ای مادر عزیز همه عالم.mp3
1.39M
یکروز
تا شامگاه دیر
ماندم کنار پنجرۀ بستۀ اتاق
وز پشت شیشهها
آن دورهای دور
شب، از کنار کاسۀ وارون آسمان
خونابههای پیکر خورشید مرده را
آرام میمکید.
وینسوی پنجره
خفاشهای غمزدگی بال میزدند
در حفرههای بستۀ ذهن پریش من
گویی هزار گونه غم ناشناس را
غربال میزدند!
در تنگنای خانه مرا تنگ شد نفس
وین پنجره، چو پنجرۀ بستۀ قفس.
رفتم برون
چون مرغ پرگشوده، پریدم، رها شدم.
رفتم که خویش را
یک چند بین مردم این شهر، گم کنم
شهر، از شکوه شامگاهان پر نشاط بود
ـ یا از نشاط شامگهان پرشکوه بود ـ
گویی شعاع روشن صدها هزار نور
یک صبح تازه بود که در شهر میشکفت.
رفتم درون مردم انبوه رهگذر
چون جویبار رفتم و در موج گم شدم...
اما، بهناگهان،
دیدم کنار راهگذاران شاد شهر
یک خردسال کودک افسردۀ نژند
ـ یک پا میان لوش و لجنهای جوی آب ـ
دور از خروش کاذب شهر، ایستاده بود،
با حالتی که سخت غمانگیز و ساده بود.
چون برههای خرد جدا مانده از گله
از گرمگاه سینه به بانگی خروشناک
با گریههای تلخ، صدا میکرد:
مادر!
اینک منم:
آن طفل دورماندۀ گمگشته
آن خردسالکودک سرگشته
ای مادر عزیز همه عالم!
کو مهربار دامن پاکت، کو؟
#شعرخوانی
#استاد_موسوی_گرمارودی
@hafez_adabiyat
بند دوم
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
نمیتوان چو به خورشید، روبهرو نگریست
به روز واقعه هم با نقاب میآید
دریچهای بگشا سوی آن طلیعهی نور
سپیدهی سحری باشتاب میآید
دری به باغ نبوت گشود از گل سرخ
شگفت نیست که بوی گلاب میآید
صدای فاطمه در کائنات پیچیدهست
صدا بزن که ببینی جواب میآید
گلی که سایه فتد بر تنش ز پای نسیم
چه بر سرش ز هوای خراب میآید
خطابهی تو که خون گلوی مرغ حق است
چو آیههای خدا با کتاب میآید
بند سوم
پدر به دست تو گر مینهاد بوسه، بهجاست
که دست پاک تو و همسر تو دست خداست
وگر نبود علی همسرش نبود کسی
که با غزالهی دین، شیر حق فقط همتاست
چه قدر سادگی زندگیت شیرین است
بساط خانهی تو لیف سادهی خرماست
تمام مهر تو آب است و چند درهم سیم
همان که در نظرت هیچ نیست این دنیاست
محل زندگیت یک اتاق روشن سبز
به طول مهر، به ابعاد پاکی و تقواست
تو آن چنان و بیا حشر و نشر ما بنگر
اگر که شیعه بمیرد ز شرم روت رواست
خدا کند ز تو نوری رسد به باور ما
ز مهر سایهات افتاده باد بر سر ما
بند چهارم
تو ای سترگ، به زن معنی دگر دادی
به زن چنان که تویی جلوه بیشتر دادی
به مکتب دو جهان آن یگانه بانویی
که درس عشق به ابنای بوالبشر دادی
شب از سیاهی گیسوت مشق حرمت خواست
ز پاکجانی خود نسخه با سحر دادی
بدان خطابه که در مسجد مدینه گذشت
صلای حقطلبی پیش ظلم سر دادی
کنون به پیش تو دست نیاز آوردم
به سوی قبلهی رویت نماز آوردم
بند پنجم
تو چشمهساری و من تشنهی سرابزده
تو ماه روشن و ما سایه از نقاب زده
تو همچو فاخته حقحق زدی به شاخه و ما
چو جغد ناله به ویرانهی خراب زده
تو را که رود روانی و آبشار دمان
چه نسبت است به ما برکههای خوابزده
«تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند»1
تو روح روشن و ما مات و التهابزده
امیرهی سخنی از تو چون توان گفتن
به یک دو جملهی شوقآور شتابزده
همان به است که دست نیاز بازبریم
دوباره سوی تو ای قبلهگه نماز بریم
1. این مصراع از حافظ است.
#استاد_موسوی_گرمارودی
@hafez_adabiyat
مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳ - دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگر .mp3
2M
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم »
بخش ۳ - دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگر
دزدکی از مارگیری مار برد
ز ابلهی آن را غنیمت میشمرد
وارهید آن مارگیر از زخم مار
مار کشت آن دزدِ او را زار زار
مارگیرش دید پس بشناختش
گفت از جان مار من پرداختش
در دعا میخواستی جانم ازو
کش بیابم مار بستانم ازو
شکر حق را کان دعا مردود شد
من زیان پنداشتم آن سود شد
بس دعاها کان زیانست و هلاک
وز کرم مینشنود یزدان پاک
#مثنوی_معنوی
#خوانش
#بهروز_رضوی
#شرح
#بشیری_راد
@hafez_adabiyat
صوفی نهاد دام و سر حقه بازکرد.mp3
5.22M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
☘🍃✨🕊
🍃✨🕊
🌹🕊
☘
✨
غزل شمارهٔ ۱۳۳
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
و آهنگ بازگشت ز راه حجاز کرد
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
زآنچ آستین کوته و دست دراز کرد
صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت
عشقش به روی دل در معنی فراز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
ای کبک خوش خرام کجا میروی بایست
غره مشو که گربه عابد نماز کرد
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد ریا بینیاز کرد
#شرح_انگیزشی
#غزلیات_حافظ
#وحید_ضیایی
@hafez_adabiyat
💫
✨
☘
🌹🕊
🍃✨🕊
☘🍃✨🕊
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
شعرخوانی .mp3
913.9K
نیازی نیست روضه سر بیاید
نباید روضه خوان دیگر بیاید
برای گریه این ایام کافی ست
فقط گاهی صدای در بیاید …
*
نگاهی گرم سوی کودکانش
نگاه دیگری با همزبانش
علی را بیشتر شرمنده میکرد
همین لبخندهای نیمهجانش
*
شب داغ است می خواهم بباریم
بیا از داغ او با هم بباریم
چه ها فهمیدی از بازوی زهرا
بگو مولا ، بگو ما هم بباریم
*
سکوت و بغض و تشییع شبانه
شب دل کندن از بانوی خانه
گمانم در شب تاریک مولا
خودش را می برد بر روی شانه
*
خداحافظ گل ریحانه من
بهشت روشن کاشانه من
خزان است و خزان است و خزان است
خداحافظ بهار خانه ی من
#شعرخوانی
#محمد_میرزایی_بازرگانی
@hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۳۲۳ حافظ.mp3
3.04M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
☘🍃✨🕊
🍃✨🕊
🌹🕊
☘
غزل شمارهٔ ۳۲۳
ز دست کوته خود زیر بارم
که از بالابلندان شرمسارم
مگر زنجیر مویی گیردم دست
وگر نه سر به شیدایی برآرم
ز چشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا روز اختر میشمارم
بدین شکرانه میبوسم لب جام
که کرد آگه ز راز روزگارم
اگر گفتم دعای می فروشان
چه باشد حق نعمت میگزارم
من از بازوی خود دارم بسی شکر
که زور مردم آزاری ندارم
سری دارم چو حافظ مست لیکن
به لطف آن سری امیدوارم
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی
@hafez_adabiyat
💫
✨
☘
🌹🕊
🍃✨🕊
☘🍃✨🕊
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴ - التماس کردن همراه عیسی علیه السلام زنده کردن استخوانها از عیسی علیه السلام.mp3
2.17M
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم »
بخش ۴ - التماس کردن همراه عیسی علیه السلام زنده کردن استخوانها از عیسی علیه السلام
گشت با عیسی یکی ابله رفیق
استخوانها دید در حفرهٔ عمیق
گفت ای همراه آن نام سنی
که بدان مرده تو زنده میکنی
مر مرا آموز تا احسان کنم
استخوانها را بدان با جان کنم
گفت خامش کن که آن کار تو نیست
لایق انفاس و گفتار تو نیست
کان نَفَس خواهد ز باران پاکتر
وز فرشته در روش دراکتر
عمرها بایست تا دم پاک شد
تا امین مخزن افلاک شد
خود گرفتی این عصا در دست راست
دست را دستان موسی از کجاست
گفت اگر من نیستم اسرارخوان
هم تو بر خوان نام را بر استخوان
گفت عیسی یا رب این اسرار چیست
میل این ابله درین بیکار چیست
چون غم خود نیست این بیمار را
چون غم جان نیست این مردار را
مردهٔ خود را رها کردست او
مردهٔ بیگانه را جوید رفو
گفت حق ادبارگر ادبارجوست
خار روییده جزای کشت اوست
آنک تخم خار کارد در جهان
هان و هان او را مجو در گلستان
گر گلی گیرد به کف خاری شود
ور سوی یاری رود ماری شود
کیمیای زهر و مارست آن شقی
بر خلاف کیمیای متقی
#مثنوی_معنوی
#خوانش
#بهروز_رضوی
#شرح
#بشیری_راد
@hafez_adabiyat
حکایت ۱۲ باب اول.mp3
9.86M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
☘🍃✨🕊
🍃✨🕊
🌹🕊
☘
حکایت شمارهٔ ۱۲
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان
یکی از ملوک بی انصاف پارسایی را پرسید از عبادتها کدام فاضل تر است گفت تو را خواب نیم روز تا در آن یک نفس خلق را نیازاری.
ظالمی را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به
وآنکه خوابش بهتر از بیداری است
آن چنان بد زندگانی مرده به
#خوانش
#ژاله_صادقیان
#شرح
#رشید_کاکاوند
@hafez_adabiyat
💫
✨
☘
🌹🕊
🍃✨🕊
☘🍃✨🕊
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
555_13_ordibehesht_نشانت_که_جوید_که_تو_بی_نشانی.mp3
22.22M
#استاد_دینانی
#غزل_مولانا
نشانت کی جویدکه توبینشانی
مکانت کی یابدکه توبیمکانی
چه صورت کنیمت که صورت نبندی
که کفست صورت به بحر معانی
از آن سوی پرده چه شهری شگرفست
که عالم از آن جاست یک ارمغانی
به نونو هلالی به نونو خیالی
رسدتانماندحقیقت نهانی
گدارومباش ومزن هردری را
که هرچیز را که بجویی توآنی
دلاخیمه خودبراین آسمان زن
مگوکه نتانم بلی میتوانی
مددهای جانت همه زآسمانست
از آن سورسیدی همان سوی روانی
گمانهای ناخوش بردبرتو دلها
نداندکه توحاضرهرگمانی
به چه عذر آیدچه روپوش دارد
که تونانبشته غرض را بخوانی
خنک آن زمانی که ساقی توباشی
بریزی توبرماقدحهای جانی
زسرگیرد این دل عروج منازل
زسرگیرد این تن مزاج جوانی
خنک آن زمانی که هرپاره ما
به رقص اندرآیدکه ربی سقانی
گرانی نماند درآن جا وغیری
که گیرد سرمست ازمی گرانی
به گفت اندرآیند اجزای خامش
چنان که تو ناطق درآن خیره مانی
چههامیکندمادرنفس کلی
که تا بیلسانی بیابدلسانی
ایانفس کلی به هردم کیاست
کیت میفرستد به رسم نهانی
مگو عقل کلی که آن عقل کل را
به هردم کسی میکندمستعانی
که آن عقل کلی شودعقل کلی
گرآبی نیایدز بحرعیانی
@hafez_adabiyat
شرح ابیات میانی داستان طوطی و بازرگان.mp3
6.37M
#مثنوی_معنوی
#دفتراول
شرح ابیات میانی داستان طوطی و بازرگان
#خوانش
#بهروز_رضوی
#شرح
#بشیری_راد
@hafez_adabiyat
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول »
جمله عالم زان غیور آمد که حق
برد در غیرت برین عالم سبق
او چو جانست و جهان چون کالبد
کالبد از جان پذیرد نیک و بد
هر که با سلطان شود او همنشین
بر درش بودن عیب و غبین
دستبوسش چون رسید از پادشاه
گر گزیند بوسِ پا باشد گناه
گرچه سر بر پا نهادن خدمت است
پیش آن خدمت خطا و زلت است
شاه را غیرت بود بر هر که او
بو گزیند بعد از آن که دید رو
غیرت حق بر مثَل گندم بوَد
کاهْخرمن غیرتِ مردم بود
اصل غیرتها بدانید از اله
آنِ خلقان فرع، حق بیاشتباه
شرح این بگذارم و گیرم گله
از جفای آن نگار ده دله
نالم ایرا نالهها خوش آیدش
از دو عالم ناله و غم بایدش
چون ننالم تلخ از دستان او؟
چون نیم در حلقهٔ مستان او
چون بنالم خوش بود در جان من
جان فدای یار دل رنجان من
عاشقم بر رنج خویش و درد خویش
بهر خشنودی شاه فرد خویش
خاک غم را سرمه سازم بهر چشم
تا ز گوهر پر شود دو بحر چشم
اشک کان از بهر او بارند خلق
گوهرست و اشک پندارند خلق
من ز جان جان شکایت میکنم
من نیم شاکی روایت میکنم
دل همیگوید ازو رنجیدهام
وز نفاق سست میخندیدهام
راستی کن ای تو فخر راستان
ای تو صدر و من درت را آستان
آستانه و صدر در معنی کجاست؟
ما و من کو، آن طرف کان یار ماست؟
ای رهیده جان تو از ما و من
ای لطیفهٔ روح اندر مرد و زن
مرد و زن چون یک شود آن یک تویی
چونک یکها محو شد آنک تویی
این من و ما بهر آن بر ساختی
تا تو با خود نرد خدمت باختی
دل که او بستهٔ غم و خندیدن است
تو مگو کاو لایق آن دیدن است
آنکه او بستهٔ غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
باغ سبز عشق کاو بیمنتهاست
جز غم و شادی درو بس میوههاست
عاشقی زین هر دو حالت برترست
بی بهار و بی خزان سبز و ترست
کز کرشمه غمزهای غمازهای
بر دلم بنهاد داغی تازهای
من حلالش کردم ار خونم بریخت
من همیگفتم حلال، او میگریخت
چون گریزانی ز نالهٔ خاکیان
غم چه ریزی بر دل غمناکیان؟
#مثنوی_معنوی
@hafez_adabiyat
لینڪ گروه شعر میخانہ🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1515782216Cb7b3a733ea
سعدی غزل ۲۴۶.mp3
1.08M
غزل ۲۴۶
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند
خون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسن
قتل اینان که روا داشت که صید حرمند
صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب
زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند
گاه گاهی بگذر در صف دلسوختگان
تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند
هر خم از زلف پریشان تو زندان دلیست
تا نگویی که اسیران کمند تو کمند
حرفهای خط موزون تو پیرامن روی
گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند
در چمن سرو چمانست و صنوبر خاموش
که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند
زین امیران ملاحت که تو بینی بر خلق
به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند
بندگان را نه گزیرست ز حکمت نه گریز
چه کنند ار بکشی ور بنوازی خدمند
جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند
غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس
نشناسی که جگرسوختگان در المند
تو سبکبار قوی حال کجا دریابی
که ضعیفان غمت بارکشان ستمند
سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد
سست عهدان ارادت ز ملامت برمند
#روایت_استاد_مهدی_امین_فروغی
#سعدی_نامه
@hafez_adabiyat
به نام حضرت دوست
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
شصت و سومین نشست ادبی انجمن شعر «رواق»پردیسان،با همکاری امور فرهنگی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
با حضور ارزشمند جناب آقای دکتر حامد طونی
سه شنبه ۲۰ آذر
ساعت۱۸:۳۰تا۲۰
https://eitaa.com/joinchat/4167041496Cbc50b4da4e
خوانش و شرح غزل۱۶۰.mp3
2.57M
حدیث عشق به طومار در نمیگنجد
بیان دوست به گفتار در نمیگنجد
سماع انس که دیوانگان از آن مستند
به سمع مردم هشیار در نمیگنجد
میسرت نشود عاشقی و مستوری
ورع به خانه خمّار در نمیگنجد
چنان فراخ نشستست یار در دل تنگ
که بیش زحمت اغیار در نمیگنجد
تو را چنان که تویی من صفت ندانم کرد
که عرض جامه به بازار در نمیگنجد
دگر به صورت هیچ آفریده دل ندهم
که با تو صورت دیوار در نمیگنجد
خبر که میدهد امشب رقیب مسکین را
که سگ به زاویه غار در نمیگنجد
چو گل به بار بود همنشین خار بود
چو در کنار بود خار در نمیگنجد
چنان ارادت و شوقست در میان دو دوست
که سعی دشمن خونخوار در نمیگنجد
به چشم دل نظرت میکنم که دیده سر
ز برق شعله دیدار در نمیگنجد
ز دوستان که تو را هست جای سعدی نیست
گدا میان خریدار در نمیگنجد
#غزلیات_سعدی
#استاد_امیرنوری
@hafez_adabiyat
خوانش و شرح غزل ۳۲۳.mp3
5.48M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
☘🍃✨🕊
🍃✨🕊
🌹🕊
☘
غزل شمارهٔ ۳۲۳
ز دست کوته خود زیر بارم
که از بالابلندان شرمسارم
مگر زنجیر مویی گیردم دست
وگر نه سر به شیدایی برآرم
ز چشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا روز اختر میشمارم
به این شکرانه میبوسم لب جام
که کرد آگه ز راز روزگارم
من از بازوی خود دارم بسی شکر
که زور مردم آزاری ندارم
اگر گفتم دعای می فروشان
چه باشد حق نعمت میگزارم
تو از خاکم نخواهی برگرفتن
به جای اشک اگر گوهر ببارم
سری دارم چو حافظ مست لیکن
به لطف آن سری امیدوارم
#حافظ_خوانی
#با_صدای
#استاد_امیرنوری
@hafez_adabiyat
💫
✨
☘
🌹🕊
🍃✨🕊
☘🍃✨🕊
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
557-24-khordad-بیا تا قدر یکدیگر بدانیم.mp3
22.49M
#استاد_دینانی
#غزل_مولانا
بیا تا قدر یک دیگر بدانیم
که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد
چرا با آینه ما روگرانیم
کریمان جان فدای دوست کردند
سگی بگذار ما هم مردمانیم
فسون قل اعوذ و قل هو الله
چرا در عشق همدیگر نخوانیم
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چرا از دل نرانیم
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مرده پرست و خصم جانیم
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مردم آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
خمش کن مرده وار ای دل ازیرا
به هستی متهم ما زین زبانیم
@hafez_adabiyat
حکایت ۱۹ باب اول گلستان.mp3
8.39M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
☘🍃✨🕊
🍃✨🕊
🌹🕊
☘
حکایت شمارهٔ ۱۹
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان
آوردهاند که انوشیروان عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود غلامی به روستا رفت تا نمک آرد نوشیروان گفت نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد گفتند از این قدر چه خلل آید گفت بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
بر آورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ
#خوانش
#ژاله_صادقیان
#شرح
#رشید_کاکاوند
@hafez_adabiyat
💫
✨
☘
🌹🕊
🍃✨🕊
☘🍃✨🕊
🌹☘🍃🌹☘🌹✨
هدایت شده از فراخوان شعر
﷽
🔹انجمن ادبی «محیط»
با حضور؛
استاد محمدعلی مجاهدی
همراه با شعرخوانی شاعران
#ویژه_برادران
جمعه ۲۳آذر ۱۴۰۳
از ساعت ۱۸ تا ۲۰
قم، خیابان صفاییه، کوچه۲۸ (بیگدلی)
جنب مطب دکتر برقعی، پلاک ۴۸
کانال #فراخوان_شعر در ایتا؛
@Farakhanesher
587-25-Bahman-یک لحظه ز کوی یار دوری.mp3
21.63M
#استاد_دینانی
#غزل_مولانا
آن ره که بیامدم کدامست
تا بازروم که کار خامست
یک لحظه ز کوی یار دوری
در مذهب عاشقان حرامست
اندر همه ده اگر کسی هست
والله که اشارتی تمامست
صعوه ز کجا رهد که سیمرغ
پابسته این شگرف دامست
آواره دلا میا بدین سو
آن جا بنشین که خوش مقامست
آن نقل گزین که جان فزایست
وان باده طلب که باقوامست
باقی همه بو و نقش و رنگست
باقی همه جنگ و ننگ و نامست
خاموش کن و ز پای بنشین
چون مستی و این کنار بامست
@hafez_adabiyat
هدایت شده از محسن قاسمی (غریب)
﷽
همایش شعر آیینی؛ «کلمات زهرایی»
بههمت هیئت خادم الرضا قم
قاری قرآن:
حاجاحمد ابوالقاسمی
مجریان:
احمد علوی و مهدی اعرابی
سخنرانان:
استاد محمدعلی مجاهدی
محسن قاسمی غریب
دکتر حسین محمدیمبارز
سرکار خانم پائیز رحیمی
اجرای شعرخوانی:
صابر خراسانی
همراه با شعرخوانی:
حجتالاسلام جواد محمدزمانی
سیدحمیدرضا برقعی
حامد عسگری
سیدداوود دهقان
امیر اکبرزاده
با رونمایی از مجموعه شعر «تنآهگاه»
تازهترین اثر مهدی رحیمی زمستان
سهشنبه ۲۷ آذرماه
از ساعت ۱۹:۳۰
قم، بلوار امام موسی صدر (خاکفرج)
نبش فلکه نواب صفوی، تالار فرهنگوهنر
@Mohsenghasemi110
588_02_Esfand_آن_مه_ر_پیدایی_در_چشم_نمی_آید.mp3
21.52M
#استاد_دینانی
#غزل_مولانا
آن مه که ز پیدایی در چشم نمیآید
جان از مزه عشقش بیگشن همیزاید
عقل از مزه بویش وز تابش آن رویش
هم خیره همیخندد هم دست همیخاید
هر صبح ز سیرانش میباشم حیرانش
تا جان نشود حیران او روی ننماید
هر چیز که میبینی در بیخبری بینی
تا باخبری والله او پرده بنگشاید
دم همدم او نبود جان محرم او نبود
و اندیشه که این داند او نیز نمیشاید
تن پرده بدوزیده جان برده بسوزیده
با این دو مخالف دل بر عشق بنبساید
دو لشکر بیگانه تا هست در این خانه
در چالش و در کوشش جز گرد بنفزاید
در زیر درخت او میناز به بخت او
تا جان پر از رحمت تا حشر بیاساید
از شاه صلاح الدین چون دیده شود حق بین
دل رو به صلاح آرد جان مشعله برباید
@hafez_adabiyat