه ها در دستان خداست. تربیت بچه ها رو هم تمام تلاش تون رو بکنید و نهایتا بسپرید به ائمه انشالله اون ها دستگیر همه هستند. دوم اینکه دعا کنید انشالله بچه های من هم سربازان خوبی برای امام زمان باشند. ممنون از کانال خوبتون که با خوندن تجربه های شما بیشتر تشویق شدم برای آوردن فرزند چهارم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ رهبر انقلاب در اولین دیدار با دولت جدید: 💥من از آقای دکتر ظفرقندی می‌خواهم شخصاً موضوع جوانی جمعیت و برطرف کردن موانع آن را بطور جدی پیگیری کنند. 💥مقرارت باید منعطف باشد و متناسب با شرایط کشور تغییر کند. ۱۴۰۳/۶/۶ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیشترین نیاز نوجوان... دختر ایشان: تابستان ۵ سال پیش که آن موقع پسر من ۱۲ ساله بود و تا به حال بدون مادرش و پدرش جایی نمانده بود، پدرم به من گفتند که اجازه بده یک ماه پیش من باشد. گفتم اختیار ما دست شما است. ... همان لحظه که من پسرم را پیش آنها گذاشتم، اینها می‌خواستند با ماشین به سمت تهران بروند. پسر من را جلو نشاندند و گفتند که الان آقا صدرا همراه ما هستند، حساب و کتاب این چند وقت ما هم دست آقا صدرا است. آن مبلغ مالی‌ای را هم که داشتند به او داد و گفت این دست تو باشد. ما هر وقت خواستیم خرید کنیم از تو پول می‌گیریم. یعنی از همان اول کار که بچه‌ی ۱۲ ساله را پیش خودشان گرفتند، به او مسئولیت دادند. نوجوان بیشترین چیزی که نیاز دارد احساس بزرگسال شدن است. این حس را کاملاً به او دادند ... بعد صحبت می‌کردند. حالا به نظر شما کجا ضرورت دارد خرج کنیم؟ این را بگیریم یا نگیریم؟ اگر تو صلاح می‌دانی ما می‌گیریم. اگر تو صلاح ندانی نمی‌گیریم. این صحبت‌هایی که بین آنها می‌شد خیلی برای رشد شخصیتی پسر من موثر بود. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر»😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075