چند بیت فردوسی.mp3
292.5K
الا ای خریدار مغز سخن
دلت برگسل زین سرای کهن
کجا چون من و چون تو بسیار دید
نخواهد همی با کسی آرمید
اگر شهریاری و گر پیشکار
تو ناپایداری و او پایدار
چه با رنج باشی چه با تاج و تخت
ببایدت بستن به فرجام رخت
اگر ز آهنی چرخ بگدازدت
چو گشتی کهن نیز ننوازدت
چو سرو دلارای گردد به خم
خروشان شود نرگسان دژم
همان چهرهٔ ارغوان زعفران
سبک مردم شاد گردد گران
اگر شهریاری و گر زیردست
به جز خاک تیره نیابی نشست
کجا آن بزرگان با تاج و تخت
کجا آن سواران پیروزبخت
کجا آن خردمند گندآوران
کجا آن سرافراز و جنگی سران
کجا آن گزیده نیاکان ما
کجا آن دلیران و پاکان ما
همه خاک دارند بالین و خشت
خنک آنک جز تخم نیکی نکشت
#حکیم_فردوسی
#صدای_استاد_فریدون_جنیدی
@hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سلام
🍃 صبحتون بخیر
🌹الهی
🍃عمرتون بلند
🌹ایمانتون راسخ
🍃لبتون خندون
🌹همراهتون دعای خیر
🍃روزگارتون پرمهر
🌹دلتون خوش و
🍃نـورانی به نور خدا
🌹 روزتون سرشار از بهترین ها
#صبح_بخیر
┄┅┅❅🌸❅┅┅┄
حکایت۲۱باب اول گلستان.mp3
1.03M
حکایت شمارهٔ ۲۱
مردمآزاری را حکایت کنند که سنگی بر سر صالحی زد. درویش را مجال انتقام نبود. سنگ را نگاه همیداشت تا زمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد و در چاه کرد. درویش اندر آمد و سنگ در سرش کوفت. گفتا: تو کیستی و مرا این سنگ چرا زدی؟ گفت: من فلانم و این همان سنگ است که در فلان تاریخ بر سر من زدی. گفت: چندین روزگار کجا بودی؟ گفت: از جاهت اندیشه همیکردم، اکنون که در چاهت دیدم فرصت غنیمت دانستم.
ناسزایی را که بینی بخت یار
عاقلان تسلیم کردند اختیار
چون نداری ناخن درنده تیز
با ددان آن به که کم گیری ستیز
هر که با پولاد بازو پنجه کرد
ساعد مسکین خود را رنجه کرد
باش تا دستش ببندد روزگار
پس به کام دوستان مغزش بر آر
#روایت
#استاد_مهدی_امین_فروغی
#سعدی_نامه
@hafez_adabiyat
خوانش و شرح غزل۱۵۶.mp3
1.74M
فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
دودش به سر درآمد و از پای درفتاد
مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد
فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد
رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد
یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد
وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید
کارش مدام با غم و آه سحر فتاد
زین گونه صد هزار کس از پیر و از جوان
مست از شراب عشق چو من بیخبر فتاد
بسیار کس شدند اسیر کمند عشق
تنها نه از برای من این شور و شر فتاد
روزی به دلبری نظری کرد چشم من
زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد
عشق آمد آن چنان به دلم در زد آتشی
کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد
بر من مگیر اگر شدم آشفته دل ز عشق
مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد
سعدی ز خلق ، چند نهان راز دل کنی
چون ماجرای عشق تو یک یک به درفتاد
#غزلیات_سعدی
#خوانش_و_شرح
#استاد_امیرنوری
@hafez_adabiyat
غزل_بیدل_عمریست_به_چشمم_ز_نم_اشک_اثر_نیست.mp3
1.1M
عمريست به چشمم ز نم اشک اثر نيست
اي دل تو کجائي که غبارت به نظر نيست
محرومي غفلت نظري را چه علاج است
خلقيست درين خانه برون در و در نيست
وهم آئينه خلق به زنگار گرفته است
گر چشم گشائي مژه ات پيش نظر نيست
طاقت همه را در دم شمشير نشانده است
تا سينه درين معرکه باقيست سپر نيست
بيدردي ما زير فلک سخت غريب است
در خانه دوديم و کسي را مژه تر نيست
جان و جسد عشق و هوس جمله سرابست
کس نيست کند فهم که هستي چقدر نيست
اي گرد پرافشان سحر در چه خيالي
چين کن زه دامن که گريبان دگر نيست
نامحرم پرواز فنايم چه توان کرد
چون رنگ پري دارم و سر در ته پر نيست
بيدل اگر اينست سر و برگ شعورت
هر چند به آن جلوه رسي غير خبر نيست
#بیدل
#خوانش
#ساعد_باقری
@hafez_adabiyat