eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
749 عکس
260 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
35.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من شک ندارم درد او تنهایی حیدر در التهاب لحظه های سخت تدفین بود @golchine_sher
می‌ریزد از این غم عرق شرم ز رویم دیگر چه بگویم که شکسته‌ست سبویم ِ ای کاش که بر آتش جان خاک بریزند! با گریه نشد از غم او دست بشویم حرفی نزد از ماندن و بستم چمدان را انگار خبر داشت که دلبسته اویم بگذر تو هم از قصه عشقی که گذشته‌ست مگذار که از آنچه گذشته‌ست بگویم! بعد از تو مرا هر نفسی آه کشنده‌ست مرگ است که آغوش گشوده‌ست به سویم @golchine_sher
🥀صلی‌الله‌علیکِ‌یافاطمةالزهراء🥀 مادری بیدار یعنی فاطمه(س) با تنی بیمار یعنی فاطمه(س) پای فرمان ولایت در نبرد با در و دیوار یعنی فاطمه(س) در میانِ جمله مخلوقاتِ رب نقطۀ پرگار یعنی فاطمه(س) یاسِ هجده سالۀ باغ رسول(ص) گلبُنِ گلزار یعنی فاطمه(س) نور چشمانِ نبیّ مصطفی(ص) بر پدر هم یار یعنی فاطمه(س) گفت نِعمَ العَون آن شیر خدا حیدر کرار(ع) یعنی فاطمه(س) همدم و همراز و همدرد علی(ع) محرم اسرار یعنی فاطمه(س) اسوۀ ایثار در درگاه حق جار ثُمَّ الدّار یعنی فاطمه(س) حُبّ زهرا(س)چون کلید جنت است ایمنی از نار یعنی فاطمه(س) سهم اغیار از کلام نافذش خشم در گفتار یعنی فاطمه(س) از عدویِ غاصبِ عهد غدیر جملگی بیزار یعنی فاطمه(س) تار و پود شعر ما زهرایی(س)است شهد این اشعار یعنی فاطمه(س) حیفم آمد ختم گویم این کلام نام بی‌تکرار یعنی فاطمه(س) @golchine_sher
می‌نشینی شعر می‌خوانی و من محو صدایت می‌نشینم دست زیر چانه پای حرف‌هایت شوق داری از غزل‌های قدیمی هم بخوانی دوست دارم بشنوم تا صبح از حال و هوایت می‌برد هر واژه ما را تا خیال دوردستی شعر می‌خوانی برایم اشک می‌ریزم برایت از چه می‌ترسانی‌ام ای عشق از اندوه فردا هرچه باداباد می‌دانی که می‌مانم به پایت سال‌ها از آخرین دیدار در باران گذشته روز وصل دوستداران یاد باد و های‌هایت @golchine_sher
آینه‌ای روی خاک‌ها... محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن افتاده بود آینه‌ای روی خاک‌ها این بود رسم، آینه را برنداشتن سیلی زدند تا که شود رسم بعد از این اسلامِ اعتقاد به کوثر نداشتن اسلامِ تیغ شعله‌ور طلحه داشتن اما زبان سرخ ابوذر نداشتن... از بس به راه و رسم علی اعتراض شد محکوم شد زمانه به حیدر نداشتن... می‌ترسم این‌که باب شود سال‌های سال رسمِ امام بودن و لشکر نداشتن... @golchine_sher
بی من خوشی، وگرنه از آن تو می‌شدم جان می‌سپردم آخر و جان تو می‌شدم ‌ گفتم که مردم از غم و گفتی به حرف نیست! ای کاش من حریف زبان تو می‌شدم... ‌ معشوق روزگار غزل‌های ناب! کاش هم‌عصر شاعران زمان تو می‌شدم ‌ ای عمر چندروزه‌ی دنیا! بدون عشق تا کی اسیر سود و زیان تو می‌شدم؟ ‌ پا بر سرم گذاشتی اکنون که آمدی ای مرگ داشتم نگران تو می‌شدم @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنوز داغ کهنه ای مرا به خانه می کشد هنوز شعله های فتنه ای زبانه می کشد هنوز صورت کبودِ در کسوف کاملت مرا به لحظه های درد تازیانه می کشد   ببین چگونه خواهرم پس از تو بی نوازشت به روی گیسوی غمش به بغض شانه می کشد سکوت کرده شهر در جواب بی عدالتی غمت مرا به کوچه ها به این بهانه می کشد میان قحطی سحر ببین که آفتاب را به روی دوش، آسمان چرا شبانه می کشد؟ صدای هق هقی مرا به سمت چاه میبرد پدر چگونه غربت تو را به شانه می کشد پس از گذشت سالها کسی درست مثل تو میان قتلگاه آه مادرانه می کشد @golchine_sher
به سفر می‌روم از خود که به خود برگردم عشق شهری‌ست که از یافتنش دلسردم گریه‌ی بی‌ثمری، خنده‌ی طاقت‌سوزی بیش ازین نیست ازین معرکه دستاوردم عافیت، عاقبتم بود اگر از روز نخست با خودم دغدغه‌ی عشق نمی‌آوردم گاه در بند کسی، گاه حریص هوسی من همه عمر به تنهایی خود بد کردم با لبی تشنه‌ی فریاد و دلی زخمیِ خشم خون دل می‌خورم و ساکتم و خونسردم سنگ از قله به جز درّه کجا خواهد رفت من چه بیهوده به دنبال خودم می‌گردم @golchine_sher
به دنبال تو می گردم تو ای تنهای تا هرگز ! تو ای گم گشته در اندیشه ی فردای تا هرگز منم جهل مرکب! آنکه در آغاز خود مانده ست بیا ذات مرا معنا کن ای دانای تا هرگز ! بدون چلچراغ چشم هایت، راه تاریک است بیا فانوس روشن کن ! بیا زیبای تا هرگز ! نمی دانم چه روزی با حقیقت می خوری پیوند تو ای مرموز! ای کابوس ! ای رویای تا هرگز ! منم مجنون تر از آن کس که می دانی و می‌دانم نمی خواهی که برگردی چرا.؟ لیلای تا هرگز ؟! تو را من با تمام انتظارم جستجو کردم ولی پیدا نشد آن عشق.! ناپیدای تا هرگز! تو ای آن کس که تنها از فراز کوه می آید بگو صبحی نشسته پشت این شبهای تا هرگز؟؟!! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پر از بغض است امشب سینه ی لبریز از دردت چگونه گرم خواهد شد هوای خانه‌ی سردت فراق نیلی یاس و حدیث تلخ دلتنگی چه خواهی کرد با ريحانه های زخمی و زردت چه بی خيرند اين مردم تو را تنها رها کردند و کوچيدند سمت دشمن بدخوی نامردت غمت را آیه آیه می نویسی روی شب بوها شده قرآنی از جنس کلامِ حق ، ره آوردت تو را مي فهمم ای آیینه ای غمها ی بی پایان تو را با دردهای منحصر در این غم فردت خدا صبرت دهد بابای خوبم، ساقي کوثر تمام چاهها مدیون اشک و ناله و دردت @golchine_sher
کسی خیره بر من در آیینه‌هاست برایم چقدر این نگاه آشناست بگویم منم! اشتباهی‌ست محض بگویم تویی! باز حرفم خطاست ندانستم آخر که بود و چه گفت شبیه من است آنگه از من جداست بگو کشتی غرقه در موج‌ها! در این ورطه تنها خدا ناخداست منم شمعِ گریانِ آتش‌زبان صدایی ندارم، سکوتم رساست به من گفت در گریه گاهی بخند عجیب است این هم از آن حرف‌هاست @golchine_sher
راه پیدا کردن گنج جهان جز رنج نیست رنج آن را راست می‌گویند اما گنج نیست گاه می‌افتد به خاک و گاه می‌غلتد به رود هیچ رازی در فروافتادن نارنج نیست گاه سربازی شجاعی، گاه شاهی ناامید روز و شب چیزی به جز تکرار یک شطرنج نیست در کف بازار دنیا «عمر» خود را باختی سکه‌ها را جمع کن! دعوای چار و پنج نیست باید از بهتی که چشمم داشت قلبش می‌شکست چشم‌پوشی کن که این آیینه حیرت‌سنج نیست @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهارستان غیرت تو را هرگز نفهمیده، تو را ای سورۀ یاسین نه ابر و باد پاییزی، نه باران‌های فروردین تو رفتی و به دنبالت، غمی رویید در جانم پس از تو می‌کشم با خود، دلی خسته، سری سنگین برای آن‌که برگردی به سمت سبز نخلستان تمام آسمان آن شب، دعا می‌خواند و من آمین خلاصه می‌شود در تو، بهارستانی از غیرت که از عطر حضورت شد، فضای شهر عطرآگین تو ای بالانشین امشب، مرا با خود ببر... اما تو بالا می‌روی بالا... و من پایین‌تر از پایین هنوزم شعله می‌بارد، به دامان غزل‌هایم غم هجر «جهان‌آرا»، تب اندوه «زین‌الدین» @golchine_sher
از لرزش صــــدای تو شــــرمنده می‌شـــوم با ناله هــــای نای تو شــــرمنده می‌شــــوم کمــــتر به پیش چشــم علی کار خــانه کن من از صـــدای پای تو شـــرمنده می‌شــوم هر مرتبه نظر به در خانه می کنم با هر نفــس به جای تو شـــرمنده می‌شـوم ای قامـــــت تو جـــــلوۀ قَــــدقٰامــــت علی آخــــر ز قـــدّ تای تو شــــــرمنده می‌شــوم هــــر بار گـــــرد بســــتر تو گریه می‌کــنند از روی بچّــه های تو شـــرمنده می‌شـــوم روی از علی مگیر و غمِ شـــرمِ خود مخور من هم که پا به پای تو شـــرمنده می‌شوم وقتی کنار ســـفره به پیشـــم نشــــسته‌ای از ســـوز ســـرفه‌های تو شـرمنده می‌شوم سـنگ صــــبور من شده مُــهر ســــکوت تو از این ‌هــمه وفــای تو شـــــرمنده می‌شوم هر دم به چشم خیس حسن خیره می‌شوی از اشک بی صــــدای تو شـــرمنده می‌شوم می‌خـوانم از نگاه تو مـــــوج فـــــرات را با اشـک کربلای تو شــــــرمنده می‌شـوم «ساده» @golchine_sher
مرز زیبایـــی اگــــر آن سوی دنیــا برود چشم باید به همان سو به تماشا برود دیده از دور دو دریـــای مجـــاور با هم چشم من می شکند پنجره را تا برود بارها سنگ به پیشانی شوقش خورده رود اگــــر خواسته از درّه به دریـــا برود سرنگون گشتن فوّاره به ما ثابت کرد آب می خواسته بـــا واسطه بالا برود آی مردم به خدا آب زلال است زلال بگذارید خودش راهِ خودش را برود کدخدا گفته که تا کار به دعوا نکشد یکی از این دو نفـــر باید از اینجا برود یا که یوسف به دیار پدری برگردد یا که با پیـرهن ِ پاره زلیخـــا برود کدخدا گفته که این دهکده، عاشقکده نیست هر کـــه عــــاشق شده  از دهکده ی مــا برود کوزه بر دوش سرِچشمه نیا...با این حرف باید از دهکده یک دهکده رسـوا بــرود باز پیراهن ِ گلدار بــه تن خواهـــی کرد صبر کن از سرِ این گردنه سرما برود...! @golchine_sher
بی تو مهتاب شبی نه، شب بارانی بود رشت، آبستــن یک گریــه ی طولانـــی بـــود راه می رفتم و هی خون جگر می خوردم در سرم فکر و خیالــی کـه نمی دانی بود لشکر چـــادر تـــو خانــــه خرابـــی ها کــرد چادرت چشمه ای از دوره ی ساسانی بود آه! دریاب مرا دلبـــر بارانـــیِ من ای که معماری ابروی تو گیلانی بود توبه ها کردم و افسوس نمی دانستم آخرین مرحله ی کفر، مسلمانی بود همه ی مصر بـــه دنبـــال زلیخـــا بودند حیف، دیوانه ی یک برده ی کنعانی بود @golchine_sher
السّلام‌ علیکِ یا سیّدة المظلومة دستی از راه رسید و به رُخت جا انداخت پایی از راه رسید و جلویت پا انداخت یکنفر که دلش از بغض علی می جوشید ضربه‌ای زد به درِ خانه و در را انداخت آتشی را به در خانه ی آب آورد و بین دیوار و در سوخته دعوا انداخت ضربه‌ی پای در و بی ادبی‌های غلاف بازویت را دو سه ماهی ز تقلّا انداخت گِره انداخت به کار همه دنیا؛ آن‌که ریسمان گردن مولای دو دنیا انداخت در قیامت جلوی چشم همه می‌اُفتد آنکه در کوچه تو را بین تماشا انداخت @golchine_sher
یا_زهرا_س منم شمعی که از جان دادن پروانه می لرزد به روی گونه هایم اشک، دانه دانه می لرزد دل دریا نه تنها از غم مهتاب آشوب است که حتی در صدف هم گوهر یکدانه می لرزد از آن روزی که سوی خانه ام دشمن هجوم آورد تن طفلان من از دیدن بیگانه می لرزد پریشان است موی کودکانت فاطمه برگرد ببین با آه طفلان تو دست شانه می لرزد چه آمد بر سراین خانه بعد از رفتنت بانو صدای در که می آید تمام خانه می‌لرزد @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
گلچینی از زیباترین اشعار تک بیتی و رباعی👌✨ Join-https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
هدایت شده از گلچین شعر
کانال دوم ما اگه دوست دارید تک بیت و رباعی های خوب بخونید حتما عضو بشین👆👆👆
یک‌ خانم نویسنده آمریکایی از سفری که به مصر داشت خاطراتی نوشت به این شرح: در داخل اتوبوس داخل شهری در مصر نشسته بودم دیدم جوان مصری وارد شد، ایستاد و میله اتوبوس رو گرفت بعد از چند دقیقه دیدم توجهش به دختری که نشسته بود جلب شد. دقت که کردم دیدم دخترک طوری نشسته که بین جورابش و پاچه شلوارش فاصله افتاده و اون پسر جوان به همون چند سانتی که عریان بود داشت با دقت و حالتی خاص نگاه میکرد. نویسنده زن آمریکایی میگه اونجا حسرت خوردم که چرا هیچ وقت شوهرم به من همچین توجهی نداره. همونجا به ذهنم رجوع و گذشته رو مرور کردم. این خانم در ادامه میگه: در بین مرور گذشته ام متوجه شدم در جامعه غربی مثل کشور من، وقتی یک مردی مثل شوهر من که از منزل بیرون میره تا وقتی که میخواد برگرده ناخواسته با صدها زن بدون حجاب و پوشش مواجهه داره و ناخواسته در ذهنش من رو با این صدها زن مقایسه میکنه و طبیعتا اونی که در این مقایسه شکست میخوره من هستم چون قطعا توان رقابت با صدها زن رو ندارم. در ادامه میگه: درجوامع غربی وقتی یکی مثل شوهر‌ من از سرکار به خونه برمیگرده اینقدر با زنهای مختلف و بزک کرده با پوشش نامناسب غربی صحبت کرده که وقتی به من میرسه دیگه میل و علاقه ای برای صحبت با من براش نمیمونه چون اشباعه. مثل کسی که از صبح به غذاهای مختلف ناخنک بزنه وقتی ظهر شد دیگه میلی برای غذای اصلی نداره. نویسنده زن آمریکایی میگه اونجا بود که به فلسفه حجاب در اسلام پی بردم و فهمیدم چرا در اسلام گفته شده خداوند حجاب رو برای تحکیم بنیان خانواده ها مقرر کرده. @golchine_sher