📑تعهدی در مَشربِ فلیمنامه نویسی
⁉️با عرض سلام خدمت استاد گرانقدر، برای رسیدن به شهود جمعی در فیلمنامه نویسی لطفا راهنمایی بفرمایید. فیلمنامه نویسی گزارشی است که مخاطب در روحانیتش قرار می گیرد. فیلمنامه نویس باید صفات بشری (کثرتی که اصیل نیست) را دفع کند تا حقیقت را تصدیق کند و روح تزکیه بر کل فیلم حاکم باشد زیرا هر کثرتی که به وحدت نرود سایه و دروغ است. ما به جای اینکه صُوَر ذهنی خودمان را به قصه تحمیل کنیم، می خواهیم با فیلمنامه و کارگردانی صُوَری که از ذات صحنه یا رفتار و یا قصه برمی خیزد را مشاهده کنیم . و از آنجایی که وزن از خود حقیقت است، صفتی که ذاتی هر صحنه است، میزانی برای فیلمنامه و کارگردانی محسوب میشود. در سه گام طراحی صحنه؛ انتظار تجلی، رویت تجلی و رجوع به تجلی می تواند، حس وجودی صحنه را روشن تر کند. و خروجی تقوی پیشه ایی را برای ورود به صحنه ی بعد محقق کند؛ خروجی از ظلمت به نور در تقوی پرهیز، تقوی گریز و تقوی ستیز. همچنین شروع و پایان با حقیقت است. هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن. و اگر قرار باشد باطنی تجلی کند، در صورت ظاهر میشود و عبودیت صحنه جایگاه تجلی و یا به عبارتی مجلای حقیقت میشود. اینکه روح حاکم بر صحنه به چه اشاره می کند، چقدر عبودیت دارد و چگونه با فیلمنامه نویسی می شود بندگی کرد اهمیت دارد. و به فیلمنامه نویس در زمان انتخاب عناصر کمک می کند که از نفس اماره عبور کند و با نفس مطمئنه پیش برود. در گام های اولیه ی فیلمنامه نویسی باید روحانیتی از داستان برای جمع ایجاد شود تا جهان کثرت فیلمنامه نویسان در آن به وحدت برسد و آن فراتر از طرح کلی سفر شخصیت است. و نگاه به احوالات حاکم بر داستان است که می تواند حتی اگر حلقه های زنجیر تقدیر در داستان هنوز شکل نگرفته است زیباییِ نگاه شهود آمیزی را به تصویر بکشد. عبودیتی که در ترکیب هر صحنه، توسط شبکه ی عناصر داستانی ایجاد میشود، پیوندی اصیل با ربوبیت عالم داستان دارد. به همین خاطر گزارش فیلمنامه نویس از شهود حقیقت در تطبیق با نسبت حضرت محمد (ص) با حقیقت که اصل است، می تواند در نظر گرفته شود. کشف در فیلمنامه نویسی رجوع به حقیقت است و اگر در خارج واقع نباشد شیطانی است. زیرا وقتی یک سایه سنگین از افکار و افق بر روی داستان می اندازیم احساسات سنگین می شود و نمی تواند با حقیقت بالا برود. وقتی فکر می سازیم و بر اساس دستگاه فکرمی کنیم، توقف و حدود پیش می آید. در فیلمنامه، یک حقیقت وجودی است که ظرفیت های مختلف آن، در عناصر داستان به ظهور میرسد. و فیلمنامه نویسی و "حسِ وجودیِ نوشیدن" از حقیقت به نحوه ی رجوع به حقیقت مرتبط میشود. و تنها با نگاه جامع محمدی میتواند جمعیتی از نویسندگان را وحدت ببخشد. زیرا در برزخیت کبری که صفتی بر صفتی غلبه نکند و در تعادل باشد، چنین جامعیتی وجود دارد. ترجمه ی وجودی تک تک عناصر صحنه، رجوع وجودی فیلمنامه به حقیقت را مشخص می کند و توافق گروه را میسّر می کند. و عقل تکنیکی آهسته آهسته به ظهور می آید و شاعرانگی فرم از وجود برمی خیزد. در فیلمنامه نویسی گروهی نباید متن طرف دیگر را در متن خود ترجمه کرد. بلکه باید وجهی از قضیه که متن می خواهد به آن اشاره کند را یافت. و آن وجه را با وجوه اشاره شده توسط متنی دیگر، در صحنه به جامعیت رسانید. اشاره ی متن که ترکیب صحنه آن را ایجاد میکند، مهم است و ملاک ارزیابی قرار می گیرد. در هر صورت باید در نظر گرفت ذهنِ دیگری، محدوده ی ناشناخته است که از خود چیزی در آن نمی شناسیم. و با کوچکترین بحث و جدل عالم شهود از میان بر می خیزد. همین که فیلمنامه نویس و کارگردان خود دارد، نسبتش با صور خیالیه نسبت محروم شدن از حقیقت است. همین که در نفس خودش و و نسبت با نفس خودش ببیند، فیلمنامه از حقیقتش می افتد. حق و اتصال به حق همه چیز است و نگاهی که در آن فقر ذاتی هر صحنه از فیلمنامه و اتصال به غنی مطلق اصالت داشته باشد، به صحنه ها وجود می بخشد و تجلی رخ می دهد. فیلمنامه نویسی صاف کردن دل است، نباید رجوع به خلق باشد. اصلا رجوع به خلق نداریم. رجوع به خلق باید از رجوع به خالق شروع شود و در دل رجوع به حق، رجوع به خلق نهفته است. جنس نشانه ها در فیلمنامه، آدرس حقیقتی است که به آن رهنمون می شویم و معرفت در این راستا بسیار اهمیت دارد. برای فیلمنامه نویسی از درون به بیرون باید اول به محضر حقیقت داستان برویم، نه اینکه با خودمان در داستان او قدم بزنیم. باید بی خود باشیم، تا آنجا باشیم. آن وقت است که داستان حقیقت درونش را نشان میدهد. در فیلمنامه نویسی و حرکت دوربین نسبتی را می جوییم که خدا در میان آن نسبت حضور داشته باشد و هر آن او را شهود کنیم. به همین دلیل فیلمنامه و کارگردانی با خودش درگیر میشود تا از مرتبه ی مادون به مافوق برود، زیرا اگر بازاری شود دیگر نمی تواند حقیقت را تصدیق
کند. فیلمنامه نویس اگر در فیلمنامه خودش را بخواهد نشان بدهد، غیر پیدا می شود، تا همه ی خودش را نفی نکند رجوعش حقیقی نیست. به اندازه ایی که الله را می شناسد خودش را نفی میکند. او جویی که به دریای حقیقت میرسد، را کشف می کند و خودش را در آن می اندازد. قدرتِ فیلمنامه به احقاق حق است. زیرا در هر صحنه حقی باید رعایت شود و ترکیب بندی بر اساس آن صورت می پذیرد تا به تعادل برسد. و رعایت حقوق در همه ی مناسباتِ صحنه در نظر گرفته میشود. اینجا سیاست به میدان می آید. سیاست یعنی رعایت حقوق (حق خدا، حق خلق و حق نفس). سیاست نحوه ی ارتباطات است. اینکه در فیلمنامه با چه سیاستی صحنه ها چیده میشود، بسیار مهم است. سیاست خودش رجوع الی الله و حرکت حق مدارانه است، موضع گیری به جا، شایسته و مناسب. سیاستِ دوربینِ فیلمنامه نویس، جاذبه و دافعه ایجاد می کند. زیبایی سیاست، زیبایی وجودی است. و عبارت "سیاست ما عین دیانت ماست" جمعیت فیلمنامه نویسان را برای تدبیر به تفکر می برد
✅باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده متن جنابعالی تذکری است برای فیلمنامه نویسانِ امروزینی که بنا دارند خود را دوباره در فیلمنامههایشان پیدا کنند و بسط دهند. آری! ما به فلیمنامههایی نیاز داریم که میفرمایید. فلیمنامههایی که ناگفتنیها را در قالب فلیمنامه به زبان آورد و ابعاد متعالی انسان بدون واژههای به ظاهر اخلاقی مدّ نظر آورده شود، ابعادی که وجه فطرت توحیدگرایِ انسان را با او در میان میگذارد.
در فلیمنامه، صحنه، صحنه جاریبودن روحی است در تن بیجانِ بازیگران تا تنهایِ بیجانِ مخاطبان را جانِ دوباره بخشند. اینجا است که بازیگران میتوانند متوجه نقش عظیم انسانی خود باشند و در نقش خود رسالتی را احساس کنند که انبیای الهی در خود احساس کردند. دائماً باید در هر صحنهای از فیلم به رسالت خود نظر داشته باشند و کار فلیمنامهنویس در این فضا، کارِ خلقِ انسانیتی است که گم شده است.
بنده در کار خوب شما تحت عنوان «صدایی از اعماق اقیانوس» چنین رسالتی را احساس کردم به طوری که نوعی آدرسدادن به حقیقت بود.
چه خوب میفرمایید که سیاست یعنی رعایت حقوق «خدا» و «خلق» و «نفس»، و این وظیفه فلیمنامهنویس است که با اشاره به این حقوق در قالب تصاویر، متوجه زیبایی چنین سیاستی شود که عین دیانت است. امید است رفقایی که بنا دارند از «دوربین» و «تصویر» در این تاریخ بهرههای انسانی و ایمانی بگیرند، از متن جنابعالی غفلت ننمایند. موفق باشید
🌐http://lobolmizan.ir/quest/32432
🔻کانال لب المیزان
📱 @lobolmizan
❓#پرسش_و_پاسخ
💠#استاد_طاهرزاده
آدمی در زندگی اش که زندگی با دیگران است دو وجود دارد؛ وجود مفرد و ممتاز که در عین تنهایی با دیگران است و دراین با دیگران بودن تنهاست. "اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقی پیشرفت و اعتلای علوم انسانی/ص۱۲۴"
به چه زیبایی بیان واقعیت از حقیقت پرده بر می افکند؛
در تنهایی چه تقدسی نهفته است که در بطن با دیگران بودن هم تنهایی موج می زند و چه زیبا تنهاییت را با دیگران سهیم می شوی.
آری این تنهایی به گونه ای که تو را با تنهاترین سردار، نزدیک می کند و این سنخیت بوی الفت می دهد و انس است که رخ می نمایاند.
به راستی این چه جرعه ای از شراب طهور است که برای نوشیدنش محرمیت لازم است.
خدایا چقدر کلمات در عین آشنا بودن نا آشنایند و در عین نزدیکی، دور.
انگار اولین بار است که مرا به خود فرا می خواند و طلب دیدن می کند بهتر بگویم گوشی می خواهد که به هر چیزی دل نداده باشد.
تو را به تنهاییت قسم در این جلوگاه حقیقت جرعه ای از محرمیت روزیمان کن.
✍#هستی
@gharare_andishe
سنت، فهم آن زمان از حقیقتی هست که بر تو جاری شده یا به عبارتی امکانی که بر تو محقق شده، درک و فهم آن امکان از یافتی که برای تو محقق می شود، اجازه ظهور وحضور آن امکان را به تو می دهد و (تاریخ جز یافتن نسبت ها نیست و زمان امکان هایی هست که برای یافتن این نسبت ها برای تو جاری می شود. تاریخ همان زمان حضور امکان های توست، یافتن آن زمان همان آینده ای هست که برای بودن تو می آید) و شریعه ی برای ورود به آن امکان جاری می شود. سنت همان یافت امکان هایی است که لحظه به لحظه برای تو ظهور می کند تا تو به حقیقت آغاز آغاز خود نزدیک شوی ، خودآگاهی که در اکنون خود درمیابی.
با این نگاه هرمنوتیکی به معنی مواجهه انسان ها با (اعتباریات ) که با یسئله من فی السموات و الأرض، سوال مخلوق برای یافتن امکان ها شروع می شود تا یومٍ کل هو فی شأن (ظهور حقیقت یا سنت) در مواجهه با آن ها بیابد.
یافتن این امکان ها در حال، حضور بودنی هست که می تواند همان آینده ای را محقق کند که بودن خودت را در آن یافت میکنی و هیچ بودنی، بودنی تر از آمدن غیب به صحنه نیست که با نبودن خودیت یا منیت طلب ظهور می کند.
نگاه هرمنوتیکی همان معنابخشی به نسبت ها می تواند باشد.
✍#میقات
@gharare_andishe
.
"کلمه وقتی دچار شیئیت می شود، به انجماد می رسد و ساکن و راکد بر جای می ماند. هنگامی که این بیماری شیئیت همه گیر می شود، بیش از همه، کلماتی که بر معانی مجرد دلالت دارند آسیب می بینند، نه کلماتی همچون میز و تخته. چنین است که زبان گرفتار بحران می شود و چه کسی است که بتواند بحران زبان را در این روزگار انکار کند؟"
•شهید سید مرتضی آوینی•
🔹 روضه آوینی
🔹 نمایش مستند روایت فتح و گفتگو پیرامون مسئله جهاد تبیین
🔹 چهارشنبه ١٨ اسفند ١٤٠٠
🔹ساعت ١٣:٣٠
🔹محفل اندیشه ای بانوان
#روضه_آوینی
#جهاد_تبیین
#سید_الشهدای_جهاد_تبیین
.
شعر، امروز برای ما حکم تفنن را پیدا کرده است و از این جهت جایگاه آن را در زندگی هر روزه و هر لحظه گم کردهایم. شعر عالمی دارد و فهم شعر در راهی ممکن است که عالم شاعری میخواهد و زبان شاعرانه. ولی در نظر ما کسی که با شعر مانوس است انسانی اهل احساسات است و از واقعیات زندگی دور. حال آنکه اهلبیت(ع) فرمودهاند؛
...و اِنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَة...
و بی جهت نیست که بنیان گذار سیاست دینی در تاریخ ما خود نیز شوریدگی و جنون شعر دارد و به قول شهید آوینی "چنین کسی چون به شعر پردازد، شعر است که شرف و آبرو مییابد."
استاد طاهرزاده نیز در کتاب "آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود" میگویند؛
(شما در فعالیت های فرهنگی خود، به چه چیزهایی میخواهید برسید؟
مثلا شما میخواهید قرآن را خوب بفهمید، و افراد تحت نظر خود را نماز خوان بار بیاورید، یا در عرفان نظری بتوانید فصوص الحکم محی الدین بن عربی را بفهمید و یا اسفار ملاصدرا رحمه الله عليه» را خوب بخوانید؟ فرض بگیرید همه اینها را به دست آوردید، از خودتان نمیپرسید که چی؟ افرادی بودند که همه این کارها را کردند ولی بعد متوجه شدند باید با دقت و دغدغه دیگری کار را شروع می کردند. اشعار آخر عمر امام خمینی(ره) خیلی به ما کمک میکند تا از تجربه این مرد بزرگ در مسیر کار فرهنگی استفاده کنیم. ایشان می فرمایند:
دوستان مِیزده و مست و زِهوش افتاده
بی نصیب آن که در این جمع چومن عاقل بود
عاشق از شوق به دریای فنا غوطه ور است
بی خبر آن که به ظلمتکده ساحل بود)
و این نشانگر این واقعیت است که اغلب کارهایی که خود را مشغول به آن کردهایم بر خلاف ظاهر فریبنده آن ماندن در ظلمتکده ساحل عافیت است و نه غوطهور شدن در دریای فنا.
زمانی است که چیزی از پیمانه شوریدگی دل لبریز نمیشود و بجوشش در نمیآید که هیچ، آنچه گرفتارش میشویم روزمرگی است و گذران عمر؛ مثل همه و دلمان خوش است که سرگرم واقعیات دنیا هستیم و شما بخوانید مشهورات زمانه...
تفکر شاعرانه آنجایی که نتیجه گرفتن و ثمر دادن، از پی نشانهها رفتن است و مقصد، مسیر.
#تفکر_شاعرانه
#سیاست_دینی
#آنگاه_که_فعالیت_های_فرهنگی_پوچ_می_شود
@skybook
@gharare_andishe
▫️رهبر انقلاب، قدرت ملی را امری مرکب و مجموعهای به هم پیوسته خواندند و در بیان ارکان آن افزودند: «علم و فناوری» و «تفکر و اندیشه ورزی و آزاد فکری» جزو ارکان قوت ملی است و اگر آزاد فکری و پیشرفت فکری نباشد، علم و فناوری، راهگشا نیست.
🗓بيانات ١٩اسفند١٤٠٠
@gharare_andishe
.
🔰ربّ أدخلني مدخل صدقٍ
🔰و اخرجني مخرج صدق
🔹متن خوانی گزیدهای از کتاب "تنها گریه کن"، روایت زندگی اشرف سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان
#نشست_پایانی
📆 یکشنبه ٢٢ اسفند ماه ۱۴۰۰
ساعت ۱۰:۳۰
#نامی_آشناتر_از_نام_زهرا_سراغ_نداشتیم
✦؛﷽✦
در نظر بسیاری، میتوان هر کلام و هر جمله را بر زبان راند. شاید جاری کردن هر جمله بر زبان، کاری سهل باشد اما همنوایی با کلمات مسالهای دیگر است که به آسانی یا به عبارت بهتر در هر شرایطی به دست نمیآید.
زبان قیل، زبانیست که انسان طی عادات و تکرارهای بیشمار، کلمات را از جای خود بیرون آورده و بدون آنکه توجهی به آنها داشته باشد، آنها را به صورت مکانیکی و تصنعی به زبان میآورد.
اما گویا انسان میتواند در جایی قرار گیرد و در فضایی خود را بیابد که از درون و با تمام وجود، حرفها و سخنها خود به گفت آیند.
به بیانی دیگر انسان در نسبتی قرار میگیرد که وجود او در قالب کلمات ظاهر میشوند و البته که این حالت اصیلتر و ماندگارتر است.
در دعای ماه شعبان جملهی "الهی هب لی کمال الانقطاع الیک" چه وقت بر زبان جاری میشود؟
گویا انسان اگر بخواهد در بی عالَمی خود این جمله را بگوید، چیزی جز یک جملهی انشائی که بیان یک خواهش میکند، نیست. جملهای که اگر در بینسبتی با حق باشد، حتی میتواند یک آرزوی نفسانی نیز باشد و یا در غیر این صورت جملهای بیروح است که با تکرار زیاد از معنا نیز تهی شدهاست.
گویا برای درکِ این جمله، انسان باید به سرآغاز خود بازگردد.شاید در آنجاست که بتواند نظرگاهی بنیادین بیابد. شاید انسان در نقطهی سرآغاز خود، آنجا که خود را بدون هیچ قید و بندی و بدون هیچ پیشوند و پسوندی و بدون هیچ نسبی و بدون هیچ تعلقی، همچون کودکی آزاد در آغوش هستی بیابد، متوجه نوعی تنهائی میشود. گویا انسان با فهم تنهایی وجودی خود، بیاعتباری همهی آنچه که وجودِ خود میپنداشته، را درمییابد و اگر تلخی کنده شدن آن تعلقات را به جان بخرد، گویا در آن موقع تمام وجودِ او طلبِ انقطاع از غیر خداوند را میکند و انسان در مقام تمنای از حق قرار میگیرد و با کلام همنوا میشود.
#ماه_شعبان
#انقطاع
#همنوایی
@gharare_andishe
💠"جوان" کیست؟
جوانی گویا مقطعی از زندگی است که از همه جهت توانایی مقاطع دیگر است! فصل خطر کردن و
شاید دشوارترین مقطع هاست؛ جوان، توانِ پدر و مادر است و جان و قلب تپنده جامعه؛
گویی نقطه ای است که از کودکی تا پیری، از همه جهت، بیشترین فاصله را با ناتواني دارد.
حال این سوال را بر مبنای چه سطحی از توانایی می توان جواب داد؟
چقدر تاب و توان دارد؟ چقدر می تواند راه برود؟ اصلا تحت چه شرایطی میتواند برود؟
و چه عرض جغرافیایی را میتواند بپیماید؟
روایت است که یاران مهدی سلام خدا بر او، جوانانند! توان پیمودن و همراهی عظیمی را دارند!
پیمودن از شرق تا غرب عالم...
دل که جوان باشد و در این نقطه از زندگی قرار یابد، می تواند از یمن تا لبنان و سوریه گرفته تا قلب اروپا را طی کند،
موقعیت انسانی را در برابر هرآنچه ناانسانی است، مقاومت کند و این قلمرو خاکی را برای ظهور امام خویش مهیا سازد...
#جوانان_مقاومت
✍#صهبا
@gharare_andishe
✦؛﷽✦
شاید بتوان قرآن را سخن نابهنگام دانست.
در جایی که قرآن از چیزی پرسش میکند، فکرها را متوجه وضعیت انسان کرده و سپس او را با خودش و نوع بودنش مواجه میکند و شاید از این باب خواندن قرآن سنگین و سخت بنماید، زیرا که روال روزمره و عادات ما را بر هم میزند؛چه بسا که غربت قرآن از همینرو باشد.
شاید بتوان سورهی نبا را هنریترین و تمثیلیترین سورهی قرآن خواند. سورهای که با آهنگی سنگین شرح وضعیت خداوند و آدمی را بیان میدارد.
سوره با تعلیق شروع میشود و بیمقدمه پرسشی در ظاهر ساده اما با کلماتی سهمگین را بیان میکند: "عمّ یتسائلون؛ از چه میپرسند؟" و بلافاصله در پاسخ سوال، آیهی بعد میفرماید:"عن نبا العظیم"، شاید اگر سوره در همینجا پایان میپذیرفت کافی بود، تا انسان از حرکت و جوش و خروش بازایستد و عظمت نبا عظیم را جویا شود. شاید سوره فراخوانیست برای انسان تا خود را همانجا که هست بازیابد و در رویارویی با سوره از خود بپرسد خبری عظیم در راه هست و در پس اتفاقات و مشغلههای معمول، خبرها هست که انسان تو از آن بیخبری!
و حال در میان همهمه و شلوغی زندگی، این سوره بی هیچ مقدمه پرسشی کوبنده را به میدان میآورد و گسترهای عظیم را پیشروی انسان مینهد، تا آنچه را که فراموش کرده دوباره به یاد آورد و در گوش او خبری عظیم را طنین افکند.
از جهتی شاید بتوان گفت کار متفکر نیز با فضای قرآن شباهت دارد از این جهت که در وقت ضرورت، از راه و مسیر متعارف مردمان پرسش کرده و خبرعظیمی را که مغفول مانده، تبیین میکند و به آنها نشان میدهد.
و اگر مردمان گوش خود را به او بسپارند مصداق توصیف متقین در سوره میشوند، که هیچ سخن لغو و بیهودهای را نمیشنوند و اینگونه خبر عظیم بر جان انسانها نقش میبندد.
#نبا_عظیم
#دلا_نزد_کسی_بنشین_که_او_از_دل_خبر_دارد
✍#مصیر
@gharare_andishe
.
🔹 روضه آوینی
🔹 نمایش مستند روایت فتح و گفتگو پیرامون مسئله جهاد تبیین
🔹 چهارشنبه ٢٥ اسفند ١٤٠٠
🔹ساعت ١٤
🔹محفل اندیشه ای بانوان
#روضه_آوینی
#جهاد_تبیین
#سید_الشهدای_جهاد_تبیین
✦؛﷽✦
💠جهانِ بیقصه
ماهیت فهمِ جدید، به گونهایست که امور را مطالعه میکند و همه چیز را به صرف علم مبدل میکند؛ به عبارت بهتر آن را به ابژهی پژوهشی تبدیل و قابل شناخت میکند.
مانند اینکه اگر میتوانیم عناصر طبیعی این جهان را از طریق ابزارهایی همچون میکروسکوپ یا امثال آن مشاهده و پژوهش کنیم؛ امور انسانی و تاریخ را نیز میتوانیم بشناسیم و ویژگیهای آن را بدانیم و برشماریم.
گویا این ویژگی این عالم است که گذشتهی سرزمینها را از متن زمان و تاریخ جدا کرده و آن را تبدیل به داده و اطلاعات میکند، به گونهای که مسیر و قصهی زندگی انسانها در طول تاریخ به اوصاف و آداب و عادات پراکنده تقلیل داده میشود.
در این حالت میتوان دریافت که تاریخ از جای خود خارج میشود و انسانها توان برقراری ارتباط با گذشته و سنت خود را از دست میدهند و اینگونه تعلق جای خود را به سردی و گسست میدهد. گویا تاریخِ یک جامعه اگر گم شود، مردم آن جامعه دیگر حس تعلق و دلبستگی به آن ندارند و باید در گنگی و گیجی زندگی خود را به پایان ببرند.
شاید بتوان گفت این فهم، انسان را از متن قصهی خود خارج میکند و زندگی و دیدن و چشیدن طعم بودن را از وی سلب میکند و توان فکر و ساختن آینده و داشتن امید و عزم گشودن راهِ حیات را از او میگیرد.
شاید سرنوشت جهانِ مردمان بیروایت و بیقصه اینگونه است....
#بی_تعلقی
#روایت
#قصه
@gharare_andishe
✦؛﷽✦
انتظار، واژهایست که همیشه در معرض معانی و برداشتهای مختلف بودهاست. منتظر بودن یا به نوعی چشمداشتن بر چیزی، تداعیکنندهی حالتیست که آدمی، مضطرب و نگران و مایوس از وضع موجود، چشم بر رسیدن ناجی دارد تا به دست او مسائل حل شود و انسان در راحتی و آسودگی زندگیاش را سپری کند. در این نحوه نگاه، انسان، کار و مسئولیت خود را دعا و تضرع به درگاه الهی میبیند تا امر فرج حاصل شود و گشودگیهای لازم صورت گیرد.
در این مواجهه، نوعی بی توجهی به امور و مسائل جهان حاصل میآید و انسان صرفا در کنارهی میدان ایستاده؛ در انزوا و با فهمی راکد از زمان خود درخواست آمدن منجی را از پروردگار دارد. گویا او منجی را در خدمت ادامهی زندگی بیدردسر همراه با رفاه و نوعی توسعهطلبی، بدون خطر کردن و عزمِ گشودن راه آینده، میخواهد.
اما گویا انتظار نیز همچون بیشمار مفاهیم دیگر باید در عالمِ خود معنا شود تا به درک و دریافت اصلی آن بتوان رسید. شاید در یک تبیین اجمالی بتوان گفت انتظار کشیدن به نوعی مراقب بودن و یا درنگ کردن است.
مراقبت از نوعی از بودن است که اصالت خود را طلب میکند و همواره میخواهد در سرخط وجود سکنی گزیند و فطرتبینی ذاتی خود را حفظ کند، تا در یک نوع فهم اسیر نشود و به بطن مسائل و مشکلات بنگرد تا بتواند نقطهی عزیمت خویش را بیابد.
در این حالت گویا انسان درخواست تشرف منجی را در میدان عمل و در نسبتی ثمرساز که از پوچی به دور است، در شئون مختلف زندگی خود، لحاظ میکند و اینگونه مهیای رخداد عظیم ظهور میشود.
به عبارت دیگر در این نگاه انسان در طی مسیر انتظار، خود را به اقیانوس مواج بحرانها میسپارد و در فراز و نشیب بنای عالمی قرار میگیرد، که سختیها و چالشهای آن آمادگی پذیرش انسان کامل را ایجاد میکند و در نهایت ظهور امامِ خود را در پس فهم خلا ایشان، به طور حقیقی تمنا میکند.
💠شاید بتوان گفت عالمی که در آن انتظار معنا دارد، انقلاب اسلامی به عنوان جهانی بین دو جهان است، که به دور از انزوا و انفعال، رجوع به خردِ جهان امروز را مهم میپندارد و در نسبتی صحیح، راه آیندهی خود که همان حکومت حضرت بقیه الله"علیه السلام" است را میگشاید.
#افضل_الاعمال_انتظار_الفرج
@gharare_andishe
18.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹حتی بلندگوی مسجد حس داشت
بر لب بیا بیا گل نرگس داشت
🔹آنروزها نفس به نفس شهر
آهنگ انتظار داشت
حمیدرضا برقعی
@gharare_andishe
💠دلنوشته ای به حضور حضرت دوست
سلام به آقایی که از اول حضور در حوزه ما را سربازت نامیدند اما نمی دانم تا چه اندازه سربازیات را کردم .
شرمندهام آقا وظایفی که سپرده بودی را گاهی از یاد بردم و گاه فراموش کردم که... ، گاهی خطا کردم، برای آمدنت نه دعا کردم نه کاری که ظهورت را نزدیک کند، انجام دادم. روزها را گذراندم وعصرهای جمعه برای رهایی از دلتنگی خودم را مشغول دنیا کردم . این روزها
بیشتر دلمان گرفته از عصر جمعه هم بیشتر امانه برای اینکه نیستی شاید برای ظهورت دعا میکنم تا از غم و غصه رها شوم تمام شود همه ی گرفتاری های زمین
وشما که امام زمان هستید برای پایان بدی های زمین می آیید فقط همین است؟
امشب میخواهم تورا فقط برای خودت بخواهم برای ظهورت وحضورت دعا کنم
اما چه کنم به بچه های مظلوم فلسطین،به گریه های مادرهای یمنی به گرسنگی هزاران کودک فکر می کنم وحضور شما را برای پایان همه ی بدیها می خواهم شرمنده ام که عاشقی نمی دانم ومعشوق را برای کاهش آلام خود طلب می کنم ...
✍#شکری_پور
@gharare_andishe
باید چون دختر قیصر از مشهورات زمانه بگریزی و نرگس شوی تا در وجودت مهدی بارور شود و عالم را از بوی گل نرگس سرشار کنی ...
باید به عهدت باز گردی تا موعود را بیابی، باید به سرآغاز رجعت کنی و صفا و صداقت کودکی را تجدید کنی تا عالمی دیگر برایت محقق شود و عقل انتظار در وجودت شکوفا گردد؛ عقلی که عزم تو در خلاف عادت را جزم می کند.
آری این گونه است که مهیای بقیه الله می شوی و زمان و صاحبش را می یابی.
🦋خود را به عهد کودکی ام بردن آرزوست...
#کودکی
#انتظار
#بقیه_الله
@kooodaki
@gharare_andishe
هر لحظه جان آدمی تحقق و تبلور راه و صراط است به شرط آنکه از قفس تنگ خیالات به در آییم و دست یدالهی انسان کامل را گرفته در فضای حیات بخش جان او نفس بکشیم...
چقدر سخت است «نبودن» در بستر «بودن»
او که کامل است و دستگیر، اما نگاه ما چرا او را گم کرده و انتظار را که تفسیر حقیقت انسان است، جای دیگری و در افق بی فروغ دنیا معطل کرده ایم
انتظار چه چیزی را میکشیم وقتی منتظَر را رها کرده ایم!
نمیتوانیم انتظار نکشیم چون هویت و حقیقت ما در پسِ چیزی بودن و اتصال و انتظار رخ نمایاندن و دیدن و رفتن، حل شدن و او شدن است
پس به «او» نگاه کنیم....در جان ماست، جانمان را پیدا کنیم... ما سرگشته خودمانیم
خود واقعی مان...
✍#میرزاحسینی
@gharare_andishe
❗️شاید اشتباه ما همین جا است!
شاید بدبختی ها را نباید بدبختی تلقی کرد؛
شاید مشکل، مفهوم های اشتباهی است که ما به برخی چیزها داده ایم؛
شاید باید پایه و اساس مفاهیم را برچید و آنها را را از نو ساخت؛
باید بدبختی ها و مشکلات را ناامیدی تلقی نکرد باید آن ها را مسیر تلقی کرد، پل ترقی کرد. برای رسیدن به امید و شاید میتوان همین امید را هم خدا تلقی کرد...
شاید مشکل من هم همین مفاهیم است
که در مغزم نمیپیچند
و مدام در پی حقیقت ها به دنبال مفاهیم میگردم!
شاید هر نیامدنی نیامدن نیست، هر آمدنی آمدن نیست و اما مفهوم حقیقی کجاست؟
آیا میتوان مفاهیمی که سالها به آنها جان داده ایم و با آنها نازندگی کرده ایم را به سمت و سوی مرگ بکشانیم تا زندگیمان جریان تازه ای پیدا کند؟
مطمنا برای پیداشدن ماه از پس خورشید راه طولانی در پیش است و پیمودنش کار آسانی نیست گرچه در میان چشمان آسان جلوه گر میشود
اما چه کسی خستگی ماه را جز خودش میتواند درک کند!
و شاید هم در پس مفاهیم من ماه خسته است نه در مفاهیم حقیقی،
به هر حال درک مفاهیم سَخت سخت است.
البته اگر این حرفم مفهومی درست باشد...!
✍#س_د
@gharare_andishe
💠جهاد تبیین شاید ظاهرش مجاهدت در جنگ نرم است
اما گوئی باطن آن خبر از نیستی حقیقت است در ما؛
اما حقیقت کجا ظهور میکند؟
آری در عهد است
در عهد با حق
و روایت، قصه ها، حیات این عهد است
و روایتگر باغبان این عهد است
اوست که ریشه های خشک ایمان ما را دوباره آب میدهد
جان تازه ای به عهدمان میدهد
ما را تاب عزم میدهد.
عهد ما از ایمان جان میگیرد
و ایمان ما از تذکر.
روایتگر متذکر نحوه بودنمان است
و اگر عزم همت ها سست است، ریشه اش در ایمان ماست
اشک در روضه نیز گویی تجدید عهد است تا ریشه ایمانمان خشک و ضعیف نشود و پاهای خسته ما از راه نماند.
آری روضه آوینی تجدید عهد است با
عهدی که مستضعفان با امام بستند حضور در این روضه تجدید عهد است با راه امام و امت آن؛
آری حکم جهاد تبیین روضه از نبودن عهد ماست
و وای بر ما کوردلان که عهد خویش را به غفلت سپردیم
آری، جهاد تبیین روضه نبودن ماست و سست عهدی مان
پس سید مرتضی روضه بخوان که ایمان هایمان تشنه عهد دوباره ایست با تو و روایت ات.
شاید حضور در راهیان نور و روضه آوینی، حضور در حرمیست که تجدید عهد با مهدی باکری هایی بود که حرمت حرم انقلاب برایشان سنگین تر از شکسته شدن شیشه عمرشان بود.
#تجدید_عهد
#روضه_آوینی
✍#یاسر
@gharare_andishe
🌐دنیا راه میرود!
آسمان و زمین راه میروند، سالها و ماه ها می آیند و می روند و آدمی نیز در این بستر در راه است...
گاهی میشود یک روز به اندازه چندین ماه برایمان میرود و گاه حواسمان نیست و در چشم بهم زدنی دنیا چندین سال راه میرود و این عمر ماست که زیاد شده ولی انگار تو را زمان برده و خود راه نرفته ای! و گاه نیز هرچه میدوی، زمان جلوتر از توست!
با سرعت نور است که میتوان فاصله را چون سال نوری پشت سر گذاشت و کم کرد...
راه رفتنی به سرعت نور، عمر را زیاد میکند اما نه سال و ماه آن را، بلکه عمر را بابرکت میکند. اینجا زیاد همان برکت است.
آنجا دیگر در زمان روزمره غرق نمیشویم، آنجا زمان بستر جاری عشق است تا ما را در خود به حضور برساند، به قرب، به آنجا که راه نمیرود و همه حضور است...
سال نوری، همان سال منور به نور شماست که عمرها، روزها و ساعتها را پر برکت میکند، راه رفتنی با صاحبِ زمان که گویی هماهنگ با زمین و آسمان است و هر لحظه اش احسن الحال است...
▫️زمان بستر جاری عشق است..
#زمان
✍#صهبا
@gharare_andishe
✦؛﷽✦
باز شدن چشم به آینده، از سنخ اطلاعات و کسب تخصص نیست. بلکه وقتی میتوان از آینده سخن گفت که توان و ظرفیتهای یک ملت که به ضرورت تاریخ نهان و پوشیده است، را در اوقات خاص وطلائی یک جامعه به آگاهی رساند و به زبان آورد.
به عبارت دیگر؛ فکرِ آینده، نظر به دانستهها و اطلاعات آیندهپژوهانه و تدبیر کارها مبتنی بر آنها نیست تا بتوان آن را آموخت و آموزش داد.
بلکه آینده راهیست که باید مردم جامعه در دل زندگی روزمرهی خود بیابند و بپیمایند و پیمودن این راه با زنده شدن اراده ممکن میشود و گویا این زندهشدن با دیدنِ قابلیتهای خود و شرایط تمهید کنندهی آن آینده میسر میشود.
راهِ آینده از دل زندگی و وضع مردم کوچه و بازار میگذرد. وضع آیندهی ما، از حالِ ما و آگاهی ما به این حال معلوم میشود. و هر چه فهم و پذیرش نسبت به ضعفها و جهلها بیشتر باشد، آیندهای متناسب با شئون مختلف ساختهخواهد و این وحدت و دوری از آشفتگی تاریخ ما را رقم خواهد زد.
چه بسا وقتی از سالی نو که تکرار روزهای گذشته نباشد، میتوان سخن گفت و به آیندهای که به سمت ما فراخواندهشدهاست، نظر داشت که در پیچ و خم مسائل واقعی و توانهای حقیقیمان ایستادهباشیم و مسئولیت آنها را در این روشنیگاه بر عهدهی خود احساس کنیم.
#آینده
#تاریخ
@gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امید شاید همان حکایت بقای انسانیت است؛ گویی انسان همین است، بودنی امیدوارانه و منتظرانه؛ او برای یافت خودِ زنده اش باید در بستر جاری زمان، گذشته اش را به یاد آورد و راه رسیدن به آینده اش را بیابد.
امیدوار بودن توانی در پی دارد که در علت و اثر و شکل و فرم نیست؛ توانش در بستر چشم اندازی است دیریاب تر و فراخ تر که علت و اثر و فرم و شکل، زیرِ سایه آن است.
با امید گویی خود را در برابر همه تاریخ ایستاده میبینی!
گویا توانی است در پس بیم و وحشت و ضعف قلب؛ توانی برای تاب آوردن التهاب دنیا، برای معنای دوباره زنده گی؛
توانی برای التیام دوری و غیبت انسان از جان خود که همان جان جهان است و فرید است و وحید،
امید داریم که این امید ما را به جانمان برساند...
▫️وحید: کسی که متناسب با شأن و مقام خودش یار نداشته باشد، کسی به او مراجعه نکند و اعوان و انصار نداشته باشد...
#امید
#یا_صاحب_الزمان
✍#صهبا
@gharare_andishe
روزها میگذرد و هر کدام از ما در کاری یا حرفهای یا تخصصی مشغولیم و تمام هدف و غایتمان، تاثیرگذاری بر خودمان و محیط پیرامونمان و در سطح کلان بر کشور و جامعهیمان است.
در مسیر کارهایمان مدام خود را ارزیابی میکنیم که در کدام قسمت ضعف داریم و در کدام قسمت توانمندیم.
به هر حال شاید همهی ما تصدیق کنیم که هر چه تلاش میکنیم و جوانب کار را میسنجیم مشکلات تمامی ندارد و هر چقدر تلاش کنیم باز هم یک جای کار میلنگد و در آخر هر کار و فعالیتی از خود میپرسیم کجای کار ایراد دارد؟ چرا مسائل در یک روال معقول قرار نمیگیرد؟ و نقطهی بنیادین و مولد ایرادات از کجا نشات میگیرد؟ و از این قسم سوالات....
اگر مقدمهی گفته شده برای شما آشناست یا به عبارتی حرف دلتان است. کتاب "گسست تاریخی و شرق شناسی" به قلم دکتر رضا داوری اردکانی میتواند روایت زخمهای التیام نیافتهی این روزهای ما باشد.
کتابی که سعی دارد از حواشی و تکرار گفتههای تکراری بپرهیزد و نوع مواجههی ما را تذکر دهد و به چشم آورد.
کتاب در مقدمهای سه صفحهای در باب نگاه تاریخی سخن میگوید و سعی دارد نگاه تاریخی و کلی را از نگاه جزئی و سیر در اتفاقات و حوادث جزئی بازشناساند. همچنین نگاه مرسوم به تاریخ را که نگاه خطی به زندگی انسان است را مورد سوال قرار میدهد و نگاه دوری را تفصیل میدهد و در نهایت به این سخن میرسد که دورههای تاریخی هر کدام اصول و مبادی خاص خود را دارند و آنچه ما میبینیم ظواهر آن عالَم است. که این ظواهر در عالمی غیر از آن معنا ندارد و نمیتوان مسائل و راه حلهای آنها را به هر جایی تسری داد.
در فصل اول بعد از مقدمه به گسست تاریخی اشاره میکند و به دنبال آن شواهدی دال بر اینکه درجوامعی به لحاظ تاریخی گسست و فاصله ایجاد شده؛ میپردازد و جوامعی مانند جوامع ما را به لحاظ تاریخی در وضعیت ویژه و خاصی میبیند، وضعیت که از گذشتهی خود خارج شده و در تاریخ کنونی نیز قرار ندارد. به عبارت دیگر در بی تاریخی و بی عالمی قرار دارد. و حال با توجه به این موضوع باید کارها و تصمیمات اعم از فرهنگی اقتصادی سیاسی را باید با لحاظ این نکتهی مهم انجام داد.
و در فصل سوم نگاه شرق شناسانه را مورد بررسی قرار میدهد و به این نکته تذکر میدهد که به دلیل غلبهی نگاه تجدد ما ناخواسته مسائل را آنگونه که شرقشناسان روایت کردهاند میبینیم و میفهمیم. و چه بسا که مسائل را باید از سیطرهی این نگاه ازاد کرد تا تاریخ را آنگونه که هست ببینیم و بفهمیم.
در نکتهی آخر دکتر داوری اشاره میکند که نگاه شرقشناسانه، نتیجهی یک سیاست برنامه ریزی شده نیست که دستهایی پشت پرده آن را طراحی کرده باشند بلکه اقتضای بسط تجدد بر این بوده تا چنین رویکردی به وجود آید و خود شرق را به خودش ، چنان که یک غربی میبیند بشناساند.
اگر شما از کسانی هستید که در مسیر علمی و تحصیلی خود و یا در کارهای فرهنگی و هنری خود به مسائل عمیقتر میاندیشید و قبل از عمل به دنبال فهم بهتر موقعیت و وضعیت هستید، اگر به دنبال جایگاه کارها در وسعتی کلان هستید و اگر طالب درنگ و تاملید این کتاب میتواند مفید واقع شود.
#گسست_تاریخی_و_شرق_شناسی
@gharare_andishe
کربلای لحظهها...
کربلا همان درنگیست، که در لحظهای خاص رخ میدهد. لحظهی انتخاب، لحظهی اولویتبندی کارها، لحظهی دل کندن از چیزها....
در همین اوقات است که انسان با خودش روبرو میشود و به جای اصلاح مناسبات بیرونی و مشغول شدن به آنها، بر سر مسالهی خودش میایستد. آنجایی که راهی، پیشروی خود نمیبیند و باید دست به انتخاب بزند .آن لحظهای که باید ترسِ از دست دادن داشتهها و دانستههای خود را پوچ ببیند؛ همان لحظهای که تردیدها و دودلیها تو را آماج حملهی خود قرار میدهند و تو باید فقط پوک و پوچ بودن آنرا درک کنی؛ همان لحظه کربلای آدمیست.
همان لحظه که ابراهیموار بتِ این ترسِ مهیبِ توخالی که در گوش آدمی وسوسه میخواند را میشکند؛ همانکاریست که اصحاب کربلا انجام دادند.
همانلحظهای که ریسمان از همهچیز و همه کس میبری و رها و آزاد از هر ضرورتی خود را متصل به جان جهان میبینی. آنجاست که خودِ اصیلِ خود را مییابی...
✍#مصیر
@gharare_andishe
💎کانال، آب، ماهی، عطش...
برایم همیشه کانال یادآور آبی بود که در مسیر خود جریان دارد
مثل کانال ماهی که نام حضرت زهرا "سلام الله علیها" را تداعی کننده بود
تا اینکه کانال کمیل در مسیرم قرار گرفت و حرفهای تازه ای داشت
از اینکه کانال میتواند خاکی باشد و مسیرت را از زمین به آسمان ملکوتی کند
به جای آب عطش رهگشا باشد و در خاک شراب طهور به تو نوشانده شود
وقتی که استقامت را سرلوحه بودنت قرار می دهی
چشمی باز می شود که ندیدن هایی برایت دیدنی می شود
آنگاه مگر جایی برای شک و تردید می ماند
می بینی و می روی و دیگران را دعوت می کنید
بهتر بگویم با دعوت نامه ی خصوصی سفره میزبانی را می گسترانی
حال این مهمان است که با چشم دلش باید ببیند و با گوش جانش بشنود
و مسیرت را با انتظار و پاسبانی ادامه دهد
اما می بینی در ما چنین استقامتی نیست و از پس خودمان بر نمی آییم
و مثل همیشه خودت در آغوش گرمت جایمان می دهی و با خودت می بريمان...
✍#هستی
@gharare_andishe
💎نهر خیّن
حال و هوای راهیان نور اینگونه است که یکی از خواسته های انسان، ناخواسته طلب شهادت می شود. حال اگر این طلب اوج بگیرد؛ می خواهد در همین سفر شهادتش رخ دهد.
در یکی از مسیرها که از اتوبوس برای اقامه ی نماز پیاده شدیم. یکی از دوستان طلبش را به زبان آورد و دیگری هم همراهی کرد. در این میان به ایشان گفتم مگر " نه هنوز " استاد طاهرزاده را نشنیده اید که اینگونه طلب می کنید!؟ گفتند:نه
بنده به اندازه وسع ناچیزم، یافتم را از "نه هنوز" اینگونه بیان کردم:
(خیلی مهم است که شهادت را چگونه ببینیم؛ آیا آن را یک عمل فردی و نجات از دنیا و مافیهای آن می بینیم یا شهادت را یک عمل تاریخی می نگریم که در آن راه باز کردن برای دیگران رقم می خورد. اگر توانستیم مسیری برای دیگران باز کنیم، چه بخواهیم، چه نخواهیم، شهادت رخ نمایانده است. از اینرو است که در تاریخ انقلاب اسلامی "شهید زنده" معنادار شده است.)
راهیان نور زمانی جلوه گر شد که شهدا دیدند از دست ما کاری بر نمی آید و از اینرو خودشان دوباره وارد میدان شدند تا دست ما را بگیرند.
تا زمانی که مسیر برای دیگران باز نکردیم و مشقت این عمل را به جان نخریده ایم که البته کسی که در این مسیر قرار گیرد معنای عشق برایش تجلی میکند و به جز شیرینی نمی یابد
طلب شهادت صرفا لفاظی با زبان بیش نیست.
راوی "نهر خیّن" از وخامت اوضاع و شهادت مظلومانه رزمندگان در عملیات کربلای ۴ خاطره اش از یکی از شهدا را اینگونه بیان کرد:
وقتی بالای سرش رسیدم و جراحت عمیقش را دیدم،
گفتم: "زنده ای؟"
گفت: "نه هنوز"
✍#هستی
@gharare_andishe