eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.4هزار دنبال‌کننده
529 عکس
151 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
📌فلسفه مسئولیت اجتماعی ❇️بخش اول: ۱. انسان در بدو تولد از فعلیت‌ها و استعدادهایی برخوردار است که خداوند متعال در سرشت او به ودیعت نهاده است. جسم نحیف و اعضای کوچک بدن و امکان گریه کردن و مکیدن سینه‌مادر از فعلیت‌های اوست و هزاران امکان برای رشد و پرورش جسمی، عاطفی و روحی از استعدادها و ظرفیت‌های بالقوه اوست که می‌توانند بالفعل بشوند. ترکیب این فعلیت‌ها و استعدادها سازنده‌ی مجموعه‌ای از انسان برای بقا و تکامل است. بنابراین انسان موجود نیازمند به غیر است. ۲. چون انسان از بدو خلقت و تولد موجود نیازمند به غیر است همواره در حال مطالبه، اکتساب و تحصیل امور مختلف از محیط پیرامونی برای رفع نیازهای خود است. چون نیازهای انسان متنوع و متکثر است مطالبات و اکتسابات انسان نیز عرض عریض و ابعاد مختلفی دارد جسمی، معیشتی، عاطفی، شناختی، امنیتی و مانند آنها. هرچقدر انسان جلوتر می‌آید، نیازهای او بیشتر و گسترده‌تر می‌شود بر همین اساس مطالبات و اکتسابات او هم متنوع‌تر و متکثر می‌شود. ۳. با متنوع و متکثر شدن نیازها، مطالبات و اکتسابات، به تدریج نوعی سلسله مراتب و نظام اولویت‌گذاری میان نیازها و مطالبات شکل می‌گیرد، نیازهای قوی‌تر در رأس این سلسله قرار می‌گیرد و نیازهای بعدی هم به ترتیب قدرت، غلبه و نفوذ در ساختار شخصیتی انسان در مراتب بعد قرار می‌گیرند. البته ممکن است‌ که‌ برخی از نیازها به جهت ضعف و کم‌رنگی آنها مزد افراد به تدریج مورد غفلت قرار گیرند و از نظام رتبه‌بندی نیازها حذف شوند.به همین ترتیب مطالبات و اکتسابات انسان هم رتبه بندی می‌شود و در یک نظام اولویت‌گذاری قرار می‌گیرند. مطالبات اهم آن مطالباتی می‌شود که به نیازهای قدرتمند و غالب پاسخ می‌دهد و مطالبات کم‌اهمیت در پاسخ نیازهای ضعیف شکل می‌گیرند. بواسطه غفلت از برخی نیازها در افراد، طبیعتا برخی از مطالبات و اکتسابات هم در آن افراد شکل نگیرد. ۴. براساس حرکت جوهری، انسان بواسطه مطالبات و اکتسابات خود، وجود خود را تعیّن می‌بخشد وساختار وجودی، خُلق و شاکله‌ی شخصیتی خود(ماهیت) را می‌سازد. چرا که انسان تنها موجودی است که بواسط قوه ادراک و اراده متکفل ساختن خود است و می‌تواند استعدادها و ظرفیت‌های نهفته خود را بالفعل کند و یا از آنها غافل شود و جلوی بالفعل شدن آنها را بگیرد. بنابراین انسان آن چیزی است که می‌خواهد و می‌طلبد لذا در گرو اکتسابات و مطالبات خویشتن است یا بدین واسطه خود را گروگان میگیرد و به اسارت در می آورد و شاکله¬ای محدود برای خود می‌سازد یا آنکه خود را از قید و بندها آزاد می کند و در این رهایی، استعدادهای حقیقی خود را فعال میسازد و شاکله‌ای نامحدود و متعالی را برای خود انتخاب می‌کند.شاکله‌ای که سازنده ماهیت و شخصیت انسان است و نشان دهنده ی حدود و ظرفیت‌هاو امکان‌های انسان است. خُلق و شاکله مبدا رفتارها و برون دادهای حقیقت آدمی است. لذا انسان یک چیستی و ماهیت ثابت و واحدی ندارد بلکه بواسطه مکتسبات و اعمال خود، چیستی و ماهیت خود را می‌سازد. بنابراین انسان ساختن شخصیت خود و رشد ابعاد وجودی و استعدادهای نهفته در خود است. این مسئولیت به شناخت، دقت، استحکام و توازن نیازمند است. 5. انسان علاوه بر نقش آفرینی در ساخت خود، در ساخت دیگران و جامعه هم می¬تواند دخیل باشد. والدین در ساخت فرزندان، معلم در ساخت شخصیت شاگرد، کنش همسایه در واکنش همسایه¬ها و ساخت محله، شهروندان در ساخت شهر، کارمندان در ساخت سازمان و مانند آن. ⛔️ ادامه دارد ... https://eitaa.com/hekmat121/907
📌 جامعه، معرفت، عمل بخش دوم 🔹توجه به عمل و بازیابی جایگاه و ارزش آن در مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی نیازمند نفی مرجعیت عقل و علم و افتادن در ورطه‌ی اراده‌گرایی و نسبی‌گرایی نیست. همچنین مستلزم مرگ متافیزیک، نفی فلسفه‌ی هستی و بودن و تاسیس فلسفه‌ی شدن و چگونگی نیست. اراده گرایی و ادعای فلسفه شدن معلول یک گسست معرفت‌شناسانه از حقیقت عقل، علم، فضیلت و عمل است، گسستی که لاجرم به این نقطه رسید که عقل و علم، فضیلت و عمل را به پدیده‌هایی صرفا فرهنگی و تاریخی در نسبت با مفهوم مرکزی قدرت تقلیل داده‌اند و آنرا برساخته کنشگران در موقعیت‌های زمانی و مکانی دانسته‌اند به نحوی که هیچ نفس‌الامر واقعی و ساخت قدسی و لایه وجودی و حقیقی ندارند. 🔸 در این نگاه عقل و دانش در قلمرو فرهنگ و تاریخ معنا دارد و هیچ نحوه کاشفیت و واقع نمایی را به همراه ندارد. دیگر هیچ ارزشی حُسن ذاتی و هیچ فعلی قُبح ذاتی ندارد، همه حسن و قبح، ارزش‌ها و غیر ارزش‌ها در قلمرو جامعه و فرهنگ تعین و اعتبار می‌یابند و طبیعتا تاریخی، اعتباری و ارتباطی هستند. هرچند ممکن است همین برساخته‌ها را اصالت دهند و ساختارگرایانه انسان را تابع اراده جمعی و قدرت برتر معرفی کنند. 🔹در این نگرش مدرن، عمل و ارزش‌های عملی به حسب ذات خود، هیچ هویت عقلانی و علمی ندارند و علم ناظر به هستی و واقعیت نیز درباره صحت و سقم آنها و حسن و قبح آنها توان داوری و ارزش‌گذاری ندارند مگر آنکه عقل و علم به مقولات اجتماعی و تاریخی تبدیل شوند ودر نقش ابرمرد نیچه و یا ایدئولوژی برتر از باب (الحکم لمن غلب) و یا از باب منفعت بیشتر، قراردادی وضع و یکی را برتری و دیگری را خانه نشین کند. به تعبیر دیگر، اراده‌گرایی و فلسفه شدن، علاوه بر تقدم اراده انسانی بر حقیقت و عقل و علم، در گام بعد قدرت و سیاست را برساختارهای درونی علم و عمل حاکم می‌کند و اعتبار هر علم و عملی به نسبتی است که با روابط قدرت و سیاست و ابزارهای سلطه‌ی سیاسی(اقتصاد، جنگ، فناوری ...) برقرار می‌کند. با پذیرش مرجعیت قدرت و اقتدار در برابر علم و تفکر، روزنه‌های امید برای کشف حقیقت و وصول به آن‌ بسته می‌شود و اضطرار اندیشی جایگزین تعالی اندیشی می‌شود. 🔸این گسست معرفتی و تغییر بنیادین در ساختار عقلانیت بشری نه تنها به ارتقا اعتبار حقیقی عمل و قرار گرفتن آن در جایگاه واقعی آن نیانجامید بلکه موجب تضعیف بنیانها و پشتوانه‌های عقلي و وجودی عمل و فروکاستن آن به ابزاری جهت قدرت‌طلبی یا رفاه طلبی انسان شده است. 🔹در حالی که فلسفه عمل، ساختن انسان و تعالی وجودی اوست و این جز با متافیزیک و هستی شناسی جامع و جانمایی انسان در شبکه‌ی هستی و تلقی حقیقی از مبدا و معاد انسان و سعادت و کمال نهایی او ممکن نیست. 🔸عمل آنگاه به جایگاه وجودی خود ارتقا می‌یابد که مبتنی بر فلسفه‌ی هستی، در حکمت یا فلسفه‌ی عملی، وجود شناسی شود و نسبت آن با معنا و حقیقت آشکار شود. فلسفه‌ی عملی دانش عقلي شناخت هستی عمل و بیان عوارض ذاتی عمل (اگاهی، اراده، قصد، معنا) و تبیین عرصه‌های ظهور عمل (اخلاق، خانواده و اجتماع) است. این دانش با رویکرد عقلي قدرت داوری و ارزشی نظرگاه‌های مختلف عملی را دارد و به صدور احکام تجویزی عام عمل در عرصه‌های مختلف (فردی، خانوادگی و اجتماعی) می‌پردازد و بنیان‌های حقیقی همه علوم عملی و انسانی را مستقل از فرهنگ‌ها و جوامع اکتشاف می‌کند. در این صورت پشتوانه‌های واقعی و عقلي عمل برای پویایی و تعالی مستمر و مقایسه و بازسازی عمل تأمین می‌شود و از افتادن در ورطه شکاکیت، نسبی‌گرایی مطلق، قراردادگرایی فرهنگی و قیاس‌ناپذیری جلوگیری می‌کند. 🔹از این طریق عمل ساحتی عقلي و نظری یافته و تفوق و قدرتی فوق طبیعی پیدا می‌کند چرا که در حکمت عملی روشن می‌شود که عمل تدبیری ریشه در عقل عملی دارد و الزاما واکنشی و منفعل در برابر تاریخ و فرهنگ پیرامونی خود نیست. بلکه عمل و اقتضائات عمل ریشه در ۱. فطرت درونی و ۲. سنت‌های واقعی تاریخ و جامعه دارد که ثابت و عام لایتغیرند. براین اساس، حکمت عملی، عمل انسانی را به افق جهان مادی فرو نمی‌کاهد و در دو ساحت ثبات و تغییر و دو عرصه روح و ماده می‌نگرد. عمل انسان به جهت ثابت و فطری رو به کمال مطلق دارد و به جهت پویایی و تغییر، در سیر و صیرورت وجودی به سمت تعالی و روحانیت قرار دارد. 🔸انسان به جهت صیرورت وجودی، رشد عقلي و قدرت درونی در قبال ساختارها و نظامات اجتماعی لزوما دست بسته نیست و با سازوکار عقلانی می‌تواند موضعی فعال و تأثیرگذار داشته باشد و به تغییر مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی بپردازد. 🔴ادامه دارد.... https://eitaa.com/hekmat121/981
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۱۲ از ۵۰ 🔹 نکته مهم در جذابیت این تفکر در جوامع اسلامی، تأکید بسیار زیاد بر عنصر مبارزه و جنگ اضداد در روابط بین الملل و تفسیر تقابلی از تاریخ است و در این مسیر، آموزه‌ی جهاد اسلام را مؤید می‌آورند و با برجسته کردن جهاد به عنوان یک عنصر دیالکتیکی و جنگ اضداد می‌توانند بخش‌هایی از جوانان جامعه‌ی اسلامی را جذب کنند: «دیالکتیک که مبارزه و جنگ اضداد را مادر همه چیز می‌داند، قهراً فلسفه‌ای است که در عمل هم انسان را به مبارزه دعوت می‌کند و مبارزه را یکی از مقدس‏ترین چیزها می‌شمارد، و ما هم در کتاب‏ قیام و انقلاب مهدی (علیه السلام) جز و اصولی که به عنوان نتیجه دیالکتیک ذکر کرده‌ایم یکی همین اصل قد است و است، و البته این فکر به مسئله‌ جهاد هم خیلی کمک می‌کند، یعنی یک فکر صد در صد ضد مسیحی است نه ضد اسلامی، چون از نظر اسلام خودش یکی از ارکان است و مبارزه اساساً در اسلام قداست دارد، و این را خودشان هم درباره اسلام قبول دارند، و مسیحی‏ها که صلح را به طور مطلق بر هر جنگی و مبارزه‏ای ترجیح می‌دهند، قهراً این فکر مخالف آنهاست. این جوانها هم بیشتر گرایششان به دیالکتیک و قهراً ماتریالیسم روی همین حساب است که این فلسفه، و است؛ جوان هم که اساساً آمادگی برای عمل دارد، یعنی در مرحله اول می‌خواهد فلسفه‌ای به او پیشنهاد بشود که فلسفه عمل باشد (به علت همان نیروی زیادی که در جوان هست)، بعد برایش توجیه درست می‌کند. اضافه بر این، اینها مدعی هستند ماتریالیسم دیالکتیک است (روی این کلمه خیلی باید دقت کرد) یعنی خود مبارزه اگر علمی داشته باشد که چطور باید مبارزه کرد و راهش چیست و در هر مرحله از مراحل مبارزه چه تاکتیکی باید به کار برد، آن همین دانش دیالکتیک است؛ البته ماتریالیسم دیالکتیک تاریخی دانش مبارزه است یعنی بینش مادی (اقتصادی) دیالکتیک تاریخ. این مطلب بزرگ‏ترین چیزی است که اینها به آن افتخار می‌کنند و چیزی هم که امروز مطالبه می‌کنند همین است، می‌گویند شما باید و را طوری برای ما تفسیر کنید که گذشته را تفسیر کند و راه برای آینده هم بگشاید، یعنی درسی باشد که به دست انسان بدهند و بگویند اگر به این درس عمل کنی موفق می‌شوی.»(نقدی بر مارکسیسم، ص۶۴) 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1867