eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ چی از این بهتر... کانال"دوتا کافی نیست" @dotakafinist1
دوتا کافی نیست
#مقام_معظم_رهبری ای جوان ها! به ازدواج بشتابید. پدرها و مادرها! دختران و پسران را که آماده ازدو
۴۳۰ من ۱۹ سالمه، حدود یه سالی میشد که از خدا میخواستم که نیمه و اون آدم که مکملم است رو برام بفرسته.... حدود ۱۰ ماه بعدش، بعد از چند خواستگار که شرایط جور نبود و رد میکردم یه آقایی اومدن که همه چیمون شبیه به هم بود. همون دو ماه اول خودمون فهمیدیم برا همیم و من هر روز خداروشکر میکردم از اینکه خدا فرستادتش و زندگیم میخواد روی آروم به خودش ببینه. تا اینکه مخالفت های مادر و پدرم از همون روزهای اول شروع شد... از طرفی چون از داماد قبلیشون همچین دل خوشی نداشتن، حساسیت ها و دقت هاشون حالا سر کسی که منو میخواست بیشتر شده بود. و چون ایشون هم منو میخواست خانواده ام هر شرطی میذاشتن قبول می‌کرد، مهریه سنگین، شیربها سنگین، و شرط اینکه ۲ سال بعد عروسی باشه و خونه هم باید نزدیک خودمون بگیری... خلاصه که از همون روزا مادرم هم مشورت هاش با دوستانش که تجربه داشند بیشتر شد و از طرفی هر کدومشون چون یه نکته منفی از داماد و یا عروسشون داشتن هی میگفتن مراقب فلان باش و بیشتر وقت بذارید برای شناخت، زود رسمی نکنید که یه دفعه پشیمون بشید... تماااام این حرفا و حساسیت های خودشون منجر شد ۶ ماه همینجوری این خانواده فقط بیان و برن و خانواده من هی میگفتن بیشتر رفت و آمد کنیم تا همو بشناسیم، تا اینکه بعد ۷ ماه خانواده ام به اصرار من و خانواده ایشون برای اینک خیلی سختمونه راضی شدن صیغه بخونیم و به همدیگه محرم بشیم. صیغه رو ۴ ماهه خوندن تا بعد ماه صفر انشالله عقد کنیم و تاریخ عقد هم گذاشتن. دیگ فکر میکردم بعد از اینهمههه شب های پر استرس و توسلات و چله های مختلف داره خدا نگام میکنه و با لطف ائمه و شهدا درست شد... تا اینکه اواخر صفر بود که نامزدم کرونا گرفت و و بعدش مادرش... مادر من هم مریض شد. ولی نامزدم باتمام اینا خیلی جالب بود که کل مدت مریضیش و بعدش ۲۰ روز شد و خوب خوب شد و همه اینا واسه اون دلخوشی و انگیزه بود که فقط به عقدمون برسیم... تا اینکه خانواده من وقتی دیدن مادرشون کرونا گرفته و مادر منم حال مساعدی نداشتن، عقد رو انداختن عقب، و دلخوری شدید و سردی شدییید بین نامزدم و خانواده ام ایجاد شد. خلاصه که روابط سرد شد و ایشون کمتر میومدند و خانواده منم که حساس بودند بدتر ترسیدند و گفتند از نظر ما قضیه منفیه...و ما دوتا هم دیگه نباید باهم حرف میزدیم و نه رفت و آمدی... مشکل بزرگی نبود، ولی وقتی گفتن منفیه بدتر شد و درست دو هفته بعدش توی همین جریانات رفت و آمد خانواده ها، مدت صیغه ما تموم شد. بازهم خانواده مو هر جور که شده بود راضی کردم و خودشون هم مشاوره رفتن تا درست بشه. تا اینکه نامزدم اومده بود خونمون و وقتی خانواده ام دوباره صحبت از دلخوریا و صحبتا کرده بودند ایشون هم ناراحت شده بود و تند صحبت کرده بود و بدتررررر شد...... پدرشونم چند شب بعد اومدن و گفتن تکلیف مارو مشخص کنید... الان ۱۱ ماهه که این جریان هست و دیگه از طرف خانواده اونا حس میکنم تموم شده، خانواده منم مخالفن فقط امیدم شده توسلات و چله هایی که روز و شبمو پر کرده... با اینکه ۲۰ سالمه ولی دیگه هیچ امیدی به زندگی و یا زندگی جدید دیگه ای ندارم. زندگی برام تموم شدس جالبه که اونقدددد خودم و نامزدم عاشق بچه ایم که مادرشون ازین کانال مدام برام پیام میفرستادن و من میخوندم و چقد ذوق میکردم با دیدن بچه ها... ولی الان خودم شدم یه تجربه تلخ.... 💔 خودم که دیگه زندگی برام هیچ معنایی نداره ... دختر ۱۹ ساله ای که هر لحظه آرزو مرگ میکنه... فقط و فقطططط از خانواده ها، کسانیکه سرگذشت من رو میخونن خوااااهش میکنم، توروخدا سخت نگیرید، توروخدا اذیت نکنید. تمام اینا تک تک شیرینی های بهترین لحظات عمر فرزندتون رو میگیره بخدا، من خودم بعد اونهمه سختی وقتی صیغه کردیم هیییچ شیرین و لذتی برام نداشت، بهم میگفتن عروس خانم باورم نمیشد و هییچ شیرینی و لذتی نداشتم، ازتون خواهش میکنم نکنید با بچه هاتون، نذارید تو این سن پیر بشن با اینکه شما بزرگترید ولی بخدااا که ماهم حق انتخاب زندگیمونو داریم... ازتون ملتمسانه خواهش میکنم، دعام کنید. دعا کنید پدر مادرم راضی شن و بذارن ما عقد کنیم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭 خیلییی خیلیییی التماس دعا... کانال"دوتا کافی نیست" @dotakafinist1
👌«همدم امروز، یاور فردا» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ محور خانواده... ✨هیچ صمیمیّتی در هیچ محیطی به قدر خانواده و بین مادر، فرزند، پدر، همسران تصوّر نمیشود و وجود ندارد. در چنین کانون مبارکی محور کیست؟ مادر؛ اصل کیست؟ مادر؛ مرکز دایره کیست؟ مادر. مادر، محور خانواده است؛ این را دستگاه‌های تبلیغاتی غربی و متأسّفانه بعضی غربزده‌های خود ما سعی میکنند کم‌رنگ کنند، یا نفهمند، یا نشان ندهند. ✨ زنان خانه‌دار، حتّی کسانی که اشتغالات بیرونی ندارند، بزرگ‌ترین خدمات را انجام داده‌اند. لازم است ارزش و ارج خدمات زنانی که خانه‌داری و کدبانویی را ترجیح داده‌اند، فهمیده بشود؛ اگر چه خدمات خارج از خانه هم به عهده‌ی بانوان بوده و هست و خواهد بود و اشکالی هم ندارد، امّا این مهم‌ترین بخش خدمت زنانه است. 🔹بیانات در ارتباط تصویری با مداحان (۱۳۹۹/۱۱/۱۵) کانال"دوتا کافی نیست" @dotakafinist1
💥رویای مادری... کانال"دوتا کافی نیست" @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ نیروی محترم اورژانس هوایی یاسوج که برای جابه‌جایی بانوی باردار، زانو زدی تا این خانم بتونه سوار بالگرد بشه، خیلی مردی! دمت گرم! دمت گرم! دمت گرم! 💬 محمد اکبرزاده کانال"دوتا کافی نیست" @dotakafinist1
من هفده سالم بود که با کمال میل و خواست خودم و البته رضایت کامل پدر و مادرم،ازدواج کردم و بعد از ۱۱ ماه عروسی کردیم. به دلیل درس شوهرم به شهر دیگه ای رفتیم و بعد از دو سال اقدام به بارداری کردیم و الحمدلله سه ماه طول کشید که فهمیدیم اولین گل زندگیمون رو خدا بهمون هدیه داد، اون موقع ماشین نداشتیم،خونه نداشتیم و شوهرم فقط درس میخوند. توی شهر غریب هیچ کس هم نداشتم، دختر گلم به دنیا اومد و با خودش برکت آورد،چه برکتی،از وقتی به دنیا اومد همش قسمتمون میشد که بریم مشهد😊 بعد از دوسال اقدام برای بعدی و دو ماه بعد گل دومی و کلی برکت، خونه🏠 ماشین🚗 خداراشکر،برعکس خیلی‌ ها که میگن با بچه به آدم خوش نمیگذره ما همش به مسافرت بودیم و خیلی‌ بیشتر خوش بودیم، دختر اول دیگه همبازی داشت و نیاز نداشم که دنبال کسی بگردم که با دخترم بازی کنه. بعد از سه سال دخترا همش گفتن ما باز هم همبازی میخواییم و با وجود مخالفت های زیاد خانواده هامون و مسخره کردن اطرافیان، سومی رو هم در سن ۲۸ سالگی آوردم. فقط سر بچه اولم سونوگرافی و غربالگری ها رو انجام دادیم. سر دوتای بعدی سونوگرافی کم‌تر، غربالگری رو هم نرفتم خداراشکر، از وضعیت الآنم خیلی خوشحالم و راضی،با اینکه مادری سخته و بچه داری دردسر های خودش رو داره ولی به شدت شیرینه😍 انشالله که مورد توجه امام زمان باشیم و پیرو رهبر عزیزمون اللهم عجل لولیک الفرج کانال"دوتا کافی نیست" @dotakafinist1
🔹همه ما كم و بيش دوران كودكى خود را به خاطر داريم و به ياد مى‌آوريم كه گاهى رفتار پدر و مادر خود را دوست نداشته‌ايم و آنها را سرزنش مى‌كرديم. 🔹اينك كه خود پدر هستيم، بايد آن رفتار نادرست را، نسبت به فرزند خود ترك كنيم و آن كارى را كه دوست نداشتيم پدر با ما انجام دهد، ما نيز با فرزند خود انجام ندهيم... 🔹مثلا اگر اشتباهى مى‌كرديم، دوست داشتيم كه پدر، دوستانه و نه با رفتارى مسبدّانه و ديكتاتور مآبانه، ما را از اشتباه خود آگاه سازد، اكنون خود نيز بايد با فرزند خود اين‌گونه رفتار كنیم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
بنده ۳۰ سالم هست و ماه رمضان امسال بود که بعد از مدتها تعریف خانواده ام از یکی از دخترای نجیب فامیل و البته طی کردن یه پروسه حفاظت اطلاعاتی برای پیدا کردن عکس اون دختر خانوم قانع شدم که ایشون مورد مناسبی برای زندگی هستن. دوست داشتم به امر رهبرم و قول خودم توی سامرا عمل کنم ولی دلم قرص نبود و میترسیدم از اینکه وارد یه مرحله جدید از زندگی بشم. البته اونجا که خدا هوامو داشت یه بنده خدایی گل بهم داد و بهم توصیه کرد: پسرجان برو وضو بگیر، دو رکعت نماز بزن به اون کمرت بعد از نماز هم دستتو بالا بگیر و بگو خدایا هرچی که میدی بهم از حلال بهش نیاز دارم... منم همین کار رو کردم و واقعاََ جواب داد... فرداش که می‌شد دهم ماه مبارک به خواهرم گفتم: آبجی توکل به خدا زنگ بزن به خونه شون... ایشون هم زحمت مادری رو برام کشیدو روز هجدهم ماه مبارک شماره مادر همسرم رو بهم داد و گفت بیا زنگ بزن و صحبت کنید... بنده هم روز نوزدهم توکل کردم به خدا یاعلی گفتم و عشق آغاز شد، با هزار زحمت یه سلام من فلانی هستم نوشتم و ارسال کردم تا این که قرار شد بعد از عید فطر با خانواده بریم خواستگاري... روزی که بنا شد با خانواده بریم خواستگاری پول یه دسته گل تو جیبم بود و شیرینی رو هم نسیه گرفتم ولی الحمدلله خدا بازم هوامو داشت و نفهمیدم از کجا و چجوری بهم پول رسوند که یخچال و تلویزیون و لباسشویی و فرش و موکت و کابینت رو خریدم و خونه رو رنگ زدم و کمی کاشی‌کاری داشت اونو انجام دادیم و این وسط هدیه روز دختر و عید قربان و شب چله رو هم آبرومندانه تونستم تقدیم همسرم کنم... از نظر من تنها مشکلی که پیش اومد فوت کردن مادربزرگم بود که عروسی ما رو عقب انداخت که اونم مطمئناََ حکمتی توش پنهان شده... میخوام به همه مجردها توصیه کنم از ترس مشکلات اقتصادی ازدواج رو عقب نندازید. اگر اهل کار هستید و کسی رو بهتون معرفی میکنن معطل نکنید. زندگی مثل یه فیلم روی پرده سینماست ولی هیچ وقت نمیشه به یه دکمه به عقب برگشت! من هر روز دارم حسرت میخورم که چرا وقتی ۳ سال پیش همسرم رو بهم پیشنهاد دادن نه آوردم و طفره رفتم و هر روز حسرت اون ۳ سال رو میخورم... از همه اعضای کانال خواهش می کنم برای همه زوجهای جوان که دوره نامزدی رو طی میکنن و البته برای من و همسرم هم دعا کنن که زندگی داشته باشیم که توش بتونیم چندین تا برای ولایت و البته حضرت حجت(عج) تربیت کنیم تا فردای ظهور بتونیم تو چشمای حضرت حجت(عج) نگاه کنیم... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ بچه‌ای که به پدر و مادرش خیلی علاقه دارد وقتی شیطنتی می‌کند و به تذکرات پدر و مادر گوش نمی‌دهد، مادر به او می‌گوید: «اگر مرا دوست داری این کار را نکن!» برای بچه‌ای که درست تربیت شده باشد و عواطف وی اشباع شده باشد این سخن، بهترین عاملی است که می‌تواند او را از کار زشت باز دارد. ✅ ... ممکن است سؤال شود که: مگر خدا هم این‌گونه حرف می‌زند؟ بله، وقتی خداوند در قرآن می‌فرماید: «خداوند انسان متکبر و به خود بالنده را دوست نمی‌دارد» و یا وقتی می‌فرماید: «خداوند صابران را دوست دارد» در حقیقت استفاده از همین روش تربیتی است. ۹۰/۰۵/۱۶ کانال"دوتا کافی نیست" @dotakafinist1
👌«فرزند امروز، تکیه گاه فردا» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
در کتاب الکافی به نقل از بکر بن صالح آمده است که فردی خدمت امام کاظم علیه السلام عرض کرد که: «مدت ۵ سال است که از فرزنددار شدن خوددای کرده ام و این بدان جهت است که همسرم آن را ناخوش می دارد و می گوید: به خاطر ، پرورش آنان برای من سخت است. نظر شما چیست؟! ✨حضرت می فرمایند: « ؛ چرا که خداوند آنان را می دهد.» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌شماتت خانواده های چندفرزندی... کانال"دوتا کافی نیست" @dotakafinist1
۴۳۱ من ۱۷ ساله بودم که توفیق زیارت خانه خدا نصیبم شد و از طرف دبیرستان‌مون تو اردیبهشت سال۸۷ راهی حریم امن الهی شدم... حدود یکسال بعد دیپلم گرفتم و چند ماه بعد همکلاسیم باهام تماس گرفت و اجازه گرفت که برای برادرش بیان خواستگاری. بعد از چند جلسه آذرماه ۸۸ عقد کردیم و وقتی من به خانواده خودم و همسرم اعلام کردم که دوست ندارم عروسی بگیرم، خیلی ناراحت شدن، مخصوصاً مادربزرگ خودم و من با اینکه دوست نداشتم بعد از زیارت کعبه و حرم پیامبر رحمت گناهی مرتکب بشم؛ برای دل مادربزرگم قبول کردم یه مراسم ساده بگیریم(اون زمان خیلی مراسمات بدون گناه مرسوم نبود و منم اطلاعی از اینجور مراسمات نداشتم، وگرنه الآن بدون گناه ام میشه عروسی گرفت☺️) ولی چند روز بعد از عقدمون مادربزرگم تو یه سانحه رانندگی فوت کردن😔 دیگه بعد از اون هیچ جوره دلم به عروسی راضی نمیشد... همسرم وقتی دیده بود که امکان داره عروسی‌مون به چند ماه و حتی یکسال بعد موکول بشه؛ پیشنهاد داد به جای مراسم عروسی بریم سوریه و منم با جون و دل قبول کردم. ۱۵ اسفند ۸۸ راهی سوریه شدیم و سال تحویل ۸۹ و تو حرم بی‌بی زینب سلام‌الله علیها بودیم. بهترین عیدی بود که از خدا گرفتم. بعد از چند روز برگشتیم و زندگی مشترک‌مون و بدون تالار و آتلیه و لباس عروس و... شروع کردیم. هنوز هم خیلی‌ها ازم می‌پرسن که لباس عروس نپوشیدی تو دلت نمونده؟ و خیلی اصرار دارن بهم ثابت کنن من پشیمونم ولی اصلاً یک لحظه احساس پشیمونی نکردم. ۶ ماه بعد متوجه شدم آقا سیدمحمد رو باردارم و انگار دنیا رو بهمون داده بودن😍 اولین ثمره زندگیمون سال ۹۰ به دنیا اومد و دو سال بعد فهمیدم که دخترم رو باردار هستم و فاطمه ‌سادات سال۹۳ به دنیا اومد و شدیم خانواده ۴ نفره. فاطمه‌سادات برخلاف پسرم طبیعی به دنیا نیومد و چون بریچ بود سزارین شدم و بعدش خیلی‌ها حتی مادرم به خاطر ضعف بدنم و شرایط اقتصادی بهم می‌گفتن که دیگه بسه هم دختر داری و هم پسر دیگه نباید باردار بشی. همسرمم مخالف شدید بارداری مجددم بود و می‌گفت نمی‌خوام از اینی که هستی ضعیف‌تر بشی. اما خودم فقط از سزارین دوباره ترس داشتم چون واقعاً اذیت شدم. دخترم ۴ساله بود که متوجه شدم بعد از گذشت ۳ سال از سزارین امکان زایمان طبیعی وجود داره و مصمم شدم که باز هم بچه بیارم. اما ضعف عمومی من هنوز پابرجا بود و با تمام اصرارها همسرم راضی نشد. چند سال دیگه هم گذشت و تصمیم‌ گرفتم خودم رو تقویت کنم و بالاخره سومین بارداری‌م رو تجربه کردم و آقاسیدحسن هم یک ماه پیش طبیعی به دنیا اومد.😍 کمی هزینه بیمارستان زیاد شد و در توانمون نبود ولی همسرم اصرار داشت که حتماً طبیعی بشه و دیگه تبعات سزارین رو نداشته باشه. بیمارستان‌های دولتی زایمان طبیعی بعد از سزارین رو قبول نمی‌کنن و مجبور شدیم بریم بیمارستان خصوصی😔 کاش دولت و مسئولین کمی به فکر سلامت جامعه هم بودن و انقدر مردم رو اذیت نمی‌کردن. خیلی‌ها هستن که به خاطر نداشتن پول مجبورن برن بیمارستان دولتی و دوباره و چندباره سزارین و خطراتش رو به جون بخرن😕 شیرینی و برکت این بچه انقدر زیاد بود که من اوایل بارداری ترس داشتم که به مادرم بگم ولی وابستگی اطرافیان به این بچه از دو تا بچه دیگه خیلی بیشتره و نگرانی من هم تموم شد. همسر من کارمند قراردادی هست و خودمم در کنار درس خیاطی می‌کنم و تو خونه پدری همسرم هستیم و خودمون هنوز صاحبخونه نشدیم ولی به امید خدا بالاخره ما هم صاحبخونه میشیم☺️ خواستم بگم زندگی سختی داره و برای همه هم هست ولی هر بچه‌ای با اومدنش، برکت با خودش میاره و خداروشکر تا حالا محتاج کسی نشدیم و از این به بعد هم نمیشیم ان شاء الله. بچه‌دار نشدن به خاطر ترس از مشکلات اقتصادی اشتباه بزرگیه. خودتون و از نعمت داشتن فرشته‌های زمینی محروم نکنید🌸🌸🌸 کانال"دوتا کافی نیست" @dotakafinist1
✨امام علي عليه السّلام فرمودند: "خداوند متعال روزی ها را عادلانه تقسیم کرد تا هر که را بخواهد به وسعت روزی یا تنگی آن بیازماید و میزان سپاسگزاریِ توانگر و شکیباییِ تهیدست را امتحان کند." 📚 نهج البلاغه، خطبه ٩١ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ ازدواج نعمت الهی است... ✨رهبر انقلاب در یکی از دیدارهایشان که با خانواده‌ی شهدای ارمنی داشتند، از خواهر شهید ارمنی ژرژ هاروطون که میگوید "خوشبختانه" ازدواج نکرده می‌پرسند: «خوشبختانه چرا؟» ✨ و بعد، پدرانه نصیحت می‌کنند: نه خیر، اشتباه نکنید، حتما ازدواج کنید. ازدواج نعمت الهی ست. این را بدانید یکی از نعمت‌هایی است که خدای متعال به انسانها می‌دهد. ✨ بعد هم فرزند، فرزندآوری، که امروز کشور ما هم به افزايش جمعیت احتیاج دارد. و هر چه که بیشتر فرزند بیاورید، ان شاء الله خدا راضی‌تر خواهد بود. خواهر شهید با صدای آرام می گوید: چشم، بله حتما. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ در پوست خودم نمی گنجم.... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
«خدا وعده داده است اگر گناه نكنید روزی تون بیشتر می‌شود» ✨«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» اعراف/۹۶ اگر رفتید تو خط ایمان و تقوی «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» خدا قول داده اگر شما اهل ایمان و تقوی بودید به تو بركت می‌دهد. شما ایمان و تقوی را كنار گذاشتید، آن وقت چهارده تا استان سیل می‌آید، هر چه تولید كردی می‌برد، یا سیل می‌آید یا زلزله می‌آید. گیر ما این است كه سوراخ دعا را گم كردیم. ✨ قرآن می‌گوید: «وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْكُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمینَ» هود/۵۲ اگر توبه كنید و گناه نکنید و استغفار كنید، «یَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ» خدا زورتان را بیشتر می‌كند؛ مگر این كه بگوییم خدا دروغ می‌گوید. العیاذ بالله. «خدا وعده داده است اگر گناه نکنید، روزی تون بیشتر می‌شود». كشاورزان ما اگر زكات بدهند، یك باران بموقع می‌آید. جبران می‌كند همه زكاتی را كه داده‌اند. اگر بگوید من زكات بدهم خب مالم كم می‌شود. ملخ می‌آید! فرق می‌كند تا باران... بركت بیاید یا ملخ بیاید یا آفت بیاید. یك مقداری به این‌ها توجه كنیم. متأسفانه بسیاری از ما در رده‌های مختلف به این مسائل توجه نمی‌كنیم به راننده می‌گوییم نگهدار نماز. می‌گوید والله من الآن زودتر برسم به ترمینال یك شیفت دیگر. به خاطر این كه یك شیفت مسافر كشی كند هر چه می‌گویند نماز راننده نگه نمی‌دارد. البته بعضی از ایشان بعد می‌بینند پنچر می‌شود حادثه پیش می‌آید دو ساعت می‌ایستد. حالا ده دقیقه برای خدا نایستاد. دو ساعت مقابل یك سرگرد می‌ایستد. ما دوست نداریم اما خدا قول داده است. قول داده است كه «اگر آمدید تو خط تقوی من كار تو را راه می‌اندازم». خدا قول داده وضع‌تان را خوب كند، مگر این كه شما در ایمانت به خدا شك داشته باشی. بعضی‌ها می‌گویند والله آخه ما ازدواج كنیم نان از كجا بیاوریم بخوریم. می‌دانی یعنی چه؟ معنایش این است كه اگر یكی باشم خدا زور دارد دو تا كه شدیم زور خدا كم می‌شود. اگر یكی باشیم خدا قادر رزق من را بدهد اما اگر دو تا شدیم دیگر قدرت خدا تمام می‌شود. آن‌هایی كه از ترس خرجی ازدواج نمی‌كنند ته دلش این است یعنی من یكی بودم دوتا شدم قدرت خدا تمام می‌شود. عقیده خیلی خطرناكی است. حدیث داریم: «مَنْ تَرَكَ التَّزْوِیجَ مَخَافَةَ الْعَیْلَةِ فَقَدْ أَسَاءَ بِاللَّهِ الظَّنَّ»(كافی، ج۵، ص۳۳۰) كسی اگر ازدواج نكند از ترس خرجی «فَقَدْ أَسَاءَ بِاللَّهِ الظَّنَّ» زندگی ساده، چه اشكالی دارد؟! کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✨امام هادی علیه السلام "نارضایتی پدر و مادر، کم توانی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت می کشاند." 📚مسند الامام الهادی، ص ۳۰۳ 🏴 شهادت حضرت امام هادی علیه السلام را تسلیت عرض می کنیم. کانال «دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ فرشته ها با هم می آیند.😍 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۳۲ در سن ۱۵ سالگی با وجود خواستگاران فراوان اصرار به ادامه تحصیل داشتم و با وجودی در تمام رویاهای کودکیم میدیدم که زود ازدواج میکنم اما با وجود داشتن خواستگار زیاد هرکدام یه مشکلی داشتن که نظر مخالف ما رو برمی انگیخت البته بگم اخلاق و ایمان برای من و خانواده ام خیلی مهم بود و به مادیات توجهی نداشتیم و همه این مشکلات بخاطر همکفو نبودن بود نه از نظر مادی بلکه از نظر معنویات. حدود ده سال بعد در سن ۲۵ سالگی دور از شهر پدریم در شهری که دانشجو بودم خانواده همسرم به خواستگاری من  آمدن و بطور سنتی با هم آشنا شدیم و با دیدن دیدگاه موافق و معنوی زندگی جدیدی رو در کنار هم آغاز کردم و  همون ماه های اول باردار شدم. همسرم خیلی مهربون هستن و همیشه جای خالی خانواده ام رو پر کردن و همچنین خانواده ایشون که همیشه پناه من توی این شهر غریب بودند و هستند و این اخلاقیات باعث میشد که من ماه های بارداریم رو با امنیت بگذرونم اما بخاطر ترس از زایمان به شهر پدریم رفتم که با این وجود نشد که یه تیر با دو نشون بزنم و همسرم موقع زایمان پیشم نبودند و این نگرانی باعث شد زایمان سختی رو داشته باشم و نهایت با رضایت خودم مجبور به عمل شدم. همسرم از این ماجرا بسیار ناراحت بودند چون همیشه به من میگفتند که من بچه زیاد میخواستم. فکر میکنم کل افسردگی زایمان من در این خلاصه میشد که چرا صبر نکردم و یک بیمارستان دولتی شلوغ و با پرستاران بی اخلاق رو به متخصصین شهر خودم ترجیح دادم. بعد از این ماجرا تصمیم گرفتم چند سال صبر کنم و بعد با زایمان فیزیولوژیک بچه بعدی رو بیارم بخاطر همین سه سال صبر کردم و وقتی فرزندم سه سال و چهارماهش بود اقدام کردیم اما تلاش های بی حاصل ما به هفت ماه رسید که  به پیشنهاد همسرم زیر نظر متخصص اقدام بارداری رو دوباره شروع کردیم و با انجام سونو و آزمایشات فهمیدم که کمی تنبلی تخمدان و عفونت دارم و دکتر اقدام رو بخاطر عفونت منع کردند. برای اینکه دوره درمان رو سپری کردم زیر نظر چند متخصص بودم هم در شهر پدری و هم در شهر خودم اما هیچ کدومشون دلیل بیماری منو نمیدونستن و مجبور شدم باز هم دکترمو عوض کنم و دکتر فهمیده ای داشتم که تا فهمیدن به من گفتند که سونو بدهم و اگر باردار بودم شیاف سیکلوژست استفاده کنم و من هم این سونو رو انجام دادم و با شادی متوجه شدم باردار هستم ولی نوشته های عجیبی نوشته بود که همسرم به من گفتن در مورد سونو قول بده توی اینترنت نگردی و خودتو نگران نکنی و مطمئن باش چیز مشکوکی در سونو ننوشته و به من امید دادند و من شیاف ها رو استفاده کردم تا روزی که نوبت دکترم بود چون ایشون هفته ای یه بار از تهران میومدن و من به مدت ۷ روز ۱۴ عدد شیاف استفاده کردم. توی مطب دکتر آرام و قرار نداشتم. توی ذهنم هرچه این سونو رو با سونوی بارداری قبلیم مقایسه میکردم یه نوشته ای منو اذیت میکرد و چون مدارک فرزند قبلیم توی بیمارستانی که به دنیا اومده بود، توی پرونده اش بود، بهش دسترسی نداشتم. به همسرم میگفتم آرامم ولی درونم پر از غوغا بود. تا اینکه نوبتم شد و دکترم با وجودی که خانم خوبی بود با خنده بزرگترین خنجر عالم رو توی قلبم فرو کرد. بهم گفتند که نه جنین وجود داره و نه کیسه زرده و این یک حاملگی پوچه و باید بیمارستان بستری بشی و سقط کنی😭😭😭  این حرفا رو راحت میزد و نمیدونست من از این غصه دارم فرو میریزم.😭😭 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1