eitaa logo
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
1.7هزار دنبال‌کننده
802 عکس
193 ویدیو
10 فایل
❞ فلسفه، علوم اجتماعی، شعر ❝ « یک نیمه من شعور افلاطون است یک نیمه دیگرم دل مجنون است» • گروه #شعر و هنر ما : https://eitaa.com/joinchat/1530200446C77195466fb 👥 ارتباط: @taha_mojahed https://virasty.com/Taha_mojahed
مشاهده در ایتا
دانلود
در اکثر ادوار تاریخی، روحانیت با یک چالش مواجه بود؛ آن چالش امروز هست، یک چالش دیگر هم وجود دارد. اشتغال و چالش اصلی روحانیت - که در ادوار مختلف، حوزه‌های علمیه و علمای ما با آن مواجه بودند - تبیین و تعلیم دین به معنای واسع کلمه بوده است؛ فقه‌اللَّه، فقه‌الدین. فقط فروع نیست؛ فقه اکبر، و است؛ چیزهایی است که با غور در مسائل عقلی باید آنها را به دست آورد و فهمید و با آنها را صیقل داد. میخواستند را فرابگیرند و آن را به مخاطبان خودشان تعلیم بدهند. تعلیم دین هم ابعادی دارد؛ یکی از ابعاد، رشد دادن فکر و عقل است - که «و یثیروا لهم دفائن العقول» - یکی دیگر از آن ابعاد، رفع شبهات است. شبهات همیشه بوده، اما نوع شبهات متفاوت بوده است. در دوره‌های مختلف، علمای بزرگ ما را ملاحظه کنید؛ یکی از مسؤولیتهای خودشان را این میدانستند که با مقابله کنند. مقابله هم یا به نحو پیشگیری است یا به نحو درمان. پیشگیری، بهتر از درمان است. این‌که کلام را تعلیم میدادند، را تعلیم میدادند و شخصیتی مثل علامه‌ی حلی - که عالیقدری است - هم در کلام کتاب دارد، هم در فلسفه کتاب دارد، به‌خاطر این بود که با باور کردن عقلیت مخاطبانِ خودشان بتوانند از ورود یا جایگیر شدن شبهه‌ها در ذهن پیشگیری کنند. مخاطب آنها - چه انسان معمولی یا طالب علم، یا شخص فرزانه و تحصیلکرده - در مقابل شبهه‌یی که به او میرسید یا دیگری به ذهن او وارد میکرد، درنمی‌ماند. کار دیگر هم این بود که شبهه را درمان کنند؛ اگر شبهه‌یی پیش میآمد، مجالس و بحث و پاسخ به سؤالات تشکیل دهند و بنویسند تا شبهه‌ها را برطرف کنند. برای این کار، فقه و فلسفه و و تفسیر و علوم مقدماتی میخواندند؛ از مطلع میشدند و بسیاری از علوم عصر خود را فرا میگرفتند تا بتوانند دین را کنند؛ «لقد منّ اللَّه علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ایاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب والحکمة». یکی هم است. تعلیم با تزکیه متفاوت است. اگرچه تعلیم چنانچه به شیوه‌ی صحیح و با درست انجام بگیرد، تزکیه را هم در خود دارد؛ اما تزکیه جریان مستقلی است. شما امروز با این چالش مواجه‌اید و مسأله‌ی شما مهمتر و دشوارتر است از مسأله‌ی یا مسأله‌ی یا مسائل علمای بزرگی که در طول تاریخ بوده‌اند؛ با آنها قابل مقایسه نیست ۱۳۸۳/۰۴/۱۵ __ @soha_humanism
▪ بايد اعتراف كنيم كه به صورت اصلى در مغز و روح ما موجود نيست، بلكه اين فكرْ اغلب در مغزهاى ما به صورت مسخ شده موجود است؛ ما توحيد مسخ شده است، ما نبوت مسخ شده است، و امامت ما مسخ شده است، اعتقاد به ما كم و بيش همين طور. ▪ تمام دستورهاى اصولى اسلام در فكر ما تغيير شكل داده. در دين # هست، هست، هست، هست. تمام اينها بدون استثناء به صورت مسخ شده در ذهن ما موجود است. ▪فكر دينى ما بايد اصلاح بشود. تفكر ما درباره دين غلط است غلط. به جرئت مى گويم از چهارتا مسئله فروع، آنهم در عبادات، چندتايى هم از معاملات، از اينها كه بگذريم ديگر فكر درستى ما درباره دين نداريم؛ نه در اين منبرها و در اين خطابه ها مى گوييم و نه در اين كتابها و روزنامه ها و مقاله ها مى نويسيم و نه فكر مى كنيم. ▪▪▪ منبع: ده گفتار/ ص۱۵۴ و ۱۵۷ @soha_olom_ensani
در اکثر ادوار تاریخی، روحانیت با یک چالش مواجه بود؛ آن چالش امروز هست، یک چالش دیگر هم وجود دارد. اشتغال و چالش اصلی روحانیت - که در ادوار مختلف، حوزه‌های علمیه و علمای ما با آن مواجه بودند - تبیین و تعلیم دین به معنای واسع کلمه بوده است؛ فقه‌اللَّه، فقه‌الدین. فقط فروع نیست؛ فقه اکبر، و است؛ چیزهایی است که با غور در مسائل عقلی باید آنها را به دست آورد و فهمید و با آنها را صیقل داد. میخواستند را فرابگیرند و آن را به مخاطبان خودشان تعلیم بدهند. تعلیم دین هم ابعادی دارد؛ یکی از ابعاد، رشد دادن فکر و عقل است - که «و یثیروا لهم دفائن العقول» - یکی دیگر از آن ابعاد، رفع شبهات است. شبهات همیشه بوده، اما نوع شبهات متفاوت بوده است. در دوره‌های مختلف، علمای بزرگ ما را ملاحظه کنید؛ یکی از مسؤولیتهای خودشان را این میدانستند که با مقابله کنند. مقابله هم یا به نحو پیشگیری است یا به نحو درمان. پیشگیری، بهتر از درمان است. این‌که کلام را تعلیم میدادند، را تعلیم میدادند و شخصیتی مثل علامه‌ی حلی - که عالیقدری است - هم در کلام کتاب دارد، هم در فلسفه کتاب دارد، به‌خاطر این بود که با باور کردن عقلیت مخاطبانِ خودشان بتوانند از ورود یا جایگیر شدن شبهه‌ها در ذهن پیشگیری کنند. مخاطب آنها - چه انسان معمولی یا طالب علم، یا شخص فرزانه و تحصیلکرده - در مقابل شبهه‌یی که به او میرسید یا دیگری به ذهن او وارد میکرد، درنمی‌ماند. کار دیگر هم این بود که شبهه را درمان کنند؛ اگر شبهه‌یی پیش میآمد، مجالس و بحث و پاسخ به سؤالات تشکیل دهند و بنویسند تا شبهه‌ها را برطرف کنند. برای این کار، فقه و فلسفه و و تفسیر و علوم مقدماتی میخواندند؛ از مطلع میشدند و بسیاری از علوم عصر خود را فرا میگرفتند تا بتوانند دین را کنند؛ «لقد منّ اللَّه علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ایاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب والحکمة». یکی هم است. تعلیم با تزکیه متفاوت است. اگرچه تعلیم چنانچه به شیوه‌ی صحیح و با درست انجام بگیرد، تزکیه را هم در خود دارد؛ اما تزکیه جریان مستقلی است. شما امروز با این چالش مواجه‌اید و مسأله‌ی شما مهمتر و دشوارتر است از مسأله‌ی یا مسأله‌ی یا مسائل علمای بزرگی که در طول تاریخ بوده‌اند؛ با آنها قابل مقایسه نیست ۱۳۸۳/۰۴/۱۵ __ @soha_olom_ensani
▪ بايد اعتراف كنيم كه به صورت اصلى در مغز و روح ما موجود نيست، بلكه اين فكرْ اغلب در مغزهاى ما به صورت مسخ شده موجود است؛ ما توحيد مسخ شده است، ما نبوت مسخ شده است، و امامت ما مسخ شده است، اعتقاد به ما كم و بيش همين طور. ▪ تمام دستورهاى اصولى اسلام در فكر ما تغيير شكل داده. در دين # هست، هست، هست، هست. تمام اينها بدون استثناء به صورت مسخ شده در ذهن ما موجود است. ▪فكر دينى ما بايد اصلاح بشود. تفكر ما درباره دين غلط است غلط. به جرئت مى گويم از چهارتا مسئله فروع، آنهم در عبادات، چندتايى هم از معاملات، از اينها كه بگذريم ديگر فكر درستى ما درباره دين نداريم؛ نه در اين منبرها و در اين خطابه ها مى گوييم و نه در اين كتابها و روزنامه ها و مقاله ها مى نويسيم و نه فكر مى كنيم. ▪▪▪ منبع: ده گفتار/ ص۱۵۴ و ۱۵۷ @soha_olom_ensani
▪ بايد اعتراف كنيم كه به صورت اصلى در مغز و روح ما موجود نيست، بلكه اين فكرْ اغلب در مغزهاى ما به صورت مسخ شده موجود است؛ ما توحيد مسخ شده است، ما نبوت مسخ شده است، و امامت ما مسخ شده است، اعتقاد به ما كم و بيش همين طور. ▪ تمام دستورهاى اصولى اسلام در فكر ما تغيير شكل داده. در دين # هست، هست، هست، هست. تمام اينها بدون استثناء به صورت مسخ شده در ذهن ما موجود است. ▪فكر دينى ما بايد اصلاح بشود. تفكر ما درباره دين غلط است غلط. به جرئت مى گويم از چهارتا مسئله فروع، آنهم در عبادات، چندتايى هم از معاملات، از اينها كه بگذريم ديگر فكر درستى ما درباره دين نداريم؛ نه در اين منبرها و در اين خطابه ها مى گوييم و نه در اين كتابها و روزنامه ها و مقاله ها مى نويسيم و نه فكر مى كنيم. ▪▪▪ منبع: ده گفتار/ ص۱۵۴ و ۱۵۷ @soha_olom_ensani
مگر در زمان ائمه فلسفه داشتیم که بگوییم تا حکمت نخوانیم نمیتوانیم آدم شویم؟ ◾ شاید با دیدن این مطلب برای خواننده گرامی سوال ایجاد گردد که مگر در زمان مولا امیرالمومنین علم فلسفه داشتیم که بگوییم اگر کسی فلسفه نخوانده باشد سلوک الی الله برای او ممکن نباشد؟ و من سوال میکنم کنون اگر کسی بگوید هرکس علم فقه بلد نباشد از شریعت اسلام بویی نبرده است مگر سخنش غلط است؟ گرچه در زمان اهل بیت علمی به اسم فقه نداشتیم و هنوز تدوین کتب فقهی مانند اکنون صورت نپذیرفته بود. پس همین اشکال راجع به احکام شرعیه نیز وارد است. ◾ آنچه در کلام ائمه یا در لسان قرآن به عنوان فقه آمده است نه معنی اصطلاحی آن بلکه معنی تفقه و اجتهاد در دین است. جواب این سوال این است که گرچه علم و کتاب فلسفی به معنی امروز هنوز تدوین نگشته بود اما مگر معارف موجود در حکمت متعالیه چیزی غیر از آیات و معارف ناب محمدی است؟ ◾ موضوع فلسفه ما همان آیه هو الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ‌ است و معارف آن چیزی غیر از حقیقت توحید نیست. فلسفه در صدد این است که به ما بگوید يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ و میخواهد بگوید چگونه است که هرچه خیر است از جانب خداست و هرچه بدی است از جانب بنده. ◾ گرچه اصطلاح و بیان فلسفی غیر از بیان آیات است اما معارف توحیدی یکی است و شما اگر به دیده انصاف بر آنچه فلاسفه با عمری ریاضت و غلامی در خانه اهل بیت به آن رسیده اند را بررسی نمایید خواهید دید هیچ حرفی نگفته اند مگر از قرآن گرفته باشند و با قرآن یکی باشد. پس در واقع پیرمغان ما امام خمینی که در کل عمر خود غیر از حکمت و غیر از واقعیت حرفی نزد درست گفته است که نمیشود انسان بدون معرفت توحیدی قدم در راه توحید بگذارد. ◾ مگر ممکن است انسان خود را سالک الهی بداند و هیچ اعتقادی بر فقر ذاتی یا توحید مطلقه نداشته باشد؟ خود حصول معارف فلسفی به آسانی بر کسی ممکن نیست و این خود ریاضتی است از ریاضات انسان. و نفسی که بتواند حقیقت این امر توحیدی را دریابد میتواند جامعه و دولتی اسلامی بسازد. مگر ممکن است عالمی که خود بویی از معرفت توحیدی نبرده و درکی از این اصرار غیبی نداشته بتواند مدلی توحیدی برای تحول اجتماعی بسازد ؟ _ ___ 💠 @ensani_islami | زندگی برای علوم انسانی
🔹- اسلام گستره فلسفه را چنان وسیع کرده است که هیچ موجود و مرتبه از مراتب عالم خارج از فلسفه نیست. 🔸_ اینکه بگویید فلسفه را منکرین خدا یا یونانی ها به وجود آورده اند بی انصافی نسبت به فلسفه است. ♦️- ویژگی خاص توحید باعث شده تا اسلام در همه شئون زندگی انسان بتواند نظر بدهد. 📝 ◾-منکرین فلسفه اسلامی فلسفه را چنين معرفى مى‏كنند: «فلسفه مجموعه‏اى از آراء و افكار گروهى از مردان يونانى و غير يونانى است كه در ميان آنها خداشناس و منكر خدا، ملحد و پرهيزگار، مؤمن و كافر، حقيقت جو و خطاگر يافت مى‏شوند. پس طرح مسائل فلسفى چيزى جز پيروى از دانشمندان معروف آنها و به كار بستن آراء و نظريات آنها نمى‏باشد». اگر فلسفه اين باشد كه اينها براى ما ترسيم مى‏كنند و حقيقت آن همان باشد كه اينها مى‏پندارند عدمش بهتر از وجود آن است و بر اشخاص ارزشمند است كه خود را با آن آلوده نسازند و بر دين است كه با قاطعيت تمام در برابر آن بايستد و از آن بيزارى بجويد، ولى خوش‏بختانه مطلب از اين قرار نيست و اين عقيده در مورد فلسفه صحيح نيست. اين عقيده تنها در برخى از رشته‏ها صادق است كه به آراء و عقايد دانشمندان اعتماد مى‏كنند و در مسائلى كه دليلى جز اتفاق آراء ندارد به استقراى عقايد دانشمندان مى‏پردازند و آن‏را ملاك و معيار قرار مى‏دهند اما در مورد فلسفه، حقيقت برعكس پندار اين گروه است، زيرا فلسفه به طورى كه يادآور شديم عبارت است از بحث و كاوش استدلالى از حقيقت اشياء، و هرگز به گفته اين و آن توجهى ندارد و حتى وحدت نظر و اتفاق آراء در فلسفه ارزش و اعتبارى ندارد. و هرگز نمى‏توان در شناخت واقعيت اشياء به سخنان اين و آن اعتماد كرد، و آراء و عقايد دانشمندان هرگز نمى‏تواند در اين مسائل، آرامش بخش و اطمينان آور باشد چه رسد به اين كه به صورت پناهگاه علمى درآيد. ما با قاطعيت تمام اعلام مى‏كنيم كه به حق داورى كرده‏ايم و شما مى‏توانيد مطالب ما را با تجزيه و تحليل عميق در معارف عاليه اسلام بيازماييد و صحت آن را دريابيد. ◾ -ما ترديدى نداريم در اين كه هر پژوهشگر با انصاف كه روش تحقيق را بداند و شيوه ورود و خروج را بشناسد چون به تحقيق معارف اسلامى بپردازد بدون درنگ اعتراف خواهد كرد كه اسلام دامنه بحث را در موجودات خارجى آن چنان توسعه داده كه هيچ موجودى را در جهان هستى فروگزار نكرده و نقطه ابهامى در ذات و صفات و افعال آنها باقى نگذاشته است كه از جمله آنها «انسان» است كه تمام شئون هستى آن را بيان كرده و آن را به جهان ماوراء طبيعت مربوط ساخته است. اسلام در اين بحث و تحليل مرزى را نمى‏شناسد و آن را از هر جهت گسترش داده، با حفظ حريم كبريايى به ساحت قدس ربوبى ارتباط مى‏دهد. اسلام معارف الهى را پايه و اساس اخلاق فاضله و صفات برجسته انسانى قرار داده و اخلاق فاضله را ريشه و اساس تشريع قرار داده است. اسلام صفات پسنديده را از صفات نكوهيده مشخص كرده، جامعه بشرى را به صفات پسنديده فرمان، و از صفات نكوهيده بيم داده است. آن گاه شالوده مسائل حقوقى و نظامات اجتماعى خود را كه تنظيم كننده برنامه زندگى و تأمين كننده خوشبختى واقعى است، بر اساس صفات برجسته انسانى استوار ساخته است. ◾-بدين ترتيب بر اساس تعاليم اسلام، «توحيد» يگانه اصل حاكم بر تمام شئون جهان هستى است، زيرا چنان كه قبلًا شرح داديم اسلام همه ابعاد زندگى و شئون جهان هستى را به جهان ماوراء طبيعت مربوط مى‏سازد. پژوهشگرى كه با دقت معارف اسلامى را بررسى كند به اين نتيجه مى‏رسد كه از نظر اسلام همه قضاياى علمى و عملى در حقيقت همان «توحيد» است كه به صورت‏هاى مختلفى در آمده به رنگ‏هاى قضاياى علمى و عملى جلوه‏گر شده‏اند و در مقام تحليل، تماماً به توحيد بر مى‏گرداند و در مقام تركيب، تفكيك‏ناپذير مى‏باشند. اين همان مطلبى است كه جلوتر ياد آور شديم و گفتيم كه فلسفه الهى را به اوج كمال ممكن رسانيده، زيرا اسلام مى‏خواهد حكم خدا را در تمام قضاياى علمى و عملى جهان جارى كند 📚 کتاب مجموعه رسائل، ج‏1، ص: 192 __ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ @ensani_islami
🔹- اسلام گستره فلسفه را چنان وسیع کرده است که هیچ موجود و مرتبه از مراتب عالم خارج از فلسفه نیست. 🔸_ اینکه بگویید فلسفه را منکرین خدا یا یونانی ها به وجود آورده اند بی انصافی نسبت به فلسفه است. ♦️- ویژگی خاص توحید باعث شده تا اسلام در همه شئون زندگی انسان بتواند نظر بدهد. 📝 ◾-منکرین فلسفه اسلامی فلسفه را چنين معرفى مى‏كنند: «فلسفه مجموعه‏اى از آراء و افكار گروهى از مردان يونانى و غير يونانى است كه در ميان آنها خداشناس و منكر خدا، ملحد و پرهيزگار، مؤمن و كافر، حقيقت جو و خطاگر يافت مى‏شوند. پس طرح مسائل فلسفى چيزى جز پيروى از دانشمندان معروف آنها و به كار بستن آراء و نظريات آنها نمى‏باشد». اگر فلسفه اين باشد كه اينها براى ما ترسيم مى‏كنند و حقيقت آن همان باشد كه اينها مى‏پندارند عدمش بهتر از وجود آن است و بر اشخاص ارزشمند است كه خود را با آن آلوده نسازند و بر دين است كه با قاطعيت تمام در برابر آن بايستد و از آن بيزارى بجويد، ولى خوش‏بختانه مطلب از اين قرار نيست و اين عقيده در مورد فلسفه صحيح نيست. اين عقيده تنها در برخى از رشته‏ها صادق است كه به آراء و عقايد دانشمندان اعتماد مى‏كنند و در مسائلى كه دليلى جز اتفاق آراء ندارد به استقراى عقايد دانشمندان مى‏پردازند و آن‏را ملاك و معيار قرار مى‏دهند اما در مورد فلسفه، حقيقت برعكس پندار اين گروه است، زيرا فلسفه به طورى كه يادآور شديم عبارت است از بحث و كاوش استدلالى از حقيقت اشياء، و هرگز به گفته اين و آن توجهى ندارد و حتى وحدت نظر و اتفاق آراء در فلسفه ارزش و اعتبارى ندارد. و هرگز نمى‏توان در شناخت واقعيت اشياء به سخنان اين و آن اعتماد كرد، و آراء و عقايد دانشمندان هرگز نمى‏تواند در اين مسائل، آرامش بخش و اطمينان آور باشد چه رسد به اين كه به صورت پناهگاه علمى درآيد. ما با قاطعيت تمام اعلام مى‏كنيم كه به حق داورى كرده‏ايم و شما مى‏توانيد مطالب ما را با تجزيه و تحليل عميق در معارف عاليه اسلام بيازماييد و صحت آن را دريابيد. ◾ -ما ترديدى نداريم در اين كه هر پژوهشگر با انصاف كه روش تحقيق را بداند و شيوه ورود و خروج را بشناسد چون به تحقيق معارف اسلامى بپردازد بدون درنگ اعتراف خواهد كرد كه اسلام دامنه بحث را در موجودات خارجى آن چنان توسعه داده كه هيچ موجودى را در جهان هستى فروگزار نكرده و نقطه ابهامى در ذات و صفات و افعال آنها باقى نگذاشته است كه از جمله آنها «انسان» است كه تمام شئون هستى آن را بيان كرده و آن را به جهان ماوراء طبيعت مربوط ساخته است. اسلام در اين بحث و تحليل مرزى را نمى‏شناسد و آن را از هر جهت گسترش داده، با حفظ حريم كبريايى به ساحت قدس ربوبى ارتباط مى‏دهد. اسلام معارف الهى را پايه و اساس اخلاق فاضله و صفات برجسته انسانى قرار داده و اخلاق فاضله را ريشه و اساس تشريع قرار داده است. اسلام صفات پسنديده را از صفات نكوهيده مشخص كرده، جامعه بشرى را به صفات پسنديده فرمان، و از صفات نكوهيده بيم داده است. آن گاه شالوده مسائل حقوقى و نظامات اجتماعى خود را كه تنظيم كننده برنامه زندگى و تأمين كننده خوشبختى واقعى است، بر اساس صفات برجسته انسانى استوار ساخته است. ◾-بدين ترتيب بر اساس تعاليم اسلام، «توحيد» يگانه اصل حاكم بر تمام شئون جهان هستى است، زيرا چنان كه قبلًا شرح داديم اسلام همه ابعاد زندگى و شئون جهان هستى را به جهان ماوراء طبيعت مربوط مى‏سازد. پژوهشگرى كه با دقت معارف اسلامى را بررسى كند به اين نتيجه مى‏رسد كه از نظر اسلام همه قضاياى علمى و عملى در حقيقت همان «توحيد» است كه به صورت‏هاى مختلفى در آمده به رنگ‏هاى قضاياى علمى و عملى جلوه‏گر شده‏اند و در مقام تحليل، تماماً به توحيد بر مى‏گرداند و در مقام تركيب، تفكيك‏ناپذير مى‏باشند. اين همان مطلبى است كه جلوتر ياد آور شديم و گفتيم كه فلسفه الهى را به اوج كمال ممكن رسانيده، زيرا اسلام مى‏خواهد حكم خدا را در تمام قضاياى علمى و عملى جهان جارى كند 📚 کتاب مجموعه رسائل، ج‏1، ص: 192 __ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef