eitaa logo
حدیث اشک
6.8هزار دنبال‌کننده
41 عکس
82 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
سِرِّ توحید نهان است در ایمانِ حسن معرفت رنگ گرفته‌ است از عرفانِ حسن خاکِ سلمان همه هستند مسلمان حسن پس بگوئید به ما ساکنِ ایران حسن زیر چتر حسنی پیر نخواهم گردید قدرِ یک لحظه زمین‌گیر نخواهم گردید هرگز از عشق حسن سیر نخواهم گردید تا خود حشر منم دست به دامان حسن عطر او پخش که شد باد ، وصالش را دید حُسن زیباییِ مخلوق ، مثالش را دید آن که در صبح ازل نورِ جمالش را دید از همان روزِ نخستین شده خواهان حسن روضه خواندیم که این دیده ی تر ثبت شود گریه کردیم که این هفت صفر ثبت شود نام من در دل تاریخ اگر ثبت شود بنویسید مرا بی سر و سامان حسن رنگ پیراهن سرسبزِ دیارم حسنی‌ ست پرچم یَشمیِ خوش‌ نقش و نگارم حسنی‌ ست نه فقط من..،همه ی ایل و تبارم حسنی‌ ست بوده جدَّم یکی از پیرغلامانِ حسن ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است با عنایات حسن رزق ، مهیا شده است این شعارِ همه‌ی ما ، حسنی‌ها ، شده است: " تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن" خاک خشکیم که لب‌تشنه‌ی جامی بودیم کوه رنجیم که سرگرم سلامی بودیم کاش..،ای کاش که ما مردِ جذامی بودیم می نشستیم سر سفره ی احسان حسن من از آن روز که در بند شدم ، خوشحالم فقط از دوری معشوق خودم مینالم پوزه بر خاک قدمگاهِ حسن میمالم بلکه سهمم بشود تکه ای از نانِ حسن عاقبت گردِ خوشی بر سرِ غم می ریزد از دل صحن حسن نوحه و دم می ریزد هنرِ فرشچیان پای حرم می ریزد حک شود شعرِ حِسان سردرِ ایوان حسن روضه‌تر از غم آقای کریمان ،غم نیست وای بر زخمیِ غربت که بر آن مرهم نیست مادری‌تر ز حسن در همه ی عالم نیست تو نگو حضرت صدّیقه..،بگو جانِ حسن! آه! اربابِ کرم خیره به مسمارِ در است از مصیبات حسن ، خونِ خدا خون‌جگر است سخت تر از غم گودال ، غم آن گذر است گریه‌کُن‌های حسین‌اند پریشان حسن کوچه‌ای تنگ برای غم او بانی بود قاتلش آنچه که میدانم و میدانی بود بدتر از زهرِ هلاهِل..،زدنِ ثانی بود داغ ناموس گرفته‌است گریبان حسن سیلی محکمِ آن پست که بر حَورا خورد من بمیرم! حسن از دیدنِ آن، بد جا خورد پیش چشمان پسر ، چادر مادر پا خورد تا ابد خشک نشد دیده ی گریان حسن @hadithashk @hadithashk
هر چند در مقتل نوشته سَم شهیدش کرد من باورم این است که ماتم شهیدش کرد من معتقد هستم که زهرِ جعده(لع) یکباره... اما غم ِ بی مادری کم کم شهیدش کرد پُر بود گوشَش از صدایِ ضربهٔ سیلی آن ضربتی که روز و شب؛ هر دم شهیدش کرد رازی که از مادر میانِ سینه پنهان داشت هم سخت پیرش کرد و آخر هم شهیدش کرد از غربت بابا، سکوتِ مبهم ِ مادر... آن چهرهٔ غمدیده ی دَرهم شهیدش کرد آنها که عمری شاهدِ تنهایی اش بودند گفتند قبل از سَم، به قران غم شهیدش کرد نامش حسن(ع) بود و به سائل بسکه رغبت داشت بغض و حسادت!...کینهٔ عالَم شهیدش کرد کوچه، مغیره(لع)، نیشخندِ ممتدِ قنفذ(لع) عمری جراحت هایِ بی مرهم شهیدش کرد مِهرش چنان افتاد در ذرّاتِ زهری که ناچار، با شرمندگی، نم نم شهیدش کرد بر زخم های کهنه اش دائم نمک میریخت در خانه-همسر؛ بهترین مَحرم شهیدش کرد حرف نگفته، قاتلِ جانش شد و یک عمر خون جگر خورد و به ظاهر سَم شهیدش کرد! @hadithashk
دُرّی که رنگ آن به عقیق یمن زده چوب حراج بر جگر خویشتن زده آتش شراره بر جگر یاسمن زده دریای غم به ساحل قلب حسن زده روز وشب آه می کشم و زار می زنم بسمل هم اینچنین که منم جان نمیکند میخواستم بلندشوم رو به را شوم تا زینبم نیامده از تشت پا شوم اما مجال نیست که از غم جداشوم چیزی نمانده با غم خود بر ملا شوم کم کم تمام اهل حرم جمع می‌شوند در سوی ناله های حسن شمع می‌شوند آه از نهاد می‌کشم و وای از دلم از عمر خویش خون جگر گشته حاصلم غربت جز اینکه هم نفسم هست قاتلم محنت جز اینکه هست مغیره مقابلم دیندارهای شهر هم از بس که ساده‌اند مسجد که میروم به علی فحش می‌دهند خاموش گشته اخترم از هفت سالگی خاکستر است بر سرم از هفت سالگی لرزیده است پیکرم از هفت سالگی من رازدار مادرم از هفت سالگی در خاطرم هر آینه از کوچه بگذرم انگار باز فاطمه را خانه می‌برم دیدم عیال کفر و ستم می‌رسند و بعد هیزم به دست تا پس در آمدند و بعد ابلیس‌ها به آتش در می‌دمند و بعد دیدم که با لگد به دری می‌زنند و بعد زود آمدند با غم ما سرخوشی کنند با هر وسیله‌ای شده محسن کشی کنند سخت است اینکه صبر کنی پر بریزد و از چشم صاحب فدک اختر بریزد و خون از شیار گونه مادر بریزد و سیلی ز گوش فاطمه گوهر بریزد و با دست‌ها طلب بکنی راه چاره را از خاک کوچه جمع کنی گوشواره را خون از لبم چکید ولی خیزران نخورد خیلی گلوم خشک شد اما سنان نخورد نه چکمه نه لگد به من نیمه جان نخورد آمدحسین و از بغل من تکان نخورد آرام روی سینه گرفته سر مرا تر کرد با دو جرعه خودش حنجر مرا تابوت من ز کینه خناس‌ها شکست در این مجادله دل عباس‌ها شکست وای از دمی که شیشه احساس ها شکست با تازیانه ها کمر یاس ها شکست زینب که سوی مجلس اغیار میرود عباس روی نیزه سرش آب @hadithashk
هفت پشتم به سر سفره‌ی آلِ حسن است که جهان ریزه‌خور جاه و جلال حسن است ما که یک عمر فقط نان حلالش خوردیم خون ما پس همه‌ی عمر حلال حسن است در دل فاطمه هر لحظه مقرب باشد هرکه در سینه‌ی او نقش جمال حسن است سرِ ما پیش خداوند شرافت دارد که سرِ ما همه بر خاکِ خیال حسن است عمر آن است که با یاد عزیزت برود عمرِ عشاق فقط قال و مقال حسن است ما گدایش شده و گردن او اُفتادیم که گدا هرچه کند باز وبال حسن است* صاعقه بود جمل  تا به خود آمد اُفتاد بعد از آن کارِ همه شرح خصال حسن است سال در سال حسن خرج عزا می‌بخشد اول ماه محرم سرِ سالِ حسن است رزق ، اشک است  خلوص است  گذشت است  ولی هرچه رزق است همه از پرِ شال حسن است لحظه‌ی آخر خود روضه‌ی عاشورا خواند گریه می‌کرد که این گریه مجال حسن است با پسرهای خودش کرب و بلا حاضر بود همه گفتند که در دشت جلال حسن است شش پسر را همگی پیشکشِ زینب داد** پس هلالِ سرِ این ماه هلال حسن است او غریب است غریب است غریب است غریب گریه‌ای هست اگر گریه به حال حسن است * وبال :سربار ** تا شش پسر از اولاد امام حسن علیه السلام را مقاتل جزو شهدا آورده اند. @hadithashk
در زیان عُمر ، سودِ ماتمش را دیده ام پس خدا را شُکر می گویم غمش را دیده ام از نخستین نسلِ خِلقَت ، گریه بر او باب شد داستان جبرئیل و آدمش را دیده ام اشک ، دردِ لاعلاجم را به سرعت خوب کرد بین هر ذکر مصیبت مرهمش را دیده ام بی نیازان مِنَّتِ حملِ کُتَل را می کِشند زیر بار این علم ها حاتمش را دیده ام بیرقِ ارباب من بالاتر از این حرف هاست سر در هفت‌آسمان‌ هم پرچمش را دیده ام فیضِ حج را بُرده هرکس لب به چای روضه زد در دل هر استکانی ، زمزمش را دیده ام یا حسینِ من جواب یا حسینِ مجتبی‌ست وقتِ اوج هروله ،صاحبدمش را دیده ام طبخِ نذر روضه را زهرا نظارت می کند در کنار دیگ‌ها ، قدِّ خمش را دیده ام شالِ مشکیِ عزایش دستگیری می کند معجزات تار و پود محکمش را دیده ام بین آن گودال ، عالم را بهم می زد حسین دردِدل‌ها با خدای عالمش را دیده ام عصر شد..، هنگام تاریکی رسیده ساربان با چه حرصی داد می زد: خاتمش را دیده ام! بوریا جا خورد وقتی پیکرش را جمع کرد گفت: حیفِ این بدن که درهمش را دیده ام @hadithashk
13.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواب بودم یه خُرده بد بیدار شدم یکی داشت نعره میزد بیدار شدم رو سرم دس میکشیدی پا بشم.. بعد تو هی با لگد بیدار شدم بعد رفتن تو مهربون من خواهرت میشد بلاگردون من میشینم با دندونام قصه میگم یکی بود یکی نبود دندون من دستای مردای شامی سنگینه بعد سیلی چشم من تار میبینه تاری چشام فدا سرت، فقط تو رو خوب نمیبینم بدیش اینه کاش میشد تو رو شریک راز کنم خیلی حرفارو برا تو باز کنم کاشکی دردِ دست و گردنم میذاشت برا بابائیم یه خورده ناز کنم همیشه پدر عزیزه دختره بخدا که همه چیزه دختره من کبودیام سر تازیونه‌س بگو هی نگن«مریضه دختره» دشمنای تو امونم نمیدن زیر آفتاب سایبونم نمیدن به کنیزا اینجا نون خشک میدن بابا جون به من همونم نمیدن رسیده آخر کارم، بابایی پُر پاییزه بهارم، بابایی هر چقد دلت میخواد آیه بخون منکه خیزران ندارم بابایی زخمای سرت منو پیر میکنه آیه های غمو تفسیر میکنه دس نبردم توو موهات درد نکشی توو موهای سوخته دس گیر میکنه دور گردنم غُل انداخته بودش همونی که چارقل انداخته بودش چقَدَر زود میخوای از پیشم بری تازه حرفمون گل انداخته بودش @hadithashk
حاجی شدم ولی به همه گفته ام مرا مثل قدیم کرب و بلایی صدا کنید @hadirhashk
انالله و انا الیه الراجعون عرض تسلیت خدمت ذاکر اهل بیت حاج احد قدمی @hadithashk
چله‌ی اشک زده‌ام باده‌ی ناب از کرمش، می‌چسبد چله‌ی اشک گرفتم ز غمش، می‌چسبد روی پیراهن زوار چنین بنویسید اربعین... پای‌پیاده...حرمش، می‌چسبد  امیر عظیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عزیزم حسین(ع) به نام خدای جهان آفرین خداوند آب روان آفرین عقیق آفرین ساربان افرین دهان آفرین خیزران آفرین ازین نامرتب سلام علیک! مسیحای زینب سلام علیک! اَ اَدخُل؟تو خواندی که دعوت شدم حلالم کن اسباب زحمت شدم زیارت شدی و زیارت شدم مهیای ذکر مصیبت شدم عجب روضه ای روضه خوانت منم برای غمت سینه هم‌ می‌زنم چهل روزی است این زن قد کمان.. همان زن که عظمی ست بین زنان.. گرفتار شمر است با ساربان.. نگفتم نرو پیش زینب بمان! چهل روز من بی تو بودم زینب کبود کبود کبودم حسین منی که میایم از آن راه دور.. شکسته وقار و شکسته غرور به صد زحمت از مست های شرور لباس تنت را گرفتم به زور شرافت گرفته ست قرآن به تو! نبینم بگویند عریان به تو! عجب کربلایی عجب محشری عجب اسبهایی عجب معبری عجب بوریایی عجب پیکری عجب حنجری و عجب خنجری سرت بود سمت حرم کج حسین تورا پشت و رو کرد با لج حسین سرت را نخست از حرم غصب کرد سپس بین خورجین یک اسب کرد سپس برروی شاخه ای نصب کرد سپس بابتش جایزه کسب کرد دلم سوخت از شام تا بامداد سر تو کجا تشت ابن زیاد؟! چنان سخت بر من گذشت آن نبرد تنم شد کبود و رخم بود زرد شدم آخر عمر بازارگرد درآن کوفه همسایه با من چه کرد حسین چندتا زخم بد خورده ام من از آشنایان لگد خورده ام مرا غیر درد ومحن نیست که مرا شام مثل وطن نیست که مرا شمر زد دست من نیست که به بازارشان جای زن نیست که به فکرم نمی‌رفت آبم کنند گرفتار بزم شرابم کنند حسین قربانچه پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
فراق میان خیل تو از یادها فراموشم شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم به چشمه‌ای که به دریا نمی‌رسد رحمی قسم به جان تو با دوری‌ات نمی‌جوشم فقط نه ماه محرم که هجر هم داغی‌ست من از فراق تو گاهی سیاه می‌پوشم دلم شکست و به حالم دل ضریحت سوخت به خوابم آمد و گفتا بیا در آغوشم به روضه می‌روم و تازه می‌شود داغم دلم نمی‌شود آرام، هر چه می‌کوشم ببین شکسته‌دلانت چه عالمی دارند در استکان ترک‌خورده چای می‌نوشم به هر دری زده‌ام تا به کربلا برسم فقط اگر نرسیدم مکن فراموشم  سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پای غمت جا دارد اگر پای غمت جان بگذارم مجنون شوم و سر به بیابان بگذارم بین الحرمینی نشدم بعدِ چهل روز ظلم است به خود نام مسلمان بگذارم وقتش شده با دیدن عکس حرمت باز داغی به دل ِ دیده‌ی گریان بگذارم چشمم اگر از کار بیفتد اثرش را باید به سر و رو و گریبان بگذارم حالا که نجف نیستم از شوق زیارت این قافیه را می روم ایوان بگذارم نامردم اگر روضه‌ی تو باشد و پا را یک ثانیه در روضه‌ی رضوان بگذارم جا مانده ام و حق بده نام پسرم را از شوق رسیدن به تو «مهران» بگذارم بین الحرمینی نشدم؛ آه... ولی کاش آهو شوم و پا به خراسان بگذارم  حامد تجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹