فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اوپرت
#دودانگه
#ساری
📌«اوپرت» (اُپِرت) نام روستایی است که جنوبیترین منطقهی استان مازندران را به شمالیترین بخش استان سمنان متصل میکند.
👈درهی اوپرت یکی از شگفتیهای شمال کشور است.
📌در این طبیعت بینظیر چند اقلیم متفاوت در کنار هم وجود دارد؛ جنگل، دشت و بیابان.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
پژوهش اِدمُلّاوَند
﷽ن و القلم و ما یسطرون
📜#اشعار_مرتضی
📝نقل روایت جوانی بنام #عزیز
🖊گردآوری #حسین_اصفهانی
✍نقل رویداد از زنده یاد حاج روح الله اصفهانی ...
نقل رویداد اینکه در دوره ای [قابل تحقیق] در گذشته به گفته [یافته شفاهی] جوانی بود بنام عزیز که به واسطه ای با دختری در محل خود شون ازدواج میکنه.
👈اما عزیز در اوایل زندگی در آمد و کار دُرست درمانی نداشت می رفت سر کار ولی کار ی باشه که دایم باشه رو نداشت.
📌خلاصه که زندگی خرج داره باید به فکر زندگی هم باشه...
🌍در روستای عزیز آدم سر شناسی بود که مال اموال زیادی داشتن. خانم عزیز به این آقا گفتن که شوهر من کار نداره بیکار هست شما یه لطفی کن اگر امکانش هست شوهر من پیش شما کار کنه و از بیکاری در بیاد.
این آقا هم آدم بزرگ و دلسوز هم بود قبول کرد که این آقا [عزیز] براش کار کنه وضع اوضاع خوبی هم نداشت و رفت کارگرش شد و قرارداد کرد که کار کنه و در قبال کار مُزد بگیره.
دیگه عزیز رفت مشغول بکار شد.
👈البته عزیز همچین کمتری تنبل هم بود و حرف گوش کن هم یه موقع هایی نبودِ ارباب هم ازش شناخت داشت و به خاطر حرف خانومش عزیز ی به کارگری قبول کرد،،،،
📌خلاصه مدتی کار کرد و تا یه روز غروب #ارباب به عزیز یه حرفی زد به حساب ازش یه کاری خواستار شد عزیز طاقت حرف و نداشت و ناراحت شد و قهر کرد یه بحث کوچیکی هم با اربابش کرد و از پیش ارباب رفت و دیگه نرفت سر کار.
خانومش گفت عزیز چی شده؟ چرا سر کار نمیری؟! عزیز گفت: من دیگه سر کار نمیرم و برا این آقا هم دیگه کار نمیکنم!
👈خانومش گفت: مگر چی شده؟! چه اتفاقی افتاده؟!
عزیز گفت: که ارباب بهش چی گفته و برای چی ناراحت شده... گفت بهش دستور داده بین ما بحث شد خانومش گفت وسط سال کار تو ول میکنی الان کجا میخوای بری سرکار بلند شو برو سر کارت میخواهی بیکار بمونی که چی بشه؟!!
📌خلاصه عزیز یه چند روزی نرفت سرکار، خانومش هم یه بار به ارباب رو زده بود دیگه خجالت میکشید که دوباره بگه و عزیز هم نرفت.....
📌خانوم عزیز یه برادر داشت به نام #مرتضی که کمی هم شیرین عقل بود. خواهرش گفت که برادر شما برو خونه این آقا بَوین چه خبر هست؟ چی شده؟ چی نشده؟ چکار میکنن؟ به حساب بور یه سر گوشی آب بده. خبر بگیر بَوینه کارگر گرفتن بجای عزیز یا نه؟ عزیزو دوباره سَرِ کار میگیرن یا نه؟ ......
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3380
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
ادامه👇👇
پژوهش اِدمُلّاوَند
﷽ن و القلم و ما یسطرون 📜#اشعار_مرتضی 📝نقل روایت جوانی بنام #عزیز 🖊گردآوری #حسین_اصفهانی ✍
📜#اشعار_مرتضی
👈این آقا [مرتضی]هم شیرین عقل و ساده آدم رفت خونه این آقا [ارباب] تاغروب خونه شون موند.
موقعی که رفت خونه ی ارباب آقا خانه نبود کمی وایستاد آقا آمد و آن روز هم مهمان داشتن.
ارباب یه پسر جوان رعنای داشت که بهش میگفتن ازدواج کن پسر حرف گوش نمیداد. جلو ی مهمانها هم پدرش گفت: پسر ازدواج کن حرف گوش نمیداد و جلو مهمان ها هم ارباب با پسر کمی بحث هم داشتن... مرتضی هم خانه این آقا بود و تا غروب مرتضی رو خونش نگهش داشت و هر چیزی هم خواست بهش دادن.
همه چیز براش آوردن مرتضی تا غروب خونه شون بود و غروب برگشت.
📌مرتضی وقتی خونه ی ارباب بود. خیلی به شکمش رسیدن و کلا فراموش کرد که برای چه کاری رفته اونجا.
دیگه برگشت و خواهرش پرسید که چی شد؟ چی نشد؟ چه اتفاقی افتاد؟ سرگوشی آب دادی؟ کارگر گرفتن؟ یا نگرفتن؟ چی شد؟
باز از مرتضی پرسید که چه شده؟..
📌خواهر به فکر بیکاری شوهرش بود برادرش و فرستاد اونجا این هم رفت خونه ی ارباب حیات و غذاها رو دید همه چیز و فراموش کرد.
👈خلاصه هی خواهر میپرسه جواب نمیده !!
خواهر گفت:
به گویش محلی که چی هاوی چی نوی ... یعنی چی شده چی نشده... دیگه مرتضی هرچی که دیده بود گفت ..... چی ها وی وچی نوی .....اربابشم دنوی .
خواهر گفت خوب بدش ..
گفت جروف پشمی داشته لاحف پنبگی داشته .
باز گفت
خانش کرسی داشته ....
خوب دیگه یه خانه گلی داشته
کله زمینی داشته
شلوار چوقای داشته.
باز گفت خوب دیگه ...
گفت اسبش اوسار داشته
قاطر نعل دار داشته
گوسفند وره مار داشته ...
باز گفت خوب دیگه
گفت حیات کلان داشته
خانشان مهمان داشته
دیق ماست شوربا داشته ....
باز گفت بالاخانه کلان داشته
پشتش ایوان داشته
خیلی هم مهمان داشته
جوان رعنا داشته .....
مردی آرزو داشته
وچش نامزه نداشته
خیلی سرصدا داشته...
.نون پنیر بیارده
کاسه سر شیر بیارده
ناهار برینج بیارده .....
📌آدم ساده شیرین عقل هرچیزی که دیده بود و براش آورده بودن میاد به خواهرش میگه .....
خواهر گفت من شما رو فرستادم بَوینی چه خبر هست؟
آیا دوباره عزیزو بکار میگیرن یانه؟ داری برامن شعر میخوانی که چی دارن و چی ندارن ....
به شکمش خوب رسیدن و فراموش کرد که چکار داره....
زن خودش باز دوباره رفت پیش ارباب باز صحبت کرد که دوباره شوهرش بره سرکار. ارباب قبول کرد گفت: خودش قهر کرد. من که چیزی نگفتم که بیاد مشغول بکار شه و عزیزهم مجدد رفت مشغول بکارشد .......
دیگه این اشعا ر هم بصورت ملودی و مثل کم و بیش خونده شد .....
👇👇
چی هاوی و چی نوی اربابش م دنوی ....
جروف پشمی داشته
لا حاف پنبگی داشته
خانش کرسی داشته.........
اسبش اوسار داشته
قاطر نعل دار داشته
گوسفند وره مار داشته ....
یه خانه گلی داشته
کله زمینی داشته
شلوار چوقه ای داشته....
حیاط کلان داشته
خانش مهمان داشته
دیق ماست شوربا داشته .....
بالاخانه کلان داشته
پشتش ایوان داشته
ناهار مهمان داشته .....
اسب و گاری داشته
کمل کوپا داشته
آدم قراری داشته ....
مردی سر زفان داشته
خیلی هم مهمان داشته
جوان رعنا داشته ...
مردی آرزو داشته
وچش نامزه نداشته
خیلی هم سر صدا داشته .....
نون پنیر بیارده
کاسه سر شیر بیارده
ناهار برینج بیارده .......
📌خلاصه این آقا آدم قراری زیادی داشت و عزیزهم دوباره رفت پیشش برای کار.....
🖊گردآوری #حسین_اصفهانی
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3380
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
♥️#شاعر
📝#نویسنده
🌿#تبارباکر
👤#میرزامحمدباکر
🗓متولد: ۱۲۸۲/۰۶/۰۹
🖤وفات: ۱۳۵۰/۰۶/۲۷
🌍محل سکونت: جعفرکلا دودانگه ساری
💠حرفه: عریضه نویس
🌸اشتهار: شاعر، نویسنده و مداح
📜#شجره_نامه:
میرزامحمدباکر جعفرکلایی دودانگه ساری بن میرزاغلامحسین باکر بن علی اصغر بن میرزامحمد باشی باکر بن علی اصغر بن شاه محمدباکر بن شاه بابا باکر بن حاجی آقاجان باکر بن جهاندار باکر بن ملا شاه بابابیک باکر ادملایی
📑چند بیت از اشعار ایشان:
ای باکری در ماتم گلگون قبا بس کن
این دیده گریان کن دل را پُر فغان کن
ای امام تشنه کام و بیمعین و بیسپاه
حق اکبر حق اصغر باکری را ده پناه
حق ذاتت ای قادر سبحان
حق اجساد پاک مقتولان
خواهد از غفلت #باکری نالان
بخشی او را بر ساقی کوثر
یوسف گلگون قبا آه علی اکبرم
گم شده در کربلا آه علی اکبرم
خادم و مداح ما هست به هر دو سرا
هست چو قنبر مرا باکری با وفا
ابلهان صدر نشینند به هر انجمنی
کیمیا خانه ندارد نه شام و سحرت میبینم
باکری چند به هر شام و سحر ناله کنی
عز و ذل جانب حق است نه از هر بشرت میبینم
هر لحظه صدعجز نوا این دم خداحافظ
باشد خدا از ما رضا این دم خداحافظ
هم باکری با وفا این دم آخر خداحافظ
سائل به درگاه خدا این دم خداحافظ
قلم فکن باکری بگوی طرح دیگری
زنظم نامرتبی مکن نشاط و سروری
حصاری هم سخنوری نموده وصف گل بسی
به نظم او چو بنگری فشاند از لبش دُری
🖊#محسن_داداش_پور_باکر
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3378
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
پژوهش اِدمُلّاوَند
🗞ماجرای شعر #شهریار و خواب مرحوم آیت الله مرعشی نجفی
📌مرحوم آیت الله مرعشی نجفی، درباره داستان سروده شدن #شعر علیای همای رحمت چنین تعریف کرده است:
🔻شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیا خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب دیدم در زاویه مسجد کوفه نشستهام و امیر مؤمنان علی علیه السلام با جمعی در آنجا حضور دارند. حضرت فرمودند:
شاعران اهل بیت را بیاورید. چند تن از شعراء عرب را آوردند. فرمودند: شعرای فارسی زبان را نیز بیاورید. آنگاه #محتشم و چند تن از شعراء فارسی زبان آمدند. فرمودند: شهریار را بیاورید. شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان! و شهریار خواند.
🔺آیت الله مرعشی در ادامه فرموند: وقتی شعر شهریار تمام شد، از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست؟ گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی میکند. گفتم: از جانب من او را دعوت کنید که در قم به نزد من بیاید. چند روز بعد شهریار آمد، دیدم دقیقاً همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر علیه السلام دیدهام.
🔸از او پرسیدم: این شعر «#علی ای همای رحمت» را کی ساختهای؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساختهام؟ چون من نه این شعر را به کسی دادهام و نه درباره آن با کسی صحبت کردهام.
🔹آیت الله مرعشی در پاسخ شهریار فرمود: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیر المؤمنین علیه السلام تشریف دارند. حضرت، شاعران اهل بیت علیهم السلام را احضار فرمودند. ابتدا شاعران عرب آمدند. سپس فرمودند: شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آنگاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری را که مطلع آن را بیاد دارم، خواندید.
شهریار فوقالعاده منقلب میشود و میگوید: من فلان شب این شعر را ساختهام و همان طور که قبلاً عرض کردم، تاکنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار ندادهام.
آیت الله مرعشی نجفی فرمود: وقتی شهریار، تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده بود، من آن خواب را دیده بودم.
📅 ۲۷ شهریور روز شعر و ادب فارسی و روز بزرگداشت سید محمد حسین طباطبایی تبریزی (شهریار)
🗓#انقلاب_۱۹۷۹ |
✍#نوشتهجاتِیوسف_زارعپور
🇮🇷#یارحمة_ًللعلمین
#ألـلَّـھُـمَــ_عجِّـلْ_لِوَلـیِـک_ألْـفَـرَج
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_سیده_میر_مریم
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🌒امروز؛ نخستین #ماهگرفتگی سال ۱۴۰۳ در ایران
🔺بامداد چهارشنبه، نخستین ماهگرفتگی قابل مشاهده سال در ایران رخ میدهد.
🔺این ماهگرفتگی جزئی، که تنها بخش کوچکی از ماه را در سایه زمین قرار میدهد، به دلیل نزدیکی به طلوع خورشید، فرصت محدودی برای مشاهده خواهد داشت.
👇👇
⏰زمان ورود ماه به سایه زمین ساعت ۵:۴۳ بامداد، اوج گرفتگی در ساعت ۶:۱۴ بامداد و پایان آن ساعت ۶:۴۶ بامداد به وقت ایران است.
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_سیده_میر_مریم
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
May 11
پژوهش اِدمُلّاوَند
📜#نفرین ها در مازندران :
#مازنی
🔘ارمون به دل بوی =
آرزو به دل شوی
🔘الما دکت =
متورم شده – آماسیده.
به مرض باد مبتلا شوی و درمان نگردی
🔘الاهی ته زبون لال بَوّه =
الهی زبانت لال بشود.
🔘الاهی ته شم کئو بَوّه =
الهی نهالت کبود شود، الهی رخسارت کبود شود، الهی که رنگت به کبودی و ناخوشی بگراید.
🔘الاهی ته نَش در بوره =
الهی بمیری - الهی نعش ات را از اینجا ببرند.
🔘الاهی درد بی درمون بَیری =
الهی به درد بی درمان دچار شوی.
🔘الاهی مه روز دَکفی =
الهی به روز من دچار شوی، الهی به درد من دچار شوی.
🔘الاهی هر چی بتجی نَرسی =
الهی هر چی بدوی به مرادت نرسی، هرگز به مقصودت نرسی.
🔘بِن بکت =
از بیخ و بن نابود شده - ریشه بر افتاده، ریشه ات بسوزد.
🔘بی خون بَهی =
بدون خون شوی، خون تنت خشک شود و به مرگ بیانجامد.
این نفرین بیشتر در مورد اشیاء و حیوانات بکار می رود.
🔘بی صاحب بَوّی =
بی صاحب شوی
🔘بی مار بَوّی =
بی مادر شوی
🔘پی ير بَمرد =
پدر مُرده
🔘پی ير بسوت =
پدرسوخته، پدرت بسوزد.
🔘پَر پَر بزنی =
چون مرغ سر بریده، بال بال بزنی.
🔘تخته سر بشست =
روی تخته غسّالخانه شسته شوی.
🔘ته تن خاک تن نَیره =
آن چنان شوی که حتی در زیر خاک هم جايی نداشته باشی.
🔘تِره دِب بزنه =
دیو به تو آسیب برساند.
🔘تِه تن جه در بَزنه =
هر چه خوردی، به صورت دُمل از بدنت بیرون بزند.
🔘تیل به ته سر =
خاک بر سرت
🔘ته وِنی جه در بزنه =
از دماغت بزنه بیرون
🔘خنازیل بزه =
مبتلا به بیماری خنازیر شده.
🔘ته مَرگِه خَور بیه =
خبر مرگت بیاید.
🔘زَنمار بَمِرد =
مادر زن مُرده
🔘ته دل پاره باوه =
نوعی نفرین
🔘آخر بهی =
به آخر رسیده، به مرگ نزدیک شده.
🔘آزار بهیت =
آزار گرفته، نوعی باد، به آزار و رنج و درد لاعلاج مبتلا شده
🔘آزار دکت =
آزار گرفته، گرفتار شده.
(نفرین جهت پرندگان خانگی) سوگندها
✍#گرداورنده: بانو رضاپور
🔘ته چلیک رو بسوزه: [این نفرین فقط در روستای ادملا بندپی شهرت دارد]
روح طفل نوزادت [زنده یا مرده] در عذاب باشه
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3384
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#شهدا
📄حزبالله از شهادت ۷ نفر از رزمندگان خود خبر داد
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_سیده_میر_مریم
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📚معرفی #کتاب
📘#کاروانسرای_گَدوک :
تاریخ، معماری و باستانشناسی»
✍نگارش:
محمّد کشاورز دیوکلایی و مهدی خلیلی
📑نشر درنگستان
📖۱۷۱ صفحه
📌عرضه در:
شهر کتاب: قائمشهر، خیابان ساری (کارگر)، پاساژ هیراد سنتر، طبقۀ پایین
کتابفروشی محمّدی: قائمشهر، ابتدای خیابان تهران (صالحی مازندرانی)، جنب پاساژ رضایی و ایستگاه تاکسی.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
4_6003732713457062721.mp3
3.82M
📝#پژوهشگر
🖊#نویسنده
📘#کتاب_کاروانسرای_گدوک
📼 فایل صوتی استاد احمد باوند سوادکوهی - مدیر بنیاد پژوهشهای فرهنگ و تاریخ #سوادکوه - در مورد کتاب "کاروانسرای گدوک" که در رادیو پیام مازندران پخش شده است.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📕#کتاب_گویش_فیروزکوه (روستای لزور)
✍#نویسنده: #اصغر_اسفندیار
📌موضوع : فارسی - گویش ها , زبان شناسی (فیروزكوهی)
⚙ناشر : تاویل
🌍محل نشر : تهران
📄قطع : وزیری
🔎نوع کتاب : تالیف
📍زبان اصلی : فارسی
🟡قیمت : ۴۰۰۰۰
📌نوع جلد : شومیز
💠قطع : وزیری
🖨تیراژ : ۱۰۰۰
📖تعداد صفحات : ۲۰۰
🗓تاریخ نشر : ۱۳۸۶/۰۴/۰۹
🗞رده دیویی : ۰۴۱۱۹
📊شابک : 978-964-8164-15-2
✍, "در این كتاب گویش #لزوری، از گویشهای مازندرانی (طبری)، بررسی میشود كه جزء دسته زبانهای شمال ایران محسوب میشود.
👤نگارنده در فصل نخست اطلاعاتی كلی دربارهی شهرستان #فیروزكوه و روستای لزور به دست میدهد و در فصل دوم به بررسی آواشناختی و واجشناختی میپردازد.
👈فصلهای سوم و چهارم و پنجم به ترتیب به ساخت واژه (صرف)، نحو (ساخت جمله) و نتیجهگیری اختصاص دارد.
👈بخش ملحقات نیز شامل تعدادی جمله، #ضربالمثل و فهرست افعال ساده و مشتق و #واژگان این گویش است كه قسمت بیشتر كتاب را به خود اختصاص داده است.
📝در فهرست واژگان سعی شده در هرجا لازم بوده واژكهای سازندهی كلمات نشان داده شوند.
📝نویسنده بیان میكند كه بررسی این گویش بر مبنای نظریهی ساختگرایی انجام شده است.
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3385
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
⭕️ #زیبایی_بندپی
#چشمه #معدنی #آب #بندپی
🟦چشمه ها و آب های معدنی بندپی
🔹آب گرم اَزرو: روستای آری
🔹کهو اولی: روستای دِیا منطقه ریزِن
🔹آب معدنی خِلّن: جنگلی راه گلیران
🔹اب معدنی سنگ تاب: بندپی شرقی
🔹آب معدنی موزی یک: بندپی شرقی
🔸آب معدنی زریجاچشمه ادملا: سردو گرم
🔵چشمه آننون تنگه: سرچشمه سجرو
🔹چشمه اسبه حسن دمی لرز (دمی نرز)
🔹اشکار چشمه (هرسّه کایی او): دِیا
🔹چشمهانجیل سو: مسیر کلارو
🔹پری چشمه گنیوسر
🔹چشمه پکار: جنگل پکار=کلارو
🔹چشمه تقیِ نو: دوزاغبِن
🔹دِچشمه: کمرپشت
🔹سه چشمه زرین دشت: کلارو
🔹چشمه سرین بن: حوالی قله سیاپل
🔹چشمه سنگ بنِ دمی لرز
🔹چشمه فتین: جنگل فتین=کلارو
🔹چشمه کرک چال
🔹چشمه کهولو: دِیا
🔹چشمه های کیمون
🔹چشمه گرم او: جنگل کاشم سی
🔹چشمه لته زه: سرچشمه کلارو
🔹چشمه وَسّه وِشا: سرچشمه کلارو
🔹چشمه وَسّه وِشا:مسیر کیون به سرجیکلا
🔹قِرِق چشمه: کرکنار
🔹کرکنار چشمه: کرکنار بندپی غربی
🔹اِفرا چشمه: کرکنار
🔹کِنار چشمه: کرکنار
🔹روآر چشمه: کرکنار
🔹سکینه چشمه: کرکنار
🔹فرنگیس چشمه: کرکنار
🔹اِنونک چشمه: کرکنار
🔹چشمه استاد مصطفی: پایین گنجکلا
🔹چرچری چشمه: پایین گنجکلا
🔹آقاچشمه: پایین گنجکلا
🔹چشمه حوریه نسا: پایین گنجکلا
🔹چشمه خاله جانی: پایین گنجکلا
🔹گت آقاچشمه: پایین گنجکلا
🔹کاظم چشمه: پایین گنجکلا
🔹سیو چشمه: پایین گنجکلا
🔹چشمه یونس:پایین گنجکلا
🔹چشمه دِماغه: لمسوکلا بندپی شرقی
🔹آقاچشمه: لمسوکلا...
🔹سیوچشمه: لمسوکلا...
🔹کیجاچشمه: لمسوکلا...
🔹مارجان چشمه: لمسوکلا...
🔹چشمه زَرچال او: لمسوکلا...
🔹غازی چشمه:لمسوکلا...
🔹پِه سرچشمه: لمسوکلا...
🔷تَلی چشمه[پری چشمه]: لمسوکلا...
🔸چشمه سلیمه: ادملا
🔸چشمه نَنوک: ادملا
🔸چشمه جورسره: ادملا
🔸چشمه زری جا: ادملا
🔸چشمه نادر: وِلّیم ادملا
🔸چشمه رحیم: ادملا
🔸چشمه داداش: ادملا
🔸چشمه پای آقاجان: ادملا
🔸چشمه سدسر: هندوری ادملا
🔸چشمه گرشاسب: ادملا
🔸چشمه چلیک: ادملا
🔸چشمه گِلفا: ادملا
🔸آقاچشمه: ادملا
🔸کهوچشمه: ادملا
🔸چشمه بیلاخ: ادملا
🔸چشمه سرخه: ادملا
🔸نرگیس چشمه: شاهکلا ادملا
#آوات_قلم
🖊پژوهش و تحقیق:
#محسن_داداش_پور_باکر ۱۴۰۳/۰۲/۲۵
✍ادامه دارد...
💥#پژوهش_ادملاوند
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
💌لطفا نام چشمه های محل زندگی تان را برای ما ارسال کنید.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─