eitaa logo
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
1.7هزار دنبال‌کننده
837 عکس
199 ویدیو
10 فایل
❞ فلسفه، علوم اجتماعی، شعر ❝ « یک نیمه من شعور افلاطون است یک نیمه دیگرم دل مجنون است» • گروه #شعر و هنر ما : https://eitaa.com/joinchat/1530200446C77195466fb 👥 ارتباط: @taha_mojahed https://virasty.com/Taha_mojahed
مشاهده در ایتا
دانلود
••• افراد جامعه‌اى كه در آن حكومت مى‌كند در ماوراى قانون آزادند، زيرا مقتضاى اين كه پس از تعديل خواست‌ها و رفتارها هم آدمى باز مجهز به شعور و اراده است، «آزادى» است؛ بدين جهت قوانين موجود، متعرض و نيست. در قوانين جارى دنياى حاضر، اين دو امر مهم، يعنى معارف الهى و اخلاق به صورتى در مى‌آيند كه قانون بخواهد يا همان‌گونه تصور مى‌شوند كه قانون، آنها را تصوير مى‌كند و نتيجه چنين وضعى اين است كه معارف الهى و اخلاق- به حكم آن كه تابع قانون‌اند- با قانون، مصالحه و توافق مى‌كنند و دير يا زود به‌صورت يك سلسله آداب و رسوم ظاهرى در مى‌آيند كه به هيچ‌وجه داراى نيستند. و باز به همين دليل است كه مى‌بينيم ، با بازى مى‌كند؛ يك روز عليه دين فرمان داده و دين را در فشار قرار مى‌دهد و روز ديگر به دين متمايل مى‌شود و در اعلاى كلمه آن مبالغه و پافشارى مى‌كند و زمانى هم «گُرده» خود را زير بار دين خلاص مى‌كند و آن را به حال خود مى‌گذارد! اين طريقه خالى از نقص نيست، زيرا هرچند قانون برعهده قدرتى است كه در فرد يا افرادى متمركز شده، ولى بالاخره خود اين ضمانت اجرايى، ضامن اجرايى ندارد! اگر روزى مركز و حكومت از حق روگردان شود و بر مردم‌ را به‌صورت سلطه شخص بر مردم درآورد و گردش قانون را دگرگون سازد، عاملى وجود ندارد كه چنين متخلف از قانون را مقهور سازد و به مجراى و داد برگرداند. بر نقص مذكور، نقص ديگرى نيز بايد اضافه كرد و آن اين است كه چه بسا نقض قانون بر مخفى مى‌ماند و يا از «حومه» قدرت او خارج مى‌شود. _ کتاب _ @howzeh_enghlab
▪وقتی که افراد میخواهند پیش خودشان تصویری از درست کنند، به ذهنشان و روزه و عبادت و ذکر و دعا می‌آید. ممکن است همه اینها در تقوا باشد، اما هیچکدام از آنها معنای تقوا نیست. ▪تقوا، یعنی خود بودن. تقوا، یعنی یک انسان بداند که چه کار میکند و هر خودش را با اراده و و تصمیم کند؛ مثل انسانی که بر یک اسب رهوار نشسته، دهانه اسب در دستش است و میداند کجا میخواهد برود. تقوا، این است. ▪آدمی که تقوا ندارد، حرکات و تصمیمها و آینده‌اش در اختیار خودش نیست. ممکن است کسی نداشته باشد، اما به همین معنایی که گفتم، تقوا داشته باشد - او بلاشک از خواهد گرفت و مؤمن خواهد شد. اما اگر تقوا نداشته باشد، احتمالاً در هم پایدار نیست. ۷۷/۰۲/۰۷ •••• _ @soha_humanism
در اکثر ادوار تاریخی، روحانیت با یک چالش مواجه بود؛ آن چالش امروز هست، یک چالش دیگر هم وجود دارد. اشتغال و چالش اصلی روحانیت - که در ادوار مختلف، حوزه‌های علمیه و علمای ما با آن مواجه بودند - تبیین و تعلیم دین به معنای واسع کلمه بوده است؛ فقه‌اللَّه، فقه‌الدین. فقط فروع نیست؛ فقه اکبر، و است؛ چیزهایی است که با غور در مسائل عقلی باید آنها را به دست آورد و فهمید و با آنها را صیقل داد. میخواستند را فرابگیرند و آن را به مخاطبان خودشان تعلیم بدهند. تعلیم دین هم ابعادی دارد؛ یکی از ابعاد، رشد دادن فکر و عقل است - که «و یثیروا لهم دفائن العقول» - یکی دیگر از آن ابعاد، رفع شبهات است. شبهات همیشه بوده، اما نوع شبهات متفاوت بوده است. در دوره‌های مختلف، علمای بزرگ ما را ملاحظه کنید؛ یکی از مسؤولیتهای خودشان را این میدانستند که با مقابله کنند. مقابله هم یا به نحو پیشگیری است یا به نحو درمان. پیشگیری، بهتر از درمان است. این‌که کلام را تعلیم میدادند، را تعلیم میدادند و شخصیتی مثل علامه‌ی حلی - که عالیقدری است - هم در کلام کتاب دارد، هم در فلسفه کتاب دارد، به‌خاطر این بود که با باور کردن عقلیت مخاطبانِ خودشان بتوانند از ورود یا جایگیر شدن شبهه‌ها در ذهن پیشگیری کنند. مخاطب آنها - چه انسان معمولی یا طالب علم، یا شخص فرزانه و تحصیلکرده - در مقابل شبهه‌یی که به او میرسید یا دیگری به ذهن او وارد میکرد، درنمی‌ماند. کار دیگر هم این بود که شبهه را درمان کنند؛ اگر شبهه‌یی پیش میآمد، مجالس و بحث و پاسخ به سؤالات تشکیل دهند و بنویسند تا شبهه‌ها را برطرف کنند. برای این کار، فقه و فلسفه و و تفسیر و علوم مقدماتی میخواندند؛ از مطلع میشدند و بسیاری از علوم عصر خود را فرا میگرفتند تا بتوانند دین را کنند؛ «لقد منّ اللَّه علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ایاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب والحکمة». یکی هم است. تعلیم با تزکیه متفاوت است. اگرچه تعلیم چنانچه به شیوه‌ی صحیح و با درست انجام بگیرد، تزکیه را هم در خود دارد؛ اما تزکیه جریان مستقلی است. شما امروز با این چالش مواجه‌اید و مسأله‌ی شما مهمتر و دشوارتر است از مسأله‌ی یا مسأله‌ی یا مسائل علمای بزرگی که در طول تاریخ بوده‌اند؛ با آنها قابل مقایسه نیست ۱۳۸۳/۰۴/۱۵ __ @soha_humanism
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
@soha_olom_ensani در فرهنگ غربی فرد متدین مانند یک شاعری است که تخیلات خود را میپرستد. 🔻🔻🔻🔻🔻
پيروان و معتقدان به با دين همانند يك فن و هنر ظريف معامله مي‌كنند و را همانند مي‌دانند كه با خودش خلوت مي‌كند و به خيال پردازى مي‌پردازد و گاهى ماه و خورشيد و مانند آنها را مخاطب خويش قرار مي‌دهد. همان طور كه نفى شاعر جايز نيست و او مي‌تواند هر چه مي‌خواهد، بگويد و منظره‌هاى زيبايى را خلق كند، در نظر آنها متدين نيز همين طور است؛ او براى هستى خالقى را تخيل مي‌كند كه غير است و آن گاه او را مخاطب خويش قرار مي‌دهد و در مقابلش سجده كرده و او را مي‌پرستد؛ اما اين كار او ركن اصلى زندگى نيست؛ بلكه اصل همان خوردن و نوشيدن و لذت‌هاى مادى هستند. در نظر آنها هر انسان مي‌تواند تخيلاتى داشته باشد و اين حقى است كه براى هر فردى وجود دارد و بايد به آن احترام گذاشت؛ ولى اين بدان معنا نيست كه اين تخيلات در زندگى اثرى جدّى داشته باشد. اين، يكى از بنيان‌هاى اساسى در فرهنگ غربى است كه گاهى صراحتاً و گاهى نيز با اشاره و كنايه آن را مطرح مي‌كنند و يا از لوازم سخنان ايشان است. در نزد اكثر غربى‌ها به ذوق و سليقه متدينان بر مي‌گردد و در خارج حقيقتى ندارد كه بخواهيم با دليل عقلى و و آن را اثبات كنيم. کتاب اندیشه های بنیادین اسلام @soha_olom_ensani
در اکثر ادوار تاریخی، روحانیت با یک چالش مواجه بود؛ آن چالش امروز هست، یک چالش دیگر هم وجود دارد. اشتغال و چالش اصلی روحانیت - که در ادوار مختلف، حوزه‌های علمیه و علمای ما با آن مواجه بودند - تبیین و تعلیم دین به معنای واسع کلمه بوده است؛ فقه‌اللَّه، فقه‌الدین. فقط فروع نیست؛ فقه اکبر، و است؛ چیزهایی است که با غور در مسائل عقلی باید آنها را به دست آورد و فهمید و با آنها را صیقل داد. میخواستند را فرابگیرند و آن را به مخاطبان خودشان تعلیم بدهند. تعلیم دین هم ابعادی دارد؛ یکی از ابعاد، رشد دادن فکر و عقل است - که «و یثیروا لهم دفائن العقول» - یکی دیگر از آن ابعاد، رفع شبهات است. شبهات همیشه بوده، اما نوع شبهات متفاوت بوده است. در دوره‌های مختلف، علمای بزرگ ما را ملاحظه کنید؛ یکی از مسؤولیتهای خودشان را این میدانستند که با مقابله کنند. مقابله هم یا به نحو پیشگیری است یا به نحو درمان. پیشگیری، بهتر از درمان است. این‌که کلام را تعلیم میدادند، را تعلیم میدادند و شخصیتی مثل علامه‌ی حلی - که عالیقدری است - هم در کلام کتاب دارد، هم در فلسفه کتاب دارد، به‌خاطر این بود که با باور کردن عقلیت مخاطبانِ خودشان بتوانند از ورود یا جایگیر شدن شبهه‌ها در ذهن پیشگیری کنند. مخاطب آنها - چه انسان معمولی یا طالب علم، یا شخص فرزانه و تحصیلکرده - در مقابل شبهه‌یی که به او میرسید یا دیگری به ذهن او وارد میکرد، درنمی‌ماند. کار دیگر هم این بود که شبهه را درمان کنند؛ اگر شبهه‌یی پیش میآمد، مجالس و بحث و پاسخ به سؤالات تشکیل دهند و بنویسند تا شبهه‌ها را برطرف کنند. برای این کار، فقه و فلسفه و و تفسیر و علوم مقدماتی میخواندند؛ از مطلع میشدند و بسیاری از علوم عصر خود را فرا میگرفتند تا بتوانند دین را کنند؛ «لقد منّ اللَّه علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ایاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب والحکمة». یکی هم است. تعلیم با تزکیه متفاوت است. اگرچه تعلیم چنانچه به شیوه‌ی صحیح و با درست انجام بگیرد، تزکیه را هم در خود دارد؛ اما تزکیه جریان مستقلی است. شما امروز با این چالش مواجه‌اید و مسأله‌ی شما مهمتر و دشوارتر است از مسأله‌ی یا مسأله‌ی یا مسائل علمای بزرگی که در طول تاریخ بوده‌اند؛ با آنها قابل مقایسه نیست ۱۳۸۳/۰۴/۱۵ __ @soha_olom_ensani
ما در طول تاریخ به فقه و دین با قالب حکومتی نگاه نکرده ایم...! این باید کار شود... ____ _ @soha_olom_ensani
🔷 چرا در علوم انسانی عقبیم ؟ ما خود را به مثابه فرهنگ و تمدن هنوز ناشناخته ایم و نه مبانی فکری غرب را تحلیل و بررسی کرده ایم. ◾علوم انسانی در رهگذر زمان در غرب تحولات پیچیده و شگرفی را پشت سرنهاده است تا خود را به جایگاه ویژه که اکنون بدان دست‌یافته، رسیده است. بی‌شک دست آورده‌ای علوم انسانی در غرب از ذخایر فرهنگ بشری ست که ما نیز به‌عنوان ایرانیان از جنبه تاریخی، در باروری آن سهمی داشته‌ایم. اکنون مدت‌ها‌ست نتوانسته‌ایم به‌طور شایسته در تعامل و گفتگو با این تمدن حضور جدی داشته باشیم. چراکه ما بیش از هر چیز از دو نکته غافلیم، نخست این‌که ما خود را به‌مثابه فرهنگ و تمدن نشناخته‌ایم و دوم این‌که تمدن جهان‌گستر غرب را در پایه‌ها و مبانی تحلیل نکرده‌ایم. ◾ازاین‌رو با ذهنیتی که می‌توان آن را گونه‌ای شرق‌شناسی وارونه گفت همواره کوشیده‌ایم مابه‌ ازایی از آن تمدن را در فرهنگ خود پیدا کنیم. لازمه‌ی این شناخت عمیق از علوم انسانی در غرب همانا شناخت چهار سنت عام در غرب یعنی، سنت ایتالیا، انگلیس، فرانسه و آلمان است که ما آنان را درمجموع غرب می‌گوییم. اگر از یک جنبه آنان وحدت دارند اما حامل کثرت نیز هستند. برای شناخت دقیق این تمدن که می‌توان گفت بر علوم انسانی استوار است، لازم است که در امر وحدت و کثرت آنان بازاندیشی، تحقیق و پژوهش انجام دهیم و از طریق شناخت دقیق آن بتوانیم ضمن اشراف به آن تحولات از چارچوب‌های نظری و مفهومی آنان بیرون آمده و به پدیده‌های فرهنگی- تاریخی خودمان نظاره کنیم و نگاه خودمان را داشته باشیم. ◾ اگر بتوانیم در پروژه‌های آتی این چهار گرایش را به‌طور مبسوط و جداگانه دنبال کنیم، شاید بتوانیم در منشأ فرهنگی- فکری خودمان در دوران ایران پیش از اسلام و ایران دوران اسلامی، موضوع ساختارهای علم و شرایط حصول علم و طبقه‌بندی و دسته‌بندی علوم را پیگیری کنیم تا اگر علوم نوینی وارد حوزه فرهنگ زبانی ما شود با بحث در مبانی جایگاه آن علوم را تعریف و بازتعریف کنیم. ◾شاید از این رهگذر انباشت علم در حوزه زبان فارسی صورت گیرد؛ و این امر ممکن نخواهد شد جز این‌که علم را موضوع علم قرار دهیم که البته این بحث از سنخ بحث فلسفی است. _ _ 💠 @ensani_islami |زندگی برای علوم انسانی