♦️انبیا و مرسلین اگر راجع به خواص خوراکی ها حرفی زده اند به خاطر جنبه طبی آن نبوده است! چرا که این کار در شان انبیا نیست.
📝 #امام_خمینی
@ensani_islami
🔸اگر گاهى انبيا و مرسلين آثار و خواص مطعومات را بيان فرمودهاند، نظرشان نظر طبى نبوده است، چنانكه اطبا نظر به آثار و خواص اغذيه مىكنند و آثار آنها را بيان مىنمايند و مرادشان بيان تأثير و خاصيت آنها در فربهى بدن و يا تقويت كبد و يا زيادى خون است؛ بلكه اين گونه آثار از نظر انبيا كنار بوده است، و نظر ايشان به همان جهت مواد اغذيه است كه موجب صفاى روحى و توجه به كمال و قبول فيض و كمالات مىباشد.
اگر پيامبرى در مورد آثار و خواص خربزه- مثلًا- سخنى فرموده و به آن ترغيب و تحريص نموده است، همان جنبه و خاصيتش را كه موجب لطافت روح و صفاى ذات و لطافت وجود است در نظر دارد.
و اگر طبيب خاصيت آن را بيان كرده و به آن ترغيب نمايد، نظر به چاق نمودن جسم و كلفت نمودن گردن انسان دارد و هر گز اطبا و حكماى طبيعى با عقولشان نمىتوانند بيشتر از اين آثار را بفهمند؛ آثار و خواص اشياء را از آن حيث كه دخالت در سعادت ذاتيه و صفاى وجود و ضياء ذوات دارند، فقط سلسله انبيا و مرسلين به تعليم الهى و غيبى مىدانند.
🔸ممكن است غذايى در مذاق و ذائقه نوع مردم، طعم و حظّ و لذت قابل اهميت نداشته باشد، بلكه خوش نيايد، اما خاصيت لطافت وجودى و قبول فيض و كمالات را بيشتر داشته باشد، و اى بسا اغذيهاى كه در ذائقه مردم، خوشطعم و گوارا باشد ولى مادهاش صلب و غير قابل براى كمالات و فيوضات باشد و كدورت و ظلمت وجودى و صلابت داشته باشد.
اگر در ابواب اطعمه و اشربه كتب فقهيه در لسان انبيا و ائمه هدى از برخى مواد غذايى انتقاد شده و طباع را از آنها تنفّر دادهاند و يا به بعضى تحريص و ترغيب نمودهاند و بعضى از مواد را تحريم فرمودهاند و بعضى را مستحب و مباح اعلام نمودهاند، نظرشان به تحريص بر خوردن و خدمت به بطن نيست؛ زيرا اين كار، شأن انبيا نمىباشد بلكه شأن طبّاخين است؛ زيرا آنها كه به نام خدمت به بشريت بشر و روحانيت انسان و صفاى ذوات و روحيات و تنوير قلوب و افكار خود را معرفى نمودهاند، مرام و منظور خود را تعقيب مىنمايند نه دعوت به دنيا و خوردن و نوشيدن، و در هر حكمى اصل منظور خود را در نظر دارند كه توده بشر را به عالم نور گسيل دهند و قلوب را به مبدأ عالم جلب نمايند و صفحه الهى وجود انسانى را صيقل و صاف و زلال نمايند، و در همان تحريص و ترغيب به اغذيه، استكمال وجود بشر و صفاى ذات افراد انسان را در نظر دارند.
تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره، ج3، ص: 336
____
#گستره_دین #طب_اسلامی #سبک_زندگی
__
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
📝 تقریبا کل اسلام را به صورت وارونه فهمیده ایم...
#شهید_مطهری
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
جلسه سوم نظامی~1.mp3
10.47M
▪️#پادکست_نظامی_گنجوی
▪️لیلی و مجنون
▫️قسمت سوم
[آن شیفته را به مه رسانند...]
خوانش و شرح: محمدرضا طاهری
.
.
.
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
📝 "بیایید دست از توحید ذهنی برداریم"
#طاها_مجاهد
- نگاه غالب ما در زندگی به مسئله لااله الا الله یک نگاه فانتزی دست نیافتنیِ مقیدِ است. وقتی به نماز می ایستیم، خدایی را پرستش میکنیم که در مقابل خود قرار داده ایم، این خدای مقابل پذیر که "صمدیتش" را خراب کرده ایم با توحید هم خوانی ندارد. نماز که تمام میشود مشی و حرکتمان باز بریده از توحید است. توحید را در ذکر و دوردست و ماورای ذهن مقدس کرده ایم. توحید دقیقا در تمام ساعات و متن و لحظات زندگی هست. توحید مگر نفی غیر نمیکرد؟ چگونه آن صندلی مقابل چشم ما، آن دوست دیرین ما، فرزند ما، غذای در دست ما دقیقا همین بدن ما غیر از دامنه توحید است؟
بیاید ببینیم چه کسی انتزاعی بحث میکند؟ چه بخواهید و چه نخواهید مملکت توحید جای برای خود نمایی موجودی غیر از خود نگذاشته است. دقیقا در آن لحظه و مکانی که شما حاضر هستید، باید توحید را دید. البته من و شما توحید را نبینیم و نفهمیم هم بودن عالم همین است. نمیخواهم بگویم هرکس که آدم خوبی شد و نگاهش به عالم الهی شد میتواند توحید را ببیند و توحید در نگاه او یافت میشود. نه توحید نحو بودن خارج از من و من تمام هستی است و یک مسئله در شناخت نیست!
- آب میتواند تر نکند؟ آتش میتواند نسوزاند؟ عالم نمیتواند خارج از توحید باشد. این دقیقا داعیه اعمیت فلسفه اسلامی است که لیوان در درست شما را، پندار و احساسات درونی تان و حتی سیر و سلوک غیر مادی شمارا با توحید نمایان میسازد.
- فلسفه دقیقا در نقطه ای ایستاده که میتواند همه علوم را در دل خود جای دهد چرا که هیچ علمی غیر از خود را باقی نمیگذارد و البته میگذارد. فلسفه در نقطه ای رخ نمایان میکند که داعیه اعم آن اجازه ظهور هیچ فلسفه دیگری بیرون از خودرا نمیدهد و زمین بازی را در دل خود برای همه فراهم میکند. فلسفه نه آن است که در ذهن باشد بلکه بودن خارجی واقعی مقابل و شامل خود ما است. چه عجیب که در زمانه ما میشود با احساسات علوم انسانی بافت و هر مسئله ای را توصیف کرد اما به بودن واقعی عالم که میرسد آن را در ذکر زیر زبان و خلوت سجاده خلاصه میکنیم...
#سبک_زندگی #علوم_انسانی
#فلسفه
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
#شعر_آخر_شب ☕
از زمزمه دلتنگيم، از همهمه بيزاريم
نه طاقت خاموش ، نه ميل سخن داريم
آوار پريشانیست، رو سوی چه بگريزيم؟
هنگامه حيرانیست، خود را به که بسپاريم؟
تشويش هزار «آيا»، وسواس هزار «اما»
کوريم و نمیبينيم، ورنه همه بيماريم
دوران شکوه باغ از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف خشکيده و بیباريم
دردا که هدر داديم آن ذات گرامی را
تيغيم و نمیبريم، ابريم و نمیباريم
ما خويش ندانستيم بيداريمان از خواب
گفتند که بيداريد؟ گفتيم که بيداريم
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
اميد رهايی نيست وقتی همه ديواريم
#حسین_منزوی
زندگی برای علوم انسانی
@ensani_islami
"تفاوت مقام حضرت ختمی مرتبت با امیرالمومنین"
📝 #امام_خمینی
🔸حضرت على عليه السلام گرچه به آن نحوى كه ممكن است وحدت حفظ شود و به آن نحوى كه ممكن است كثرات را هم ملاحظه نمايد، قلب و شرح صدر داشت و كشف حقايق و بسط حقايق را هم به آن قدر كه كشف و بسط ممكن مىباشد، فى حد ذاته داشت، اما بعد از آنكه اين معنى براى پيامبر حاصل شده، اگر حضرت على عليه السلام بخواهد كشفش بيشتر باشد، ممكن نيست. و چون كشف زيادتر ممكن نشد، بسط بيشتر هم ممكن نمىشود، لذا اگر او بخواهد همانها را كه براى پيامبر كشف شده بود و ايشان بسط داده، كشف كند و بسط دهد، غير آن چيز نمىشود بلكه خود آنها مىشود، چون صرف الشىء لا يتكرر. و اگر بخواهد كمتر از آن را بسط كند، اين ضلالت مىشود نه هدايت.
🔸پس در عين اينكه ملاك نبوت در حضرت امير عليه السلام هست و ملاك نبوت ختمى مرتبتى هم در او هست، ممكن نيست نبى باشد.
فرقى كه ايشان با پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دارد اين است كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم جلوتر اين مقام را پيدا كرده بود، و بالفرض اگر حضرت امير عليه السلام زماناً از او جلوتر بود و به مقامى كه بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به آن رسيد، قبل از او مىرسيد، او پيغمبر خاتم بود، منتها پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم زودتر به اين مقام رسيد و خاتم پيامبران شد.
🔹و الحاصل: مقام نبوت و امامت يك مقام تعارفى اعتبارى و منصب جعلى اعتبارى نيست كه مشورت كنند چه كسى نبى باشد و چه كسى ولى، بلكه حقيقت نبوت، كشف الحقايق و بسط الحقايق است، يعنى اگر كسى وحدت و كثرت را با هم بتواند حفظ كند، نبى است و از بين مردم هر كس كه اين طور شد، قهراً نبى خواهد بود و چيز ديگرى لازم نيست؛ و حقيقت نبوت اين است.
📚 تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره، ج3، ص: 352
_
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
♦️ عاطفه اجتماعی و نوع دوستی در میان مردم ما بیشتر به دلیل "خود پرستی" است و این نوع اظهار عواطف نوعی تظاهر و دروغ است.
#شهید_مطهری
🔸معروف در ميان ما اين است كه مىگوييم فرق ما شرقيها و بالاخص ايرانيها با غربيها به اين است كه ما اهل عاطفه هستيم و آنها اهل نظم و منطق، و حال آنكه اگر ما اهل عاطفه مىبوديم حداقل اين بود كه مرتبه دوم را حفظ مىكرديم، زيرا حداقل عاطفه اجتماعى اين است كه آزار شخص به ديگران نرسد و حال
آنكه تمام زندگى ما پر است از انواع آزارها به خاطر جلب منافع شخصى و بلكه دچار ساديسم مىباشيم و از نفس آزار ديگران لذت مىبريم و يك نوع خبث طينت داريم. حقيقت اين است كه آنچه در ميان ما هست چيز ديگرى است. در ميان ما افرادى احياناً پيدا مىشوند كه داراى عواطف عالى اجتماعى مىباشند و اهل فضل و ايثار مىباشند و اين شكاف بين افراد اجتماع ما هست كه بعضى اهل تجاوزند و بعضى اهل ايثار، برخلاف غربيها كه يكدست مىباشند و همه اهل عدل و متوسطند.
🔸ديگر آنكه عواطفى كه در ميان عموم ما هست يك نوع حالتى است كه نمىشود اسم آن را انسان دوستى گذاشت؛ عادتى است در ما كه بيش از آنكه در آن غيردوستى دخالت داشته باشد، خودپرستى دخالت دارد كه براى اينكه مثل اعراب جاهليت صلاى كرم داده باشيم در مواقعى مهمانيها و خرجها مىكنيم و لهذا در همان حال بر زيردستان از زن و نوكر ظلم مىكنيم.
🔹بعلاوه اينكه ما مردمى هستيم كه عادت كردهايم به يكديگر دروغ بگوييم و دروغ بشنويم. همان طورى كه از گفتن دروغ لذت مىبريم از شنيدن و ديدن دروغ و از تعارفهاى لفظى و عملى دروغين به يكديگر لذت مىبريم. عواطف ما يك نوع تظاهرات و تعارفات دروغينى است كه به آنها عادت كردهايم، نه اينكه حقيقتاً انسان دوستى و مهربانى و صفا و يكرنگى باشد. به اضافه همه اينها وضع غربيها نشان مىدهد كه همه افراد آنها هدف اجتماعى دارند و آن نظم و عواطف اجتماعى را به خاطر هدف اجتماعى در خود به وجود آورده و تكميل و تربيت كردهاند ولى از خصوصيات ما مردم، بى هدفى است و اگر هم فرضاً هدفى داشته باشيم هدف فردى است نه اجتماعى.
📚 يادداشتهاى استاد مطهرى، ج6، ص: 152
____
#اخلاق #اصلاح_دینی #نوع_دوستی
_
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
نه نغمه نی خواهم و نه طرف چمن
نه یار جوان نه باده صاف كهن
خواهم كه به خلوتكده ای از همه دور
"من باشم و من باشم و من باشم و من "
_
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
امیرالمومنین علی علیه السلام:
فمن وَصفَ اللَّهَ فقد قَرِنَه، ومن قَرِنَه فقد ثنّاه، و من ثناه فقد جَزّأه، و من جزّأه فقد جَهِله، و من جَهِله فقد أشار إليه، و من أشار اليه فقد حدّه، و من حدّه فقد عدّه؛
هركس او را به صفتى (زائد برذات) توصيف كند او را به چيزى مقرون داشته است، و هركس او را به چيزى مقرون سازد به دوگانگى او معتقد شده است، و هركس به دوگانگى او معتقد شود اجزايى براى او قائل شده است، و هر كس براى او اجزايى قائل شود او را نشناخته است، و هركس او را نشناسد به سوى او اشاره كرده است، و هركس به سوى او اشاره كند او را حد و مرزى قائل شده است، و هركس براى او حد و مرزى قائل شود او را قابل شمارش دانسته است.
. نهج البلاغه صبحى صالح، ص 39 و توحيد صدوق؛ ص 37 و 57
____
پ.ن؛ موجودی که نتوان بر آن علتی یافت چرا که غیر از خود چیزی ندارد. و نتوان معلولی داشت چرا که علت و معلول و دلیل همه اوست چگونه برهان بپذیرد؟ این معارف ناب را بی شک جز با لسان معارفی که در قالب فلسفه الهی برای ما به یادگار گذاشته اند نتوان معنی کرد.
____
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
امیرالمومنین علی علیه السلام: فمن وَصفَ اللَّهَ فقد قَرِنَه، ومن قَرِنَه فقد ثنّاه، و من ثناه فقد
از خطبههاى اميرمؤمنان على عليه السلام چنين آمده است:
دَليلُه آياتُهُ، و وجُودُه إثْباتُهُ وَ معرفتُهُ توحيدُه، وتوحيدُهُ تَميّزُهُ عَنْ خَلْقِه، وحُكْمُ الَتميْيز بَيْنونَةُ صِفَةٍ، لابَيْنُونَةُ عَزلَةٍ؛
آيات و نشانههاى قدرت، برهان قاطعى بر اثبات هستى خداست بلكه خود وجود او كه در همه چيز تجلى دارد گواه هستى خويش مىباشد. شناخت او همان توحيد و يگانه دانستن اوست و توحيد واقعى جدا دانستن او از مخلوقات است به اين معنا كه صفاتش را مغاير با صفات ما سوى بدانيم نه اينكه كنارهگيرى و جدايى جسمانى مقصود باشد.
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
از خطبههاى اميرمؤمنان على عليه السلام چنين آمده است: دَليلُه آياتُهُ، و وجُودُه إثْباتُهُ وَ معرفت
هُوَ فى الأشياءِ كُلّها غيرُ مُتَمازجٍ بها ولابائنٍ عَنْها؛
او در تمام اشياء است ولى با آنها آميخته نيست و در عين حال از اشياء نيز بيگانه نيست.
____
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
تربیت ما از بس غیر توحیدی شکل گرفته، هرچه نماز بخوانیم، هرچه روزه بگیریم باز فکر کردن به این معارف شبیه غیرممکن شده است. چرا که دین را با فکر نفهمیده ایم و اینک از فکر گریزانیم...
دانشگاه شریف مکتب ما #شاهچراغ است، که شهید پرور شد...
___
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ یعنی حرکت انقلاب ما آغازش از اوست و منتهایش هم به اوست. قوه این انقلاب با خون #شهید به فعلیت مطلق میرسد و سفره رنگین آن تا قیامت بر روی تاریخ انسانیت پهن خواهد شد!
شهدای #شاهچراغ فعلیت این حرکت را سرعت بخشیده اند...
در نفس این انقلاب عقلانیت آغشته به شور عرفانی است که اختیارش منجر به حرکت سمت کمال مطلق را رقم میزند و نظاره به ثبات آن از عالم تجرد چیزی جز خون سید الشهدا را نشان نمیدهد.
آری مبدا و منتهی حرکت این انقلاب توحیدی است و حشر امت ما در قیامت کبری یک حشر جمعی حسینی است.
_
#شاهچراغ
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
#شعر_آخر_شب ☕
در کوشش گریختن از دست خویشتن
چون برگ بیمزارم و چون باد بیوطن
پیروز رزم رستم و سهراب هر که هست
غیر از شکست نیست در این جنگ تنبهتن
خاموش از آن شدم که به جایی نمیرسد
فریادهایِ جنگلِ در حالِ سوختن
چون کودکی که بر لب ساحل دویده است
پیداست رد پای تو بر شعرهای من
بر دشت لاله برف نشستهست و دور نیست
رزوی که سر دوباره برآریم از کفن
.
#فاضل_نظری
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
خوب است اما برای همسایه!
برخی از این دوستان عزیز و یا نسبتاً عزیز و یا ناعزیزِ سیاسیِ خارج از کشور گویی راه خود را به کلی گم کردهاند و یا به موقعیت خود واقف نیستند!
آنها حتی با اصل خشونتپرهیزی نیز به جنگ و نزاع برخاستهاند! یعنی رسماً طرفدار اعمالِ خشونت شدهاند؟ اگر خشونت در نگاه آنان مشروع است، پس با کدام منطق، خشونت حکومتی را محکوم میکنند؟
آنها از راه دور، بیوقفه و خستگیناپذیر جوانان داخل ایران را به حضور در خیابان و درگیری با نیروهای امنیتی و انتظامی و نادیده گرفتنِ توصیههای مسالمت جویانه فرا میخوانند و این شیوه را تنها راه نجات ایران معرفی میکنند. نتیجۀ این کار روشن است: بازداشتهای گسترده، حبسهای طولانی، ضرب و جرح و احیاناً قتل.
در واقع آنها به صراحت، جوانان ما را تشویق میکنند که خود را در معرض بازداشت و انواع ضرب و جرح و احیاناً قتل قرار دهند. فرض کنیم که اصلاً این کاری درست و تنها راه نجات ایران است. خب چرا خودشان این "وظیفۀ مقدس" را شخصاً به عهده نمیگیرند و با تشریففرماییشان به داخل کشور، به مصاف لباس شخصیها و دیگر نیروها در خیابان نمیروند؟
لابد خواهند گفت؛ اگر ما وارد کشور شویم، دستگیر و زندانی و چه بسا اعدام خواهیم شد؛ پس صلاح این است که خود را به مخاطره نیاندازیم و از همین راه دور زنان و جوانان کشور را تشویق به "جانفشانی" و از آنها حمایت کنیم! عجب! مرگ خوب است اما برای همسایه!
همین منطق در مورد آن دسته از فعالان داخلی هم که از یک طرف مردم را به اعتراض خیابانی تشویق میکنند و از طرف دیگر خودشان در خیابان آفتابی نمیشوند، صدق می کند!
اگر کسی کاری را در این دنیا صحیح و درست و مفید میداند، اخلاق و انصاف حکم میکند که ابتدا خودش در آن کار پیشگام شود نه آنکه خود به گوشۀ عافیت بخزد و بچههای مردم را بدان کار پرخطر ترغیب کند!
گاهی البته پیش میآید که افرادی داوطلبانه دست به کاری توأم با خطر میزنند و دیگرانی که قادر به انجام آن کار نیستند اما آن را می پسندند، به اعلام حمایت از آنان میپردازند. اعلام حمایت اما با ترغیب و تشویق به خطرپذیری دیگران زمین تا آسمان فرق دارد.
برخی از این فعالان خارج از کشور فقط از اعتراضها اعلام حمایت نمیکنند بلکه با تمام ابزارهای در خدمت خود معترضان را به ریسک پذیری فرا میخوانند چنانچه گویی هیچ مسئولیتی در مقابل خونهای به زمین ریخته شده ندارند! چقدر هم به این کار غیرمسئولانه و غیراخلاقی خود مفتخرند!
احمد زیدآبادی
#رصد
------------
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
📝 آیا راست است که زن وفا ندارد؟ پیمان محبت زن سست است؟ به عشق زن نباید اعتماد کرد؟.
#شهید_مطهری
این، هم راست است و هم دروغ. راست است اگر عشق از زن شروع شود. اگر زنی ابتدا عاشق مردی بشود و به او دل ببندد آتشش زود سرد میشود. به چنین عشقی نباید اعتماد کرد. اما دروغ است در صورتی که عشق آتشین زن به صورت عکس العملی از عشق صادقانه مردی و به عنوان پاسخگویی به عشق راستین پیدا شده باشد. اینچنین عشقی عملاً مستبعد است که فسخ بشود، مگر آنکه عشق مرد به سردی بگراید و البته در این صورت عشق زن تمام میشود. عشق فطری زن همین نوع از عشق است.
شهرت زن به بیوفایی در عشقهای نوع اول است و ستایشهایی که از وفاداری زن شده مربوط به عشقهای نوع دوم است. جامعه اگر بخواهد پیوندهای زناشویی استحکام پیدا کند، چارهای ندارد از اینکه از همان راهی برود که قرآن رفته است؛ یعنی قوانین فطرت را رعایت کند و از آن جمله نقش خاص هر یک از زن و مرد را در مسئله عشق در نظر بگیرد. قانون مهر هماهنگی با طبیعت است از این رو که نشانه و زمینه آن است که عشق از ناحیه مرد آغاز شده و زن پاسخگوی عشق اوست و مرد به احترام او هدیهای نثار او میکند. از این رو نباید قانون مهر- که یک ماده از یک اساسنامه کلی است و به دست طراح طبیعت تدوین شده- به نام تساوی حقوق زن و مرد ملغی گردد.
📚 استاد مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص194
____
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
📝 در دنیا به زحمت دانشمند و مخترعی میشود پیدا کرد که با خلق و خوی کاخ نشینی عالم و دانشمند شده باشند.
___
#عرفان_خمینی
----------
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
✍️ سید علی محمودی
📝 کانت، عقلانیت، روشنگری و ایران امروز
1️⃣ روشنگری چیست؟ مبانی روشنگری کداماند؟ چرا محدودیت شناخت بشری به تساهل و مدارا میانجامد؟ آزادی، عدالت و حقوق بشر چه جایگاهی در روشنگری دارند؟
2️⃣ در نگاه کانت، انقلاب، شورآفرین، انگیزنده و الهامبخش است، اما اصلاح شیوۀ تفکر از انقلاب برنمیآید.
انقلاب میتواند منشاء تحولات بسیار باشد، اما با فروریختن نظام کهن، حکومت جدید بر پایۀ«قانون اساسی» بنیان نهاده میشود.
قانون اساسی نوین، دارای ماهیت و ادبیات مدنی است، نه انقلابی؛ به این معنی که ترکیبی از گزارههای مدنی و انقلابی نیست. در غیر این صورت، با دو مشکل اساسی مواجه میشود: یکی، تناقض میان«رویکرد مدنی»- که از جنس حقوقی و قانونی است- ، با«رویکرد انقلابی»؛ دودیگر(و در نتیجه)، تضاد و تنازع در مقام اجرا و در میدان عمل.
3️⃣ در دوران روشنگریِ اروپا، فیلسوفان و دینشناسان به دلیل جانبداری از آزادی، از سوی خودکامگان به«بیبندوباری» متهم شدند. در ایرانِ دورۀ اصلاحات نیز، شاهد همین شیوۀ فرصتطلبانه و ویرانگر از سوی استبدادگران بودیم.
4️⃣ فیلسوفان و متألهان روشنگری، دینستیز نبودند. آنان به خدا و دین باور داشتند و از آن جانبداری میکردند، اما با کلیسای مسیحی به عنوان نهاد«استبداد دینی» در چالش و تعارض بودند. آنان به ارتباط بین«دین و سیاست» باورداشتند، اما معتقد به جدایی میان«نهاد دین و حکومت» بودند.
5️⃣ مقالۀ روشنگری کانت، دارای این پیام بود که انسان باید از«نابالغی» به درآید و به جای دنبالهروی از ارباب سیاست، ثروت و دین، خود از سرِ اختیار با بهرهجستن از خرد انسانی، سرنوشت خویش را رقم بزند.
6️⃣ «توسعه» دارای تعریف و شاخصهای علمیِ، کاربردی و محاسبه پذیراست و از اینرو، مفهوم و سازوکاری جهانشمول و پذیرفته شده از سوی سازمان ملل متحد است. در برابر،«رشد» فاقد تعریف علمیِ دقیق، کاربردی و محاسبهپذیر، در جهت تعیین میزان توسعهیافتگیِ کشورها است.
7️⃣ پرسش بنیادین ایناستکه ایران امروز چه نسبتی با روشنگری دارد؟ آیا انسان در ایران به مثابۀ «غایت ذاتی و فینفسه» پذیرفته شده است؟ آیا آزادی، عدالت و حقوق بشر در آن به سامان رسیده است؟ آیا تساهل و مدارا به شیوۀ تفکر، منش و رفتار حاکمان و شهروندان راه یافته است؟ آیا در ایران،«عقلانیت» به عنوان گرانیگاه روشنگری، مبنا و معیار تدوین قانون، سیاستگذاری عمومی، برنامهنویسی و اجرا در راستای توسعۀ متوازن و پایدار قرار گرفته است؟
.
#رصد
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
#شعر_آخر_شب ☕
من آن درسم که روز امتحانش را نمیدانی
همان آهنگ زیبا که زبانش را نمیدانی!
مرا، حل کرده ای پاسخ بدست آورده ای اما
از این ارقام طولانی یکانش را نمیدانی!
نمازی بود در شهری میانِ راهِ دلبستن
وضو داری ولی وقت اذانش را نمیدانی!
مرا چون عیدفطری دوست داری، مشکلت اینجاست
به این عیدی که دل بستی زمانش را نمیدانی
محبت کافه ای شیک و تماشایی ست در تهران
که وصفش را شنیدی و نشـانش را نمیدانی
به خاطر داشتی من را شبیه شعری از حافظ
که ترکیب درست واژگانش را نمیدانی
#سید_سعید_صاحب_علم
___
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
♦️روحانیت، سازمانی منتشر
📝 حسن محدثی گیلوایی
من تعبیر نهاد روحانیت را مناسب نمیبینم؛ چون وقتی از نهاد دین صحبت میکنیم، این نهاد متشکل از نیروها و کارگزاران و سازمانهایی است؛ لذا مناسب میبینم تا از اصطلاح "سازمان روحانیت" استفاده کنم.
تعریف سازمان روحانیت: در ابتدا باید به این موضوع پرداخت که سازمان روحانیت چهگونه سازمانی است؟ در برخی کشورها سازمان روحانیت از نظر نوع اداره به شکل متمرکز دیده میشود. مانند الازهر در مصر و یا سازمان روحانیت در مالزی. یکی از مزیتهای این نوع سازمانهای متمرکز، این است که اگر تحولات سیاسی در حکومت روی دهد، حکومت کاملا واقف است که با یک سازمان یکپارچه به نام سازمان روحانیت طرف است و نحوهی ارتباط حکومت با این سازمان کاملاً مشخص و تعریف شده است.
اما سازمان روحانیت در ایران از نگاه اداری سازمانی غیر متمرکز (منتشر) است. بهعبارت دیگر نوعی انعطافپذیری سازمانی در آن وجود دارد که فاقد یک بوروکراسی متمرکز و سیستماتیک است. معمولاً در راس آن مرجع تقلیدی وجود دارد که از طریق نمایندگان و رابطین خود در سایر نقاط با مقلدینشان در ارتباط هستند. این شعبات و حلقات به حدی متکثر، پراکنده و پیچیده اند که بهراحتی نمیتوان مسیرهای مشخصی را برای آن متصور شد. بهعبارت بهتر از ویژگیهای این نوع سازمان غیر متمرکز این است که حکومت دقیقا نمیداند که با کدام کارگزار دینی طرف است؛ یعنی یک نوع بوروکراسی منظم و سیستماتیک در این سازمان دیده نمیشود و آراء و نظریات هر کدام از مراجع میتواند متفاوت با یکدیگر باشد، بهخصوص این مشکل و اختلافات در روابط میان نظام سیاسی و سازمان روحانیت نیز دیده میشود که نظام سیاسی را در راستای اجرای تصمیماتاش دچار مشکل میکند. این کلیتی است که من دربارهی نهاد یا سازمان روحانیت میاندیشم و به عنوان مقدمه باید به آن اشاره میکردم.
تعریف روحانی: در تعریف شخص روحانی، من از بحثهای وبر استفاده میکنم. وبر روحانی را با شخص پیامبر مقایسه میکند. او معتقد است که پیامبر یک شخصیت فرهمند و کاریزماتیکی است که در مقابل سنت میایستد و هنجارها و ارزشهای جدیدی ایجاد مینماید و سنت تازهای بنا میکند. پیامبر هنجارهای موجود را زیر سوال برده و خواستار ایجاد یک نظم اجتماعی جدیدی در جامعه است. بهعبارتی او در مقابل سنت میایستد و در انجام کارش نیز به دنبال هیچ اجر و پست و مقام و موقعیتی نبوده و در سلسله مراتب مشخصی هم کار نمیکند.
اما روحانی بر عکس در درون سنت دینی کار میکند و در یک سلسله مراتبی قرار دارد. روحانی دارای موقعیت سازمانی است و اجر هم دریافت میکند. این ویژگیی یک کارگزار دینی بهنام روحانی است. روحانی کارگزار دینیای است که علاوه بر کار سازمانی، خود را حافظ قلمرو دینی نیز میداند.
روحانی به دلیل داشتن نوعی اقتدار اجتماعی، در مقابل هر نیرو و عاملی که درصدد وارد کردن نگاه و تعریف جدیدی از دین یا نقد قلمرو دینی برآید، به شدت مقابله میکند. در این راه آنها از سازوکارهای طرد کنندهای برخوردار هستند. مثلاً در جهان اسلام چهار نوع ساز و کار طرد کننده وجود داشته که روحانیون در سطوح مختلف از آنها استفاده کردهاند: در سطوح عالی بحث ارتداد، و تکفیر، را داریم. در سطوح پایینتر هم تفسیق و تضلیل را داریم. روحانیون (بهویژه از نوع مفتی یا فقیه) در طول تاریخ به دو دلیل نیز به نیرومندترین نیروی فرهنگی در جوامع اسلامی تبدیل شدند: یکی اینکه حکومتها در تنظیم قواعد و قوانین همیشه به اینها متوسل میشدند و دیگری اینکه خود مردم سعی میکردند تا عمل و رفتار و دینداری خویش را بر اساس سخن روحانیون بنا کنند.
بهعبارت دیگر تقاضا از سطح بالای جامعه (حکومتها) و سطوح پایین اجتماع (مردم)، سبب شد تا روحانیون به جایگاه قدرتمندی در جوامع اسلامی دست پیدا کنند که بتوانند سرنوشت سایر معرفتهای انسانی مانند معرفت عرفانی و فلسفی را تعیین کنند. لذا در منازعهی میان سه معرفت دینی، عرفانی و فلسفی، معرفت دینی همیشه دست بالا را داشته است. این امر در بسیاری مواقع سبب میشد تا زندگیی کارگزاران سایر معرفتها من جمله عارفان و فیلسوفان از سوی کارگزاران معرفت دینی (فقها و مراجع) به خطر افتاده یا حتی از بین برود.
#رصد
____
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
♦️روحانیت، سازمانی منتشر 📝 حسن محدثی گیلوایی من تعبیر نهاد روحانیت را مناسب نمیبینم؛ چون وقتی از
🔸نقدی کوتاه بر نوشته آقای حسن محدثی، جامعه شناس استاد یار دانشگاه آزاد اسلامی
#طاها_مجاهد
کانت زمانی که ملاک واقعیت را از واقعیت عالم به نفسانیت منتقل کرد منکر هرگونه واقعیت خارجی ای در ماورای ذهن خود شد. مقوله بندی کانت بر اساس مفاهیم ذهنی طوری شکل گرفت که مدرنیته بعد از او سعی در مقوله بندی و ساختار سازی کل عالم کردند. این مقوله بندی و تحمیل ساختار های ذهنی بر واقعیت خارجی تا جزئی ترین روابط انسانی و حریم شخصی انسان سرایت کرد به طوری که مدرنیته خلاقیت و انسان بودن را از ما گرفت. برده داری را گرچه در اسم برداشت اما کارمند، کارگر، دانشجو را جایگزین کرد.
سازمان دانشگاه بر اساس مقوله بندی ساختاری خود تقریبا اراده "من" را در دانش پژوه نابود کرد و تمام مدل خلاقیت و حکمرانی را در قالب مقولات از پیش تعیین شده بیان نمود. به طوری که حتی تعداد کلمات مقالات شما هم خارج از سلطنت این سازمان قرار نگرفت و شما اگر بخواهید خارج از مقوله بندی یاد شده مقاله ای هم بنویسید ولو مفاهیم ناب را داشته باشد فاقد هرگونه اعتبار علمی است.
مفهوم نهاد بر اساس واقعیتی ماورای انسان که هم در بردارنده فردیت انسان و هم رابطه آن با جامعه و هم صرف جامعه است شکل گرفته. این جامعیت واقعیت هویتی متفاوت به ساختار آموزشی میبخشد، به طوری که هویت انسانی و همچنین هویت اجتماعی هریک به نوبه خود در عدالت میتوانند رشد کنند. حوزه علمیه_ اگر آن را به بهانه اصلاح و تحول تبدیل به دانشگاه نکنند_ در این سنت "واقعی" شکل گرفته است. نهاد حوزه نه یک نهاد ساختاری مقوله بندی شده، بلکه نهادی واقعی و دارای متشخصات مختلف وجودی در یک هویت واحد فرهنگی شکل گرفته است. مدل اجتماعی ای که درک آن را برای یک ذهن مدرن سخت کرده است.
رابطه نهاد حوزه و دولت، فارغ از یک نگاه سازمانی بر اساس هویت ولایت شکل میگیرد ولایت بعد فرهنگی و فکری راهبری حوزه است که اجازه ظهور فردیت را نیز به طرف مقابل خود در زیر پرچم خود داده است و رابطه فکری و فرهنگی بین ولی و حوزه عامل حرکت دهنده این نهاد است. و باز ذهن کانت زده نمیتواند تفاوت رابطه ساختاری دولت مدرن و ولایت را درک نماید.
اساسا روحانیت جامعه اسلامی غیر از روحانیت مسیحیت است، که البته تاریخ تحریف شده مسیحیت نسبت به وضعیت پیشین کلیسا ها به قدری بازگو شده که ذهن غرب زده مدرن حتی توان درک روحانیت مسیحیت را نیز ندارد. چه افسوس که بخواهد مفهوم روحانیت اسلامی را با مفهوم روحانیت مسیحی درک کند.
___
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef ༻