#ارسالی_مخاطبین
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍
#فرزندآوری
#برکت_خانه
#نسل_مهدوی
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#قسمت_اول
من متولد ۷۸م و دو خواهر و دو برادر دارم.
برادرام و خواهر بزرگم، متولد دههی شصت هستن، هر سه تاشون پشت هم، بعد تولد خواهرم و تبلیغات سوء فرزند آوری پدر مادرم دیگه تصمیمی برای بچهی چهارم نداشتن اما با بزرگتر شدن خواهرم و تنها بودنش بین برادرای بزرگترش، بیشتر حس نیاز به خواهر رو به مامان و بابام اعلام میکرد و با دل شکسته کوچکش برای داشتن یه خواهر دعا میکرد تا اینکه من با فاصله ۱۱ سال به جمع شون اضافه شدم. 😁
و از اون جایی که خدا منو خیلی دوست داشت و نمیخواست سختیهای خواهر بزرگترم رو تجربه کنم یه آبجی کوچک با فاصله سنی دوسال و سه ماه بهم داد که شد همبازی و انیس و مونس بچگیم😅
گذشت و گذشت خواهر بزرگم به سن ازدواج رسیده بود ولی هر خواستگاری به یک بهونه متأسفانه یه عیبی روی خواهر عزیز من میذاشت و میرفت.😢
شرایط ازدواج براش مهیا نمیشد و اون ادامه تحصیل داد، حالا تحصیل کرده بودنش هم شده بود عیب😤 یکی میگفت دخترتون لاغره، یکی میگفت سبزهس، یکی میگفت جوش صورتش زیاده، یکی دیگه تحصیلاتش زیاده😣
همهی این حرفها فقط باعث رنجش و دل شکستهی خواهر عزیزم میشد هیچ وقت گریههاش رو توی اتاق جوری که کسی نفهمه یادم نمیره😢
گذشت و من هم بزرگ شدم و هم قد و قیافهی خواهرم ،بعضا به شوخی بهش میگفتن نکنه خواهرت از تو زودتر ازدواج کنه، اونم میگفت فکر کردن بهش رو دوست نداره، منم دوست نداشتم که باعث رنجش و حسرت خواهرم بشم.
من توی دوران راهنمایی که بخاطر شرایط شغلی پدرم تهران بودیم، توی مدرسه میدیدم که بعضی از بچهها مدام از قرارهاشون با دوست پسراشون تعریف میکنن و خب منم به صورت غریزی حس میکردم چقدر جالب و هیجان انگیزه داشتن یه همراه
وقتی به اول دبیرستان رفتم، خبر ازدواج یه زوج جون ۱۷_۲۰ ساله رو شنیدم با خودم فکر میکردم چقدر جذابه با تمام وجودم، دوست داشتم چنین سرنوشتی داشته باشم ولی بخاطر خواهرم میترسیدم.
اون سال ما تازه ساکن شهر مقدس قم شده بودیم، من حرم حضرت معصومه میرفتم و برای خودم و خواهرم دعا می کردم و بعضی شبها نماز شب میخوندم و برای تسهیل ازدواج جوانها دعا میکردم همین طور برای اون پسری که قراره در آینده همسرم بشه🤪 با همین نیت
گذشت و تابستان سالی که من به پیشدانشگاهی میرفتم پدر و مادرم عازم سفر حج بودند و من و خواهر کوچکم به خانهی پدربزرگ و مادربزرگ مون رفتیم.
اون موقع هر دوتا داداشام متأهل بودن و هرکدوم سرخونه زندگیشون بودن، خواهرم بزرگمم خوابگاه دانشگاه شون بود و مشغول تحصیل در مقطع دکتری
اون یک ماه سفر حج مامان و بابام باعث شده بود من یک ماه در خانهی شهید پرور باشم هر روز با شور و شوق شاد کردن پدر و مادر شهید که دایی من بود از خواب بیدار میشدم، براشون چای و یا دمنوش آماده میکردم، دوست داشتم بهترین خاطره برای خودم و اون ها بمونه، با پدربزرگم که بزرگ محلشون بود به مسجد میرفتم، فقط نماز صبح رو بهم اجازه نمیدادن ولی همیشه همراه شون بودم.
خدابیامرز پدربزرگم بخاطر بیماری دیابت چشمانشون چیزی رو درست نمیدید، هر موقع جایی میرفتن که تنها بودن من همراهشون بودم، هر جمعه نماز جمعه و هر پنجشنبه باید به بهشت زهرا میرفتن سر مزار داییم و پدر و مادرشون و درگذشتگان...
من توی اون مدت همراهیشون میکردم و خیلی چیزا از دایی شهیدم خواستم، اون موقع از اول ذیالقعده تا دهم ذیالحجه رو چلهی دعای مشلول میخوندم برای تسهیل ازدواج جوانها، من ۱۸ سالم بود و اینقدر حس نیاز به ازدواج داشتم که چه برسه به جوانایی که نزدیک ۳۰ سالشونه، بعضی شبا هم کنار عکس بزرگ دایی شهیدم میخوندم و داییم رو واسطهی برآورده شدن حاجتم قرار میدادم.
اون تابستان نورانی من تموم شد و سال تحصیلی شروع شد و همون اول بسم الله معلمان محترم اتمام حجت کردن که کسی خواستگار راه نده، شما سال مهمی رو در پیش دارید و از این حرفا، برای من مهم نبود چون میدونستم که من یه سرنوشتی دارم مثل خواهرم اگه اون به ۳۰ سالگی رسیده، منم حتما مثل اون میشم.
مامانم بهم گفت آخر هفته میخواد برای خواهرم خواستگار بیاد با تمام وجودم خوشحال شدم ولی یه ترسی توی وجودم بود که نشه که بازم خواهرم برنجه🙁
این در حالی بود که اول هفته یه نفر به قصد من زنگ زده بود برای امر خیر ولی مامانم گفته بودن چند روز دیگه تماس بگیرن😅 و بعد هم برای خواستگاری خواهرم یه نفر دیگه زنگ زده بودن.
بعد از شب خواستگاری خواهرم، بعد از اقامه نماز جماعت خانوادگی، بابام بهم گفت میخوان بیان خواستگاری تو در عین ناباوری بغضم ترکید حالا گریه کن کی گریه نکن.
👈 ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#قسمت_دوم
شب خواستگاری من رسید جوانی خوب و مؤمن با خانوادهای مذهبی مثل پسر رویاهام، ولی به خودم گفته بودم تا وقتی جواب خواستگاری خواهرم معلوم نشه، منم جوابی نمیدم.
خواهرم از زنجان محل تحصیلش میاومد و میرفت تا با هم به نتیجه رسیدن، خواستگار اون هم جوانی مؤمن و تحصیل کرده بود، بر خلاف خواستگارهای قبلیش لاغری اونو حسنش میدونستن و کلی از خواهرم تعریف میکردن و این شد که خواهرم هم سامان گرفت، بعد هم من😅
فاصله زمان عقد مون دو هفته بود، از زمان شروع خواستگاری ها تا عقدمون ۳ ماه طول کشید، کار خدا بود که همه چیز راحت و سریع سپری شد
من تازه امتحانات ترم اولم تموم شده بود که عقد کردم، به کسی نگفته بودم جز مشاور مدرسهمون تا راهنماییم کنن ایشون خیلی خانم ماه و نازنینی هستن و همسر یک شهید مدافع حرم و دختر شهید، بهم کمک کردن و خیلی نکات خوبی رو ازشون یاد گرفتم.
بعد عید که صورتم کمی تغییر کرده بود بعضی معلمهایی که همیشه از زرنگی من و امید به موفقیت من توی کنکور سر زبانشون بود دیگه به زور جواب سلامم رو می دادن😁 ولی معلمهای پرورشی بهم میگفتن خیلی خوبه که زود ازدواج کنین 😇
کنکور با موفقیت سپری شد و زمان انتخاب رشته رسید منم چون عاشق بچه داری و عمل به دستور حضرت آقا بودم که هم درس و هم فرزند پروری، رشتهای رو انتخاب کردم که هم به درد دنیا و آخرت بخوره هم سخت نباشه تا بتونم در کنارش به کارهای واجبترم برسم و خدا رو شکر توی همون رشته هم قبول شدم رتبهی خوبی گرفته بودم.
زمان عروسی مون رسید ۶ ماه بعد از عقد مون که البته بازم رعایت کردم خواهرم با فاصله ۱۲ روز زودتر از ما رفتن سرخونه زندگیشون و بخاطر شرایط درسیش با همسرش بعد عروسی ما رفتن خارج برای فرصت مطالعاتی
منم تازه وارد دانشگاه شده بودم و هم تازه عروس بودم بدون معطلی سه ماه بعد عروسی حامله شدم و همه چیزو سپردم به خدا و گفتم من بخاطر تو فرزند خواستم تو هم کمکم کن تا بتونم هم درسم رو بخونم و هم بچه داری کنم
وقتی خبر بارداریم رو به مامانم گفتم، مامانم بهم خبر بارداری خواهرم رو توی کشور غریب داد، هم خوشحال شدم به خاطر بارداریش و هم نگران حال و روزش توی کشور غریب شدم توی ماه هفتم بود که کارش تموم شد و برگشت و به لطف خدا بچهها مون به دنیا اومدن، مامانم بندهی خدا یه سال دوتا دوتا سرویس جهیزیه خریدن و سال بعدش دوتا دوتا سرویس سیسمونی😅
من پسر داشتم و خواهرم دختر😍 بی اندازه از لطف خدا خوشحال بودیم چون ما با ۱۱ سال اختلاف سنی، شرایطی مشابه هم داشتیم و خیلی میتونستیم بهم کمک کنیم و با هم تجاربمون رو رد و بدل کنیم😇
من بعد تولد پسرم، دو ترم مرخصی گرفتم و بعد از تمام شدن مرخصی من بخاطر ایام کرونا دانشگاه مجازی شد و من به لطف خدا به راحتی میتونستم هم به پسرم و کارای خونه برسم و هم به درس و مشقم🤲
وقتی پسرم نزدیک دوسالش شد با همسرم تصمیم به فرزند بعدی گرفتیم، اولش گفتم صبر کنم تا درسم تموم بشه بعد که کمی گذشت و دیدم اگه می خواستم صبر کنم درسم تموم بشه خب اصلا بچه نمی آوردم خلاصه از خدا فرزند دیگهای خواستیم و خداوند هم در بهترین زمان و شرایطی که داشتیم به ما پسر دیگهای عنایت کرد این در حالی بود که من فقط به اندازه یک ترم از درس دانشگاه م باقی مونده بود خیلی شاد و خوشحال بودم از این لطف خدا 😇
طبق محاسباتم با بچهی دوماهه میرفتم دانشگاه و پسر بزرگترم رو پیش همسرم و یا مادر همسرم و یا مامانم خودم میذاشتم یکی دو هفته رفتم ولی دیدم داره به من، پسر کوچکم و پسر بزرگم فشار میاد و طبق اولویتم مرخصی گرفتم😁
از خواهرم هم بگم براتون که بعد حاملگی دومم اونم با اینکه در شرایط سختی بود مشغول پروژه و کارهای پایاننامهی دکتری ولی بخاطر امر رهبری❤️ اونم از خدا طلب فرزند کرد و این بار پسر من ۳ ماه بزرگتر از دختر خالهش شد😅
خدای مهربونم به برکت سختیهایی که خواهرم بخاطر کارای سخت پایان نامه و ضعفهای دوران بارداریش مزدش رو داد و مقالهی پایان نامهش در یکی از مجلات علمی معروف دنیا چاپ شد 😇🤲
من هم از خدا میخواهم که بتونم مثل خواهرم در کنار تحمل سختیهای بچه داری، درس هم بخونم و به جامعه اسلامی هم به عنوان یک زن و هم به عنوان یک مادر خدمت کنم
خواهرم همیشه میگه اگه خیلی دیر تر از زمان دعاهای من به دنیا اومدی ولی توی لحظههایی که بیشتر به خواهر نیاز داشتم کنارم بودی شرایطت مثل خودم بود و بیشتر از هر موقع دیگه لذت خواهری رو چشیدم 😍
از خدا فقط بخوایم، زمان و شرایطش رو خودش بهتر از ما میدونه واقعا این خدا پرستیدنی نیست؟😍😍🤲
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
کتابچه ماده 47.pdf
3.11M
✅ کتابچه راهنمای مادران باردار
#دوران_بارداری
#فرزندآوری
#مادری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم»
#برکت_خانه
#سلیمانیها_در_راهند
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ در خدمت پدر و مادر....
خدمت به پدر و مادر، در زندگی حاج قاسم پررنگ بود. حاج قاسم در روستای قنات ملک در رابُر کرمان به دنیا آمد؛ روستایی کوهستانی که بیشتر اهالیاش به دامداری مشغولاند.
از روستا تا کرمان، دو ساعت راه است.
حاجقاسمی که شاید یکدهم عمرش کنار خانوادهاش نبوده، حتی زمانیکه دائم در سوریه و لبنان و عراق بود، با همهی مشغله کاری که داشت، ماهی یک بار میرفت کرمان، و از آنجا خودش را به قنات ملک میرساند.
پنجشنبه گاهی با آخرین پرواز، یعنی یازدهونیم شب، از تهران به کرمان میرفت و جمعهشب یا با پرواز پنج صبح شنبه بر میگشت تا هفت صبح سر کارش باشد. رفتوآمد از کرمان به روستا، چهار ساعت زمان میبرد. سه ساعت هم پرواز به کرمان و تهران است. فقط هفت ساعت توی راه بود. همه این سختی را به جان میخرید تا به پدر و مادرش سر بزند.
آنجا هم که میرفت، در خدمت پدر و مادرش بود. پای پدر و مادرش را میبوسید. آنجا دیگر فرماندهی نیروی قدس نبود؛ خودش را غلام پدر و مادرش میدانست.
گاهی پدر و مادرش را به مشهد میبرد. آنجا هم در خدمت پدر و مادرش بود. آنها اواخر ویلچری بودند. اجازه نمیداد کسی پدر و مادرش را به حرم ببرد. یک بار ویلچر پدر یا مادرش را میبرد؛ برمیگشت ویلچر دوم را میبرد.
📚حاج قاسمی که من میشناسم
#سبک_زندگی_اسلامی
#خانواده_مستحکم
#نیکی_به_پدرومادر
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
✅ علّامه طهرانی: "در بوسیدن دست پدر و مادر برکتی است مخصوص خود آن و در جای دیگری پیدا نمی شود."
#مادری
#فرزندآوری
#برکت_خانه
#دستبوس_مادر
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#آیت_الله_مصباح_یزدی
✅ ما صاحب داریم...
فراموش نکنیم که ما صاحب داریم و اگر در هر کاری، یک رابطه قلبی با ایشان برقرار کنیم عنایت ایشان شامل حال ما می شود و موفق و پیروز می شویم.
#امام_زمان
#انتظار_فرج
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍
#فرزندآوری
#برکت_خانه
#نسل_مهدوی
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#محمدرضا_سنگری
📌هیچ بدِ کمی را دستکم نگیریم!
کمها کم نیستند، وقتی کمکم باهم میشوند! بدها کوچک نیستند، وقتی با کوچکهای دیگر همدست میشوند. شما هم دیدهاید، در طبیعت، همدستی چند شغال، شیر را با همهی شکوه و شوکتش از پای میافکند. شما هم دیدهاید تبانی چند لاشخور با ببر و پلنگ چه میکند.
مباد بدهای ما کمکم وسعت وجودمان را پر کنند! همین بدهای حقیر، حقیرمان میکنند. آری همینها! همین!
کوه با سنگ آغاز میشود، دریا با قطره. حذف چراغی کوچک، آغاز تاریکی است. ورود یک میکروب، سرآغاز بیماری، پلی بهسوی مرگ!
هیچ بدِ کمی را دستکم نگیریم!
📚 سفر زندگی
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مناجات زیبا با امام زمان عج
🔊سید حجت بحرالعلومی
#امام_زمان
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
#ساده_زیستی
#قسمت_اول
تا سن ۱۱ سالگی با خواست والدینم مبنی بر "فرزند کمتر، تربیت بهتر" تک فرزند بودم و با این فاصله برادرم بدنیا اومد.
خدا رو شکر که همین یک برادر رو روزی کرد🤲 هرچند فاصله سنی زیاد و تفاوت جنس، باعث شد همدیگه رو درک نکنیم و هر کدوم مون در دنیایی متفاوت سیر می کردیم.
پدرومادر اکثر خواسته ها و رفاه کامل رو فراهم میکردن واسم و این باعث شده بود که در زندگی متاهلی مقداری متوقع باشم. اما با توصیه های مادرانه مادرم و تربیت خانوادگی، بدون مشکل خاصی از کنار این مسائل گذشتم.
سال ۹۰ در سن ۱۶ سالگی بواسطه معرفی اقوام، با خانواده همسرم آشنا شدیم
البته آشنایی در جلسه خواستگاری😅 این اولین جلسه رسمی خواستگاری بود که داشتم. درسته سنی نداشتم اما در این حد برای ملاکهام محدوده قرار دادم:
❌پا نذاشتن طرف مقابلم روی احکام الهی❌
که این اندازه از فهم رو مدیون فراهم آوردن شرایط آسان فراگیری احکام و شرکت در کلاسهای قرآن و بسیج و... توسط والدینم هستم💐
هر چقدر بچه ها در محیط سالم مذهبی باشن، کار تربیت آسان تر خواهد شد. همچنین بچه ها رو کوچک نشمردن و مشورت خواستن و توضیح و نقد مسائل روز (در حد سن شون) که فردا روزی اگر پا به دانشگاه گذاشتن یا از چشم والدین دور ماندن، خودمراقبتی داشته باشن و راحت تسلیم جَو نشن (قدرت تحلیل و تصمیم گیری)
هفته اول تیرماه ۹۰ نامزدی، و هفته سوم هم عقد خیلی ساده و البته ✨✨پربرکت✨✨در جوار آقاجانمان ، علی ابن موسی الرضا(علیه السلام) انجام شد.
چون مخالف بریز بپاش بودم و از طرفی پیوندی که قرار بود باعث رشدم باشه رو
خواستم در کنار و همراه امامم برگزار کرده باشم تا نور باشه واسه آینده زندگیم.🍃
همسرم دانشجوی مهندسی کشاورزی بودن، بدون شغل و خانه، دوران عقد بخاطر تحصیل همسرم حدود ۱/۵ سال طول کشید و من هم همچنان تحصیلم رو ادامه دادم.
در کنار نقش همسری، آموختن و یادگیری واسم اهمیت داشت. (همین الان هم در حال گذراندن دوره های تربیتی و مطالعاتی هستم.) همسرم هم مخالفتی نداشتن و حتی مشوقم برای خواندن جدی و شرکت در دانشگاه بودن. اما چون تحصیل و زندگی رو درکنار هم میخواستم، دانشگاه محل خودمون شروع به تحصیل کردم در رشته حقوق.
اول سال پیش دانشگاهی، ۱۱ آبان، عید غدیر خم، با مراسم مولودی خوانی در منزل پدرم، راهی منزل همسرم شدم که یه منزل اجاره ای از برادرشوهرم بود.
الحمدلله دوران عقد خوبی بود و فرهنگ بالای خانواده ها، و همراهی شون با زوج عقد کرده زیاااد سخت نگذشت.
هرچند همچنان معتقدم که دوران عقد ۲-۳ ماه خوبه نه بیشتر چون ممکنه ناچارا باعث یک سری کدورت ها شه (آخه هم دختر پدری هنوز، هم همسر آقا، هم عروس خانواده و...)
یک سال آخر تحصیلم، همسرم، جویای شغل و انواع شغل ها رو تجربه کردن، همینکه نمیگفتن من درس خوندم چرا کارگری کنم، کلی جای تحسین داشت😊 از بنایی بگیرین تا فروشندگی لوازم خانگی و همکاری در تجارت و معامله و کشاورزی و دام داری و کارهای پاره وقت بسیج و صندوق کشاورزی و و و کلی کار دیگه
شاید ده ها کار، اما لحظه ای بیکار ننشستن و در کنار اینها، کمک کار پدرشون هم بودن، ایشون اواخر معلمی شون بود و کشاورزی هم داشتن.
به قول آقای دانشمند: پسر باید اهل کار باشه، پسری که یک ساعت پای آینه باشه و مو ژل بزنه و...کاری نیست😁
همسرم نه اینکه شلخته باشن، که من در تمیزی و مرتبی ایشون رو الگو قرار میدادم اما وقت سوزی نمیکردن....
تا اینکه نوبت رفتن به سربازی رسید، اون زمان حقوق سرباز، ماهیانه ۱۰۰ هزار تومن بود و ما با این ۱۰۰ تومان، اگر چه کم اما پربرکت گذران زندگی کردیم. ماهی بود که فقط ۱۰۰۰ تومان داشتیم اما از جایی که فکرشو نمیکردیم برای ما می رسید.
کمک خانواده ها اعم از غذایی و پوشاک رو نباید نادیده گرفت ولی خانواده همسرم بیشتر تاکید به درآمد خود همسرم داشتن و فکر میکنم همین باعث تلاش بیشتر ایشون برای کار میشد. ما هم سعی میکردیم متقابلا کمک حال خانواده ها باشیم.
مثلا بعد یک سال اجاره نشینی و ماه های اول بارداریم که نقل مکان کردیم به طبقه خودمون کولر نداشتیم، بجای نق زدن به جان والدین، یه تکه طلا از هدیه عروسی رو فروختیم و خریدیم.
یا اگر والدین سرمایه ای میخواستن طلاها رو می فروختیم تا کار اونها لنگ نمونه و خداوند خوب جبران کننده ای هست، چون تمام اونچه دادیم، به مرور زمان برگشت😊 و ما دوباره و سه باره و چند باره فروختیم و خرج کار خیر کردیم.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#فرزندآوری
#زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین
#سبک_زندگی_اسلامی
#ساده_زیستی
#معرفی_پزشک
#قسمت_دوم
پسرم محمد کاظم سال ۹۳ همزمان با سربازی همسرم و تابستان اولین سال دانشگاهم، به روش سزارین به دنیا آمد. نبود تجربه و ترساندن کادر پزشکی از دیر شدن تولد بچه علت سزارین بود.
الحمدلله بچه روزیش رو هم با خودش آورد
و زندگی ما بیش از پیش شادتر شد. شاد به معنی سخت نگرفتن و از هر کار و تجربه ای خاطره خوش ساختن و لذت لحظه رو بردن...
تونستیم یک ماشین دست دو بخریم و همسرم الحمدلله شغل مناسبی پیدا کردن، منتها در شهر غریب و دور از پدر و مادر که الخیرُ فی ماوقع، درسته از خانواده ها دور شدیم اما این دوری باعث شد تا در تربیت فرزند استقلال بیشتری داشته باشیم.
به هرحال نوه مغز بادوم هست و پدر-مادربزرگا کمتر از گل بهش نمیگن و به آه اون بندن که چی میخواد فراهم کنن😄 و خوب اون جایی که بچه باید محرومیت میکشید، کار رو سخت میکرد. از طرفی به قول همسرم رشد در غربت هست.
با اتمام سال آخر دانشگاه، و البته همکاری اساتید در زمانبندی امتحانات و پاس دروس، با وجود بودن شغل، خواستم خانه دار بمانم و فرزندم رو بزرگ و براش خواهر یا برادر بیارم.
پسرم الحمدلله قبل یک سالگی راه افتاد، عین بلبل و فصیح صحبت کرد و میکنه، اگر همه از دندان درآوردن بچه هاشون مینالیدن ما اصلا نفهمیدیم کی دندون درآورد و واقعا خدا رو پشتیبانم حس کردم.
نمی خواستم پسرمم تنها باشه چون والدین هرچقدرم همبازی باشن جای همبازی هم سن و سال و تعاملات کودکانه رو نمیگیرن👧👦 و اینکه نان آوری رو بر عهده پدر خانواده میدیدم و میبینم😌 حالا ممکنه یه کم رفاه کمتر بشه که با خلاقیت و ابتکار عمل، کمبودها رو میشه برطرف کرد.
در حال حاضر، کارهای فرهنگی پاره وقتِ مردمی، فقط جهت احساس مسئولیت در این برهه زمانی، با همکاری و همراه نمودن همسر و فرزندان، کم و بیش انجام میدم.
پسر دومم و عضو چهارم خانواده، محمد مهدی با تفاوت سنی ۳ سال به روش طبیعی با کمک خانم دکتر آیتی در مشهد با دعای خیر امام رضاجان (ع) بدنیا اومد.
هیچ کاری بی سختی نیست اما نشد نداره، از قدیمم گفتن در دروازه رو میشه بست اما دهان مردم رو نه.❌
پس طبیعتا منم کلی حرف پشت سرم بود که بعد سزارین میخواد طبیعی باشه و خرج و مخارج و سفر برای زایمان به شهر دیگه ووو.. .
ولی از یک گوش میشنیدم، از آن یکی در میکردم😄 (هرچند ۹ ماه از تصمیم ما کسی خبر نداشت و همون یکی-دو هفته آخر مطلع شدن) چون تصمیمم عاقلانه و برنامه ریزی شده بود نه دل هوایی و الکی، پس خودم رو نباختم و با توضیحات (معمولا ما تو خانواده سر مسائل با همسرم گفت و گوی منطقی داریم)، همسرمم پشتم بودن.
بعد تولد محمدمهدی به خانه دلباز تر و بهتر و البته قیمت مناسب تر رفتیم و سفرهای معنوی و تفریحی زیادی نصیبمون شد.
سر دو سالگی محمدمهدی، یک سقط طبیعی در ۴-۵ ماهگی داشتم بخاطر ایست قلبی جنین. که اینم کلی دکترا خواستن کورتاژ کنن و... ولی هم خودم نمیخواستم با دست خودم سقط کنم، هم امید داشتم شاید بمونه، منتظر موندم و خودش طبیعی بدست طبیعت سقط شد.
بعد از ۸ ماه از سقط، مجدد باردار شدم، که ایام بارداری با شرکت در دوره زایمان فیزیولوژیک خانم زهرا عباسی، به خوبی سپری شد الحمدلله و این بار هم با زایمان طبیعی فرزندم بدنیا اومد.
الان دخترم معصومه، ۲۱ ماهه هست و ما منتظر داداش کوچولوی او هستیم تا در ماه های آتی ان شاءالله به جمع ما بپیونده
هرچند انتظار دختر دیگر داشتم که معصومه هم همبازی داشته باشه اما از اون جایی که خداوند مصلحت بندگان رو بهتر میدونن، راضی ام به رضایش و البته راهی (افزایش فرزند) که هنوز ادامه داره💪
اگر خدا توان بده نیت ۱۴ معصوم رو دارم😁(با دعای خیر شما🔅) چرا که مادربزرگام هر دو ۱۴ فرزند آوردن😌
هم اکنون در منزل جدید اجاره ای استقرار یافتیم که باز هم الحمدلله شرایط محل زندگی و دلبازی خونه بهتر و بیشتر از قبل هست🖼 شاید فعلا خداوند 🎁صلاح🎁 نمیدونن ما خانه دار بشیم. اما با تولد هر فرزند ما به خانه اجاره ای با امکانات و رفاه بیشتر رفتیم.
در طول سال هم کلی مهمانی ساده و آسان میدیم و سفر بدون سختگیری میریم که این خودش هم برکت هست، هم برکت میاره✨✨
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌 "همدم امروز، یاور فردا"
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075