eitaa logo
امام حسین ع
17هزار دنبال‌کننده
389 عکس
1.9هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
‌. برای کشتن من اخم هم کنی کافیست و قطره ای تو از اشکم که کم کنی کافیست برای اینکه به سر حد دلخوشی برسم همین که قلب مرا صحن غم کنی کافیست اگر قرار بر این شد که عزتم بدهی مرا به زیر علم هات خم کنی کافیست برای این که بهشت خدا عیان گردد شبی به روضه ی خود دعوتم کنی کافیست ملال نیست اگر کربلا نمی بری ام همین که یاد گدا در حرم کنی کافیست برای کشتن یک شاعری که آیینی است حواله های خودت را که کم کنی کافیست . ...................... با اینکه خسته میشوم و گاه کم حواس اشکم هنوز هست...حبیبم تو را سپاس در حسرت زیارت تو رفت عمر من روزم به گریه طی شد و شبهام التماس یکشب در این لباس عزایت مرا بخر شاید به چشم مادرت آیم در این لباس ما را نمیبری به حرم؟؟ قهر کرده ای؟ بگذر از این گدای بدِ قدرناشناس روزم شبیه زلف سیاهت چه درهم است زینب تمام راه به لب داشت این قیاس □ شاعر .
. اصلا خبر داری چه آمد بر سر من؟ بازیچه ی شمر و سنان شد معجر من تو جان من بودی و بعد از رفتن تو جانی  نمانده بی گمان در پیکر من بر نیزه ها رفتی مقام تو رفیع است پایین بیا، یک لحظه بنشین در بر من الگوی دختر می شود بابا مگر نه؟ مثل سرت بابا شکسته شد سر من دستم به پهلو دست دیگر روی بازو این درد ها ارثیه شد از مادر من هر لحظه می خوانم تو را: بابایِ خوبم ای کاش می گفتی تو هم: جان!دختر من . غیر از بیابان ها دگر جایی ندارم آن قدر سیلی خورده ام نایی ندارم باید بیایند و تو را اینجا ببینند آن ها که می گفتند بابایی ندارم در بین صحرا می کشیدم زجر و حالا می خواهم از جا پا شوم پایی ندارم مانند هجده سالگی مادر تو سرو کمانم قد و بالایی ندارم با چشم دل روی تو را باید ببینم من تازگی چشمان بینایی ندارم این روزها گیسوی زیبایی نداری این روز ها گیسوی زیبایی ندارم تنها یک امشب را شدی مهمانم اما شرمنده اسباب پذیرایی ندارم . سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم سراغ سرت را من از آسمان و سراغ تنت از بیابان بگیرم تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم... قرار من و تو شبی در خرابه پیِ گنج را کنج ویران بگیرم... هلا! می‌روم تا که منزل به منزل برای تو از عشق پیمان بگیرم ...................... . ای مصطفی را محرم اسرار ای مرتضی را یاور و غم‌خوار سلمان مِنّایِ اهل‌البیت، آقایم غریب است غم از روی دوش علی بردار سلمان پشت علی خالی شده یاری ندارد خیری ندیده از همین انصار سلمان در این سه ماهه صورتم بسکه کبود است دائم گرفتم از علی رخسار سلمان اصلا خبر داری چه آمد بر سر من؟ خوردم زمین بین در و دیوار سلمان چشمم سیاهی می‌رود هم روز هم شب انگار در چشمم نشسته خار سلمان سویی ندارد چشمم از ضرب کشیده می‌بینم حتی چهره‌ات را تار سلمان از تو چه پنهان، نیمه شب‌ها چند وقتی‌است از درد پهلو می‌شوم بیدار سلمان با زخم بستر خو گرفتم گرچه، اما کشته مرا این زخمِ بد رفتار سلمان وقتی که سر وا می‌کند زخمی که دارم پیراهن من می‌شود گلدار سلمان با اینکه هجده سال از عمرم گذشته افتاده دست و بازویم از کار سلمان چون پوستی بر استخوانی مانده از من حالم شده این روزها غم‌بار سلمان در خانه‌ام هم از در و دیوار خوردم هم از مغیره هم نوکِ مسمار سلمان وقتی که در، روی تنم افتاد، چرخید دور سر من گنبد دواّر سلمان آن لحظه‌ای که پشت در آتش گرفتم شد آسمان‌ها بر سرم آوار سلمان دیگر امید زنده ماندن هم ندارم از این مدینه گشته‌ام بیزار سلمان تا چشم‌هایم می‌شود بسته، دوباره کابوس کوچه می‌شود تکرار سلمان این روزهای آخری از بین بستر پا می‌شوم با زحمت بسیار سلمان ✍ .
‍ . تموم امیدم همین اشکمه نگو که میخوای ناامیدم کنی شبیه‌غلام‌سیاهت‌منم سیاه اومدم روسفیدم کنی بهشتی که از تو نداره نشون برام از جهنم ، جهنم تره جهنم به یاد تو آسایش و بهشت بی تو واسم عذاب آوره با هر قطره اشکی که ریختم برات یه دریا گناهم می ریزه حسین میام تکیه تا تکیه گاهم بشی بی تو تکیه گاهم می ریزه حسین اگه گوشه چشمی نگاهم کنی بدی هام به خوبی مبدل میشه معطل نمیشه قیامت کسی که پشت ضریحت معطل میشه تو چشماتو بستی رو دنیایِ پست نشد بسته باشه رو دنیا چِشَم تو از اولش اون که میخوام بودی نشد آخرش اون که میخوای بشم شنیدی میگن دل مهمه نه تن خودم اینجا اما دلم کربلاست توی روضه هات اومدم فهمیدم: چراغ هدایت ، چراغ عزاست خودت که میدونی همه زندگیم پای روضه های سرت سر شده به کارم نمیاد سرم وقتی که عزیزی شبیه تو بی سر شده .👇
. یک مشت خرافات شده باور تو لعنت به تو و خلیفه ی کافر تو از اینکه که چه کس بوده برای تو پدر گرگیج ببین گیج شده مادر تو .
. این شام سیاه ما سحر می گردد می آیی و گوش کفر کر می گردد بی روی تو سال نو ندارد دنیا هی سال به سال کهنه تر می گردد .
. عبدی مثل او دلبرده از معبود نیست هیچ شاهی با گدا آنطور که او بود نیست هر کجا رفتم به چشمم شد حسینیه عیان سرزمین شاه من در کربلا محدود نیست جز امام ما شدن نیت نبود از خلق او جز  غلام او شدن از خلق ما مقصود نیست در مسیر عشق بی بال و پری باشد کمال این سخن جز آن چه فطرس بر جهان فرمود نیست از همین که می خرد بی ارزشی را مثل من می شود فهمید این آقا به فکر سود نیست گر به غیر از مرگ رخصت نیست ما را دیدنش در همین لحظه بگیرد جان ما را زود نیست* نیت از اشکم فقط مرهم شدن بر زخم اوست نوکرش هر قدر بد باشد ثواب آلود نیست تشنه لب جان داده و این گونه گفته با فرات لایق بوسیدن لب های دریا رود نیست بین مقتل خاتم خود را به دشمن می دهد وقت جان دادن کسی اینطور فکر جود نیست ✍ بس که شیرین است دیدار تو در پایان عمر مرگ در بدو تولد هم برایم زود نیست .
. عليه_السلام ‌ نه اینکه دست تقدیر و زمونه منو اینجا دعای مادر آورد نمک خوردم نمکدونُ شکستم گداتون دیگه شورش و در آورد تو هل من ناصرُ خوندی و باید با گریه بین روضه یاورت شم نمیام رو سفید شم پیش مردم میام هیات سیاهی لشکرت شم می دونم بدجوری از پا میفتم همین که دستم از دستت جداشه پاشو تو راه کج میذاره آقا کسی که با شما رو راس نباشه میخوام خاک قدم هاتو ببوسم اگه عمری نشستم بین راهت میگن جون واسه ی آدم عزیزه عزیزم جون من نذر نگاهت شنیده آب و روی شاه بستن اگه نوکر شبا می خوابه تشنه دلت میخواد چجوری قربونت شم؟ فقط لب تر کن ای ارباب تشنه مقاتل هم شهادت می دن اینو غریب تر از تو نیس بین اماما نمیاد حرف تازه رو زبونم دو خط روضه به یاد پیر غلاما اگر کشتن چرا آبت ندادن چرا زان در نایابت ندادن اگر کشتن چرا خاکت نکردن کفن بر جسم صد چاکت نکردن .
. وقتی که تن حسین بی سر شده بود دلشوره ی زینب دو برابر شده بود از خولی و شمر دیرتر می آمد افتادن و گریه کار خواهر شده بود تنها نه فقط رقیه، در ظهر عطش... از غصه ات آفتاب لاغر شده بود در ظهر دهم حرف سر و خنجر بود در عصر دهم صحبت معجر شده بود ابرو به هم آورد ابالفضل...چقدر با دیدن حرمله مکدر شده بود با خاطره ی خنده ی معصوم علی چشمان رباب روز و شب تر شده بود گیسوی سه ساله کوچه پس کوچه ی شهر بازیچه ی دختران کافر شده بود از غربت زین العابدین این بس که در شام ، یزید ، روی منبر شده بود .
. علیه‌السلام ✍ نه فقط حال ما پریشان است در عزایش رسول گریان است خشکسالی چشم مان کافیست وقت وقت نزول باران است می‌روم روضه بعد هر روضه رعیتی سوگوار سلطان است من نوکر سیاه تن کردم شاه عالم به خاک عریان است کوفه مهمان نواز خوبی نیست رسم این شهر قتل مهمان است .
. غیر از بیابان ها دگر جایی ندارم آن قدر سیلی خورده ام نایی ندارم باید بیایند و تو را اینجا ببینند آن ها که می گفتند بابایی ندارم در بین صحرا می کشیدم زجر و حالا می خواهم از جا پا شوم پایی ندارم با چشم دل روی تو را باید ببینم من تازگی چشمان بینایی ندارم این روزها گیسوی زیبایی نداری این روز ها گیسوی زیبایی ندارم تنها یک امشب را شدی مهمانم اما شرمنده اسباب پذیرایی ندارم ✍ .
. برای یادبود کودکان بی گناه غزه و پدرانی که، اگر مانده باشند، بقصد انتقام از رژیم کودک کش اسرائیل ، بسوی جهاد و شهادت خواهند شتافت علیه_السلام قرار شد برود کار بوتراب کند فرات را سر بدخواه خود خراب کند قرار شد برود با لب ترک خورده هزار حرمله را از خجالت آب کند امیدوار به این است مادر اصغر قرار نیست کسی طفل را جواب کند سه شعبه ای به دوراهی رسیده و باید میان کودک و باباش انتخاب کند چه انتخاب که با کشتن پسر ، بابا برای دادن جان خودش شتاب کند سه شعبه از گلوی او بزرگتر باشد کسی بیاید و این غصه را حساب کند نشسسته حرمله در صدر کاخ با لبخند بدا به حالش اگر شکوه ای رباب کند . ................... #پ.ن: نشانه‌ای دیگر از عشق و محبت مجاهدان فلسطینی نسبت به اهل بیت خط آخر دست‌نوشته‌ای که همراه رزمنده مقاومت غزه بوده: «به نام خدای خیبر آغاز می‌کنیم و با شمشیر ذوالفقار می‌زنیم.» .
. علیه السلام عرب باور نخواهد کرد ، عجم باور نخواهد کرد رسد بر گوش هر کس ، دست کم باور نخواهد کرد چنان که وصف رزمت در خیال او نمی گنجد مصیبت های تان را هم قلم باور نخواهد کرد چرا بنویسم از آنچه برایت اتفاق افتاد منی که مطمئنم دفترم باور نخواهد کرد اگر گویم که با یک ضربه ی شمشیر افتادی جهان باور کند تیغ دو دم باور نخواهد کرد اگر گویم که دیگر کیسه ی خرما به دوشت نیست یتیم کوفه هم مثل کرم باور نخواهد کرد تو بودی آن زمانی که نبود از هیچ کس حرفی بدون شک نبودت را عدم باور نخواهد کرد چگونه خواهم از او در رثایت شعر بنویسد زمین افتادنت را محتشم باور نخواهد کرد تو را فرزند ملجم نه فراق فاطمه کشته است جز این را شیعه به اسمت قسم باور نخواهد کرد ✍ ۲۰ رمضان ۱۴۴۵ .
. مایی که گشته ایم پریشانش این چنین باید شویم خیره بر ایوانش این چنین بیرون زده است خوشه ی انگور از ضریح او رزق می دهد به فقیرانش این چنین ما قصد کرده ایم که خاک رهش شویم گر دست می بریم به دامانش این چنین باید هر آن چه هست به قربان او شود وقتی که گشت فاطمه قربانش این چنین راهی به غیر راه علی مستقیم نیست آری خدا نوشته به قرآنش این چنین غیر از شب ولادت او کعبه هیچ گاه پاره نبوده است گریبانش این چنین ✍ .
. حالا که هدف گلوی اصغر شده است چشمان خود سه شعبه هم تر شده است زیر لب خود کمان چنین می گوید بیچاره رباب تازه مادر شده است ✍ .
.‌ وقتی که تن حسین بی سر شده بود دلشوره ی زینب دو برابر شده بود از خولی و شمر دیرتر می آمد افتادن و گریه کار خواهر شده بود تنها نه فقط رقیه، در ظهر عطش... از غصه ات آفتاب لاغر شده بود در ظهر دهم حرف سر و خنجر بود در عصر دهم صحبت معجر شده بود ابرو به هم آورد ابالفضل...چقدر با دیدن حرمله مکدر شده بود با خاطره ی خنده ی معصوم علی چشمان رباب روز و شب تر شده بود گیسوی سه ساله کوچه پس کوچه ی شهر بازیچه ی دختران کافر شده بود از غربت زین العابدین این بس که در شام ، یزید ، روی منبر شده بود ✍ .
. نگو فردا میام . دیره بابایی رقیه بی تو می میره بابایی بخوامم بعد تو آروم بگیرم سنان آروم نمی گیره بابایی باید هم مثل قبلاً ها نبینه نگاهی که یه شب بابا نبینه ندیدیم از سنان چیزی به جز شر الهی خیر از دنیا نبینه منی که جز تو بابایی ندارم به جز آغوش تو جایی ندارم می دونم خسته ی راهی ، ببخشید چیزی واسه پذیرایی ندارم خوشی مون رفت تا بابایی رفتی نفهمیدم چرا تنهایی رفتی ندارم طاقت دوری ، از امشب منم باهات میام هر جایی رفتی .
Karami_Shahadat_Hazrat_Roghayeh_1402.mp3
2.95M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله جا مانده ام و بس که دویدم پی ناقه قدر همه قافله من آبله دارم ما پرده نشینان حرم را چه به بازار از دست اباالفضل عمویم گله دارم ◼️ سلام الله علیها 🎤 ناگفته ی بسیار از این غائله دارم از درد یتیمی دل بی حوصله دارم دیدند گل باغ توام نقشه کشیدند بر ساقه ی نیلوفری ام سلسله دارم دیشب سر سجاده ی زینب، نفسم رفت از مادر تو ارثیه در نافله دارم جا ماندم و از بس که دویدم پی ناقه قدر همه ی قافله من آبله دارم از نیمه شب گم شدنم تا دم آن طشت صد خاطره ی تلخ از این قافله دارم در شام فقط حرف اسیری و کنیزی ست! من با دو سه تا واژه پدر مسئله دارم ما پرده نشینان حرم را چه به بازار!؟ از دست اباالفضل عمویم گله دارم سلام_الله_علیها ............. . علیه_السلام حالا که هدف گلوی اصغر شده است چشمان خود سه شعبه هم تر شده است زیر لب خود کمان چنین می گوید بیچاره رباب تازه مادر شده است ✍ .
. بیابانی که خون بر قلب زینب شد همینجا بود همانجا که تن تو نامرتب شد همینجا بود تنت پامال سم چند مرکب شد همینجا بود اسیر مردمان نامؤدب شد همینجا بود همینجا بود افتادی و من هم با تو افتادم تو در گودال جان دادی و من صدبار جان دادم صدایت قطع شد بین حرم واویلتاه افتاد نگاهت قطع شد از ما به سمت ما نگاه افتاد سرت را میبرید و سمت ما لشکر به راه افتاد سرت با شمر بیرون رفت تن در قتلگاه افتاد تنور و دامن شمر و درخت و بر سنان رفتی مگر خواهر نداری روی دست این و آن رفتی به دنبال سرت غم بی قرین خوردم چهل منزل چه طعنه ها که از شمر لعین خوردم چهل منزل به پایت سنگها از آن و این خوردم چهل منزل تو از نیزه زمین خوردی زمین خوردم چهل منزل چهل منزل به هر سنگی که خوردی سنگ هی خوردم سرت را که بغل کردم ببوسم کعب نی خوردم الا یا ایهاالساقی ادرکاسا و ناولها شترها بی جهاز آمد فراوان گشت مشکلها بگویم دختران رفتند بی محرم به محملها چه ها بر ما گذشت آه ای برادر بین محفلها عزیزم روضه ها باز است دل را آب و آتش کرد فقط سربسته میگویم سکینه چند جا غش کرد تو را از من گرفتند و عزا کردند عیدم را بگویم چه کشیده ها که خوردم چه کشیدم را نمیدیدند اگر نامحرمان شمع چکیده‌م را نشان میدادمت یک لاخه از موی سفیدم را جوانی هام قربان سر تو که مقدس بود همان بزم شراب شام بهر پیری ام بس بود ✍ ................. دنیای بی تو نداره تعریفی دنیای بی تو رو اصلا نمیخوام روم نشد حتی به یک نفر بگم چی به روز ما آورده شهر شام کوچه بازار و دیدم ولی حسین دلم از بزم شراب شون پره اونی که خیزرون و زد به لبت قیامت چوب گناشو می خوره با چشام دیدم که پژمرده شدی زیر دست و پای شمر ، لاله ی من قرار این نبود که از پیشم بری رفیق پنجاه و چند ساله ی من کربلا کاری ازم بر نیومد تا که زخم بدن تو خوب بشه حالا گریه می کنیم من و رباب تا که زخمای تن تو خوب بشه بعد تو روی خوشی رو ندیدم بعد تو غم یه قدم عقب نرفت هیچکی مثل من تو سختی کشیدن راه صد ساله رو تو یه شب نرفت ✍ ............... علیها_سلام رفتنت مثل رفتن خورشید بعد تو سهم دخترت شامه توی تاریکی خرابه ی شهر روی ماهت چیزی که میخوامه حق داری حرف نمی زنی با من خسته ای تازه از سفر اومدی خیلی تحویل گرفتی دختر تو تا که گفتم بیا با سر اومدی اومدی و خرابه روشن شد تو برا ما همیشه نور بودی طوری که بوش میاد بابای گلم چن شبی مهمون تنور بودی . نمیشه خوب ببینمت آخه دشمنا نور چشمامو بردن خدا می دونه مردای شامی چی به روز سر تو آوردن همونی که گرفته پیرهن تو دوتا گوشواره ی منم برده میشه از اخم صورتت فهمید به رگ غیرت تو برخورده نکنه دیدی دستامو بستن نکنه دیدی ماجراها رو نگو که دیدی می زدن طعنه نگو که دیدی می زدن ما رو کاش منو می زدن همیشه ولی رو سر تو شراب نمی دیدم بلایی رو که اومده سرمون بابا حتی تو خواب نمی دیدم ✍ ‌
. به بیا اجازه بده میهمان تو باشم تمام آرزویم هست از آن تو باشم منی که بنجلم و کس پی خریدم نیست به چشم آیم اگر در دکان تو باشم حسینِ فاطمه از هر که جز تو سیرم تا فقط گرسنه ی یک لقمه نان تو باشم گناه های من آن قدْر بر زمینم زد پری نمانْد که در آسمان تو باشم جهان بدون حرم جای ماندن من نیست بیا نخواه ز جاماندگان تو باشم من خراب کجا ؟ زائرت کجا؟ بگذار زباله جمع کنِ آستان تو باشم زیارت حرمت کار انبیا باشد به کربلا ببرم در امان تو باشم ببین در اوج جوانی خود عزیز دلم چگونه پیر عزای جوان تو باشم ✍ .
. تقدیم به علی علیه السلام . چند شبی است از هوا بوی فراق می رسد آینه های اشک من کی به رواق می رسد؟ روز هزار جا رود خاطر ما ولی رفیق شب که شود مشام را بوی عراق می رسد غصه ی آب و نان کجا داشته نوکر علی نان غلامش از نجف داغ به داغ می رسد حال که قدر ارزنی میل به این جهان نداشت کار من و جهان من هم به طلاق می رسد عمرِ منِ سگِ علی می گذرد به این امید در حرمش شبی به من نوبت واق می رسد داروی صبر از کسی غیر علی نخواستم شاه نجف خودش به این طاقت طاق می رسد ✍ ‌.