eitaa logo
دوتا کافی نیست
50.6هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
32 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه ها باید باشند... 👌منتظر تصاویر ارسالی شما عزیزان از حضور فرزندانتان در مساجد سراسر کشور هستیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۲۴ سال ۹۱ با یکی از پسرهای فامیل ازدواج کردم. مثل زندگی همه آدمها زندگی من هم فراز و نشیبهای فراوانی داشت، همه این مسیر سخت رو به تنهایی پشت سرگذاشتم و نتیجه اون روزای سخت شد یه آدم پخته و باتجربه و صبور☺️ همسرم سن کمی داشتن موقع ازدواج، کار مشخصی نداشتن و بدون هیچ پس اندازی بودن و خیلی بی تجربه و وابسته به پدر و مادر، در زمان نامزدی چیزی در مورد رفتار با همسر نمی دونستن و من خیلی آزرده شدم تا این دوران نامزدی به سر آمد و پدرهمسرم برامون عروسی مفصلی گرفتن به حساب ما😅 بدهیهای اون عروسی پای خودمون بود و تا مدتها بعد عروسی آب خوش از گلوی ما پایین نرفت، رفتیم طبقه بالای خونه پدرشوهرم، همسرم دوستم داشت ولی بعد از عروسی به خاطر رفتارهای نامناسب همسرم، دچار افسردگی شدم و فقط هر دوماه می‌تونستم برم و خانوادم رو ببینم.😔 من خیلی بچه دوست بودم اصلا فکر نمیکردم بعد از ازدواجم به بچه فکر نکنم ولی شرایط بدم باعث شد بی خیالش بشم، خلاصه بگم که کسی از مشکلاتم باخبر نبود تا اینکه به خواست خداوند دیگه همسرم خودشون متوجه سختیهای من شد و بعد از ۲ سال از این خونه رفتیم و من با ورود به منزل جدید و مستقل شدن، انگار که من یه نوعروسم و روز اول زندگی مشترک ماست ولی همچنان رفتارهای سرد و ناپخته همسرم اذیتم می کرد. یه روز تصمیم گرفتم تا جایی که میتونم برای تغییر شرایط زندگیم تلاش کنم و تا وضع زندگیم درست نشده دست از تلاش برندارم چون اصلا نیت جدا شدن از اون رو نداشتم و چون با تصمیم پدرو مادرم ازدواج کرده بودم نمی خواستم ناراحت بشن مجبور بودم یا درستش کنم یا تحمل کنم. بعد از رفتن به خونه جدید تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم چند ماهی طول کشید تا خدای مهربون به ما لطف کردن و من باردار شدم هنوزم وضع مالیمون خوب نبود ولی همین که آرامش روانی داشتم برام کافی بود، ما حتی خودمون نتونستیم یه دست لباس بخریم برای بچه و زحمت وسیله هاشو مادرم کشيدن. بعد از اولین سونو دکتر گفتن که بچه دچار مشکل هست و ما را مجبور به انجام آزمایشات ژنتیک کردن بعد از کلی نگرانی و هزینه کردن که به زور جور می کردیم؛ نتیجه این شد که بچه سالمه سال ۹۴ بچه اولم به دنیا اوم ، خانواده همسرم به خاطر جدا شدن ما، خودشون به دیدن ما نیومدن و ما تنهایی ورود پسر نازمون رو جشن گرفتیم، پسرم خیلی گریه می کرد. بعد از ۱۰ روز تنها بودم، همسرم دیر به خونه بر می گشت، حتی بعد از تموم شدن کارش، سریع نمیومد خونه، من هم کم تجربه بودم و سخت می گذشت. بعد از ۳ سال، تصمیم گفتم دوباره باردار بشم، همسرم مخالف بود ولی من نه، ایندفعه خیلی زود جواب گرفتیم و خدا دوباره بهمون لطف کرد و نگهداری یه بنده دیگرش رو به ما سپرد، مهر این پسربچه ناز خیلی به دلم بود، وقتی پسرم ۱۸ ماهه بود متوجه شدم دوباره باردارم، تا سه روز با کسی حرف نمیزدم حتی با همسرم، خدا منو ببخشه که اول ناشکری کردم ولی خدا خودش شاهده که من فقط به خاطر همراهی نکردن همسرم ناراحت بودم. در بارداری دوم حتی کارای پسر بزرگم رو انجام نمی داد، دستشویی بردن، حمام بردن و... هرچقدر هم حالم بد میشد بازم به کارای خونه نمی رسید، با اینکه بارداری دومم سخت بود، اصلا حمایتم نمی کرد ماه آخر شبها به راحتی با دوستش می رفت بیرون تفریح حتی وقتی زایمان کردم بعد از ۵ روز مادرم رفتن و من دوباره تنها بودم، باز هم آخر شب منو تنها می‌ذاشت.😔 به خودشون گفتم به خاطر همه این رفتارهات الان ناراحتم که باردارم من نیاز به توجه دارم و تو با این کارات هم جسمی، هم روحی به من ضربه زدی و باعث شدی الان که خدا بهم دوباره بچه داده اینطور ناراحت باشم. ناراحتی ۳ روزه من و يادآوري همه رفتارهاش، باعث شد کمی یه خودش بیاد. یه کوچولو وضع مالیمون بهتر شده بود به برکت وجود ۲ پسر عزیزم، همسرم هم سعی میکرد چیزی کم نذاره برام. تا ماه ۶ به کسی نگفتم باردارم حتی خانواده خودم، از برخورد همه میترسیدم چون اونا بی تفاوتی همسرم و سختی کشیدن منو دیده بودن. بلاخره همه فهمیدن و ۹ ماه بارداری من تو کرونا به سختی گذشت تا بچه سوم هم متولد شد، الحمدالله بچه سوم هم روزی معنوی زیادی داشت وهم کار همسرم خیلی بهتر شد. درسته تو این چند سال که ۳تا زایمان داشتم سختی کشیدم با ۶ بار اسباب کشی با بچه های کوچیک ولی مثل شاهنامه آخر داستان ماهم خوش شد. بعد از بچه سوم علاقه همسرم به طور معجزه آسایی به من چند برابر شد و از نظر مالی مشکلی نداریم، خدا خودش حواسش به ما بود، بچه سوم خداخواسته بود و فرشته نجات ما شد😍 الان هر سه همبازی هستن و خیلی راضیم که فاصله سنی شون کمه خیلی راحت به کارام می رسم. به امید خدا تصمیم داریم بچه های زیادی داشته باشیم، خدا توفیق بده که بتونیم خوب هم تربیتشون کنیم کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ازدواج نعمت الهی است... ✨رهبر انقلاب در یکی از دیدارهایشان که با خانواده‌ی شهدای ارمنی داشتند، از خواهر شهید ارمنی ژرژ هاروطون که میگوید "خوشبختانه" ازدواج نکرده می‌پرسند: «خوشبختانه چرا؟» ✨ و بعد، پدرانه نصیحت می‌کنند: نه خیر، اشتباه نکنید، حتما ازدواج کنید. ازدواج نعمت الهی ست. این را بدانید یکی از نعمت‌هایی است که خدای متعال به انسانها می‌دهد. ✨ بعد هم فرزند، فرزندآوری، که امروز کشور ما هم به افزايش جمعیت احتیاج دارد. و هر چه که بیشتر فرزند بیاورید، ان شاء الله خدا راضی‌تر خواهد بود. خواهر شهید با صدای آرام می گوید: چشم، بله حتما. 🔹دیدار با خانواده شهید ژرژ هاروطون، ١٨ دی ماه ۹۳ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بچه ها باید باشند... 👌منتظر تصاویر ارسالی شما عزیزان از حضور فرزندانتان در مساجد سراسر کشور هستیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
18.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨قانون به کمک مظلوم بیاید... 📌 در جامعه‌ی ما در درون بعضی از خانواده‌ها به زنها ظلم میشود، مرد با تکیه‌ی بر توان جسمی خودش، چون صدایش کلفت‌تر است، قدش بلندتر است، بازوهایش کلفت‌تر است زور میگوید به زن، ظلم میشود به زنان. 👈 خب راهش چیه؟ چه کار کنیم؟ خانواده را هم میخواهم حفظ کنیم دیگر. راهش این است که قوانین مربوط به داخل خانواده آنچنان محکم و قوی باشد که هیچ مردی قادر به ظلم کردن به زنان نباشد. بایستی قوانین اینجا به کمک طرف مظلوم بیایند. 🔺️البته موارد اندکی هم وجود دارد که عکس قضیه، یعنی خانم ظلم میکند، یک موارد این‌جوری هم داریم. البته کم است. 🔹دیدار رهبر معظم انقلاب با بانوان، ۱۴ دی ماه ١۴٠١ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۲۵ من یه دختر ۱۵ ساله هستم. پدر و مادر من سنتی ازدواج کردن و بعد از ۲ سال، من بدنیا آمدم. نوه اول خانواده پدری هستم و نوه ۱۵ ام خانواده مادری.... خانواده مادرم پر جمعیت هستن و خانواده پدرم چهار فرزند، پدرم بچه اول خانواده ای پر از مشکلات اجتماعی بود که تمام بار زندگی مادر و خواهرش رو بدوش کشیده، حالا هم به بهونه ی اینکه همیشه یه کاری ازش میخوان، میگه پس من کی برای خودم باشم؟ و به این علت حاضر به آوردن بچه دوم، بعد از ۱۵ سال نیست. من ۴ ساله بودم که مادرم خیلی دوست داشت من طعم خواهر برادر داشتنو بچشم اما متاسفانه دخالت های خانواده پدریم این اجازه رو نداد، مادرم بسیار آدم مظلومیه و خب نمیتونست از خودش دفاع کنه، پدرمم همیشه وابسته به مامانی بود، هرچی که مادربزرگم میگفت، انجام می‌داد و خب تلاش هاشون بی نتیجه نموند و تونستن تا ۷ سالگی من دهان مامان بابای منو برای بچه دوم ببندن😐 من ۷ سالم شده بود رفته بودم مدرسه بچه ها وقتی جلسه اولیا مربیان بود خواهر و برادر های کوچیکشونو میاورن و تو حیاط بغلشون میکردن، منم همیشه جلسه اولیا مربیان که بود، یواشکی عروسک می‌بردم مدرسه و بغلش میکردم میگفتم این خواهر منه اسمش نازنینه 😂 خلاصه که خیلی غصه میخورم که اونا خواهر و برادر دارن، من ندارم. من تازه جمع تفریق که یاد گرفته بودم فقط و فقط با خواهر برادر میفهمیدم😂😂 یعنی مامانم میگفت دوتا شکلات داریم دوتا بهت بدم چقدر میشه از قصد پرت و پلا جواب میدادم که آخرش می‌رسید به خواهر و برادر که میگفت پنج تا خواهر داری، دو تا دیگه بدنیا بیاد چقدر میشه جواب میدادم 😂😢 کار به جایی رسیده بود که معلما هم به پدر و مادرم سفارش میکردن واسه این یه خواهر برادر بیارید. بعد معمولا بعضی از بچه هایی که کسی رو نمی شناسن، اون شخص ازشون سوالا ی شخصی کنه، اونا هم زندگی ای رو تعریف میکنن که دوست دارن. منم عمه بابام منو تا حالا ندیده بود و کلا با خانواده ما هم آشنا نبود، تا ازم پرسید چند تا خواهر برادر داری شروع کردم 😂 هرچی رویا و خیال داشتم گفتم. گفتم من سه تا خواهر بزرگ تر دارم، پنج تا کوچیک تر ما با هم بازی می‌کنیم وو......... بعدش که بابامو دیده بود بهش تیکه انداخت که دستگاه جوجه کشی راه انداختی منم چون فهمیدم الان دروغم بر ملا میشه رفتم تو کمد دیواری قایم شدم. توی همین سن ۷ سالگی بودم که وقتی می‌رفتیم پارک، میدیدم بچه ها دوچرخه سواری میکنن و هزار ادا اطورار در میارن باهاش، اسکوتر رو اینا دارن و کلی کارای هیجانی میکنن ( البته من دوچرخه داشتما فقط هیچ وقت بادش نمیکردن یه وقت نخورم زمین، منم تکیه اش میدادم به دیوار و فقط تصور می‌کردم اون کارای هیجانی رو😂 خلاصه که الانم به بابام میگم تو چرا دوچرخه منو باد نمی‌زدی، میگفت اگر میخوردی زمین سر و کله ات میشکست چی؟😐😂 ولی الانم هنوز معتقدم که اصلا ۹۰ درصدم مصدوم میشدم می‌ارزید البته خداروشکرا. یادمه خونه داییم بودیم، دختر داییم اسکوترشو میخواست بده دست من بازی کنم منم چون همیشه یه حس ترسی جلومو می‌گرفت موقع کارای هیجانی، به بهونه اینکه کفشم مناسب نیست😂 از سرم باز می‌کردم. یا وقتی میرفتیم پاساژ بچه ها رو میدیدم که هی از پله برقی میرفتن بالا و پایین بعد وقتی داشتیم وارد یه پاساژ با پله برقی می‌شدیم اینجا دیگه اجازه کارای هیجانی به خودم دادم و میخواستم بدوم برم پایین تند تند که بابا یهو منو گرفت از پشت بعد نمیدونم چی شد ول شدم از دستش که پرت شدم سمت پله اول که موقع فرود آمدن یه آقایی منو گرفت 😂🤦‍♀از اونجا فوبیا پله برقی برای من ایجاد شده میترسم ازش😏 خب دیگه حالا من شده بودم یه دختر ۹ ساله که کمی از موضوع اطرافش با خبر بود حالا دیگه جلوی خانواده ایستادگی میکردم با گریه و زور، چمیدونم فقط تو مغزم دنبال جواب قانع کننده برای مخالفان فرزندآوری بودم. خانواده پدریم تمرکزشونو گذاشتن رو من که منو قانع کنند با این جملات: اگر خواهر برادر داشته باشی، سر سفره یه نون بربری ام به تو نمیرسه، عروسکاتو میگیره، دفترتو پاره میکنه 😐 منم کم نمیوردم، میگفتم فدای یک تار موش☺️ 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۲۵ ۱۰ ساله بودم دختر عمم بدنیا آمد و نوه دوم خانواده پدریم بود، عمم خیلی حساس بود بغلم نمیدادش در صورتی که من ۱۰ ساله بودم نوزاد ۳ ماهه خالمو با موفقیت برده بودم حموم😐 یادمه یبار گریه کردم، گفتم خواهر برادر می‌خوام، از اونجایی که امکان نداشت عمم، دختر عمه مو بده بغلم یه تبصره داشت، عمم بهم گفت در صورتی میدم بغلت که قول بدی تا آخر عمر نگی خواهر برادر😐 منم بهش گفتم منم اصلا دیگه نگاهش نمیکنم.😂 یه شب انقدر رو مغزشون راه رفتم، بابام گفت باشه سال دیگه خواهرت تو بغلته، خلاصه که الان ۱۵ سالمه و منتظرم خواهرم بغلم باشه.😢 اینم بگم همه ی بچه های تک فرزند از زمانی که متوجه فاجعه زندگیشون میشن یه ترس مشترک دارن😢اونم از دست دادن پدر و مادره😐😢😭 بخدا هیچ ظلمی بدتر از این نیست.😔 من به عنوان یک تک فرزند همیشه ترس از تنهایی دارم، از کارای هیجانی می‌ترسم چون هیچ وقت نذاشتن من زمین بخورم. تو رو خدا اینطوری پاستوریزه بار نیارید فرزندان تونو، من الان برای ارتباط برقرار کردن با اجتماع مشکل دارم و بعضیا میگن اتفاقا تک فرزندا اعتماد بنفس بیشتری دادن باید اینو بگم که تا یه سنی آره ولی از اونجا به بعد همش کاذبه همش حبابه، تک فرزند ها یا آدم خودخواهی میشن و یا آدم بی اعتماد بنفس😔😐 تعادل فقط با وجود بچه های دیگه ایجاد میشه. یادمه من با بقیه بچه ها به مشکل خوردم، مشاور مدرسمون گفتش چون تک فرزند بودی توانایی این که با اخلاق آدم های دیگه کنار بیای و بدونی چطور رفتار کنی نداری😔😒 و بچه هایی که توی خانواده پر جمعیت بدنیا میان اجتماعی ترن و با اخلاقای متفاوت آشنا میشن.👌 حالا هم از خدا و امامان معصوم میخواهم که بابام نظرش عوض بشه و یه خواهر و یه برادر بیارن برام😍البته اینم بگما پدر و مادرم آدمای خوبین فقط زیادی به حرف بقیه گوش میدن. ان شاءالله بچه های تک فرزند جمعیتشون کم بشه و همه بچه ها طعم خواهر و برادر داشتن رو بچشن😍🤲🤲🤲🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌از جمله مصیبت های ناشی از کم جمعیتی.... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ امروز چه بخواهیم و چه نخواهیم این رسانه‌ها و این بستر‌های جدید وجود دارد؛ بنابراین باید سعی کنیم برنامه‌های سازنده‌ای تولید کنیم که بچه‌ها به واسطه همین وسیله‌ها و رسانه‌ها حتی در قالب تفریح، دین را یاد بگیرند؛ ⚠️ و الا نمی‌شود رادیو و تلویزیون را از خانه برداشت. موبایل و اینترنت و رسانه ها را به صورت مطلق نمی‌توان از بچه‌ها گرفت که اگر چنین کنیم خطرهای بیشتری پدید می‌آید و بچه‌ها از خانه جدا می‌شوند و از پدر و مادرها می‌بُرند. ۹۸/۸/۹ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075