eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.8هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی موفق.... باید در ازدواج عجله کنید. انسان همسر می‌خواهد، اینکه برخی دانشجویان می‌گویند لیسانس، کارشناسی ارشد بگیرم بعد ازدواج می‌کنم مثل این است که بگوییم لیسانس بگیرم بعد آب می‌خورم. ازدواج کار بسیار مقدسی است، زود باید ازدواج کرد. قانونها را باید شکست. ۲۰ طرح برای ازدواج آسان نوشتم به آقای رفسنجانی دادم و به رئیس جمهور بعد دادم. چند سال طول کشید بعد از من پرسیدند نظرت چیست؟ گفتم هیچ... من چند سال پیش نامه را نوشته بودم چند میلیون لباس عروس در کمدها آویزان و چند میلیون عروس برای داشتن لباس عروس در عزایند. شرط‌های ازدواج را بردارید. قرآن را علم بدانید و به نماز عنایت داشته باشید. مطمئناً در زندگی موفق خواهید بود. 🔹«دیدار با دانشگاهیان استان خراسان جنوبی» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️مشارکت در قتل.... 🚨کسی یک کلمه بگوید و موجب قتل کسی بشود، در خون او شریک است. 👈 کسانی هم که با سرزنش و واکنش منفی نسبت به فرزندآوری، باعث سقط جنین در خانواده‌ ای شوند، مشمول این روایت هستند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۵۷۳ ما پاییز ۸۹ وقتی من ۲۰ و همسرم ۲۴ سالش بود، به صورت سنتی عقد کردیم ولی به خاطر شرایط بد مالی، دوسال و نیم عقد بودیم، بعد از عروسی مشکلاتمون بیشتر شد با اوضاع مالی داغون زندگیمون رو شروع کردیم. همسرم از بچه بدش میومد، ولی بعد از دو سال باردار شدم من خوشحال بودم ولی همسرم زیاد نه (البته که بابای خیلی مهربونی برای بچه هاش هست) با یه خونه مستاجری، یه کار ساده با یه موتور وقتی دخترم یک سال و چند ماهش بود، فهمیدم دوباره باردارم، خیلی شوکه شدم ولی ناراحت نشدم فقط از خدا خواستم بچم دختر باشه که بشن دوتا خواهر که همین طور هم شد، وقتی دختر اولم دوسال و یک ماهش بود دومی به دنیا اومد البته کلا دوران حاملگی روزای خوبی نداشتیم، حتی اوضاع خوردو خوراکمونم داغون بود و حتی بعد دنیا اومدنشم اوضاع بهتر نشد. تو دوران حاملگی به سختی جای جدیدی برای اجاره پیدا کردیم و باز هم وقتی دختر دومم هنوز شیرخواره بود، فهمیدم باردارم یعنی اگه قرار بود بچه به دنیا بیاد دخترم دو سالشم نمیشد واین موضوع برام شد فاجعه..... چون به شدت دوتا بچه پشت هم بهم فشار آورده بود، نه تفریح و گردشی داشتیم، نه اوضاع مالی خوب. از طرفی هم خیلیا منو مسخره می‌کردن چرا پشت هم میاری و این سومی یه جورابی واقعا بی آبرویی می‌شد 😔 با کلی پرس و جو فهمیدم قرصی هست برای سقط 😭 و ای کاش این کارو نمی‌کردم. دو سال تمام زندگیم شد جهنم، طوری که کارمون داشت به طلاق می‌کشید. فقط شب و روز گریه می‌کردم که خدایا از من بگذر و یه بچه دیگه بهم بده که از تنهایی دربیام چون با وجود شوهر و بچه احساس غربت و تنهایی داشتم. و من دوباره باردار شدم تمام دوران حاملگی از این می‌ترسیدم که به خاطر گناهی که کردم خدا یه بچه ناقص بهم بده ولی الحمدولله خدا یه پسر سالم و زیبا بهم داد🤲🏻 روزی هزار بار خداروشکر می‌کنم و صد هزار بار افسوس می‌خورم که چرا حق زندگی رو از اون یکی فرشته گرفتم😭 بخصوص وقتی کلمه جنایت رو می‌بینم تو کانال، بندبند وجودم می‌لرزه... خیلی دلم می‌خواد بچه چهارمم بیارم تا جوون ترم ولی اوضاع مالی خوبی نداریم، هنوزم مستاجریم، صابخونه آدم خوبیه وگرنه هیچ کجا با این پول کم و ۵ نفر خونه اجاره نمیده هنوزم همون موتو رو داریم و وقتی ۵ نفر سوارش میشیم همه با انگشت نشون میدن و مسخره می‌کنن، دلم به حال بچه هام می‌سوزه، همش میگم مگه نمیگن بچه رزقشو میاره و تو زندگیمون برکت میده اوضاع ما که هیچ تغییری نکرده خدایی هیچ وقت ناشکری نکردم فقط میگم خدایا یه نگاهیم به ما بنداز ما که چیز زیادی نمی‌خوایم نه به خاطر خودم فقط به خاطر این طفلکیا که حسرت یه حیاط کوچولو به دلشونه که بتونن توش بازی کنن. چی بگم بازم هر چی صلاح خداست🤲🏻 👈 در رابطه با این تجربه، باید توجه داشته باشیم که رزق فقط مادی نیست، همین که مشکلات ناباروری رو نداشتن و راحت باردار شدن، الحمدلله سلامت هستن و هزینه درمان چندانی ندارن، همسرشون پدر مهربانی برای بچه هاشون هست، صاحبخانه ی همراهی دارن، خداوند فرزندان سالم بهشون عطا کرده (هم دختر، هم پسر) همگی نعمات الهی و لطف خداست. خیلی ها شاید به لحاظ مالی تامین باشند و از نعمت هایی که گفته شد، محروم باشند. ✨امام علي عليه السّلام فرمودند: " خداوند متعال روزی ها را عادلانه تقسیم کرد تا هر که را بخواهد به وسعت روزی یا تنگی آن بیازماید و میزان سپاسگزاریِ توانگر و شکیباییِ تهیدست را امتحان کند." 📚 نهج البلاغه، خطبه ٩١ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌به هر دری می‌زند، نمی‌شود... بعضی‌ها رزقشان كم است؛ كاسبی می‌كنند، ورشكست می‌شوند!! مسافركشی می‌كنند؛ تصادف می‌كنند!! لبوفروشی می‌كنند؛ دیگ لبویش می‌سوزد!! «گاهی وقت‌ها به هر دری می‌زند نمی‌شود» ⚠️كمی رزق دلایلی دارد: ۱- ممكن است به خاطر باشد. خدا او را از این طریق آزمایش می‌كند. ۲- گاهی ممكن است به خاطر این باشد که دارد؛حدیث داریم هر كسی خیرخواه مردم باشد، روزی او زیاد می‌شود؛ هركسی كه سوءنیت داشته باشد، خدا رزقش را كم می‌كند. ۳- گاهی انسان كم می‌آورد، برای این است كه جلوی گرفته شود. قرآن می‌گوید: «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ» (شورى/27) آیه‌ی قشنگی است. «لو» به معنی (اگر) است. «بسط» به معنی (وسیع) است. می‌گویند: بسطش بدهید. یعنی توسعه «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ» اگر خداوند رزق مردم را توسعه بدهد «لَبَغَوْا» یاغی می‌شوند. اگر شكم‌ها سیر شود، یاغی می‌شوند. كم می‌دهیم تا یاغی نشوند. ۴- گاهی به خاطر است. خداوند نعمتی را به تو داده و تو نعمت را كفران كردی. به خاطر همین آن را از تو گرفت. ۵- «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْیَتیمَ» (فجر/17) به یتیم‌ها سركشی نكردی، به ندادی، رزقت كم شد. ۶- «وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكینِ» (فجر/18) به كمك نكردید، به چنین روزی مبتلا شدید. ۷- «وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا» (فجر/20-19) كه به شما رسید، بدون اینکه راجع به آن تحقیق کنید آن را خوردید... کانال "دوتا کافی نیست" http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
برکات فرزندآوری... کانال "دوتا کافی نیست" http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۵۷۴ ۳۳سالمه. سال ۹۲ ازدواج کردیم. چهارتا بچه دارم. یه جشن ساده و مختصر گرفتیم. خونه نداشتیم توی یکی از اتاق های خونه ی پدرشوهرم زندگی می‌کردیم. یک ماه بعد از ازدواجمون، فهمیدم باردارم. یه روز رفتم یه سبد از روی کمد بردارم چهارپایه گذاشته بودم زیر پاهام که از پشت محکم خوردم زمین و کمردرد شدیدی گرفتم، بعدش رفتم سونو گفت بچه ت سقط شده، خیلی دلم شکست و گریه کردم. یه دو ماهی گذشت، دوباره باردار شدم و خدا به من یه دختر ناز هدیه داد. دخترم ۷ ماهش بود که دیدم از جهت مالی هیچ پیشرفتی نمی‌کنیم، تصمیم گرفتم از اون خونه بریم و مستقل بشیم، رفتیم یه خونه اجاره کردیم یه ۸ ماهی گذشت، طلاهامو فروختم، روش یه وام گرفتیم و مجبور شدیم پول رهن خونه رو هم بذاریم روش تا بتونیم زمین بخریم. از اون خونه رفتیم، مجبور شدیم داخل پارکینگ یه خونه زندگی کنیم. خیلی حس بدی بود اما خدارو شکر می‌کردم که همسرم خوب بود و یه گل دختر دارم. دخترم یک سال و سه ماهش بود، فهمیدم باردارم. روزی که برای سونو رفتم و گفت دختره، از مطب دکتر تا خونه گریه کردم، شوهرم می‌خندید، می‌گفت من که خوشحالم که بچه مون سالمه. خلاصه که بچه به دنیا اومد، قدمش برامون خیلی پر خیر و برکت بود. با اینکه هیچ پس اندازی نداشتیم به جز یه زمین، خدا کمک کرد و شروع کردیم به ساخت و ساز خونه، یه سال و نیم بعد خونه مون تکمیل شد. با دوتا دختر اومدیم خونه ی خودمون و خدا رو شکر می‌کردم. تا اینکه یه روز حالت تهوع منو مشکوک به بارداری کرد. در کمال ناباوری تستم مثبت شد و یه مهمون خدا خواسته داشتیم. دوران بارداریم تقریبا به راحتی گذشت. تا اینکه دختر سومم فاطمه کوچولو بدنیا اومد. زندگیمون خیلی شیرین تر شد. مخصوصا اینکه اسمش رو فاطمه گذاشته بودم خیلی خدارو شکر می‌کردم که نام یکی از معصومین رو توی خونه مون صدا می‌زدیم، واقعا دیگه بچه نمی‌خواستم. دختر سومم سه سال و خورده ای بود که دوباره خدا خواسته باردار شدم. این دفعه دیگه همسرم بچه نمی‌خواست، مادر شوهرم هم گفت باید بچه ت رو سقط کنی، پسرم نمی‌تونه خرج ۴تا بچه رو بده. اینم دوباره دختره. وای پسرم پول جاهازشون رو از کجا بیاره. اما من بچه م رو دوست داشتم و به هیچ قیمتی حاضر به سقطش نبودم. به مادر شوهرم گفتم، خواهش میکنم در این مورد دخالتی نداشته باشید، هرچند از دستم ناراحت شد. خیلی التماس همسرم کردم. خیلی باهاش صحبت کردم که گناه داره تا ماه سوم بارداری هنوز همسرم بچه رو نمی‌خواست. تا اینکه رفتم سونو و جنسیت بچه رو مشخص شد، بچه پسر بود و خوشبختانه سالم بود و مشکلی نداشت. همسرم دیگه چیزی نگفت و سکوت کرد، مادر شوهرم هم خوشحال بود. الان بچه م ۴ماهشه. مادر شوهرم هر روز تماس میگیره که صداش رو بشنوه. دخترام خیلی دوسش دارن. خیلی ازش مراقبت می‌کنن. و من همچنان منتظر هدیه ی پنجم خدا هستم.😁 خدارو شکر می‌کنم که خدا من رو لایق دونست و این هدیه ها رو به من سپرده. اینارو گفتم که بگم خدا خیلی مهربونه اون بالایی یه چیزایی می‌دونه که ما از اون بی خبریم. کارو بسپارید دست خودش همه چی حله.... کانال "دوتا کافی نیست" http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پلیسای مهربون تشکر، تشکر...😍 ✅ قدردان حافظان امنیت باشیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌به خاطر نیش و نوش ها... 💔 الآن زمانی هست که اگر یک دختری خواسته باشد زن یک جوان پاکی شود، ولی جوان بی پول باشد، خواهرهایش، دخترخاله‌هایش و دختر عمه‌هایش، در و دیوار متلکش می‌گویند. 💔 دختر لیسانس دارد و پسر دیپلم، زن دیپلم شدی؟ این به شأن ما نمی‌خورد! فرهنگ ما با هم نمی‌سازد! من می‌دانم کوه هیمالیا چند متر است. این خانم نمی‌داند. کوه هیمالیا چه کار به ازدواج دارد؟ 💔 یک مشت چیزهایی حفظ کرده و مدرک گرفته، فکر می‌کند حالا که مدرکش بالاست فرهنگش هم بالاست. نه آقا! خیلی دخترها به خاطر این نیش و نوش‌ها که به فرهنگ ما نمی‌خورد [و] صبر کنیم تا داماد پیدا شود، می‌بینیم سن دختر رفت تا ۳۷،۳۶،۳۵،۳۴ سال 🌐 درس‌هایی از قرآن (۲۵/ ۲/ ۱۳۹۸) کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
AUD-20200124-WA0026.mp3
4.89M
اگر دوست دارید فرزند بیشتری داشته باشید اما نگران مشکلات اقتصادی هستید، این فایل صوتی رو گوش کنید. 👌بسیار عالی و راهگشا کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
به فرعون بگو همه ساحرانت را بیاور! عاقبت، عصای موسی، سحر و جادوی مزدورانت را خواهد بلعید و آنچه می‌ماند کلمه است. 🇮🇷 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۵۷۵ من یکبار در سن ۲۴ سالگی عقد کردم و بعد از ۶ ماه توافقی جدا شدیم، البته ایشون راضی نبودن ولی چاره ایی نبود و بخاطر مشکلات روحی غیرقابل حل شون نمی‌شد باهاشون زندگی کنم اما همیشه براشون دعای خیر میکنم و بخاطر اینکه خودشون و خانواده شون نگفتن که این آقا مشکل داره ازشون دیگه ناراحت نیستم و بخشیدمشون. بعد از جدایی، تا مدتها کارم اشک ریختن بود و همش می‌گفتم خدایا این همه خواستگار، چرا باید این مرد رو من قبول کنم و همچین مسئله ای برام پیش بیاد. چندین ماه طول کشید تا بتونم به اعصابم مسلط بشم با معرفی یکی از دوستان، جایی مشغول به کار شدم و بعد از یکسال با همسرم که پسر عموی همکارم بودن، آشنا شدم و از همون ابتدا به ایشون اطلاع دادم که قبلا با کسی عقد بودم چون برای بعضی خانواده ها سخته و فکر میکنن که اگر باز گو بشه ممکنه ازدواج دوم بچشون بهم بخوره و این فکر کاملا اشتباهه با توکل بخدا و صداقت همه چی درست میشه. من با همسرم آشنا شدم و بواسطه ی دخترعموشون که همکارم بودن به خانواده معرفی شدم و به خواستگاری من اومدن ایشون اون زمان فقط یک پیکان داشتن، نه کار دولتی، نه بیمه، هیچی اما آقایی که من ازشون جدا شدم بسیار وضعیت مالی شون، عالی بود، اما این خواستگار، هیچی از خودشون نداشتن و صادقانه بمن گفتن و من بعد از مشورت با خانوادم قبول کردم و بعد از دو ماه نامزدی، با یک عقد و یک روز فاصله بعدش ازدواج کردیم پدر همسرم برای مراسم ما خیلی کمکمون کردن اما چون شرایط کاری همسرم جوری بود که گاهی درآمد نداشتن، بواسطه ی خرابی ماشین. در یک اتاق با خانواده ی همسرم زندگی کردم و به شهرستان رفتم. بعد از سه ماه خدا خواسته باردار شدم و بعد از سقط، فهمیدم توی همون ماه بواسطه ی قدم همون فرشته که ما ندیدیمش، طرح بیمه برای مشاغل آزاد آمد و ما تونستیم بیمه بشیم اما شرایط مالی و آزادی نداشتن و همیشه مجبور بودن به داشتن حجاب، با وجود برادر شوهرم برای من خیلی سخت بود و به شهر خودمون و دوباره به کار قبلیم تونستم برگردم منزلی رو کرایه کردیم. ولی خدا می‌خواست همچنان منو امتحان کنه و با دردی که توی سینم شروع شده بود با عوض کردن چندین دکتر، بلاخره مشخص شد من یک تومور توی سینم دارم و با دارو خوب نشد و یکی دیگه بهش اضافه شد، درد و تنگی نفس شروع شده بود و مجبور به عمل شدیم به سختی ازطرف محل کارم تونستم وام بگیرم و عمل کنم، دوماه سخت گذشت و من خوب شدم اما عوارض و استرس برگشت تومورها هنوز با من بود، به شدت وزن کم کرده بودم اما با این وجود کار می‌کردم همپای همسرم تا بدهی و هزینه های عمل رو بدیم تازه همه چیز رو تسویه کرده بودیم که صاحبخونه خونه شو خواست و ما نمیتونستیم پول پیش جور کنیم به ناچار مجبور شدیم بازم بریم با یکی از اقوام توی یک خونه مشترک زندگی کنیم و بازم توی یک اتاق و اونا سه تا بچه بزرگ داشتن و کلی رفت و آمد و من برای هر چیزی باید توی نوبت میموندم، برای پخت غذا، شستن لباس و... خیلی سخت میگذشت، خونه خیلی قدیمی بود، بعد از دو سال که از ازدواج ما می‌گذشت پیشرفتی که نداشتیم همه چیزو هم از دست دادیم و من دوباره کار میکردم و توی شرایط سخت تر از اول زندگیم بودم، خیلی روحیه مو باخته بودم، اشک می ریختم اما با حرفایی که از زن عموی خودم شنیدم و مادربزرگ خدا بیامرز همسرم که میگفتن اگه میخوای نون بخوری، وضعت بهتر بشه، بچه دار شو بفکر فرو رفتم و حرفش که با همسرم زدم فقط سکوت کردن و مادرشوهرم گفتن وای اینکارو نکنی، توی یه خونه قدیمی که جای خودتونم خوب نیست، درای چوبی قدیمی، آشپزخونه گوشه حیاط، مشترک زندگی می‌کنی، چجور می‌خوای اینجا بچه بزرگ کنی؟! ولی من امیدوار بودم و دکتر رفتیم تا چکاپ کنیم که دنیا روی سرم خراب شد دکتر به همسرم گفت از این خانم منتظر بچه نباش بواسطه ی دارو هایی که بعد از عمل خورده تا خوب بشه، تخمدانش خشک شده و بچه دار نمیشه... من بعد از کلی گریه به همسرم گفتم تو بپای من نسوز من راضیم وضعیت مالی مون که خوب شد ازدواج کنی، من از زندگیت میرم. همسرم خندید و گفت مگه من بخاطر بچه دارشدن با تو ازدواج کردم؟ من حرفم اینه، اگه خدا بخواد به ما هم بچه میده... کم کم زمزمه ها شروع شد نکنه مشکلی داری، برین دکتر و من فقط می‌گفتم خودمم خیلی دوست دارم ولی حالا زوده... اما زمانی که بخاطر نازایی خودم، مشغول کارای طلاقم بودم البته بدون رضایت همسرم، من اصرار به جدایی داشتم، مشاوره ی دادگاه گفتن باید تست بدی که حتما باردار نیستی. گفتم من بخاطر نازایی دارم جدا میشم گفتن نه باید آزمایش بدی و برای ما مدارکت بیاری آزمایش دادم و در کمال ناباوری بهم گفتن ۲۲ روزه که مادر شدم و من نمی‌دونستم. 👈ادامه دارد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۵۷۵ فقط نگاه شون می‌کردم و گریه می‌کردم، فکر کردن من چندتا بچه دارم و اینو نمیخوام اما وقتی فهمیدن مشکلمو، اونا هم کلی خوشحال شدن. نمیدونم چجوری امدم خونه، تا رسیدم به همسرم گفتم، فقط نگاهم می‌کرد تا چند دقیقه بعد، گفت برگ درختی هم بدون اذن خدا از درخت نمیفته. و من اینو ایمان دارم که قلب پاک همسرم و لطف خدای مهربونم شامل حالم شد. خدا به همسرم نگاه کرد که توی همچین شرایطی کنارم بود و یه دسته گل خوشگل و تپلی توی یک شب بارونی اردیبهشت ماه ۹۰ به ما داد. فاطمه خانم اومد و اتاق کوچیک ما رو روشن کرد و من بخاطر فشار بالا و دیابت بارداری سزارین اورژانسی شدم. بعد از چهل روز بعد ار زایمانم پای من، به خاطر فرو رفتن ناخن در گوشت پام، جراحی شد و با وجود جراحی سینه، هرچند کمتر از بقیه ی مادرا اما تونستم چندماهی به دخترم شیر بدم و من با تمام وجودم برکت و رزق رو در زندگیم دیدم. قبل از بدنیا آمدن فاطمه خانم پدرش توی یک شرکت بسیار خوب و دولتی مشغول بکار شد، خانواده ایی که با ما مشترک زندگی می‌کردن، خونه خریدن و رفتن و ما مستقل شدیم بعد از ۳ سال زندگی مشترک. اما فاطمه خانم ما بسیار ناآرام و پرگریه بود من به شدت ضعیف شده بودم و شب تا صبح دخترم توی بغلم بود تا آروم بشه و لحظه ای بخوابه، انقدر بمن سخت گذشته بود که خدا منو ببخشه، گفتم دیگه بچه نمیخوام. ولی تقدیر چیز دیگه ای بود و من در ۴ سالگی دخترم خداخواسته باردار شدم و اشک می‌ریختم که نکنه اینم مثل اولی بشه ولی همسرم گفت یادته چقدر آرزوی بچه داشتیم خدا کریمه، اینم میگذره و پسرم بدنیا آمد و شد علی آقای خواهرش... چقدر دخترم ذوق می‌کرد از دیدن داداشش اسمش رو هم خودش انتخاب کرد تا ۸ ماهگی بما گفته بودن دختره و قرار بود زهرا خانم بشه اما دخترم می‌گفت داداش علی منه می‌دونم و همون شد و پسری بود آرام و تپلی و خنده رو شبها می‌خوابید به راحتی و صبح زود بیدار می‌شد و من تمام خستگی بچگی فاطمه ام رو فراموش کردم و از قدمش بگم که درکمال ناباوری ارثی که اصلا قرار نبود بما بدن، مقداریش به دستمون رسید و با فروش طلاهای خودم و دخترم که از زمان تولدش بهش هدیه داده بودن، تونستیم با کمی قرض خونه بخریم و یه ماشین قدیمی هم بگیریم. اما اینا بعد از ورشکستگی همسرم بود که نخواستم تلخیاش بهتون بگم، فقط خدا بهمون نشون داد بعد از هر سختی شدیدی واقعا آسانی و رفاه میاد و من هر روز خدا رو شکر میکنم. وقتی با کانالتون آشنا شدم فاطمه خانم و علی آقا رو داشتم و تونستم دانشگاه برم به لطف خدا و کمک های مادر خدا بیامرزم که بسیار کمک حالم بودن. اما بعد از فوت مادرم دیگه انگار تنها بودم و ته دلم خالی بود، می‌ترسیدم که تنهایی مگه میشه دوباره بچه دارشم من؟ سه تا بچه! مگه ممکنه؟ بعد از خوندن پیام های کانالتون بسیار انرژی گرفتم و تصمیم گرفتم، اما این دفعه همسرم راضی نبود، می‌گفت خداروشکر دو تا با تن سالم داریم دیگه چرا بعدی رو بیاریم همینا رو به جایی برسونیم هم شکرخدا. و من اصرار می‌کردم و هرکس می‌شنید می‌گفت ۳۹ سالته دیگه نمیتونی. دخترت چهارم و پسرت باید سال دیگه بره پیش دبستانی، توی کرونا خطرناکه اما من شروع کردم به خوندن زیارت عاشورا و گفتن استغفار روزانه و می‌گفتم خدایا این دو تا رو تو به من دادی، دخترم خوشحال کن. چون فاطمه خانم می‌گفت ما تنهاییم مامان یه نی نی بیار ما خسته شدیم با کی بازی کنیم. تا اینکه درد هایی به سراغم آمد و فهمیدم کیست بزرگی توی رحمم دارم و درمان شروع کردم اما بی فایده بود و بزرگتر می‌شد تا اینکه دکترم گفت سونوی چهارمت مشخص می‌کنه که خودش با دارو خوب میشه یا باید جراحی بشی. 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۵۷۵ سونوی آخر، دکتر گفت خانم کیستت خیلی بزرگ شده، باید جراحی کنی، فقط انگار یکی دیگه توی اون یکی تخمدانت هم هست، برو مجدد چک کن و توی سونو مشخص شد که من دوماهه باردارم ‌و گفتن که کیستت جای دیگست و هیچ ضرری برای بچه ات نداره و با زایمان رفع میشه. وقتی به بچه ها گفتم به قدری خوشحال شدن که نمی‌تونم، توصیفش کنم اما امان از اطرافیان که همش می‌گفتن توی این سن؟ چکار می‌کنی با اون دوتا، جاتون کوچیکه، کروناست، چجور بری دکتر، از دهن اینا باید بگیری بدی به سومی... اما خدا خوب به همه شون نشون داد که رزق ما نمیدیم، خدا می رسونه. کلی وسیله تا قبل بدنیا آمدنش خریدیم، درآمد همسرم خیلی بیشتر شد و من وسط تمام تمسخر های اطرافیانم، تونستم دوباره مادر بشم اما توی ۸ ماهگی با فشار بالا، اورژانسی زایمان کردم و فروردین ١۴٠٠ دخترم بدنیا آمد و دو هفته توی دستگاه بود و با چسبندگی و زایمان سخت اما با توکل بخدا برگشتم خونه و پرقدرت تر از همیشه، به مادری کردن ادامه دادم. دخترم مرخص شد و سالم و سلامت به خونه اومد. از زایمانم نمیشه همشو بگم فقط بدترین حرفا رو بابت زایمان سوم و سن و سالم شنیدم و کلی نیش کنایه که خانم چه خبرته اینهمه بچه. اما همشون گذشت و محیای من الان یک سال و نیمه هست و من ۴١ ساله. من قدرت خدا رو به وضوح توی زندگیم دیدم و رزاقیتش رو و واقعا تا خدا نخواد اتفاقی نمیوفته و بعد از هر سختی آسانی هست. محیا خانم من بسیار دختر شیرینی هست، تمام کسایی که گقتن چرا سومی؟ سقطش کن!!!!! الان عاشق دخترم هستن و قبل ازهمه میگن محیا خانم چطوره؟ 😍 و من الان با وجود سه بچه، دختر بزرگم و پسرم رو خودم مدرسه میبرم و دختر کوچولوم یا گاهی همراه هست یا گاهی که همسرم خونه است با پدرش میمونه تا من برگردم. و بگم که همسرم بخاطر سختی کارش، چون راننده ی ماشین سنگینه اصلا این امکان رو نداره توی خونه کمکم کنه و بچه هام بسیار مسولیت پذیرن و مثل یک دختر جوان من روی فاطمه خانم ١١ سالم حساب میکنم و بهشون اعتماد دارم که مراقب خواهرشون هستن، تا من گاهی بیرون برم و به کارای واجب خونه و زندگیم برسم و بیشتر وقتا منو بچه هام تنهاییم، اما خدا با ماست. عذرخواهی می کنم خیلی حرف زدم و خیلیا رو نگفتم که خاطر نازنین تون مکدر نشه، اما خوبیه سختی اینه که به اندازه ی سخت بودنش، زودم میگذره و ما الان مشتاقیم به لطف مجدد خدا که اگر صلاح بدونه یک دسته گل دیگه بما بده و ای کاش من زودتر ازدواج کرده بودم و توی سن کمتر می‌تونستم بچه های بیشتری داشته باشم و به رهبرم کمک کنم تا دلشون گرم بشه و امیدوار باشن به وجود شیریچه های شیعه مون. برای همتون آرزوی سلامتی و برکت می‌کنم، برام دعا کنین خدا دوباره بهم لطف کنه و بتونم یه دسته گل دیگه رو بدنیا بیارم. باتشکر از کانال خوبتون در پناه خدا کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ناجی انسان.... ✨ «وَاجْعَل بَینکَ وَ بَینَ اللّهِ، سِتراً وَ إن رَقَّ.» (و بین خودت و خدا ستری قرار بده؛ اگرچه نازک باشد) (نهج‌البلاغه، حکمت۲۴۲) یعنی حریمی هر چند نازک، بین خودت و خدای خودت حفظ کن. خدا شاهد است که بهترین امتحان برای بشر، حوادث همین عالم است. آن که تقوا دارد، اگرچه کم، ما می‌بینیم در حوادثی که پیش می‌آید، می‌تواند خودش را حفظ کند. آن که تقوا ندارد، وقتی در این حوادث قرار بگیرد، آن‌جا است که عجیب انحراف پیدا خواهد کرد. تقوا! تقوا! انسان اگر تقوا پیدا کند به یک معنا خیالش راحت می‌شود. این، مثل کسی می‌ماند که در اجتماعی که همه بیمار هستند و بیماری‌شان مسری است، واکسن‌زده وارد می‌شود. لذا علی علیه السلام در نهج البلاغه می‌فرماید: "تقوا کمش هم که شده انسان را نجات می‌دهد. تقوا ناجی انسان است." 📚 از کتاب «فَلیَبکِ ٱلباکون: توسلات اصحاب امام حسین (ع)» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بمب اتم آمریکایی عمل کرد⛔.mp3
1.21M
🚨نرخ رشد جمعیت کشور به ٠/۷ درصد کاهش یافته است. 💥کارگاه جریان شناسی و تاریخچه جمعیت(مشهد مقدس، آبان ۱۴۰۱) کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌ایمان و باورهای مردم، آماج تحرک دشمنان فرهنگ یعنی باورهای مردم، ایمان مردم، عادات مردم، آن چیزهایی که مردم در زندگی روزمره با آن سر و کار دائمی دارند و الهام‌بخش مردم در حرکات و اعمال آنها است؛ فرهنگ این است؛ این پس خیلی اهمّیّت دارد. مثلاً در حوزه‌ی اجتماعی، قانون‌گرایی ــ که مردم به قانون احترام بگذارند ــ یک فرهنگ است؛ تعاون اجتماعی یک فرهنگ است؛ تشکیل خانواده و ازدواج یک فرهنگ است؛ تعداد فرزندان یک فرهنگ است؛ اگر در این چیزها بینش مردم و جهت‌گیری مردم جهت‌گیری درستی باشد، زندگی در جامعه جوری خواهد شد؛ اگر خدای‌ناکرده جهت‌گیری غلط باشد، زندگی جوری دیگری خواهد شد؛ خدای‌ناکرده به همان بلایی مبتلا خواهیم شد که امروز کشورهایی که خانواده را و بنیان خانواده را ویران کردند و شهوات را به راه انداختند ــ وَاتَّبِعوُا الشَّهَواتِ فَسَوفَ یَلقَونَ غَیّا(۱) ــ به آن سرنوشت دچار شدند. بنابراین تمرکز دشمنان بر روی فرهنگ بیشتر از همه جا است. چرا؟ به‌خاطر همین تأثیر زیادی که فرهنگ دارد. هدف و آماج تحرّک دشمنان در زمینه‌ی فرهنگ، عبارت است از ایمان مردم و باورهای مردم. ۱۳۹۳/۰۱/۰۱ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
تاثیر فرهنگ و نگرش انسان ها در تعداد فرزندان کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۵۷۶ من متولد سال ۶۹ هستم و در سن ۱۷ سالگی ازدواج کردم. از سن ۱۹ سالگی خدا این توفیق رو‌ بهم‌ داد‌ تا طعم شیرین مادری رو بچشم. وقتی پسرم عباس آقا هنوز دو سالش‌ نشده بود خدا خواست و عطیه خانوم مهمون خونه ی ما شد. عطیه برعکس عباس که آروم بود خیلی ناآرومی می‌کرد و این جیغ زدنا و اذیت هاش تا ۵ سالگیش ادامه داشت تا وقتی خدا لطف کرد و فاطمه زهرا خانوم را بهمون داد. فاطمه زهرا خیلی دوست داشتنی بود و وجودش خیلی کمک کرد که عطیه آروم بشه. چون من برای سرگرمی عطیه کارهای خواهرش را بهش می سپردم. اونم روزها به جای عروسک با فاطمه زهرا سرش گرم بود. و خیلی از غر زدن هاش و اذیت کردن هاش کم شد. چهارمین فرزند رو هم خدا دقیقا سه سال بعد، روز تولد فاطمه زهرا بهمون هدیه داد. آقا علیرضا، یه پسر شیطون و خواستنی. به لطف و مهربونی خدا پنجمین فرزند هم زهرا خانوم بهمن هزار و چهارصد به دنیا اومد و زندگی ما را شیرین تر کرد. خیلی از دوستام و اطرافیان می‌پرسن سخت نیست پنج تا بچه؟! میگم چرا سخت نباشه. خیلی سخته. چون باید همزمان برای جسم و روح شش تا بچه، بعلاوه ی پدرشون😊 وقت بگذارم. اما به لطف خدا سختی این روزها برام شیرینه. وقتی فکر می‌کنم خدا توفیق بهم داده که به ۵ تا از بنده های خودش خدمت کنم و اسم ربوبیت خودش را به مرحله ظهور برسونم، دلم گرم میشه. از اینکه خدا حواسش بهم هست و داشتن این فرزند ها رو لطف و مهربونی خدا می‌دونم. من مثل خیلی از مخاطبین کانالتون تحصیلات دانشگاهی ندارم. دیپلم که گرفتم دیگه متاسفانه شرایط دانشگاه رفتن را نداشتم ولی بازم متوقف نشدم. یه مغازه ی کوچیک لباس بچه گانه دارم که به علت کمی وقت خودم، فروشنده گرفتم ولی خیلی دوست دارم این کار رو. برای لباس های کوچیک انقدر ذوق می‌کنم. یه کتابخونه هم توی خونه دارم که هم کتاب امانت میدم، هم می‌فروشم. پسرم بزرگم حافظ ۳ جز قرآن هست به لطف خدا و دختر بزرگم در اوقات فراغتش، کلاس مینا کاری رفته و کلا عاشق کارهای هنری هست. از طرف اطرافیان خیلی بهم فشار وارد میشه که دیگه بسه و همین ۵ تا را بزرگ کن. ولی من دلم نمی‌خواد، متوقف بشم. دکترم خانم خوشه مهر خیلی خیلی با رفتار خوب ‌و دلگرمی، بعد از تولد پنجمی بهم گفتن دو سال استراحت کن و اگه خواستی بازم می‌تونی بچه بیاری، با اینکه من هر ۵ فرزندم را سزارین شدم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075