دو خوانش غزل ۳۲۳ حافظ.mp3
3.04M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
☘🍃✨🕊
🍃✨🕊
🌹🕊
☘
غزل شمارهٔ ۳۲۳
ز دست کوته خود زیر بارم
که از بالابلندان شرمسارم
مگر زنجیر مویی گیردم دست
وگر نه سر به شیدایی برآرم
ز چشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا روز اختر میشمارم
بدین شکرانه میبوسم لب جام
که کرد آگه ز راز روزگارم
اگر گفتم دعای می فروشان
چه باشد حق نعمت میگزارم
من از بازوی خود دارم بسی شکر
که زور مردم آزاری ندارم
سری دارم چو حافظ مست لیکن
به لطف آن سری امیدوارم
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی
@hafez_adabiyat
💫
✨
☘
🌹🕊
🍃✨🕊
☘🍃✨🕊
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴ - التماس کردن همراه عیسی علیه السلام زنده کردن استخوانها از عیسی علیه السلام.mp3
2.17M
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم »
بخش ۴ - التماس کردن همراه عیسی علیه السلام زنده کردن استخوانها از عیسی علیه السلام
گشت با عیسی یکی ابله رفیق
استخوانها دید در حفرهٔ عمیق
گفت ای همراه آن نام سنی
که بدان مرده تو زنده میکنی
مر مرا آموز تا احسان کنم
استخوانها را بدان با جان کنم
گفت خامش کن که آن کار تو نیست
لایق انفاس و گفتار تو نیست
کان نَفَس خواهد ز باران پاکتر
وز فرشته در روش دراکتر
عمرها بایست تا دم پاک شد
تا امین مخزن افلاک شد
خود گرفتی این عصا در دست راست
دست را دستان موسی از کجاست
گفت اگر من نیستم اسرارخوان
هم تو بر خوان نام را بر استخوان
گفت عیسی یا رب این اسرار چیست
میل این ابله درین بیکار چیست
چون غم خود نیست این بیمار را
چون غم جان نیست این مردار را
مردهٔ خود را رها کردست او
مردهٔ بیگانه را جوید رفو
گفت حق ادبارگر ادبارجوست
خار روییده جزای کشت اوست
آنک تخم خار کارد در جهان
هان و هان او را مجو در گلستان
گر گلی گیرد به کف خاری شود
ور سوی یاری رود ماری شود
کیمیای زهر و مارست آن شقی
بر خلاف کیمیای متقی
#مثنوی_معنوی
#خوانش
#بهروز_رضوی
#شرح
#بشیری_راد
@hafez_adabiyat
حکایت ۱۲ باب اول.mp3
9.86M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
☘🍃✨🕊
🍃✨🕊
🌹🕊
☘
حکایت شمارهٔ ۱۲
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان
یکی از ملوک بی انصاف پارسایی را پرسید از عبادتها کدام فاضل تر است گفت تو را خواب نیم روز تا در آن یک نفس خلق را نیازاری.
ظالمی را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به
وآنکه خوابش بهتر از بیداری است
آن چنان بد زندگانی مرده به
#خوانش
#ژاله_صادقیان
#شرح
#رشید_کاکاوند
@hafez_adabiyat
💫
✨
☘
🌹🕊
🍃✨🕊
☘🍃✨🕊
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
555_13_ordibehesht_نشانت_که_جوید_که_تو_بی_نشانی.mp3
22.22M
#استاد_دینانی
#غزل_مولانا
نشانت کی جویدکه توبینشانی
مکانت کی یابدکه توبیمکانی
چه صورت کنیمت که صورت نبندی
که کفست صورت به بحر معانی
از آن سوی پرده چه شهری شگرفست
که عالم از آن جاست یک ارمغانی
به نونو هلالی به نونو خیالی
رسدتانماندحقیقت نهانی
گدارومباش ومزن هردری را
که هرچیز را که بجویی توآنی
دلاخیمه خودبراین آسمان زن
مگوکه نتانم بلی میتوانی
مددهای جانت همه زآسمانست
از آن سورسیدی همان سوی روانی
گمانهای ناخوش بردبرتو دلها
نداندکه توحاضرهرگمانی
به چه عذر آیدچه روپوش دارد
که تونانبشته غرض را بخوانی
خنک آن زمانی که ساقی توباشی
بریزی توبرماقدحهای جانی
زسرگیرد این دل عروج منازل
زسرگیرد این تن مزاج جوانی
خنک آن زمانی که هرپاره ما
به رقص اندرآیدکه ربی سقانی
گرانی نماند درآن جا وغیری
که گیرد سرمست ازمی گرانی
به گفت اندرآیند اجزای خامش
چنان که تو ناطق درآن خیره مانی
چههامیکندمادرنفس کلی
که تا بیلسانی بیابدلسانی
ایانفس کلی به هردم کیاست
کیت میفرستد به رسم نهانی
مگو عقل کلی که آن عقل کل را
به هردم کسی میکندمستعانی
که آن عقل کلی شودعقل کلی
گرآبی نیایدز بحرعیانی
@hafez_adabiyat
شرح ابیات میانی داستان طوطی و بازرگان.mp3
6.37M
#مثنوی_معنوی
#دفتراول
شرح ابیات میانی داستان طوطی و بازرگان
#خوانش
#بهروز_رضوی
#شرح
#بشیری_راد
@hafez_adabiyat
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول »
جمله عالم زان غیور آمد که حق
برد در غیرت برین عالم سبق
او چو جانست و جهان چون کالبد
کالبد از جان پذیرد نیک و بد
هر که با سلطان شود او همنشین
بر درش بودن عیب و غبین
دستبوسش چون رسید از پادشاه
گر گزیند بوسِ پا باشد گناه
گرچه سر بر پا نهادن خدمت است
پیش آن خدمت خطا و زلت است
شاه را غیرت بود بر هر که او
بو گزیند بعد از آن که دید رو
غیرت حق بر مثَل گندم بوَد
کاهْخرمن غیرتِ مردم بود
اصل غیرتها بدانید از اله
آنِ خلقان فرع، حق بیاشتباه
شرح این بگذارم و گیرم گله
از جفای آن نگار ده دله
نالم ایرا نالهها خوش آیدش
از دو عالم ناله و غم بایدش
چون ننالم تلخ از دستان او؟
چون نیم در حلقهٔ مستان او
چون بنالم خوش بود در جان من
جان فدای یار دل رنجان من
عاشقم بر رنج خویش و درد خویش
بهر خشنودی شاه فرد خویش
خاک غم را سرمه سازم بهر چشم
تا ز گوهر پر شود دو بحر چشم
اشک کان از بهر او بارند خلق
گوهرست و اشک پندارند خلق
من ز جان جان شکایت میکنم
من نیم شاکی روایت میکنم
دل همیگوید ازو رنجیدهام
وز نفاق سست میخندیدهام
راستی کن ای تو فخر راستان
ای تو صدر و من درت را آستان
آستانه و صدر در معنی کجاست؟
ما و من کو، آن طرف کان یار ماست؟
ای رهیده جان تو از ما و من
ای لطیفهٔ روح اندر مرد و زن
مرد و زن چون یک شود آن یک تویی
چونک یکها محو شد آنک تویی
این من و ما بهر آن بر ساختی
تا تو با خود نرد خدمت باختی
دل که او بستهٔ غم و خندیدن است
تو مگو کاو لایق آن دیدن است
آنکه او بستهٔ غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
باغ سبز عشق کاو بیمنتهاست
جز غم و شادی درو بس میوههاست
عاشقی زین هر دو حالت برترست
بی بهار و بی خزان سبز و ترست
کز کرشمه غمزهای غمازهای
بر دلم بنهاد داغی تازهای
من حلالش کردم ار خونم بریخت
من همیگفتم حلال، او میگریخت
چون گریزانی ز نالهٔ خاکیان
غم چه ریزی بر دل غمناکیان؟
#مثنوی_معنوی
@hafez_adabiyat
لینڪ گروه شعر میخانہ🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1515782216Cb7b3a733ea
سعدی غزل ۲۴۶.mp3
1.08M
غزل ۲۴۶
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند
خون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسن
قتل اینان که روا داشت که صید حرمند
صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب
زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند
گاه گاهی بگذر در صف دلسوختگان
تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند
هر خم از زلف پریشان تو زندان دلیست
تا نگویی که اسیران کمند تو کمند
حرفهای خط موزون تو پیرامن روی
گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند
در چمن سرو چمانست و صنوبر خاموش
که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند
زین امیران ملاحت که تو بینی بر خلق
به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند
بندگان را نه گزیرست ز حکمت نه گریز
چه کنند ار بکشی ور بنوازی خدمند
جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند
غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس
نشناسی که جگرسوختگان در المند
تو سبکبار قوی حال کجا دریابی
که ضعیفان غمت بارکشان ستمند
سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد
سست عهدان ارادت ز ملامت برمند
#روایت_استاد_مهدی_امین_فروغی
#سعدی_نامه
@hafez_adabiyat
به نام حضرت دوست
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
شصت و سومین نشست ادبی انجمن شعر «رواق»پردیسان،با همکاری امور فرهنگی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
با حضور ارزشمند جناب آقای دکتر حامد طونی
سه شنبه ۲۰ آذر
ساعت۱۸:۳۰تا۲۰
https://eitaa.com/joinchat/4167041496Cbc50b4da4e
خوانش و شرح غزل۱۶۰.mp3
2.57M
حدیث عشق به طومار در نمیگنجد
بیان دوست به گفتار در نمیگنجد
سماع انس که دیوانگان از آن مستند
به سمع مردم هشیار در نمیگنجد
میسرت نشود عاشقی و مستوری
ورع به خانه خمّار در نمیگنجد
چنان فراخ نشستست یار در دل تنگ
که بیش زحمت اغیار در نمیگنجد
تو را چنان که تویی من صفت ندانم کرد
که عرض جامه به بازار در نمیگنجد
دگر به صورت هیچ آفریده دل ندهم
که با تو صورت دیوار در نمیگنجد
خبر که میدهد امشب رقیب مسکین را
که سگ به زاویه غار در نمیگنجد
چو گل به بار بود همنشین خار بود
چو در کنار بود خار در نمیگنجد
چنان ارادت و شوقست در میان دو دوست
که سعی دشمن خونخوار در نمیگنجد
به چشم دل نظرت میکنم که دیده سر
ز برق شعله دیدار در نمیگنجد
ز دوستان که تو را هست جای سعدی نیست
گدا میان خریدار در نمیگنجد
#غزلیات_سعدی
#استاد_امیرنوری
@hafez_adabiyat
خوانش و شرح غزل ۳۲۳.mp3
5.48M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
☘🍃✨🕊
🍃✨🕊
🌹🕊
☘
غزل شمارهٔ ۳۲۳
ز دست کوته خود زیر بارم
که از بالابلندان شرمسارم
مگر زنجیر مویی گیردم دست
وگر نه سر به شیدایی برآرم
ز چشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا روز اختر میشمارم
به این شکرانه میبوسم لب جام
که کرد آگه ز راز روزگارم
من از بازوی خود دارم بسی شکر
که زور مردم آزاری ندارم
اگر گفتم دعای می فروشان
چه باشد حق نعمت میگزارم
تو از خاکم نخواهی برگرفتن
به جای اشک اگر گوهر ببارم
سری دارم چو حافظ مست لیکن
به لطف آن سری امیدوارم
#حافظ_خوانی
#با_صدای
#استاد_امیرنوری
@hafez_adabiyat
💫
✨
☘
🌹🕊
🍃✨🕊
☘🍃✨🕊
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
557-24-khordad-بیا تا قدر یکدیگر بدانیم.mp3
22.49M
#استاد_دینانی
#غزل_مولانا
بیا تا قدر یک دیگر بدانیم
که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد
چرا با آینه ما روگرانیم
کریمان جان فدای دوست کردند
سگی بگذار ما هم مردمانیم
فسون قل اعوذ و قل هو الله
چرا در عشق همدیگر نخوانیم
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چرا از دل نرانیم
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مرده پرست و خصم جانیم
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مردم آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
خمش کن مرده وار ای دل ازیرا
به هستی متهم ما زین زبانیم
@hafez_adabiyat
حکایت ۱۹ باب اول گلستان.mp3
8.39M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
☘🍃✨🕊
🍃✨🕊
🌹🕊
☘
حکایت شمارهٔ ۱۹
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان
آوردهاند که انوشیروان عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود غلامی به روستا رفت تا نمک آرد نوشیروان گفت نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد گفتند از این قدر چه خلل آید گفت بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
بر آورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ
#خوانش
#ژاله_صادقیان
#شرح
#رشید_کاکاوند
@hafez_adabiyat
💫
✨
☘
🌹🕊
🍃✨🕊
☘🍃✨🕊
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
هدایت شده از فراخوان شعر
﷽
🔹انجمن ادبی «محیط»
با حضور؛
استاد محمدعلی مجاهدی
همراه با شعرخوانی شاعران
#ویژه_برادران
جمعه ۲۳آذر ۱۴۰۳
از ساعت ۱۸ تا ۲۰
قم، خیابان صفاییه، کوچه۲۸ (بیگدلی)
جنب مطب دکتر برقعی، پلاک ۴۸
کانال #فراخوان_شعر در ایتا؛
@Farakhanesher
587-25-Bahman-یک لحظه ز کوی یار دوری.mp3
21.63M
#استاد_دینانی
#غزل_مولانا
آن ره که بیامدم کدامست
تا بازروم که کار خامست
یک لحظه ز کوی یار دوری
در مذهب عاشقان حرامست
اندر همه ده اگر کسی هست
والله که اشارتی تمامست
صعوه ز کجا رهد که سیمرغ
پابسته این شگرف دامست
آواره دلا میا بدین سو
آن جا بنشین که خوش مقامست
آن نقل گزین که جان فزایست
وان باده طلب که باقوامست
باقی همه بو و نقش و رنگست
باقی همه جنگ و ننگ و نامست
خاموش کن و ز پای بنشین
چون مستی و این کنار بامست
@hafez_adabiyat
هدایت شده از محسن قاسمی (غریب)
﷽
همایش شعر آیینی؛ «کلمات زهرایی»
بههمت هیئت خادم الرضا قم
قاری قرآن:
حاجاحمد ابوالقاسمی
مجریان:
احمد علوی و مهدی اعرابی
سخنرانان:
استاد محمدعلی مجاهدی
محسن قاسمی غریب
دکتر حسین محمدیمبارز
سرکار خانم پائیز رحیمی
اجرای شعرخوانی:
صابر خراسانی
همراه با شعرخوانی:
حجتالاسلام جواد محمدزمانی
سیدحمیدرضا برقعی
حامد عسگری
سیدداوود دهقان
امیر اکبرزاده
با رونمایی از مجموعه شعر «تنآهگاه»
تازهترین اثر مهدی رحیمی زمستان
سهشنبه ۲۷ آذرماه
از ساعت ۱۹:۳۰
قم، بلوار امام موسی صدر (خاکفرج)
نبش فلکه نواب صفوی، تالار فرهنگوهنر
@Mohsenghasemi110
588_02_Esfand_آن_مه_ر_پیدایی_در_چشم_نمی_آید.mp3
21.52M
#استاد_دینانی
#غزل_مولانا
آن مه که ز پیدایی در چشم نمیآید
جان از مزه عشقش بیگشن همیزاید
عقل از مزه بویش وز تابش آن رویش
هم خیره همیخندد هم دست همیخاید
هر صبح ز سیرانش میباشم حیرانش
تا جان نشود حیران او روی ننماید
هر چیز که میبینی در بیخبری بینی
تا باخبری والله او پرده بنگشاید
دم همدم او نبود جان محرم او نبود
و اندیشه که این داند او نیز نمیشاید
تن پرده بدوزیده جان برده بسوزیده
با این دو مخالف دل بر عشق بنبساید
دو لشکر بیگانه تا هست در این خانه
در چالش و در کوشش جز گرد بنفزاید
در زیر درخت او میناز به بخت او
تا جان پر از رحمت تا حشر بیاساید
از شاه صلاح الدین چون دیده شود حق بین
دل رو به صلاح آرد جان مشعله برباید
@hafez_adabiyat
هدایت شده از حافظ خوانی و ادبیات
588_02_Esfand_آن_مه_ر_پیدایی_در_چشم_نمی_آید.mp3
21.52M
#استاد_دینانی
#غزل_مولانا
آن مه که ز پیدایی در چشم نمیآید
جان از مزه عشقش بیگشن همیزاید
عقل از مزه بویش وز تابش آن رویش
هم خیره همیخندد هم دست همیخاید
هر صبح ز سیرانش میباشم حیرانش
تا جان نشود حیران او روی ننماید
هر چیز که میبینی در بیخبری بینی
تا باخبری والله او پرده بنگشاید
دم همدم او نبود جان محرم او نبود
و اندیشه که این داند او نیز نمیشاید
تن پرده بدوزیده جان برده بسوزیده
با این دو مخالف دل بر عشق بنبساید
دو لشکر بیگانه تا هست در این خانه
در چالش و در کوشش جز گرد بنفزاید
در زیر درخت او میناز به بخت او
تا جان پر از رحمت تا حشر بیاساید
از شاه صلاح الدین چون دیده شود حق بین
دل رو به صلاح آرد جان مشعله برباید
@hafez_adabiyat
هدایت شده از دهکده ارغوان / تابلو و ساعت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨✨
✨روزی تو خــــــواهی آمــــــد
✨از کوچــــــه هـــای بــــــــاران
✨تــــــا از دلــــــم بشــــــویــــی
✨غـــــــــم های روزگـــــــــاران
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📱 @dehkadeharghavan
دو خوانش غزل ۳۲۴ حافظ.mp3
4.13M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
☘🍃✨🕊
🍃✨🕊
🌹🕊
☘
غزل شمارهٔ ۳۲۴
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچنان چشم امید از کرمش میدارم
بر طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام
خون دل عکس برون میدهد از رخسارم
پرده مطربم از دست به در خواهد بود
آه اگر آن که در این پرده نباشد بارم
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
از نی کلک همه شهد و شکر میبارم
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
چون تو را در گذر ای باد نمییارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم
دوش میگفت که حافظ همه روی است و ریا
به جز از خاک درش با که بود بازارم
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی
@hafez_adabiyat
💫
✨
☘
🌹🕊
🍃✨🕊
☘🍃✨🕊
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
خوانش و شرح غزل۱۶۱.mp3
2.05M
کس این کند که ز یار و دیار برگردد
کند هرآینه چون روزگار برگردد
تنکدلی که نیارد کشید زحمت گل
ملامتش نکنند ار ز خار برگردد
به جنگ خصم کسی کز حیل فروماند
ضرورتست که بیچاره وار برگردد
به آب تیغ اجل تشنه است مرغ دلم
که نیم کشته به خون چند بار برگردد
به زیر سنگ حوادث کسی چه چاره کند
جز این قدر که به پهلو چو مار برگردد
دلم نماند پس این خون چیست هر ساعت
که در دو دیده یاقوت بار برگردد
گر از دیار به وحشت ملول شد سعدی
گمان مبر که به معنی ز یار برگردد
#غرلیات_سعدی
#استاد_امیرنوری
@hafez_adabiyat
بخش ۱۶ - تعریف کردن منادیان قاضی مفلس را.mp3
10.91M
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم
داستان مفلسی که از مال دنیا بی بهره بود و دست طمعش دراز
#خوانش
#بهروز_رضوی
#شرح
#بشیری_راد
@hafez_adabiyat
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم »
بخش ۱۶ - تعریف کردن منادیان قاضی مفلس را گرد شهر
بود شخصی مفلسی بی خان و مان
مانده در زندان و بند بی امان
لقمهٔ زندانیان خوردی گزاف
بر دل خلق از طمع چون کوه قاف
زهره نه کس را که لقمهٔ نان خورد
زانک آن لقمهربا گاوش برد
هر که دور از دعوت رحمان بود
او گداچشمست گر سلطان بود
مر مروت را نهاده زیر پا
گشته زندان دوزخی زان نانربا
گر گریزی بر امید راحتی
زان طرف هم پیشت آید آفتی
هیچ کنجی بی دد و بی دام نیست
جز به خلوتگاه حق آرام نیست
والله ار سوراخ موشی در روی
مبتلای گربه چنگالی شوی
آدمی را فربهی هست از خیال
گر خیالاتش بود صاحبجمال
در میان مار و کزدم گر ترا
با خیالات خوشان دارد خدا
مار و کزدم مر ترا مونس بود
کان خیالت کیمیای مس بود
صبر ، شیرین از خیال خوش شدست
کان خیالات فرج پیش آمدست
آن فرج آید ز ایمان در ضمیر
ضعف ایمان ناامیدی و زحیر
گفت پیغامبر خداش ایمان نداد
هر که را صبری نباشد در نهاد
آن یکی در چشم تو باشد چو مار
هم وی اندر چشم آن دیگر نگار
زانک در چشمت خیال کفر اوست
وان خیال مؤمنی در چشم دوست
کاندرین یک شخص هر دو فعل هست
گاه ماهی باشد او و گاه شست
نیم او مؤمن بود نیمیش گبر
نیم او حرصآوری نیمیش صبر
همچو گاوی نیمهٔ چپش سیاه
نیمهٔ دیگر سپید همچو ماه
هر که این نیمه ببیند رد کند
هر که آن نیمه ببیند کد کند
یوسف اندر چشم اخوان چون ستور
هم وی اندر چشم یعقوبی چو حور
از خیال بد مرورا زشت دید
چشم فرع و چشم اصلی ناپدید
چشم ظاهر سایهٔ آن چشم دان
هرچه آن بیند بگردد این بدان
تو مکانی اصل تو در لامکان
این دکان بر بند و بگشا آن دکان
شش جهت مگریز زیرا در جهات
ششدرهست و ششدره ماتست مات
#مثنوی_معنوی
سعدی غزل ۳۰۰.mp3
1.27M
غزل ۳۰۰
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار
گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ
بیند خطای خویش و نبیند خطای یار
یار از برای نفس گرفتن طریق نیست
ما نفس خویشتن بکشیم از برای یار
یاران شنیدهام که بیابان گرفتهاند
بیطاقت از ملامت خلق و جفای یار
من ره نمیبرم مگر آن جا که کوی دوست
من سر نمینهم مگر آن جا که پای یار
گفتی هوای باغ در ایام گل خوشست
ما را به در نمیرود از سر هوای یار
بستان بی مشاهده دیدن مجاهدهست
ور صد درخت گل بنشانی به جای یار
ای باد اگر به گلشن روحانیان روی
یار قدیم را برسانی دعای یار
ما را ز درد عشق تو با کس حدیث نیست
هم پیش یار گفته شود ماجرای یار
هر کس میان جمعی و سعدی و گوشهای
بیگانه باشد از همه خلق آشنای یار
#روایت_استاد_مهدی_امین_فروغی
#سعدی_نامه
@hafez_adabiyat