eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.4هزار دنبال‌کننده
529 عکس
151 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 بنیادی‌ترین تفاوت 🔹بنیادی‌ترین تفاوت مکتب فقاهت و اجتهاد با سایر جریان‌ها از جمله اخباری‌گری و چپ اسلامی، مسئله است. جریان اجتهاد بر این اساس استوار است که عقل حجت الهی است و دارای اصول و بدبهیاتی است که شناخت واقعیت و درک حقایق را ممکن می‌سازد و به همین واسطه امکان شناخت هستی و اثبات خدا و باور به وحی و شریعت ممکن می‌شود. بر این اساس، منطق و علم اصول را شرط لازم فهم متون دینی (کتاب و سنت) می‌دانند و به اعتبارات و بنائات عقلا در فهم ضابطه‌مند متن و موضوعات اعتماد می‌کنند. 🔸اما جریان‌های مقابل، حجیت عقل را نفی می‌کنند و راه‌های دیگری را پیشنهاد می‌دهند. 🔹جریان سنتی البته اصل وجود عقل را می‌پذیرد و حتی حجیت آنرا در امور محسوس قبول دارد. اما به جهت اشتباهات مکرر در مباحث دور از حس، حجیت عقل را در امور معقول و فهم کتاب زیر سئوال می‌برد. 🔸اما جریان‌های بر اساس نظریه بر معرفت، عقل را از کاملا از اعتبار ساقط می‌کنند و آن را یک برساخته‌ی نفسانی (حب و بغض ها) و معلول ولایت سیاسی و ساختارهای اجتماعی می‌پندارند. بر این اساس حتی حجیت عقل را در امور محسوس هم نپذیرند و برخی از اهل خطابه منتسب به این جریان، استقلال عقل در شناخت واقعیت‌های محسوس و بدیهیات اولیه را می‌داند. لذا به تغییر منطق و فلسفه و روش‌شناسی معرفت دینی معتقدند. 🔹علی رغم اشتراکات میان جریان اخباری‌گری سنتی و چپ اسلامی در نتایج فکری و نفی حجیت عقل در امور معقول و دینی، نباید این دو جریان را شبیه هم پنداشت. چرا که جریان ، هیچ حقیقتی برای عقل و هیچ اعتبار مستقلی برای دریافت‌های عقلی در هیچ سطحی حتی محسوسات قائل نیستند و با ادعای ، مطلق معرفت‌های آدمی را تابع حب و بغض‌ها و ولایت‌های سیاسی و ساختارهای اجتماعی معرفی می‌کنند و بر این اساس، اصل صدق و کذب و کاشفیت در علوم را نفی می‌کنند و به تقسیم‌بندی سیاسی و اجتماعی اندیشه‌ها و علوم می‌پردازند. •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1793
📌 اندیشه تقابل و بحران هویت جوان مسلمان 🔹یکی از بحث‌های مهم در مباحث فکری و فرهنگی دوران اخیر در جامعه‌ی اسلامی بحث از تضاد و دیالکتیک است که اساس جهان را بر پایه تقابل و تغایر فهم می‌کند و تحولات اجتماعی و سیاسی را بر پایه تضاد و تقابل تفسیر می‌کند و بر انقطاع تاریخی و گسست فرهنگی اصرار دارد. بخصوص تقابل میان سنت و تجدد؛ غرب و شرق. 🔸اندیشه‌ی تقابل و دیالکتیک اگر چه در شرایط هرج و مرج بسیار جذاب می‌نماید و می‌تواند هویت اعتراضی را به وجود آورد اما در دوران ثبات و سازندگی، بحران زاست و می‌تواند صبر انقلابی و استقامت طولانی مدت در جهت حرکت تکاملی جامعه را تضعیف کند و به شتابزدگی و رفتارهای رادیکال بکشاند و در نهایت نوع بحران هویت و کارآمدی را القا کند. 🔹تاریخ پس از ایجاد نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران نشان می‌دهد که جریان‌عای تقابل‌گرا و تضادگرا، اگر چه در ابتدا دارای روحیات اعتراضی و جنب و جوش زیادی هستند اما به تدریج به بحران هویت گرفتار شده و در تقابل انگاری میان سنت و تجدد، به یک سمت غش کرده و دچار دگردیسی معرفتی شده‌اند. 🔸 در مقابل اندیشه تضاد و تقابل، اندیشه اتصال و زوجیت قرار دارد که بر پیوستگی عالم و درک عناصر فطری بشریت استوار است. (ر.ک: بیانات آیت الله العظمی خامنه‌ای در دیدار اقشار مختلف بانوان ۱۴ دی ۱۴۰۱) •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1795
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
📌کار خطرناک بعداز شهادت سید مظلوم شهید آیت الله رئیسی یک خط رسانه‌ای قدرتمندی در فضای مجازی شکل گرف
📌 سپاس و امتنان 🔹پس از نشر مطلب در نقد یک جریان رسانه‌ای خاص، پیام‌های بسیاری از اساتید، مخاطبان و خوانندگان عزیز دریافت شد که تقدیر و تشکر کرده بودند و آن را به جا و به موقع دانسته‌اند و ادامه آن را در سلسله یادداشت‌های علمی و منطقی درخواست داده بودند. چون تعداد این پیام‌ها زیاد بود و امکان پاسخ گویی به تک تک آنها وجود نداشت از این رو، لازم می‌دانم به صورت کلی از نظر لطف همه‌ی اساتید محترم و همراهان عزیز تشکر ویژه داشته باشم. 🔸هر چند افراد خیلی معدود و ... به ناسزاگویی، توهین و تهدید روی آوردند و در آن هیچ مضایقه نفرمودند از آنها هم تشکر می‌کنم و براساس منطق قرآن کریم به آنها عرض سلام و خوش آمد گویی دارم و امیدوارم از نقد منصفانه و عالمانه آنها بدون افترا و توهین و تهدید استفاده کنم. 🔹میزان استقبال و درخواست عزیزان برای ادامه‌ی این مطالب، بنده را وا داشت تا ان‌شاءالله مجموعه یادداشت‌هایی را در معرفی افکار جریان دفتر فرهنگستان و وابستگان آن و همچنین ریشه‌های فکری و نتایج و پیامدهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن در جامعه را تقدیم حضور مخاطبان عزیز تارنمای امتداد حکمت قرآنی و فلسفه اسلامی کنم. 🔸پیشا پیش ثواب این یادداشت‌ها را به روح شهید خدمت خادم الرضا حضرت آیت الله رئیسی و سایر شهدای خدمت تقدیم می‌کنم و از خداوند متعال توفیق اخلاص و انصاف را مسئلت دارم و امیدوارم که این تلاش در گسترش عقلانیت انقلاب اسلامی موثر واقع شود. بمنه و کرمه سید مهدی موسوی ۷خرداد ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1840
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۳ از ۵۰ 🔹 توجه به تحولات علمی و فناورانه‌ی در غرب و آثار فکری، فرهنگی و سیاسی دو مکتب مهم و بر جوامع اسلامی از جمله موضوعاتی بود که در لابه‌لای آثار استاد مطهری، ذهنم را به خود مشغول می‌داشت و روز به روز این پرسش بیشتر مطرح می‌شد که چرا غرب در عین پیشرفت‌های علمی و فناورانه، از خدا و دین، بیشتر فاصله گرفته و به مادی‌گری و الحاد متمایل شده است؟ آیا این الحاد و مادی‌گرایی محصول رشد عقل، علم، سرمایه‌داری و توسعه‌ی فناوری‌هاست یا معلول ضعف در بنیان‌های فکری و فلسفی آنها است؟ 🔸 کتاب استاد مطهری بهترین متن برای پاسخ به این پرسش‌های فلسفی بود. استاد مطهری در این کتاب براساس نظریه به تحلیل فلسفی و اجتماعی تمدن غرب پرداخته‌اند و روشن ساخته‌اند که مجموعه‌ای از علل فکری و فلسفی و عوامل اجتماعی و سیاسی دست به دست داد تا تمدن غرب به دام مادی‌گری بیافتد. 🔹 مقدمه‌ی کتاب با عنوان «ماتریالیسم در ایران» برایم بسیار خواندنی و جذاب بود. چرا که به معرفی جریاناتی می‌پرداخت که سعی داشتند که تراث تمدنی و همچنین اسلامی را با مادی‌گرایی و پیشرفت‌های مادی همسو نشان دهند. اما از این خطرناکتر، جریانی است که بر پایه‌ی منطق دیالکتیک و ادبیات تند انقلابی به دنبال تفسیری از قرآن است تا فرهنگ اسلامی را فرهنگ انقلابی و تضادگرا معرفی کند. استاد از این جریانات با عنوان «ماتریالیسم منافق» یاد می‌کند که حقیقتا برایم بسیار انذار دهنده و نگران کننده بود. با مطالعه‌ی این مقدمه بود که با ریشه‌های انحرافات مجاهدین خلق و گروهک فرقان بیشتر آشنا شدم. (گروهکی که در سال ۱۳۵۸ مغز متفکر انقلاب اسلامی، استاد مطهری را به جرم انتقاد از دکتر شریعتی ترور کردند.) جریان‌هایی که بعدها به مشهور شدند. 🔸 جریانات چپ که به تدریج بعد از مشروطه در ایران شکل گرفت نوعی واکنش علیه جریان‌های لیبرال مسلک بود. جریانات چپ بدون آنکه ریشه در تاریخ و سنت اسلامی داشته باشند برآیند ترجمه‌ی متون سوسیالیست‌های غربی در قرن ۱۸ و ۱۹ است که بر مفاهیمی چون عدالت و برابری تاکید دارند و با نابرابری‌های برآمده از نظامات طبقاتی و سرمایه‌داری سر ستیز دارند. منطق دیالکتیک هگل که بر و و و استوار است بهترین مستمسک فکری برای توجیه ستیز و تقابل با لیبرالیسم و سرمایه‌داری بود. چون بر مبنای این اندیشه «همه چیز از مبارزه به وجود می‌آید...» (نقدی بر مارکسیسم، م.آثار ج۱۳ص۸۳۵) 🔹 با تأکید بر منطق دیالکتیک و تفسیر تضادگرا از هستی و انسان، جامعه و تاریخ به دنبال تفسیری انقلابی و تقابلی از اسلام هستند و از طرح در مقابل دفاع می‌کردند. در خاطرات مختلف از زندگی ایشان خواندم که استاد مطهری معتقد بوده که این جریانات چپ اسلامی، پای منبر برخی از روحانیون و ائمه جماعت تهران و درس تفسیر و نهج‌البلاغه آنان به چنین اندیشه‌هایی روی آورده‌اند. روحانیونی که تحت تاثیر ادبیات برخی از روشنفکران سوسیال مسلک، بودند و قرآن و نهج‌البلاغه را سوسیالیستی فهم می‌کردند و به خورد مخاطبین خود می‌دادند. منشورات سوسیالیستی با قرائت مارکسیستی آن، مثل نقل و نبات در فضاهای روشنفکری و اجتماعی آن زمان وجود داشت و از جذابیت بسیار زیادی برخوردار بود چون برای مقابله با لیبرالیسم و نظام سرمایه‌داری غرب تولید ادبیات کرده بود و به علم انقلاب بدل شده بود. از این‌رو، این مسئله بسیار جذاب می‌نمود که چرا برخی از روحانیون و جوانان مسلمان برای مقابله با نظام سرمایه‌داری و اقامه عدالت به مکتب مارکسیسم و سوسیالیسم پناهنده شدند و درصد جمع میان مبانی منطقی و فلسفی سوسیالیسم با منابع و متون اسلامی افتادند؟ 🔸همین پرسش‌ها میل مطالعه‌ی سایر آثار استاد شهید مطهری را بیشتر می‌کرد تا معلوم شود که جریان‌های به کدام بخش‌های مارکسیسم دل بسته‌اند و بر آن اساس، انسان، هستی، جامعه و اسلام را تعریف می‌کنند. 🔹 این‌گونه احساس می‌کردم که از منظر استاد مطهری واژه و اصل تضاد به همراه مفهوم مهمترین مفاهیم دستگاه فلسفی هگل و مارکسیسم است که در تقابل با حکمت الهی و فلسفه اسلامی است و بنیان همه‌ی تجدیدنظر طلبی‌ها و انحرافات تمدن غرب است و باید وقت زیادی را جهت فهم آنها صرف کرد تا به روح و جوهر جریانات پی برده شود، بدین جهت وقت زیادی را برای فهم این مفاهیم صرف کردم اما همچنان نقاط مبهم و مجهول زیادی وجود داشت. 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1844
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۴ از ۵۰ 🔸 علاوه بر کتاب علل گرایش به مادیگری، کتابهای و چهار مجلد انصافا یک دایرة المعارف بسیار ارزشمند بود که از طریق آنها توانستم با ، و و آشنا شوم. 🔹 دغدغه اصلی جریانات چپ، رسیدن به سوسیالیسم است و «سوسیالیسم یعنی زندگی اجتماعی که «من» ها تبدیل به «ما» بشود و این هم مشروط به این است که مالکیت ابزار تولید از صورت انفرادی به صورت اجتماعی دربیاید، و مالکیت ابزار تولید هم از صورت انفرادی به صورت اجتماعی در نمی‌آید مگر آنکه ابزار تولید به یک مرحله خاصی از تکامل برسد.»(فلسفه تاریخ،ج۳ص۳۱۷) برای رسیدن به این مرحله نیاز به یک دستگاه منطقی و فلسفی است که هگل آن را فراهم کرده است. 🔸 با مطالعه این آثار مشخص شد که حرف اصلی هگل و مارکس و امثال اینها این است که همه‌ی امور درحال حرکت است و این هم محصول دیالکتیک و تضاد درونی امور است. هگل با نفی منطق صوری، فلسفه‌ی خود را بر منطق دیالکتیکی استوار می‌داند که بر محور یک سلسله مقولات ذهنی غیر قابل انکار می‌چرخد که جایگزین بدیهیات در منطق صوری است. این مقولات در چند دسته‌ی سه تایی استوار است. دسته‌ی اول آن مقولات سه‌گانه‌ی «هستی، نیستی، گردیدن (شدن)» است. هستی و نیستی مقولات ثابت نیستند. بلکه در روند «شدن» سیر می‌کنند. هگل ضدیت و تناقض را به دیالکتیک خود افزود و تناقض را پایه‌ی فعالیت طبیعت و موجودات دانسته که درصورت عدم وجود چنین تناقض و تضادی، سکون بر آن‌ها حکمفرما است. 🔹از مهمترین حرفهای هگل نفی علیت است. او می‌گوید: «توضیح عالم بر اساس علیت صحیح نیست و یگانه راه توضیح و تفسیر عالم بر اساس استنتاج نتیجه از دلیل است.»(م.آثار، ج ۱۳، ص:۱۹۵- ۲۰۷) زیرا هگل معتقد است، اصل علیت (نظام علت و معلول) نمی‌تواند تفسیر درستی از جهان هستی ارائه کند، چون براساس این اصل نمی‌توانیم به آخرین حلقه علت‌ها در توضیح جهان دسترسی پیدا کنیم. همچنین در صورت دستیابی به علت نهایی، باز هم سؤال از خود علت نهایی وجود دارد و مشکلی را حل نکرده است. 🔸همچنین او معتقد است: «اصول دیالکتیک را همین‌طور که بر طبیعت تعمیم می‌دهند بر افکار و بر اصول تفکر هم تعمیم می‌دهند و می‌گویند همه چیز در حرکت است، همه چیز مشمول اصل تضاد است حتی خود فکر و خود اصول تفکر»(فلسفه تاریخ،ج۱،ص۷۶) بر این مبنا، همه علوم جهت‌دار هستند و روبنایی از مناسبات اجتماعی و معادلات سیاسی اند که با تغییر آن مناسبات تغییر خواهند کرد. لذا هیچ فلسفه و علم ثابتی نخواهیم داشت در حالی که فلسفه قدیم و متافیزیک چون بر هستی و وجود استوار است ادعای ثبات دارد و فقط به تفسیر جهان می‌پردازد و امکان تغییر جهان را ندارد. در حالی‌که انسان به دنبال تغییر جهان و چگونگی کنترل شرایط باید باشد نه تفسیر آن. از این رو، از برهان عقلی و متافیزیک و فلسفه‌ی هستی دل کنده و به دیالکتیک (جدل) و تاریخ و روی آوردند و ادعا دارند که متافیزیک و فلسفه ناقص است و جهان را پراکنده و ثابت می‌نگرد و دیالکتیک جهان را یک شبکه‌ای، و پویا می‌بیند. لذا وقتی «منطق دیالکتیک را شرح می‌دهند می‌گویند: دیالکتیک برخلاف متافیزیک، طبیعت را مجموعه تصادفات اشیاء و پدیده‌هایی که از یکدیگر مجزّا و منفرد بوده و به یکدیگر وابستگی ندارند، نمی‌داند؛ دیالکتیک برخلاف متافیزیک که برای طبیعت یک حالت آرامش و رکود و سکون تغییر ناپذیر قائل است، آن را متحرّک و در حال تحوّلات پی‏درپی می‌داند.» (علل گرایش به مادیگری، س۱۳) 🔹 در تلقی چپ‌گرایان، فلسفه‌ی هستی و متافیزیک، بر محور عقل و خرد استوار است و در نهایت به منطق و برهان می‌انجامد و این امر کاملا انتزاعی (ایدئالیستی) و به دور از عینیت و کنترل و سرپرستی جامعه است و نمی‌تواند به مبارزه با نظام سرمایه‌داری و کشورهای امپریالیستی بپردازد و نهایتا در خدمت آنها قرار می‌گیرد. اما فلسفه‌ی شدن بر محور منطق و محوریت مفاهیمی همچون ، ، ، ، و است و به سیر جدال و تضاد در طبیعت، ذهنیت و تاریخ متوجه است؛ لذا روش دیالکتیک، دینامیک و پویا است، و مانند منطق صوری ایستا و ثابت نیست. تنها این روش است که به فلسفه‌ی تاریخ می‌انجامد که عینیت‌گرا است و به کنترل جامعه و سرپرستی اراده‌ها معطوف است.(ر.ک: فلسفه تاریخ ج۲ص ۳۲، نقدی بر مارکسیسم، م.آثار، ج۱۳، ص۶۷۱ - ۶۸۴) 🔸 لذا تنها با تولید فلسفه‌ی شدن و کشف چگونگی‌هاست که تغییر جهان، کنترل اراده‌ها، سرپرستی جامعه، مبارزه با نظام سرمایه‌داری و توجه به تحول و تکامل و کارآمدی و کنترل عینیت ممکن می‌شود.(فلسفه تاریخ، ج۲،ص۲۰۶) 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1849
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۵ از ۵۰ 🔸اگر قوانین دیالکتیک و تضاد را بپذیریم اساس حوادث تاریخ واجتماع مبارزه است. هگل، توسعه وپیشرفت بشریت را درگرو تضاد وتنازع می‌داند وتاریخ بشریت را تاریخ تنازع وتقابل جریان‌ها وجبهه‌ها می‌داند ومی‌گوید: «نزاع و شر، امور منفی ناشی از خیال نیستند؛ بلکه امور کاملًا واقعی هستند و در نظر حکمت، پلّه‏های خیر و تکامل می‌باشند. تنازع، قانون پیشرفت است. صفات و سجایا در معرکه هرج و مرج و اغتشاش عالم، تکمیل و تکوین می‌شوند و شخص فقط از راه رنج و مسؤولیت و اضطرار به اوج علوّ خود می‌رسد. رنج هم امری معقول است و علامت حیات و محرّک اصلاح می‌باشد. شهوات نیز در بین امور معقول برای خود جایی دارند؛ هیچ امر بزرگی بدون شهوت به کمال خود نرسیده است و حتی جاه طلبی‏ها و خودخواهیهای ناپلئون بدون اراده او به پیشرفت اقوام کمک کرده است. زندگی برای سعادت (آرامش و رضایت حاصل از آن) نیست، بلکه برای تکامل است. تاریخ جهان، صحنه سعادت و خوشبختی نیست، دوره‌های‏ خوشبختی صفحات بی‏روح آن را تشکیل می‌دهد؛ زیرا این دوره‌ها ادوار توافق بوده‌اند و چنین رضایت و خرسندی گرانبار، سزاوار یک مرد نیست. تاریخ در ادواری درست شده است که تناقضات عالم واقع به وسیله پیشرفت و تکامل حل شده است.»(عدل الهی، ص۱۵۰) 🔸 هگل برای جامعه و تاریخ شخصیت مستقل قائل است و معتقد به و روح تاریخ است که اراده دارد و بشریت را مسخر خود می‌سازد و «مرد بزرگ آن کسی است‏ که بیان کننده اراده زمان خود باشد، یعنی آنچه که زمان اراده کرده او مظهر اراده زمان باشد. به عصر خود بگوید که اراده آن چیست (اراده زمان چیست) و آن را عمل کند. اعمال چنین فردی جان و ذات عصر اوست. وی به زمان خویش فعلیت می‏بخشد.» بعضی سخن هگل را همان «مشیت الهی» می‌دانند که مشیت الهی تاریخ را به سوی هدفی سوق می‌دهد؛ تاریخ مقصد و هدفی دارد که به آن سو می‌رود.(فلسفه تاریخ، ج۱،ص۱۳۸) 🔹استاد مطهری می‌نویسد: «هگل قائل به «روح جهانی» است. این روح جهانی هگل- که «روح معقول» هم می‌گوید- معنی خاصی در فلسفه او دارد. در واقع این روح جهانی یک «مطلقی» است که او قائل است و معتقد است که همین حرکت دیالکتیکی جهان منتهی به روح جهانی می‌شود، آن که همه مقولات را در بر دارد، و از نظر او خدا همان است ولی این با خدایی که سایر فلاسفه می‌گویند در خیلی جهات فرق می‌کند‌.»(فلسفه تاریخ، ج۱ص۲۷۹) 🔸 استاد مطهری می‌نویسد که سردمداران و مدعیان این جریان به جای تعمقات فلسفی به مسائل اجتماعی و سیاسی نظر دارند: «یکی دیگر از مشخصات آن این است که بر خلاف سایر سیستمهای فلسفی که تا کنون در دنیا پدید آمده است مقصود و هدف اصلی، تحقیق در مسائل بغرنج فلسفی نیست بلکه مقصود اصلی یافتن مبنا برای ایده‌ها و افکار مخصوص اجتماعی و سیاسی و اقتصادی است. پرچمداران این مکتب به جای آنکه عمر خود را مانند سایر فلاسفه و دانشمندان صرف تفکر و تحقیق در مسائل پیچیده و بغرنج علمی یا فلسفی بکنند صرف مبارزات حزبی و سیاسی کرده‌اند.»(اصول فلسفه و روش رئالیسم،ج ۱, ص۲۹) 🔹از نکات مهم در فلسفه‌ی شدن توجه به تغییر دائمی حقیقت و ارزش‌های اخلاقی و برساخته بودن عقل در تاریخ و جامعه است. به تعبیر دیگر، عقل امری تاریخ‌مند، سیال، وابسته به نظام حساسیت‌ها، اراده‌ها و تعلقات نفسانی و تقویمات اجتماعی است از این رو، هیچ امر بدیهی و یقینی وجود ندارد و همه‌ی تفکرات، اندیشه‌ها و علوم روبنا و انعکاسی از روابط قدرت (ولایت؟) وثروت وابزار تولید است (فلسفه تاریخ، ج۳، ص۱۸ ، م.اثار، ج۱۳، ص۶۹۳ - ۷۰۴) «مارکس هم که در ابتدا با این قوّت و قدرت آمد گفت اقتصاد زیربنای تاریخ است، خودش هم اواخر متوجه شد که انسان را بکلی نفی کرده، اراده انسان و اصالت انسان را بکلی نفی کرده است.بار دیگر آمد اینچنین تعبیر کرد که درست است که اقتصاد زیربناست و آن جنبه‌های‏ فرهنگی، قضایی و مسائل اجتماعی همه روبناست، ولی همچنان که زیربنا بر روبنا اثر می‌گذارد روبنا هم روی زیربنا اثر می‌گذارد. بعد هم گفتند اگر ما در گذشته هم این نکته را بیان نکردیم نقص ما بوده نه نقص منطق دیالکتیک، چرا؟ برای اینکه در منطق دیالکتیک یکی از اصول، اصل تأثیر متقابل است، یعنی در این منطق هیچ چیزی علت مطلق نیست، هیچ چیزی هم معلول مطلق نیست؛ هر علتی علت است برای معلول خودش و همان معلول هم به نوبه خود علت است برای علت خودش. بنابراین این حرف با اصول دیالکتیک نمی‌سازد که ما بگوییم فقط اقتصاد علت است و غیر اقتصاد از تمام شئون اجتماعی هرچه هست همه معلولند و اثر پذیر؛ نه، در عین حال روبنا هم به حکم اصل تأثیر متقابل بر زیربنا اثر می‌گذارد. بنابراین این مقدار را خود مارکس هم گفته است.»(فلسفه تاریخ، ج۲ص۱۴۳) 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1851
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۶ از ۵۰ 🔸 استاد مطهری تعریف می‌کند که براساس همین نگاه‌های دیالکتیکی و برساخت‌گرایانه و اراده‌گرایانه، گروهی از افراد دارای تفکر سوسیالیستی در زمان استالین مدعی شدند که براساس منطق دیالکتیک می‌توانند علوم جدیدی مانند و سوسیالیستی را تأسیس کنند که متفاوت از ریاضی و فیزیک سرمایه‌داری باشد و مدتها هم پول‌های هنگفت گرفتند و نظام سیاسی را دوشیدند(فلسفه تاریخ، ج۳، ۷۲ -۷۳). البته استاد مطهری تذکر می‌دهند که کار علمی غیر از کار تبلیغاتی است. آن افراد به جای اینکه کار علمی کنند به کار تبلیغاتی روی آوردند و الا هیچ علمی را تولید نکردند. 🔹استاد مطهری با صراحت و دقت کامل در مقابل این اندیشه‌ی تبلیغاتی ایستادند و براساس منطق و معرفت شناسی واقع گرا، میان ایدئولوژی و علوم دقیقه تفاوت قائل شدند و فرمودند: «معلوم است که این حرف به این شکل حرف خیلی بی‏اساسی است. علم دو جنبه دارد: یک جنبه خود علم، یک جنبه استفاده‏ای که بشر از علم می‌کند. بدون شک در علوم دقیقه (به قول‏ خود اینها) مثلًا ریاضیات، فیزیک، شیمی، علومی که تحت آزمایش دقیق درمی‌آید، هیچ وقت نمی‌تواند وضع اجتماعی تأثیری در کیفیت استنباط داشته باشد. مثلًا اگر در یک کشور سرمایه داری و یک کشور سوسیالیستی با یک مرحله از پیشرفتگی علم راجع به علل سرطان مطالعه می‌شود، چنین نیست که جبراً اینها دو استنباط مختلف در این موضوع پیدا کنند یعنی او طرز تفکر سرمایه داری‏اش واقعاً به یک نتیجه برسد و آن دیگری طرز تفکر سوسیالیستی‏اش به نتیجه دیگری برسد. شنیدم در زمان استالین یکی از دانشمندان شوروی یک چنین ادعای پوچی کرد که من براساس منطق دیالکتیک خاصیت چیزی را کشف می‌کنم (یک مسئله‌ نظری را به این گونه مسائل مرتبط کرد). مدتی استالین را به همین قضیه سرگرم کرد و او را دوشید. بعد از مرگ استالین او را به زندان انداختند و یک آدم شیاد از آب درآمد. در این‏جور مسائل واقعیت هم نشان می‌دهد که هیچ گاه این‏طور نیست. آیا با دوتا فیزیک است؟ همان‏طور که فلسفه زندگیشان یعنی ایدئولوژیشان دونوع فلسفه زندگی هست آیا فیزیکشان دو نوع فیزیک است؟ ریاضیاتشان دوگونه ریاضیات است؟ دو جور فکر می‌کنند؟ آنها درباره مسائل ریاضی یک جور فکر می‌کنند اینها جور دیگری فکر می‌کنند؟ این‏طور نیست. یا در مسائل قضایی دوجور فکر می‌کنند؟ نه، یک جور فکر می‌کنند. بله، در طرز استفاده کردن ممکن است مختلف باشند. آنها یک هدف دارند، اینها هدف دیگر. علم برای آنها ابزار است، برای اینها هم ابزار است. همین‌طور که اگر دو اتومبیلی که یک نوع ساخت داشته باشند یکی را در اختیار رژیم سرمایه داری قرار بدهید آن را وسیله برای هدفهای خودش قرار می‌دهد و دیگری را در اختیار رژیم سوسیالیستی، یک نفر سوسیالیست برای هدف‌های خودش استفاده می‌کند، علم هم- نه مرحله کشف حقیقت، بلکه آنجا که به ثبوت رسید و مرحله استفاده از آن به عنوان یک ابزار- البته فرق می‌کند. هرکسی از هر ابزاری برای هدف و مقصد خودش استفاده می‌کند. ولی کسی هرگز نمی‌تواند علم را به حسب مقصد خودش عوض کند و تغییر بدهد. علم تغییرپذیر نیست.» (فلسفه تاریخ، ج۳، ص۷۲ - ۷۳). 🔸ازدیگر نتایج فلسفه شدن، نفی جاودانگی اخلاق و ارزشهای اخلاقی و حقوق طبیعی است. مدعیان فلسفه شدن همچون اشاعره، معتقدند که هیچ امر اخلاقی ثابت و فطری و جاودانه نداریم. اما اینان براین نظر هستند که اخلاق و حقوق نسبی است و تابع شرایط اجتماعی و تناسبات روابط قدرت و سیاست (ولایت؟) است.(ر.ک: م.اثار، ج۱۳،ص۷۰۵ -۷۴۰). «چیزی که در سوسیالیسم مارکس دیده نمی‌شود اتکاء به حقوق طبیعی است و این از آن جهت است که به ماتریالیسم دیالکتیک متکی است و روی اصول ماتریالیسم دیالکتیک نمی‌تواند به حقوقی طبیعی و ثابت متکی باشد.»(نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۹۲) 🔸 از آنجا که فهم انسان تفسيري از جهان مبتني بر اراده است و اکتشاف هم تابعی از اراده است، نقش مفهوم ، ، (فاعلیت) در تفکر غربیان و بخصوص جریانات قاره‌ای و چپ بسیار برجسته است و از این نظر، نکات قابل استفاده از آثار استاد شهید مطهری به دست می‌آمد. استاد مطهری می‌گوید: «این دیالکتیک در عین حال یک خصلت آلمانی دارد، خصلت پرتحرک روان آلمانی در آن هست، برای اینکه وقتی که نشان می‌دهد که تاریخ را اضداد به جلو می‌برند در واقع یک نوع دعوت به پرخاشگری است. از این جهت به شمار می‌رود.»(فلسفه تاریخ، ج۲،ص۱۴۲). 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1852
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۷ از ۵۰ در فلسفه قدرت، علیت و نظم برآمده از آن نفی می‌شود چرا که آنرا منتهی به جبر و نفی اراده می‌دانند و از نظم ارادی سخن می‌گویند. «یک حرفی است که هنوز هم در دنیای اروپا وجود دارد و در دنیای اسلام فقط گروهی از متکلمین آن را گفته‌اند و آن این است که اراده و انتخاب و اختیار را منافی با اصل ضرورت علّی و معلولی دانسته‏‌اند؛ یعنی این دو را در مقابل یکدیگر قرار داده‌اند و گفته‌اند یا باید قائل به وجود اراده و انتخاب و اختیار بشویم و اصل ضرورت علّی و معلولی را (یعنی اینکه از علت معین قطعا باید معلول معین نتیجه بشود) انکار کنیم، و یا باید آن را قبول کنیم و این را انکار کنیم. آنوقت آن کسانی که اصل ضرورت را قبول کردند و اصل اراده و اختیار را منکر شدند.»(توحید،ص۸۶) 🔸درلابه‌لای آثار استاد مطهری به این نکته توجه می‌دادند که با کنار رفتن واقعیت و اکتشاف واقعیت‌ها از دستگاه ادراکی بشر و نفی حقیقت و کاشفیت از علم، آنچه می‌تواند ملاک صدق و کذب و جایگزین حکایت و کاشفیت شود اراده، قدرت و عمل انسان است. تبعيت اراده انسان از اراده برتر در فهم و عقل ، ملاک درستی آن می‌تواند باشد و تسليم بودن اراده در فهم، نوع و کيفيت آن را مشخص مي‌کند.بنابراین: اولا علم وآگاهي به تبع اراده تعريف مي‌شود به گونه‌اي كه كيفيت وچگونگي علم، تابع چگونگي اراده است. ثانياً: توليد علم، امری اجتماعي و تابع روابط و وضعیت‌های سیاسی است، چرا كه نظام اراده‌ها و قدرتها، نظام نیازها و حساسيتها و نظام قدرت و روابط اجتماعي مبدأ پيدايش آگاهي است. برای هگل و همه چیز است، رابطه در عین حال، اصل، بنیاد و صورت است.(اصالت ربط و اصالت نسبت) مارکس هم می‌گوید: «آگاهی انسانها وجود آنها را معین نمی‌کند، بلکه برعکس وجود اجتماعی آنها آگاهی‏شان را معین می‌سازد.»(جامعه و تاریخ، ص۱۰۹) ثالثا: ارزش‌های اخلاقی نیز تابعی از روابط، تناسبات و نظام اراده‌ها و نظام قدرت و روابط اجتماعی است. از این‌رو، عدل و ظلم در تناسب با اراده‌ی برتر معنا می‌شود و از خود هیچ استقلال و ذاتی ندارد تا عقل بتواند آنرا تشخیص دهد. 🔹استاد مطهری در کتاب به خوبی به تحلیل این نظریه پرداخته است: «یکی دیگر از مکتبها در مورد انسان کامل، انسان برتر، انسان نمونه، انسان ایده‌آل و انسان متعالی، مکتب قدرت است. در این مکتب، انسان کامل مساوی با انسان مقتدر و صاحب قدرت است، و به عبارت دیگر کمال در این مکتب مساوی با توانایی، و نقص مساوی با عجز و ناتوانی است. هر انسانی که قویتر است کاملتر و هر انسانی که ضعیفتر است ناقصتر است و اساساً حق و عدالت، حقیقتی نیست و معنایی غیر از همان قدرت و توانایی ندارد.»(انسان کامل، م.آثار، ج۲۳،ص۲۴۷) 🔸استاد مطهری در یک تبیین مفصلی توضیح می‌دهد که این نظریه غالب بر تفکر دنیای غرب است و توسط فرانسیس بیکن تئوریزه شد و به عنوان مبنایی برای سلطه بر طبیعت و مهندسی آن مطرح گشت و به نظریه‌های اراده گرایانه و فاعلیت محور (سوبژکتیویته) منتهی شده است. در حقیقت غلبه نگرش هندسی و میل به مهندسی طبیعت و مهندسی جامعه و توسعه ریشه در این مکتب دارد. چرا که بیکن با نفی ارزش ذاتی علم و معرفت، آن را صرفا ابزاری برای اکتساب قدرت و سلطه بر واقعیت و بهره‌وری بیشتر در جهت توسعه معرفی کرد. در واقع شاید بتوان گفت بیکن با ارائه منطق جدید خود بر پایه مفهوم اراده و قدرت، بنیان را درافکنده است هرچند بعدها توسط هگل و مارکس و نیچه صورت معرفتی به خود گرفته است. 🔹 استاد مطهری در تحلیل خود از تمدن غرب و ریشه‌یابی بحران حقیقت و اخلاق در غرب بر این اعتقاد است که یکی از بنیان‌هایی که موجب شد تمدن غرب از مسیر صلاح و سداد منحرف شود همین اراده‌گرایی، قدرت‌مداری و فاعلیت محوری است که با ماکیاولی، بیکن و دکارت آغاز شد و به تدریج گسترش یافت و صور مختلفی در تفکرات غربی پیدا کرده است. اما هم لیبرالها متاثر از این اندیشه هستند و هم سوسیالها. همین اراده گرایی و قدرت‌گرایی و فاعلیت‌محوری، موجب نفی کاشفیت، قداست و ارزشمندی علم از حیث معرفت‌شناختی شد و صرفا به ابزاری برساخته برای توسعه و مهندسی طبیعت و اجتماع تقلیل یافت و همین روند موجب نفی بنیان‌های اخلاق و ارزشهای انسانی و اسارت علم در خدمت اراده‌ی برتر و قدرت‌های فاعلیت محور شد. این مسیر بود که دنیای غرب را به سمت سویی برد که از دل آن مکتب قدرت و فاعلیت محور مارکسیسم و نیچه و امثالهم بیرون آمد. 🔹استاد مطهری به خوبی تذکر می‌دهند که امثال بیکن و دکارت به عواقب نظریه خود ملتفت نبودند بلکه بعدها که در ادامه آن فلسفه‌ها و اندیشه‌هایی متولد شد به تدریج آثار و پیامدهای مخرب نظریه‌های آنها آشکار شد. 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1853
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۸ از ۵۰ 🔸 با مطالعه آثار استاد مطهری روشن شد که سوبژکتیویته یا اصالت فاعلیت که وجه غالب تفکر مدرن است محصول یک بدفهمی از نسبت اختیار با علیت است که پیش از این اشاعره به آن مبتلا بودند. ایشان در توضیح این بدفهمی از اختیار و تعارض آن با علیت می‌گوید: «لازمه فاعل مختار بودن این است که علت در کار نباشد، انسان علت کار خودش نیست، فاعل کار خودش است، خدا هم فاعل عالم است نه علت آن، چون اگر بگوییم علت، معنایش ضرورت ترتب معلول بر علت است، و اگر قائل به ضرورت شویم دیگر فاعل مختار نیست بلکه موجب است، و این همان بحث معروفی است که از قدیم مطرح بوده است. به هر حال فرنگیها عموماً در باب اختیار، اعتقادشان همین است که اگر موجودی مختار باشد، اصل علیت بر وجود او حاکم نیست.» (نقدی بر مارکسیسم ص۱۲۹) به عنوان یک امر حاشیه‌ای بد نیست که اشاره شود استاد مطهری به کارگیری لفظ «فاعلیت» توسط متکلمین به جای «علیت» را یک بازی لفظی می‌داند.(اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳ص۲۰۸) 🔸 خوب است که در اینجا برخی از عبارات استاد مطهری در تحلیل جریان اراده گرایی و قدرت محوری بیکن را در جهت و که بسیار جالب توجه و انذار دهنده است در اینجا نقل شود که عبرت آموز است و برای امروز ما، نفع آن بسیار زیاد است: 🔹«قبل از بیکن، اکابر بشر اعم از فلاسفه و بالخصوص ادیان علم را در خدمت حقیقت گرفته بودند نه در خدمت و توانایی؛ یعنی وقتی انسان را تشویق به فراگیری علم می‌کردند، تکیه گاه این تشویق این بود که‌ای انسان، عالم باش! آگاه باش! که علم تو را به حقیقت می‌رساند؛ علم وسیله رسیدن انسان به حقیقت است. و به همین دلیل علم قداست داشت، یعنی حقیقتی مقدس و مافوق منافع انسان و امور مادی بود. همیشه علم را در مقابل مال و ثروت قرار می‌دادند ... . 🔸بیکن نظر جدیدی ابراز کرد و گفت: اینها برای انسان سرگرمی است که دنبال علم برود برای اینکه می‌خواهد حقیقت را کشف کند زیرا خود کشف حقیقت مقدس است. انسان علم را باید در خدمت زندگی قرار دهد؛ آن علمی خوب است که بیشتر به کار زندگی انسان بخورد، آن علمی خوب است که انسان را بر طبیعت کند، آن علمی خوب است که به انسان توانایی بدهد. این بود که علم جای جنبه آسمانی خودش را به جنبه زمینی و مادی داد؛ یعنی مسیر علم و تحقیق عوض شد و علم در مسیر کشف اسرار و رموز طبیعت افتاد برای اینکه انسان بیشتر بر طبیعت مسلط شود و بهتر بتواند زندگی کند و به عبارت دیگر رفاهش را بهتر و بیشتر فراهم کند. البته این نظریه از یک نظر خدمت بسیار بزرگی به بشریت کرد، چرا که علم در مسیر کشف طبیعت برای تسلط انسان بر طبیعت و بهره‌مند شدن او از طبیعت افتاد و از این نظر بسیار خوب بود. اما در کنار این، علم دیگر آن قداست و والایی و مقام قدس و طهارت خود را از دست داد. ... بیکن گفت: علم برای و در خدمت قدرت؛ دانایی برای توانایی نه برای چیز دیگر. این نظریه در ابتدا اثر بد خودش را ظاهر نکرد. ولی تدریجاً که بشر از علم، فقط توانایی و قدرت می‌خواست، به جایی رسید که همه چیز در خدمت قدرت و توانایی قرار گرفت.الآن چرخ دنیا بر این اساس می‌گردد که علم به طور کلی در خدمت قدرتهاست. عالمترین فرد مثلاً آقای اینشتین است ولی علم اینشتین در خدمت کیست؟ در خدمت روزولت. اینشتین نوکر آقای روزولت است و نمی‌تواند نباشد. چه در اردوگاه امپریالیسم و چه در اردوگاه سوسیالیسم همین‌طور است، فرق نمی‌کند، در همه جا علم در خدمت قدرت است. الآن دنیا را قدرت می‌چرخاند نه علم. این جمله را که می‌گوییم: «دنیای ما دنیای علم است» باید اندکی تصحیح کنیم؛ دنیای‌ ما دنیای است نه دنیای علم، به این معنا که علم هست ولی نه علم آزاد بلکه علم در خدمت قدرت و زور و توانایی. علم امروز اسیر است و آزاد نیست و لهذا هر اختراع و اکتشافی که در دنیا رخ می‌دهد، اگر بشود آن را در خدمت زور قرار داد و از آن یک سلاح مهیب خطرناک و وحشتناکی برای کشتن انسانها ساخت، اول آنجا از آن استفاده می‌شود، بعد در خدمت کارهای دیگر بشر قرار می‌گیرد؛ یعنی اول در خدمت زور قرار می‌گیرد، مگر اینکه اکتشافی باشد که به درد زور نخورد. احیاناً در ابتدا اکتشاف را بروز نمی‌دهند و تا وقتی که لازم باشد، این سرّ را حفظ می‌کنند برای اینکه «زور» به آن احتیاج دارد. راهی که بیکن طی کرد، خواه ناخواه به آنچه که ماکیاول و مخصوصاً نیچه گفته است منتهی می‌شود.» (انسان کامل، م.آثار، ج۲۳، ص۲۴۹ - ۲۵۲) 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1856
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۹ از ۵۰ 🔹اگرچه مکتب قدرت و اراده برای فاعلیت انسان اعتبار زیادی قایل است و آن را اصل و محور همه‌ی معرفت‌ها و ارزش‌های اخلاقی معرفی می‌کند، اما بر اساس منطق دیالکتیک که اصل بر تضاد و تقابل است به طور طبیعی اراده‌ای که برتر از سایر اراده‌ها و فاعلها باشد، اراده‌ی غالب می‌شود و بقیه اراده‌ها و فعالیت‌ها را تحت تسخیر و ولایت خود در می‌آورد و یا به گونه‌ای عمل می‌کند که خودِ افراد عبودیت واطاعت آنرا بپذیرند ومسخر او بشوند. دراینجا نوع خاصی از فاعلیت شکل می‌گیرد که غیر از فاعل جبری و اکراهی است بلکه محصول اراده وانتخاب خود افراد است که درفلسفه اسلامی ازآن به «فاعلیت بالتسخیر» یاد می‌شود.(درس‌های اسفار، ج۳،ص۶۶) وجریانهای چپ از آن به (فاعل تبعی) یادمی‌کنند. 🔸استادمطهری درتوضیح فاعلیت بالتسخیر می‌گوید: «فاعلیت بالتسخیر یک فاعلیت بینابین است ازاین جهت است که کار این فاعل ازیک طرف شبیه فاعل بالقسر است، یعنی یک قوه ما فوق وجود دارد که اگر این قوه نبود فاعل این کار را انجام نمی‌داد، و ازطرف دیگر شبیه فاعل بالطبع است که فاعل با یک قوه مافوق اتصال پیدا کرده و حالتش عوض شده است، به این معنا که الان که با آن متحد شده، چنین نیست که فاعل به سبب مثلًا یک ضربه خارجی این کار را می‌کند بلکه در حال اتصال با قوه ما فوق، با او هماهنگ عمل می‌کند. ... گاهی افرادی مقهور اراده افراد دیگر می‌شوند. در مورد افراد دو گونه مقهوریت داریم. گاهی یک فرد، مقهور فرد دیگر می‌شود به این معنا که مقهور «زور» او می‌شود. چماق بالای سرش گرفته که باید این کار را بکنی و اگر نکنی چنین و چنان می‌شود. این حالت، اجبار است. در اینجا اگر این چوبِ بالای سر نباشد او چنین کاری را نمی‌کند. اما یک وقت هست که یک فرد، مقهور «اراده» فرد دیگر است، یعنی چنان مجذوب او و مرید اوست و چنان تحت تأثیر اوست که هرچه او اراده کند این هم همان را اراده می‌کند، نه اینکه او بالجبر او را وادار می‌کند. البته این حالت تا وقتی است که این رابطه محفوظ است، همین قدر که این رابطه قطع شود مثلًا آن شخصی که اراده قاهری دارد از دنیا برود مسیر این فرد هم تغییر می‌کند و به حال اول برمی‌گردد. (درسهای اسفار، ج۳، ص۶۶- ۷۷.) 🔹 گسترش اندیشه (سوبژکتیویته) در تمدن غرب از ماکیاولی و بیکن و دکارت و هابز گرفته تا کانت، هگل، مارکس و نیچه، تلاشی بود برای رهایی بشر از مشکلاتی که در قرون وسطی به آن گرفتار بود یعنی از ، و اکراه؛ اما «از قضا سرکانگبین صفرا فزود» و به مشکلات بزرگترین منتهی شد و به انسان انجامید و به گونه‌ای دیگر انسان را تحت حاکمیت اراده‌ی برتر و فاعل قدرتمندتر قرار داد اما این‌بار با رغبت و رضایت خود افراد، با مسخ و از خودبیگانگی. به تعبیر دیگر براساس اصالت فاعلیت، انسان دارای اراده و آزاد است اما اراده و آزادی انسان حداکثر این مقدار است که می‌تواند به ضرورت‌های حرکت تاریخ آگاه بشود و خودش را با آن ضرورت‌ها و نظام اراده‌ی حاکم بر تاریخ و اراده برتر تطبیق بدهد و در برابر آن اطلاعت و پیروی (عبودیت) داشته باشد‌. از این رو به اقتدارگرایی و محوریت حکومت (اصالت ولایت؟) می‌انجامد. از این رو، «طراحی و مهندسی اجتماع‏» از طریق کنترل اراده‌ها و سرپرستی جامعه توسط دولت بسیار مهم می‌شود. بنابراین «یکی از عجایب روزگار این است که دولتهایی که به سوسیالیسم و کمونیسم رسیدند بیش از دولتهایی که به این مرحله نرسیده‌اند همه چیزشان وابسته به دولت است. این حرفها در تعلیمات مارکس بود و مارکس به قول اینها یک فیلسوف بود، در خانه‌اش نشسته بود و این حرفها را می‏زد. لنین وقتی آمد اینها را پیاده کند عملًا دید اینها حرف مفت است؛ اگر دولت نباشد، اگر زور نباشد مگر می‌شود یک جامعه را نگهداری کرد؟ این بود که جزء تغییراتی که داد مسئله‌ دولت بود، بلکه خشن‏ترین دولتها را اینها به وجود آوردند.» (فلسفه تاریخ، ج۳،ص۲۰۲) 🔸برهمین اساس استاد معتقد است که ادعای اصالت اراده و به تمرکزگرایی حول دولت (ولایت؟) منتهی می‌شود و سرانجام به سلب اراده و آزادی افراد و مفرط می‌انجامد: «اساساً اراده اعضا و افراد و سازمانها از آنها سلب شود و به شکل ابزارهای بلااراده دربیایند و همه تصمیمها و طرحها و اراده‏ها از مقامات بالا باشد. تمرکزی که اینها دنبالش می‌روند ومدعی هستند درکشورهای سوسیالیستی هست،... به صورتی است که برای افراد آزادی به هیچ شکل باقی نمانده است.»(نقدی برمارکسیسم، ص۳۲۱) 🔹بنابراین همه‌ی خوبی‌ها وبدی‌ها محصول دولت‌ها وساختارهاست. اگرساختاری خوب باشد همه محصولات آن خوب است واگر ساختاری بد باشد همه خروجی‌های آن بد است. 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1860
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۱۰ از ۵۰ 🔹تولد ساختارگرایی از دل اراده‌گرایی و اصالت فاعلیت (سوبژکتیویته)، چندان هم دور از ذهن و تعجب آور نیست و باید بدان توجه ویژه‌ای داشت. اما نکته مهم در این ساختارگرایی، تقویت نظریه و اندام‌وارگی است؛ «هگل، فیلسوف مشهور آلمان، در فلسفه خود این اصل را مورد توجه قرار داده است. ماتریالیسم دیالکتیک مارکس و انگلس که سخت متأثّر از فلسفه و منطق هگل است، این اصل را به نام اصل «تأثیر متقابل» پذیرفته است. ... همه کسانی که از رابطه انداموارگی و همبستگی و پیوستگی اجزاء جهان سخن گفته‌اند در یک سطح سخن نگفته‌اند‌.»(عدل الهی، ص۱۴۱) از نتایج این نظریه این است که نظام سیاسی و اجتماعی علت حقیقی هر امر علمی، فرهنگی و صنعتی در یک جامعه است و هر محصولی، اختصاص به همان نظام و جامعه دارد و قابل تفکیک نیست. یا همه‌ی آن باید گرفته شود یا هیچ بخشی از آن را نمی‌تواند أخذ کرد. 🔸کل‌گرایی هگلی - مارکسی، یک کل‌گرایی تک ساحتی و تک لایه است، چرا که بر محور اصالت ماهیت و شناخت کیفیات است و وجود و هستی صرفا یک مقوله‌ی ذهنی است. در این نگرش، فهم تشکیکی از هستی و سلسله مراتبی از وجود معنا ندارد، لذا وحدت هگلی محصول تضاد و درگیری و حذف به نحو «کون و فساد» است و صرفا یک تلقی «همه خدایی» از جهان ارائه می‌دهد که نقص و کمال در هم تنیده است. 🔹در بیان استاد مطهری آمده است: «نوع دیگر از وحدت وجود این است که یک شی‏ء به دلیل کمال بی‏فعلیتی و کمال بی‏رنگی و بی شکلی و نداشتن هیچ چیزی پذیرای همه چیز می‌شود. چون تعینی از خودش ندارد هر تعینی را می‏پذیرد. ولی آن تعینی که می‏پذیرد، آن را ندارد و می‏پذیرد، که درباره- به قول فلاسفه- ماده اولی‏ یا هیولای اولی‏ چنین چیزی است، یعنی حقیقت بی‏تعین مطلق، یعنی قوه و استعداد محض که هیچ فعلیتی ندارد. چون هیچ فعلیتی ندارد همه گونه فعلیت را در خود می‏پذیرد. مسئله‌ از قبیل نوع دوم است، چون او در فلسفه خودش تصریح می‌کند که سلسله مراتب تزها و آنتی تزها و این مثلثها که همین‌طور پیش می‌رود، هر مرتبه قبل در مرتبه بعد وجود دارد و هر مرتبه بعد هم در مرتبه قبل وجود دارد، از باب اینکه هر ناقص در کامل وجود دارد و هر کاملی هم در ناقص وجود دارد، اما «ناقص در کامل وجود دارد» یعنی کامل مرتبه اعلای وجود ناقص است؛ «کامل در ناقص وجود دارد» از باب اینکه ناقص مرتبه ضعیف وجود کامل است. این مثل این است که بگوییم نور ده شمعی در هزار شمعی وجود دارد، یعنی نور هزار شمعی درجه کامل همین است؛ نور هزار شمعی هم در نور ده شمعی وجود دارد، از باب اینکه این درجه ضعیف آن است. حال، او از باب اینکه خدا را یک حقیقتی گرفته است که آن را یک برنهاده و تز فرض کرده که بعد در مقابلش یک آنتی تز قرار داده و بعد در مقابلش سنتز، [معتقد است‏[ اینها از یکدیگر جدا نیستند؛ تز و آنتی تز و سنتز مراتب تکامل یکدیگر هستند و بنابراین می‌شود گفت انسان در خدا وجود دارد، می‌شود گفت خدا در انسان وجود دارد؛ می‌شود گفت طبیعت در خدا وجود دارد، یا گفت خدا در طبیعت وجود دارد.» (ر.ک: فلسفه تاریخ، ج۲،ص۷۴-۷۵) 🔸اندام‌وارگی و کل‌گرایی هگل و مارکس هم اگرچه در ادعا ارگانیکی است اما بیشتر از کل‌گرایی و اندام وارگی مکانیکی را نمی‌تواند توجیه کند. استاد مطهری می‌نویسد: «فلاسفه جدید، بالاخص فیلسوف بزرگ آلمان هگل، اصل«اندام‏‌وارگی» را- یعنی اینکه رابطه اجزای طبیعت با کل، رابطه عضو با اندام است- تأیید کرده‌اند. هگل روی اصولی به اثبات این مطلب می‏‌پردازد که قبول آنها متوقف است بر قبول همه اصول فلسفه او. پیروان مادی هگل یعنی طرفداران ماتریالیسم دیالکتیک نیز این اصل را از هگل گرفته و تحت عنوان «اصل تأثیر متقابل» یا «اصل ارتباط همگانی اشیاء» یا «اصل همبستگی تضادها» به شدت از آن دفاع می‌کنند و مدعی هستند که رابطه جزء با کل در طبیعت، رابطه ارگانیکی است نه مکانیکی، ولی آنجا که در مقام اثبات برمی‌آیند جز رابطه مکانیکی را نمی‌توانند اثبات کنند. حقیقت این است که روی اصول فلسفه مادی، این که جهان در کل خود به منزله یک اندام است و رابطه اجزاء با کل، رابطه عضو با اندام است غیرقابل اثبات است.»(جهان‌بینی توحیدی، ص۸۰-۸۱) 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1865
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۱۱ از ۵۰ 🔹نکته دیگر در این منطق، مشروعیت دشمن تراشی برای دولت‌ها است. «هگل گفته است: دولتها اگر بخواهند موجودیتشان محفوظ بماند باید دشمن برای خودشان خلق کنند.» (نقدی بر مارکسیسم،ص۶۳) براین اساس، بخشی از ماهیت دولتها در تضاد و تقابل مشخص می‌شود و برنامه‌ها و سازوکارهای مدیریتی و اجرایی آن همواره می‌بایست در وضعیت جنگی و تقابل با دشمنان طراحی شود. 🔸از دیگر نتایج این دستگاه فکری، مشروعیت و اخلاقی بودن استبداد و استفاده از زور برای برخی از دولت‌هایی است که به نظر مروجان این تفکر حق است: «از نظر مارکسیسم زوری که استثمارگر علیه استثمار شده به کار می‌برد غیراخلاقی است چون در جهت حفظ وضع موجود و عامل توقف است، و اما زوری که استثمار شده به کار می‌برد اخلاقی است چون در جهت دگرگون شدن جامعه و تحول به مرحله عالی‌‏تر است. به عبارت دیگر در نبرد دائمی حاکم بر جامعه که دو گروه با یکدیگر در نبردند، یکی نقش «تز» را ایفا می‌کند و یکی نقش «آنتی‌‏تز» را. زوری که نقش تز را ایفا می‌کند به دلیل اینکه ارتجاعی است غیر اخلاقی است و زوری که نقش «آنتی‌‏تز» را ایفا می‌کند به دلیل اینکه انقلابی و تکاملی است اخلاقی است. و البته همین نیرو که اکنون اخلاقی است، در مرحله بعد با نیروی دیگری که نقش نفی کننده این را ایفا می‌کند مواجه می‌گردد و در آن وقت نقش او ارتجاعی و نقش رقیب تازه نفس اخلاقی خواهد بود. و لهذا اخلاق، نسبی است؛ آنچه در یک مرحله اخلاق است، در مرحله بالاتر و کامل‏تر ضد اخلاق است.»(جامعه و تاریخ، ص۲۰۸) 🔹 در خلأ عقل و دستگاه معرفت‌شناختی علم آور و کاشف از واقع، آنچه موجب همگرایی فعالیت‌های متنوع و متکثر و همکاری انسانها می‌شود و و فعالیت‌های رسانه‌ای و گروهی خواهد بود که با ، تحریک گرایش‌ها و دستکاری ذائفه‌ها و کار جمعی و حزبی(جبهه‌ای) قلوب را تسخیر کند. 🔸استاد مطهری در تبیین شگردهای رسانه‌ای و تبلیغاتی این جریان‌ها می‌نویسد: «ماتریالیسم در عصر ما- خصوصاً در کشور ما- جامه منطق را از خود دور کرده و به سلاح «تبلیغ» مجهّز شده است؛ از این رو ابایی ندارد که علل گرایشها و اعراضها از مادّیگری را به گونه‌ای دیگر که با هدفهای از پیش تعیین شده سیاسی و اجتماعی منطبق باشد، توجیه و تفسیر نماید.»(علل گرایش به مادیگری،ص۸) ایشان با اشاره به ضعف منطق جریان‌های چپ می‌نویسد: «کاملاً احساس کرده‌اند که اگر مسائل را به صورت اصلی و صحیح مطرح کنند، کلاهشان سخت پس معرکه است؛ ناچار کانال‌های انحرافی ایجاد می‌کنند و مغلطه به کار می‌برند.»(علل گرایش به مادیگری،ص۱۳) شهید مطهری در ادامه می‌نویسد: «ماتریالیست‌های ایران اخیراً به تشبّثات مضحکی دست زده‌اند. این تشبّثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را می‌رساند. یکی از این تشبّثات «تحریف شخصیت‌ها» است. کوشش دارند از راه تحریف شخصیت‌های مورد احترام، اذهان را متوجّه مکتب و فلسفه خود بنمایند.»(همان، ص۱۴ - ۱۵) ایشان با اشاره به شگرد چپ اسلامی در ایران می‌نویسد: «در ایران در یکی دو سال اخیر به نیرنگ تازه‏ای بس خطرناکتر از «تحریف شخصیتها» دست یازیده است و آن تحریف آیات قرآن کریم و تفسیر مادّی محتوای آیات با حفظ پوشش ظاهری الفاظ است. این نیرنگ، نیرنگ جدیدی است و از عمر آن در ایران کمتر از دو سال می‌گذرد.»(همان،ص۲۹-۳۰) 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1866
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۱۲ از ۵۰ 🔹 نکته مهم در جذابیت این تفکر در جوامع اسلامی، تأکید بسیار زیاد بر عنصر مبارزه و جنگ اضداد در روابط بین الملل و تفسیر تقابلی از تاریخ است و در این مسیر، آموزه‌ی جهاد اسلام را مؤید می‌آورند و با برجسته کردن جهاد به عنوان یک عنصر دیالکتیکی و جنگ اضداد می‌توانند بخش‌هایی از جوانان جامعه‌ی اسلامی را جذب کنند: «دیالکتیک که مبارزه و جنگ اضداد را مادر همه چیز می‌داند، قهراً فلسفه‌ای است که در عمل هم انسان را به مبارزه دعوت می‌کند و مبارزه را یکی از مقدس‏ترین چیزها می‌شمارد، و ما هم در کتاب‏ قیام و انقلاب مهدی (علیه السلام) جز و اصولی که به عنوان نتیجه دیالکتیک ذکر کرده‌ایم یکی همین اصل قد است و است، و البته این فکر به مسئله‌ جهاد هم خیلی کمک می‌کند، یعنی یک فکر صد در صد ضد مسیحی است نه ضد اسلامی، چون از نظر اسلام خودش یکی از ارکان است و مبارزه اساساً در اسلام قداست دارد، و این را خودشان هم درباره اسلام قبول دارند، و مسیحی‏ها که صلح را به طور مطلق بر هر جنگی و مبارزه‏ای ترجیح می‌دهند، قهراً این فکر مخالف آنهاست. این جوانها هم بیشتر گرایششان به دیالکتیک و قهراً ماتریالیسم روی همین حساب است که این فلسفه، و است؛ جوان هم که اساساً آمادگی برای عمل دارد، یعنی در مرحله اول می‌خواهد فلسفه‌ای به او پیشنهاد بشود که فلسفه عمل باشد (به علت همان نیروی زیادی که در جوان هست)، بعد برایش توجیه درست می‌کند. اضافه بر این، اینها مدعی هستند ماتریالیسم دیالکتیک است (روی این کلمه خیلی باید دقت کرد) یعنی خود مبارزه اگر علمی داشته باشد که چطور باید مبارزه کرد و راهش چیست و در هر مرحله از مراحل مبارزه چه تاکتیکی باید به کار برد، آن همین دانش دیالکتیک است؛ البته ماتریالیسم دیالکتیک تاریخی دانش مبارزه است یعنی بینش مادی (اقتصادی) دیالکتیک تاریخ. این مطلب بزرگ‏ترین چیزی است که اینها به آن افتخار می‌کنند و چیزی هم که امروز مطالبه می‌کنند همین است، می‌گویند شما باید و را طوری برای ما تفسیر کنید که گذشته را تفسیر کند و راه برای آینده هم بگشاید، یعنی درسی باشد که به دست انسان بدهند و بگویند اگر به این درس عمل کنی موفق می‌شوی.»(نقدی بر مارکسیسم، ص۶۴) 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1867
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۱۳ از ۵۰ 🔹 استادمطهری در آثار فراوانی به نقد و بررسی مجموع این مدعیات می‌پردازد و معتقد است که اساس تقسیم فلسفه به فلسفه بودن و بکلی غلط است و ریشه در بنیان‌های معرفتی غلط و اهداف سیاسی و اجتماعی می‌داند: «اساس این تقسیم بکلی غلط می‌شود. پس اینکه‏ ما دو نوع فلسفه داریم: فلسفه هستی و فلسفه شدن، از ایندو یا این راباید انتخاب کرد یا آن را، ارسطو و دیگری آن را انتخاب کردند هگل ومارکس این را؛ نه، فلسفه سومی هم وجود دارد که آن هم اسمش فلسفه هستی است ولی آن فلسفه هستی فلسفه‌ای است که هم شامل ثابت است هم شامل سیال. نه تنها در مقابل اینها قرار نمی‌گیرد، بلکه هر دوی اینها را در بر می‌گیرد. ... می‌گویند شما یا باید منکر شدن باشید و قبول کنید که پس حقیقتْ جاودانی است، ارزشهای اخلاقی هم جاودانی است، یا باید منکر شدن نشوید منکر آن بشوید، از ایندو باید یکی را انتخاب کنید. ما می‌گوییم هیچ وقت از ایندو یکی را انتخاب نمی‌کنیم، ما هر دو را قبول داریم، می‌گوییم آنچه که به طبیعت تعلق دارد شدن است، آنچه که به روح تعلق دارد ثبات است. این است که در عین اینکه ما به اصلِ شدن در طبیعت معتقد هستیم و بلکه ما شدنِ در طبیعت را خیلی عمیقتر از اینها معتقدیم، به آن اشکالات و بن بستها هم گرفتار نمی‌شویم چون از اول دچار این مشکل نبوده‏ایم.» (فلسفه تاریخ، ج۲، ص۳۶) 🔸استاد مطهری در کتاب ، به نحو مبسوط به نقد ایده می‌پردازد و آن را نتیجه یک نوع سطحی اندیشی و غلبه‌ی نگرش اصالت ماهیت بر ذهنیت فلسفی هگل و مارکس در فهم مقوله حرکت می‌داند و می‌نویسد: «ریشه فلسفی این مطلب چیست؟ چرا برخی از فلسفه‌ها را فلسفه «بودن» و برخی از آنها را فلسفه «شدن» می‌دانند؟ اصل مطلب این است که می‌خواهند بگویند بعضی از فلسفه‌ها هستی را تفسیر می‌کنند نه بر مبنای حرکت و بعضی هستی را تفسیر می‌کنند بر مبنای حرکت. حال باید دید که چرا این مطلب را با مقابل قرار دادن دو کلمه «بودن» و «شدن» بیان می‌کنند؟ اساس این تعبیر از هگل است. کلمات پراکنده‏ای از هراکلیت هم در این زمینه هست که او هم چنین سخنی گفته است ولی سخن او به شکل فرضیه‌ای بوده است بدون اینکه مطلب را تجزیه و تحلیل کرده و یا برای آن برهانی آورده باشد. ... در دوره جدید، هگل بود که آمد و فلسفه‌هایی را که جهان را براساس تغییر وحرکت تفسیر می‌کنند «فلسفه شدن» نامید و فلسفه‌هایی را که جهان را بر غیر مبنای تغییر و حرکت توجیه می‌کنند «فلسفه بودن» نامید. ریشه این فکر و این تقسیم‏بندی، یک طرز تفکر اصالت ماهیتی است بدون اینکه مسئله‌ اصالت ماهیت و اصالت وجود برایشان مطرح باشد. ولی از آنجا که فکر ابتدائی هر کسی همان طرز تفکر اصالت ماهیتی است لذا این سخن را هم بر آن مبنا گفته‌اند. اینها که می‌گویند فلسفه حرکت فلسفه «بودن» نیست، از این جهت است که تصور می‌کنند که در حرکت نیستی دخالت دارد، یعنی یک شئ در حالی که حرکت می‌کند نیست می‌شود، یعنی «هستی» است که «نیستی» در متن هویتش ظاهر می‌شود، پس «بود» ی است که «نبود» می‌شود، ولی بودی نیست که نبود مطلق بشود بلکه بودی است که با نبود ترکیب شده است.» (م.اثار، ج۱۳، ص ۶۷۲ - ۶۷۳) در تفکر اصالت ماهیتی هگل و مارکسیسم، در هرحرکتی ماهیت شئ ازبین می‌رود و نوعش تغییر می‌کند. لذا همه چیز درحال تغییر و دگرگونی است که به نفی خود می‌انجامد که لازمه‌ی آن انکار روح مجرد، انکار جاودانگی حقیقت ونفی جاودانگی اصول اخلاقی و حسن وقبح ذاتی برای ارزشها و رفتارها است. 🔹در ادامه شهید مطهری بیان می‌کند که براساس حکمت متعالیه و فلسفه‌ی اصالت وجودی صدرالمتالهین تمام مشکل فلسفه‌ی غرب حل می‌شود چرا که تبیینی کاملا فلسفی از حرکت در آن ارائه شده است که جنبه سیالیت و تغییر با جنبه ثبات قابل جمع است و از این طریق می‌توان حقیقت شدن و صیرورت دائمی طبیعت، انسان و جامعه را تبیین کرد و در مسیر پویایی و پیشرفت حرکت و برنامه‌ریزی کرد. حکمت متعالیه در عین اذعان به حرکت جوهری و شدن دائمی و صیرورت وجودی طبیعت، انسان و جامعه، جاودانگی روح، جاودانگی حقیقت و جاودانگی اصول و ارزشهای اخلاقی اثبات می‌کند و عقل برهانی می‌تواند به حقیقت این امور پی ببرد. دست یابی عقل انسان به حقیقت ممکن است و می‌توان به حکایت‌گری معرفت از واقعیت نظر داشت و صدق و کذب قضایا را به دست آورد و همچنین می‌توان بر اساس یک جهان‌بینی و انسان شناسی صحیح به ارزش‌های فطری و اصول ثابت اخلاقی پی برد و بر آن اساس زندگی خود را سامان داد. بر اساس همین دستگاه فلسفی، واقعیت ماهیتی توحیدی و سلسله مراتبی دارد و نیاز بشر به دین و شریعت الهی یک امر مسلّم و برهانی و غیر قابل انکاری است. 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1869
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۱۵ از ۵۰ 🔸 خطر برای انقلاب اسلامی از جمله دغدغه‌های مهم استاد شهید مطهری بود که در نوشته‌ها و سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بدان توجه داشته و همگان را از نفوذ و رشد این جریانات برحذر داشته است. در کتابهای متعددی همچون علل_گرایش_به_مادیگری، ، در صد سال اخیر و دو کتاب ، (که بعدها با عنوان نام گرفتند) که از آثار اواخر عمر شریف استاد مطهری است، بارها و بارها به این خاطر بزرگ پرداخته شده است. به همین جهت است که جریانات چپ اسلامی، عموما درصدد حذف یا تحریف اندیشه‌ها و آثار استاد شهید مطهری هستند و با لحن‌ها و فعالیت‌های مختلف نسل جوان را از مطالعه‌ی این آثار باز می‌داشته و می‌دارند و به همین جهت امام خمینی تمام قامت علیه این توطئه بزرگ ایستادند و حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای همیشه نسل جوان را به این آثار ارجاع می‌دهند. «اکنون شنیده می ‏شود که مخالفین اسلام و گروه های ضد انقلاب درصدد هستند که با تبلیغات اسلام شکن خود دست جوانان عزیز دانشگاهی ما را از استفاده از کتب این استاد فقید کوتاه کنند. من به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعهد توصیه می‏ کنم که کتاب های این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه‏ های غیر اسلامی فراموش شود.» (صحیفه امام؛ ج ‏۱۲، ص ۱۸۷ - ۱۸۸) استاد مطهری در کتاب علل گرایش به مادی‌گری خطر افکار مجاهدین خلق و گروهک فرقان را افشا می‌کند و در کتاب «نگاهی اجمالی به نهضت های اسلامی در صد سال اخیر) بیش از ۸ ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر نقد افکار چپ‌گرایانه ابوالحسن از آفت‌های انقلاب سخن می‌گوید. ابوالحسن بنی‌صدر در آن زمان یکی از چهره سرشناس و موفق میان دانشجویان و تحصیل کردگان در اروپا بود و استاد از او با عنوان «مرد مسلمان با حسن نیتی» یاد می‌کند. استاد مطهری در آغاز گزارشی از افکار او در مقاله «روش» ارائه می‌دهد که توجه به آن جالب توجه است: «مسئله‌ «حرکت» و «بنیاد» و تبدیل شدن حرکت به بنیاد مطرح شده است که چگونه حرکتها و جنبشها تغییر ماهیت می‌دهند و به صورت نظامها و قالبها درمی‌آیند و یک امر پویا تبدیل به یک امر ایستا می‌گردد. نیروهای اجتماعی ما اگر پیاپی چون موج برمی خیزند و جذب می‌شوند، به خاطر تبدیل حرکت به بنیاد است، به خاطر قالب پیدا کردن اندیشه و عمل است. پس کار اول این است که قالب یا قالبها را بشکنیم. آنگاه این مسئله‌ مطرح شده است که اسلام دین جوانان است و جوان قالب‏شکن است، پس اسلام دین قالب‌‏شکنی است.» (نگاهی اجمالی به نهضت های اسلامی در سال اخیر، ص۸۰) بنی‌صدر بر همین اساس علوم اسلامی و رهبری سنتی روحانیت را برای رهبری و ادامه انقلاب کافی نمی‌داند و تغییر در منطق و روش در رهبری و مدیریت جامعه را پیشنهاد می‌دهد. در ادامه استاد مطهری به نقد عالمانه‌ای بنیان‌های منطقی و فلسفی این دیدگاه می‌پردازد که عموما برگرفته از منطق دیالکتیک و اصول است. استاد مطهری بعد از بحث مفصل و نقد روش و منطق نویسنده، می‌نویسد: «در پاسخ این روشنفکران محترم باید عرض کنیم که اولاً اسلام در ذات خود یک «حقیقت» است نه یک «مصلحت»، یک «هدف» است نه یک «وسیله»، و تنها افرادی می‌توانند از این منبع انرژی اجتماعی بهره‌‏گیری نمایند که به اسلام به چشم «حقیقت» و «هدف» بنگرند نه به چشم «مصلحت» و «وسیله». اسلام یک ابزار نیست که در مقتضیات قرن 16 مورد استفاده قرار گیرد و در مقتضیات قرن بیستم به تاریخ سپرده شود. اسلام صراط مستقیم انسانیت است. انسان متمدن به همان اندازه به آن نیازمند است که انسان نیمه وحشی، و به انسان پیشرفته همان اندازه نجات و سعادت می‏‌بخشد که به انسان ابتدایی. آن که به اسلام به چشم یک وسیله و یک مصلحت و بالاخره به چشم یک امر موقت می‌‏نگرد که در شرایط جهانی و اجتماعی خاص فقط به کار گرفته می‌شود، اسلام را به درستی نشناخته است و با آن بیگانه است. پس بهتر آنکه آن را به همان کسانی وابگذاریم که به آن به چشم حقیقت و هدف می‌‏نگرند نه به چشم مصلحت و وسیله، آن را مطلق می‌بینند نه نسبی. ثانیاً اگر اسلام به عنوان یک وسیله و ابزار، کارآمد باشد قطعاً اسلام راستین و اسلام واقعی است، نه هرچه به نام اسلام قالب زده شود. چگونه است که بهره‌‏گیری از هر ابزار و وسیله‌ای تخصص می‌خواهد و بهره‏‌گیری از این وسیله تخصص نمی‌خواهد؟! خیال کرده‌اید هر مدعی روشنفکری که چند صباح با فلان پروفسور صبحانه صرف کرده است قادر خواهد بود اسلام راستین را از اسلام دروغین بازشناسد و به سود جامعه از آن استفاده نماید؟! 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1874
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۱۹ از ۵۰ فصل اول: تاریخ چپ اسلامی در ایران معاصر (از ۱۳۲۰ تا ۱۳۸۴) 🔸هیچ جریانی در خلأ ایجاد نمی‌شود بلکه در ادامه نوع خاصی از تحولات فکری و فرهنگی و سیاسی به وجود می‌آید که با استفاده از یافته‌های فکری و تجارب پیشین، جریان جدیدی به وجود می‌آید. از این‌رو، شناخت هر جریانی متوقف بر تحولات فکری و فرهنگی و جریانات سیاسی و اجتماعی پیشین است که زمینه فکری و عملی را برای آن به وجود آورده است. بنابراین هر فرقه و گروهی در ادامه یک جریان فکری به هم پیوسته به وجود می آید که ممکن است از تطورات مختلف برخوردار باشد و با گذشت زمان و تعی‍ّن در جامعه دارای صورت‌های مختلفی شود به نحوی که به ظاهر و در اهداف با هم مخالف و متضاد هم باشند اما از یک سلسله مبانی و اصول معرفتی مشترکی برخوردار باشند. 🔹استاد مطهری در یک بیان فوق العاده مهم می‌نویسد: «بعضی از مذاهب ممکن است از نظر شعار بمیرند ولی از نظر روح زنده باشند، کما اینکه برعکس نیز ممکن است مسلکی از نظر شعار زنده ولی از نظر روح به کلی مرده باشد و لهذا ممکن است فرد یا افرادی از لحاظ شعار تابع و پیرو یک مذهب شمرده شوند و از نظر روح پیرو آن مذهب نباشند و به عکس ممکن است بعضی روحاً پیرو مذهبی باشند و حال آنکه شعارهای آن مذهب را نپذیرفته‌اند.»(جاذبه و دافعه علی علیه السلام ص۱۲۱) 🔸البته استاد مطهری در یک کبان مفصل‌تری این مطلب را توضیح داده و نمونه‌های آن را در تاریخ اسلام و میان مذاهب متضاد بیان کرده‌اند که بجهت اهمیت مبنایی آن در ادامه نقل خواهد شد. تا مشخص شود که چگونه یک روح یک مکتب فکری بعد از تحولات و تطورات مختلف به یک جریان فکری و سیاسی حلول می‌کند در حالی که تضادهای ظاهری و مسلکی میان آنها وجود دارد و حتی بر عناد و دشمنی با آن مکتب اصرار دارد اما روح آن را پذیرفته است. 🔹 بنابراین تاثیرپذیری میان مکاتب و فرق را نباید صرفا تأثیرپذیری آشکار و ادعایی دانست بلکه می‌بایست با یک تحلیل دقیق تاریخی و جریان‌شناسانه روح حاکم بر جریان‌ها را شناخت و به طور مستند و دقیق نشان داد که چگونه و از چه راهی از یکدیگر بهره جسته‌اند. 🔸 بدون شناخت تأثیر فرق و مکاتب بر یکدیگر امکان شناخت جامع یک مکتب و فرقه ممکن نیست. از این رو، لازم داریم تا ابتدا نگاهی به جریانهای چپ و چپ اسلامی در ایران معاصر که بر پایه منطق دیالکتیک و فلسفه شدن به تولید فکر و کنش‌گری اجتماعی و سیاسی داشته اند داشته باشیم تا میزان تأثیرگذاری آن بر تحولات فکری و فرهنگی پس از پیروزی انقلاب اسلامی شناخته شود و از این رهگذر امکان پیش‌بینی پیامدها و نتایج یک جریان و انذار و تذکار به آنها ممکن شود. 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1879
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۲۰ از ۵۰ ❇️ تأثیر فرق اسلامی در یکدیگر در بیان استاد مطهری: 🔹فرق مختلف و دسته‌ها هر چند در چهارچوب شعارها از یکدیگر دورند، اما گاهی روح یک مذهب در یک فرقه دیگر حلول می‌کند و آن فرقه در عین اینکه با آن مذهب مخالف است روح و معنای آن را پذیرفته است. طبیعت آدمی دزد است. گاهی اشخاصی پیدا می‌شوند که مثلًا سنی هستند اما روحاً و معناً شیعی هستند و گاهی به عکس. گاهی شخصی طبیعتاً متشرع و ظاهری است و روحاً متصوف، و گاهی بر عکس. همچنین بعضی انتحالًا و شعاراً ممکن است شیعی باشند اما روحاً و عملًا خارجی. این، هم در مورد افراد صادق است و هم درباره امتها و ملتها. 🔸و هنگامی که نحله‌ها با هم معاشر باشند هرچند شعارها محفوظ است اما عقاید و سلیقه‌ها به یکدیگر سرایت می‌کند، همان طوری که مثلاً قمه زنی و بلند کردن طبل و شیپور از ارتدوکسهای قفقاز به ایران سرایت کرد و چون روحیه مردم برای پذیرفتن آنها آمادگی داشت، همچون برق در همه جا دوید. 🔹بنابراین باید به روح فرقه‌های مختلف پی برد. گاهی فرقه‌ای مولود حسن ظن و «ضَعْ فِعْلَ اخیک عَلی‌ احْسَنِه» هستند مثل سنیها که مولود حسن ظن به شخصیتها هستند، و فرقه‌ای مولود یک نوع بینش مخصوص و اهمیت دادن به اصول اسلامی نه به افراد و اشخاص و قهراً مردمی منتقد خواهند بود مثل شیعه صدر اول، فرقه‌ای مولود اهمیت دادن به باطن [و] روح و باطن مثل و فرقه‌ای مولود و هستند مثل خوارج. 🔸وقتی که روح فرقه‌ها و حوادث تاریخی اول آنها را شناختیم بهتر می‌توانیم قضاوت کنیم که در قرون بعد چه عقایدی از فرقه‌ای به فرقه دیگر رسیده و در عین حفظ شعارها و چهارچوب نامها، روح آنها را پذیرفته‌اند. از این جهت عقاید و افکار نظیر لغتها هستند که بدون آنکه تعمّدی در کار باشد لغتهای قومی در قوم دیگر سرایت می‌کند. مثل اینکه بعد از فتح ایران به وسیله مسلمین، کلمات عربی وارد لغت فارسی شد و بر عکس کلمات فارسی هم چند هزار در لغت عرب وارد شد. همچنین تأثیر ترکی در زبان عربی و فارسی، مثل ترکی زمان متوکل و ترکی سلاجقه و مغولی، و همچنین است سایر زبانهای دنیا و همچنین است ذوقها و سلیقه‌ها. 🔹طرز تفکر خوارج و روح اندیشه آنان ( و ) در طول تاریخ اسلام به صورتهای گوناگونی در داخل جامعه اسلامی رخنه کرده است. هرچند سایر فرق خود را مخالف با آنان می‌پندارند اما باز روح خارجی‌گری را در طرز اندیشه آنان می‌یابیم و این نیست جز در اثر آنچه که گفتیم: طبیعت آدمی دزد است و معاشرتها این دزدی را آسان کرده است. همواره عده‌ای خارجی مسلک بوده و هستند که شعارشان مبارزه با هر شئ جدید است. 🔸حتی وسایل زندگی را- که گفتیم هیچ وسیله مادی و شکل ظاهری در اسلام رنگ تقدس ندارد- رنگ تقدس می‌دهند و استفاده از هر وسیله نو را کفر و زندقه می‌پندارند. 🔹در بین مکتبهای اعتقادی و علمی اسلامی و همچنین فقهی نیز مکتبهایی را می‌بینیم که‌ مولود روح تفکیک تعقل از تدین است و درست مکتبشان جلوه گاه اندیشه خارجیگری است؛ عقل در راه کشف حقیقت و یا استخراج قانون فرعی به‌طور کلی طرد شده است، پیروی از آن را بدعت و بی‌دینی خوانده‌اند و حال اینکه قرآن در آیاتی بسیار بشر را به سوی عقل خوانده و بصیرت انسانی را پشتوانه دعوت الهی قرار داده است. 🔸معتزله که در اوایل قرن دوم هجری به وجود آمده‌اند- و پیدایششان در اثر بحث و کاوش در تفسیر معنای کفر و ایمان بود که آیا ارتکاب کبیره موجب کفر است یا نیست و قهراً پیدایش آنان با خوارج پیوند می‌خورد- مردمی بودند که تا اندازه‌ای می‌خواستند آزاد فکر کنند و یک حیات عقلی به وجود آورند. هرچند از مبادی و مبانی علمی بی بهره بودند اما مسائل اسلامی را تا حدی آزادانه مورد بررسی و تدبر قرار می‌دادند، احادیث را تا حدودی نقّادی می‌کردند، تنها آراء و نظریاتی را که به عقیده خود تحقیق و اجتهاد کرده بودند متّبَع می‌شناختند. 😁این مردم از اول با مخالفتها و مقاومتهای اهل حدیث و ظاهرگرایان روبرو بودند، آنهایی که تنها ظواهر حدیث را حجت می‌دانستند و به روح و معنی قرآن و حدیث کاری نداشتند، برای حکم صریح عقل ارزشی قائل نبودند. هرچه معتزله برای اندیشه قیمت قائل بودند، آنان قیمت را تنها برای ظواهر می‌پنداشتند. 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1882
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۲۱ از ۵۰ ادامه کلام استاد مطهری: 🔹معتزله که در اوایل قرن دوم هجری به وجود آمده‌اند- و پیدایششان در اثر بحث و کاوش در تفسیر معنای کفر و ایمان بود که آیا ارتکاب کبیره موجب کفر است یا نیست و قهراً پیدایش آنان با خوارج پیوند می‌خورد- مردمی بودند که تا اندازه‌ای می‌خواستند آزاد فکر کنند و یک حیات عقلی به وجود آورند. هرچند از مبادی و مبانی علمی بی بهره بودند اما مسائل اسلامی را تا حدی آزادانه مورد بررسی و تدبر قرار می‌دادند، احادیث را تا حدودی امام احمد حنبل که از ائمه چهارگانه اهل سنت است، سخت با طرز تفکر اعتزالی مخالفت می‌کرد آنچنان که به زندان افتاد و در زیر ضربات شلاق واقع گشت و باز به مخالفت خویش ادامه می‌داد. 🔸بالاخره اشعریان پیروز شدند و بساط تفکر عقلی را برچیدند و این پیروزی ضربه بزرگی بر حیات عقلی عالم اسلام وارد آورد. اشاعره، معتزله را اصحاب بدعت می‌شمردند. یکی از شعرای اشعری پس از پیروزی مذهبشان می‌گوید: ذَهَبَتْ دَوْلَةُ اصحابِ الْبِدَع‌ وَ وَهی‌ حَبْلُهُمْ ثُمَّ انْقَطَع‌ وَ تَداعی‌ بِانْصِرافِ جَمْعِهِمْ‌ حِزْبُ ابْلیسَ الَّذی کانَ جَمَع‌ هَلْ لَهُمْ یا قَوْمُ فی بِدْعَتِهِمْ‌ مِنْ فَقیهٍ اوْ امامٍ یتَّبَع‌ دوران قدرت صاحبان بدعت از میان رفت و ریسمانشان سست شد و سپس منقطع گشت. و حزبی که شیطان جمعشان کرده بود همدگر را خواندند تا جمعشان را متفرق کنند. هم مسلکان! آیا آنان در بدعتهایشان فقیه یا امام قابل اتّباعی داشتند؟ 🔹مکتب اخباری‌گری نیز- که یک مکتب فقهی شیعی است و در قرنهای یازدهم و دوازدهم هجری به اوج قدرت خود رسید و با مکتب ظاهریون و اهل حدیث در اهل سنت بسیار نزدیک است و از نظر سلوک فقهی هر دو مکتب سلوک واحدی دارند و تنها اختلافشان در احادیثی است که باید پیروی کرد- یک نوع انفکاک تعقل از تدین است. 🔸اخباریها کار عقل را به کلی تعطیل کردند و در مقام استخراج احکام اسلامی از متون آن، درک عقل را از ارزش و حجیت انداختند و پیروی از آن را حرام دانستند و در تألیفات خویش بر اصولیین (طرفداران مکتب دیگر فقهی شیعی) سخت تاختند و می‌گفتند فقط کتاب و سنت حجتند. البته حجیت کتاب را نیز از راه تفسیر سنت و حدیث می‌گفتند و در حقیقت قرآن را نیز از حجیت انداختند و فقط ظاهر حدیث را قابل پیروی می‌دانستند. 🔹ما اکنون در صدد نیستیم که طرزهای مختلف تفکر اسلامی را دنبال کنیم و مکتبهای پیرو را که همان روح خارجی‌گری است بحث کنیم- این بحثی است که دامنه‌ای بسیار وسیع دارد- بلکه تنها غرض اشاره‌ای به تأثیر فرق در یکدیگر بود و اینکه مذهب خارجی‌گری با اینکه دیری نپایید اما روحش در تمام قرون و اعصار اسلامی جلوه‌گر بوده است تا اکنون که عده‌ای از نویسندگان معاصر و روشنفکر دنیای اسلام نیز طرز تفکر آنان را به صورت مدرن و امروزی درآورده‌اند و با فلسفه حسی پیوند داده‌اند. (جاذبه و دافعه علی علیه‌السلام، ص۱۵۴-۱۵۷) 🔸در ادامه این فصل به معرفی برخی از مهمترین شخصیت‌ها و جریان‌هایی که از دهه ۳۰ تا سال ۱۳۸۴ در تبیین و ترویج چپ اسلامی مؤثر بودند پرداخت می‌شود که مهمترین انها عبارتند از: ✔️سید محمود طالقانی ✔️مهدی بازرگان ✔️محمد نخشب و خداپرستان سوسیالیست؛ ✔️جلال الدین فارسی؛ ✔️کاظم سامی و حزب جاما؛ ✔️علی شریعتی و حسینیه ارشاد؛ ✔️حنیف نژاد و مجاهدین خلق؛ ✔️اکبر گودرزی و گروهک فرقان؛ ✔️محمد موسوی خویینی‌ها؛ ✔️حمید حمید و الهیات دیالکتیکی شیخی؛ ✔️حبیب الله پیمان؛ ✔️حبیب الله آشوری؛ ✔️علی تهرانی؛ ✔️ ابوالحسن بنی صدر؛ ✔️محمد منتظری؛ ✔️مهدی هاشمی؛ ✔️احمد فردید و سوره مهر؛ ✔️گروه‌های هفتگانه و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی؛ ✔️میرحسین موسوی و دولت دهه شصت؛ ✔️مجمع روحانیون مبارز؛ ✔️دفتر تحکیم وحدت. 🔸 ان‌شاءالله در ادامه به معرفی خیلی اجمالی هر یک از افراد و جریان‌ها پرداخته می‌شود تا پیشنه و زمینه بحث برای جریانهای بعدی فراهم شود. 🔹نکته مهم این اینکه همه‌ی این جریان‌ها در زمان خود از وجاهت و اعتبار اجتماعی و مذهبی برخوردار بودند وعموم مذهبی‌ها و روحانیون مطرح به آنها اعتماد داشتند واز آثار آنها استفاده می‌کردند وآنها را درجبهه انقلاب واسلام تعریف می‌کردند واگر هم نقدی به آنها داشتند نقد درون جبهه‌ای و درون خانگی محسوب می‌شد. بنابراین نباید اینگونه احساس شود که التقاط ویا انحراف برخی از این جریان‌ها از همان اول آشکار بود و نیروهای مذهبی و حوزوی با آنها مرزگذاری فکری داشتند بلکه کاملا خلاف این است حتی بسیاری از علما و روحانیون پیش از انقلاب از خطرناکترین آنها که مجاهدین خلق بود دفاع می‌کردند وتأیید امام خمینی از آنها را هم مطالبه می‌کردند. 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1883
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۲۲ از ۵۰ 🔹پس از آشنایی ایرانیان با تمدن غرب و تحولات فکری و سیاسی غربیان و بخصوص بعد ترجمه آثار متفکران و نویسندگان غربی، به تدریج از میان دغدغه‌مند آن و کنشگران احتماعی، جریانات و نحله‌ها و فرقه‌های مختلفی شکل گرفت و هرکدام سعی می‌کرد با اتخاذ یک دستگاه معرفتی به تحلیل وضعیت موجود جامعه‌ی ایرانی بپردازد و برای خروج از فروبست‌های فکری و اجتماعی و صنعتی راه‌کاری ارائه دهد. برخی برای این تحلیل و بررسی به یک یا چند دانش اسلامی روی آوردند و با اعتقاد به درستی و توانایی آن دانش‌ها نظرات خود را عرضه کردند. اما در مقابل این جریان، دو جریان دیگر قرار داشت که نه بر پایه معارف و علوم اسلامی مستقر بلکه بر پایه‌ی مکاتب فکری و فلسفه‌های غربی به تفکر و پژوهش پرداختند. 🔸برخی از افراد به سراغ مکاتب لیبرالیستی و اندیشه‌های کشورهای آنگلوساکسون رفتند و بر پایه ریاضیات و علوم طبیعی و تجربی، به تحلیل وضعیت ایران پرداخته و بر مدرنیزاسیون ایران و پیروی از کشورهای غربی و نظریه‌های لیبرالیستی و سرمایه‌داری تأکید می‌کردند. این جریان از قدمت بیشتری برخوردار بود و عموما حاکمان دوران قاجار و پهلوی به آن اقبال نشان می‌داند و مروجان این افکار را در دربار به کار گرفته و از طرح و برنامه‌ی آنها بهره‌مند می‌شدند. اما عموم این تفکرات و طرح‌ها علی‌رغم ادعای نوگرایی و‌ ترقی، از یک سو با تفکر اسلامی و ارزشهای فرهنگی ایران اسلامی ناسازگار بود و مهتر اینکه به تثبیت استبداد و تقویت روابط ظالمانه و ناعادلانه اقتصادی و اجتماعی می‌انجامید و به ایجاد طبقات جدید اقتصادی انجامید اما عموم مردم در فقر به سر می‌بردند و از ظلم و جور طبقات برتر اقتصادی و مدیران دولتی رنج می‌بردند. 🔹در واکنش به این وضعیت، به تدریج اندیشه‌های سوسیالیستی و دیالکتیکی در ایران ترجمه می‌شد و توسط جمعی از تحصیلکردگان در کشورهای غربی در جامعه‌ی ایرانی ترویج داده می‌شد و نسخه‌های وطنی آنها نوشته می‌شد. اندیشه‌ی سوسیالیستی و دیالکتیکی نزد بسیاری از جوانان و دانشجویان از ارزش ویژه و اقبال برخوردار بود چون بر عنصر مبارزه، تضاد، تقابل، تغییر و دگرگونی اصرار داشت و این متناسب با وضعیت آن نسل بود، نسل پرشور و پرهیجانی که در سختی و فقر زندگی می‌کنند و آثار و نتایج روابط ظالمانه را در جامعه احساس می‌کردند. 🔸 مرحله آغازین تفکر سوسیالیستی در ایران با فتحعلی آخوند زاده، محمد امین رسول زاده، حیدرعموخان اوغلو، و حزب همت قفقاز، انجمن سوسیال دموکرات، حزب عدالت قفقاز و حزب کمونیست و حزب اجتماعیون عامیون پس از مشروطه آغاز شد اما در این دوره صرفا یک جریان سیاسی بود و از بنیان‌های فکری و فلسفی قوی برخوردار نبود. تا اینکه دکتر تقی ارانی (۱۲۸۱ - ۱۳۱۶) بعد از تحصیل در آلمان سال ۱۳۰۹ وارد ایران شد و با کمک جمعی از افراد به تألیف و ترویح کتابهای ماتریالیسم دیالکتیک و همچنین انتشار مجله دنیا پرداخت و فضای روشنفکری چپ در ایران را وارد مرحله جدیدی کرد. با دستگیری تقی ارانی و ۵۳ نفر از همفکران او قتل او در زندان توسط دولت رضاشاه پهلوی در سال ۱۳۱۶، جریانهای چپ رو به خمودی گذاشت اما بعد از ۱۳۲۰ به تدریج فعالیت‌های خود را سامان دادند و در حزب توده و همچنین حزب دموکرات آذربایجان به رهبری جعفر پیشه‌وری فعال شدند. 🔹 در ۱۰ مهر ۱۳۲۰ توسط افرادی همچون سلیمان اسکندری، ایرج اسکندری، بزرگ علوی، انورخامه‌ای، عبدالصمدکامبخش، احسان طبری، خلیل ملکی، فریدون کشاورز، عبدالحسین نوشین، رضارادمنش و رضا روستا اعلام موجودیت کرد. دردوران فعالیت حزب توده، نوعی ادبیات روشنفکری و داستانی در ایران تولید شد وشخصیت‌های زیادی راهم جذب کردند که یا عضو حزب شدند یا همکاری فکری وادبی داشتند از جمله جلال آل احمد،هوشنگ ابتهاج. خلیل ملکی ۱۳۲۹ جامعه سوسیالیست‌ها راتأسیس کرد. بعدها «کانون نویسندگان ایران» متشکل از نویسندگان و شاعران سوسیالیست در ۱۳۴۷ ایجاد شد. در ۱۳۵۰ «سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران» تشکیل شد ونقش سازماندهی به بخشی از نیروهای چپ را برعهده داشت. 🔸برای اطلاع بیشتر از جریانات چپ در ایران به این کتاب مراجعه شود: حمید احمدی حاجیکلایی، جریان شناسی چپ در ایران، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۹. 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1886
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۲۳ از ۵۰ 🔸فعالیت‌های حزب توده و سایر سازمانها و جریانهای چپ در این سالها کاملا تحت نظارت حزب کمونیسم شوروی و افکار مارکسیستی بود و طبیعتا بیگانه از دین و مذهب بود بلکه عموم اعضای آنها بر تقابل با مذهب اصرار داشتند. 🔹کتابهایی در جامعه آن زمان منسوب به حزب توده منتشر می‌شد که در تقابل علنی با دین و مذهب بود. مانند کتاب «نگهبانان سحر و افسون». برخی معتقدند که این کتاب را انگلیس و آمریکا برای بدبین کردن مذهبی‌ها و روحانیت به حزب توده نوشته‌اند و از سفارت آمریکا خروج شده است، اما آیت‌الله مکارم شیرازی در کتاب فیلسوف‌نماها سال ۱۳۳۳ درباره کتاب نگهبانان سحر و افسون می‌نویسد: «رهبران حزب وقتى ديدند انتشار اين كتابچه نه تنها نفعى نداشت بلكه يك حال تنفر مخصوصى هم در اذهان عموم ايجاد كرده، پى به اشتباه خود بردند و ناچار در مقام انكار اصل موضوع برآمدند و گفتند اين كتابچه را امپرياليست‌ها ساخته و به ما نسبت داده‌اند! حتى براى گم كردن، به بعضى افراد حزب سفارش كردند كه از تظاهر به امور مذهبى خوددارى نكنند. ... كتابچه نگهبانان سحر و افسون با مندرجات ساير نشريات حزب كمونيست و يا حزب توده ايران چه تفاوتى دارد؟! درست همان مطالبى است كه از مغز «لنين و ماركس و انگلس» و ساير رهبران حزب كمونيست تراوش كرده و در خلال بيانيه‌ها و نشريات مختلف آنان ديده مى‌شود، براى اطلاع كافى است صفحات 86 تا 98 از كتابچه «ماترياليسم تاريخى پ- رويان‌» و كتابچه «مذهب در شوروى نوشته س- فردوف‌» كه در سال 1946 تأليف و در سال 1947 به فارسى ترجمه شده «و اصول مقدماتى ژرژ پوليستر» چاپ دوم صفحه 72- 73 و همچنين گفته‌هاى دكتر آرانى و احسان طبرى را در شماره‌هاى مجله دنيا و ماهانه مردم (نشريه تئوريك حزب توده) مطالعه كنيد. تنها فرقى كه ميان آن نوشته‌ها و كتابچه «نگهبانان» ديده مى‌شود اين است كه اين كتابچه همان مطالب را با عباراتى ركيك‌تر و زننده‌تر بيان كرده، و در هر مورد از دشنام و ناسزا نسبت به مقدّسات مذهبى فروگذار نكرده است. البتّه نبايد از اين گونه اشخاص بيش از اين هم توقع و انتظار داشت زيرا كسى كه عقيده دارد: «هر چه به بروز ايجاد انقلاب كمك كند، اخلاق است‌»! (نقل از كتاب جنگ مختصر فلسفى كوسيوليتر- سال 1941) مسلّماً براى پيش‌برد مقصد خود و نيل به انقلاب! از هيچ گونه دروغ‌پردازى و هتاكى پروا نخواهد داشت.»(فيلسوف نماها ص۲۴) 🔸از این رو، از سوی مجامع مذهبی خانواده‌های مذهبی، اقبالی زیادی به آنها نمی‌شد. هر چند چندان مخالفت زیادی هم با اصل افکار و اندیشه‌های علمی و فکری آنها نمی‌شد مگر بخش مذهبی آن. 🔹اصولاً عموم ایرانیان به اندیشه‌های تازه وارد خوش‌بین هستند هرچند در ابتدای امر با احتیاط با آن روبرو می‌شوند تا به تدریج یک ادبیات بومی و وطنی پیدا کرد که در آن صورت بدان اقبال نشان می‌دهند و‌ جمع کثیری بدان می‌پیوندند و بعد از آن نقد و بررسی‌ها آغاز می‌شود و به فکر اصلاح و باز تولید آن براساس شرایط وطنی و اقتضائات فرهنگی می‌افتند و به مهندسی معکوس آن می‌پردازند. 🔹براساس همین رویه‌ی نانوشته، افکار جریانهای سوسیالیستی و مارکسیستی به عنوان حرفهای جدید، نو و جذاب وارد ادبیات علمی و رسانه‌ای ایرانیان شد و در دهه بیست توسط گروه ۵۳ نفر در شهر تهران ترویج می‌شد و در برخی مدارس به دانش‌اموزان معرفی می‌شد اما عموم مردم با احتیاط با آن مواجه می‌شدند اما بعد از گشایش فضای فکری و سیاسی از شهریور ۱۳۲۰ به بعد به تدریج بر گستره و نفوذ آن افزوده می‌شد و به تدریج برخی از روحانیون و روشنفکران مذهبی تلاش کردند تا بتوانند میان اهداف سوسیالیستی و عدالت‌خواهانه‌ی آن و معارف اسلامی و اقتضائات ربط و نسبتی برقرار کنند و از این طریق به اصلاح اجتماعی بپردازند. از این رو از دهه سی به بعد جریان‌های مختلفی با این هدف شکل گرفت و به تدریج بر گستره و تنوع آن افزوده شد. این جریانات یک طیف وسیعی را تشکیل می‌دهند که علی رغم اشتراکات مختلفی که دارند تفاوتهای قابل توجهی هم دارند. 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1887
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۲۴ از ۵۰ 🔸 نکته مهم این است که فهم این جریانات متنوع و متکثر همچنین متوقف بر تلقی‌های است که در دهه بیست در شهر تهران از دین و دینداری شکل گرفته بود. در دوران رضاخان پهلوی در شهر تهران جریانی از روحانیون و نویسندگان دینی فعال بودند که نگاه انتقادی شدیدی به علوم اسلامی و فرهنگ حاکم بر حوزه‌ها و جامعه‌ی اسلامی داشتند و با شعار «بازگشت به قرآن» درصدد نقد و اصلاح علوم اسلامی و فرهنگ اجتماعی تشیع بودند و با الفاظی تند و حتی توهین‌آمیز نسبت به علوم و فرهنگ مستقر، مؤمنان را به بازسازی فرهنگ دینی و بازگشت به قرآن و دست برداشتن از خرافات و پیرایه‌ها دعوت می‌کردند. اسدالله خراقاتی، شریعت سنگلچی، تنکابنی و... از جمله این افراد هستند که بعدها نسخه ی رادیکال آن توسط احمد کسروی و علی‌اکبر حکمی زاده و برخی نویسندگان همچون علی دشتی و صادق هدایت هم تولید می‌شد و در فرهنگ عمومی منتشر می‌گشت. 🔹در برابر این جریان فکری و اجتماعی دو واکنش متفاوت از سوی نیروهای مذهبی واقع شد. اولین واکنش متعلق به علمای حوزه علمیه قم بود. به نمایندگی از حوزه علمیه قم ، مدرس بزرگ معقول آن زمان ، حاج آقا روح الله خمینی (امام خمینی) در ۱۳۲۲ به میدان آمد و سعی کرد بنیان فکری این جریان را به طور کامل نقد کند و از علوم اسلامی، منطق اجتهاد و فرهنگ شیعی دفاع کند. در پاسخ امام خمینی اصلا شاهد هیچ گونه همراهی با آن جریان فکری در هیچ موردی نیستیم بلکه در ادامه سنت علمی حوزه و از پایگاه فلسفی و فقهی، به شبهات مطرح شده جریان مذکور پاسخ‌های عقلی و نقلی داده و طرح خود را هم برای اصلاح امور اجتماعی عرضه داشته‌اند. شبیه به این واکنش کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» علامه طباطبایی و شهید مطهری در مواجهه با مارکسیسم است که در سال ۱۳۲۹ و بر مبنای حکمت متعالیه تلاش شده است تا بنیادی محکم و مبنایی برای مواجهه فلسفی با تمدن غرب و مکاتب لیبرالیستی و سوسیالیستی بدون التقاط فراهم شود. در واقع این اثر نیز از پایگاه علوم اسلامی و دفاع ازفرهنگ اسلامی به میدان آمد وتلاش کرد تاجلوی هرگونه التقاط ومشابهت‌سازی سطحی اسلام با تمدن غرب گرفته شود وبنیانی حکمی واجتهادی برای پیشرفت جامعه فراهم شود. 🔸واکنش دوم متعلق به برخی از شخصیت‌های متدین روحانی و بازاری شهر تهران و شهرهای دیگر همچون شیراز است که علی‌رغم پذیرش برخی از اشکالات ذکر شده درصدد اثبات هماهنگی اسلام با دموکراسی و مولفه‌های تمدنی غرب بودند. اما از رفتارهای رادیکال و اندیشه‌های دین‌ستیزانه این جریان ناراحت بودند و درصدد آشنا سازی نسل جوان با قرآن کریم برآمدند و در عین حال به مشارکت سیاسی در مجلس شورای ملی هم توجه داشتند. از جمله مهمترین این افراد، شیخ محمد خالصی‌زاده در کاشان، حاج مهدی سراج، سید محمود طالقانی و مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی در تهران بودند و مرحوم سید نورالدین شیرازی در شیراز هم به شبهات احمد کسروی واکنش نشان داد(که در فصل بعد بیشتر به آن پرداخته می‌شود). 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1905
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۲۵ از ۵۰ 🔹نقش تهران در دو سده اخیر در عرصه‌ی فکر، فرهنگ و سیاست نقش محوری بوده است. تحولات فکری و فرهنگی و سیاسی تهران تعیین کننده تحولات سایر استان‌ها و شهرستان‌ها بوده است. از این‌رو، برای شناخت زمانه و زمینه‌ی ایجاد باید به تحولات فکری و فرهنگی تهران توجه کرد. چرا که نویسندگان و علمای تهران در فضایی به نقد مارکسسیم و سوسیالیسم می‌پرداختند که تحت تأثیر افکار جریانهای قرآن محور و منتقد وضعیت حوزه‌ها و علوم اسلامی بود و بر همین اساس با مارکسیسم مواجه می‌شدند. توضیح اینکه عمده جریانهای مذهبی تهران در مواجهه با مارکسیسم به نقد بعد ماتریالیستی و دین ستیزی آن توجه داشتند و با شدت با آن مبارزه می‌کردند. اما به جنبه‌های اجتماعی و اقتصادی آن کمتر می‌پرداختند و حتی در بسیاری از موارد نگاه‌های عدالت‌خواهانه، ظلم‌ستیزانه و دفاع از طبقه کارگر و اقشار محروم (سوسیالیسم) آنها را می‌ستودند و درصدد تطبیق معارف اسلامی با این جنبه‌های اجتماعی و اقتصادی جریانهای سوسیالیستی بودند. تا از این طریق جریان‌های مذهبی در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی نقش آفرینی بیشتری داشته باشند. این روند به دو جهت روز به روز گسترده‌تر می‌شد. اولا تعداد دانشجویان تحصیل کرده در غرب بیشتر می‌شد و افکار سوسیالیستی و مبارزاتی غرب را با خود می‌آوردند و به ترجمه کتابها و مقالات و روزنامه‌های آنها می‌پرداختند. ثانیا: با قدرت گرفتن محمدرضا پهلوی به تدریج فضای باز سیاسی بسته تر می‌شد بخصوص بعد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و قدرت گرفتن نهادهای امنیتی و غلبه تفکر سرمایه‌داری بر سیاست‌های دولت. 🔹بر این اساس، در دهه‌ی بیست به بعد جریانات فکری و سیاسی مختلفی در شهر تهران به وجود آمد و هر کدام در عرصه‌ای اقدامات مؤثری داشته‌اند. (ر.ک: رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی از ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷) 🔸نقش مرحوم سید محمود طالقانی و مهندس مهدی بازرگان در شهر تهران بی‌منازع است و ایشان نیز با تأثیرپذیری از جو تهران اصل مدعای «بازگشت به قرآن» و ضرورت اصلاح علوم اسلامی و فرهنگ اجتماعی را پذیرفتند و پایگاه مهمی در شهر تهران به وجود آوردند که بتوانند نسل جوان و تحصیل کرده در علوم طبیعی را با قرآن آشنا کنند. این الگو بعدا در شهر مشهد توسط مرحوم محمدتقی شریعتی و کانون نشر حقایق نیز پیروی شد. تا از این جهت بتوانند نواقص علوم اسلامی و کم تحرکی حوزه‌های علمیه و جامعه‌ای مذهبی در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی را جبران کنند. 🔹 این جریان فکری دو فعالیت عمده داشت: ۱. تلاش داشت تا با ارائه‌ی تفسیر نوین از قران، معارف قرآنی را با پیشرفت‌های علوم طبیعی و مکاتب اجتماعی هماهنگ جلوه دهد تا نسل تحصیل کرده را به دین و دینداری تشویق کند. ۲. با توجه به بی‌عدالتی‌ها و ظلم‌ها تلاش داشتند در امور سیاسی مشارکت فعال داشته باشد از این‌رو، از همان ابتدا به حلقه‌ی یاران مرحوم محمد مصدق و کنگره ملی پیوستند و بعدا بجهت اختلافات مذهبی با عموم اعضای کنگره، نهضت آزادی ایران را در جهت حمایت از برنامه‌های دکتر مصدق تأسیس کردند (بیانیه بازرگان در تأسیس نهضت آزادی بسیار مهم و در جهت فهم اهداف آن راهگشا است). اعضای نهضت آزادی به فعالیت‌های سیاسی و انتخاباتی روی آوردند و البته طعم محاکمه و زندان در رژیم پهلوی را هم چشیدند و همین موجب محبوبیت بیشتر آنها نزد نیروهای مذهبی و انقلابی می‌شد. براین اساس سعی در ارائه تفسیری اجتماعی از اسلام داشتند تا بر آن مبنا، بتوانند در امور اجتماعی و سیاسی مداخله داشته باشند. 🔸 فعالیت‌های علمی آنها بسیار مهم بود و بر نسل جوان و تحصیل کرده شهر تهران و برخی از شهرهای مهم ایران، بسیار تأثیرگذار بود. 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1906
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۲۶ از ۵۰ 🔹آیت الله طالقانی شخصیت قرآنی، عدالت‌خواه و ظلم‌ستیزی بود و به موضوعات اجتماعی و اقتصادی اسلام و تطبیق آن با شرایط عینی جامعه عنایت ویژه‌ای داشت. 🔸مرحوم طالقانی در قضیه سیطره دموکرات‌ها بر آذربایجان و زنجان تلاش زیادی داشت و به سخنرانی در افسران و دانشجویان پرداخت تا بر محور اصول برهانی خدا پرستی به رد اصول ماتریالیستی و کمونیستی بپردازد.(ملایی تونی، ص۷۴) و با کمک بازرگان و جمع دیگری انجمن های اسلامی دانشجویان را به وجود آورند تا جلوی پیشرفت سوسیالیسم کمونیستی را بگیرند. از این‌رو دست به نگارش مقالات و کتابهایی زد. ایشان در سال ۱۳۲۹ در مجلات آن زمان، مقالاتی در باب مالکیت در اسلام منتشر کرد و بعدها در کتابی به همین نام جمع آوری تکمیل شده است. (نسخه‌ای که من دارم چاپ چهارم از این کتاب و متعلق به ۱۳۴۴ از سهامی انتشار است.) همچنین تفسیر پرتوی از قرآن متعلق به ایشان است که جلد اول آن مربوط به سال ۱۳۴۱ است. 🔹در کتاب «مالکیت در اسلام» فصلی مفصل به آرا و اندیشه‌های اقتصادی و اجتماعی متفکران غرب پرداخته شده است و به طور مبسوط نظرات فیلسوفان و متفکران مختلف و بخصوص مارکس و منطق دیالکتیک توضیح داده شده است. شایددر هیچ کتاب تألیف شده از عالم دینی به این حجم به توصیف نظریات مارکس پرداخته نشده است. مرحوم طالقانی در مقدمه کتاب و در بیان هدف تألیف کتاب می‌نویسد: «آنچه از آرا و نظریات با انتصاب آنها به ارباب نظر بیان شد خلاصه‌ای از رئوس نظریاتی است که از اوایل تحولات صنعتی پدید آمده با توجه به این نظریات و در نظر آوردن اوضاع و محیط اجتماعی و اقتصادی سرزمین غرب این نتیجه قطعی است که همه یا بیشتر این نظریات در زمینه‌های محدودی از افکار متفکرین روییده است و نمی‌توان آنها را مطلق و ابدی دانست چون مقصود این کتاب بیان نظر اسلام درباره مالکیت و روابط آن است. ناچار با مرور مختصری از آنها می‌گذریم و تحقیق و بررسی آرا و ضد و نقیض و یافتن حق و صلاح در میان آنها به عهده اهل فن و متخصصین است. شاید صاحب نظران هم بیشتر نظریات خود را کلی و مطلق نمی‌دانند، این تنها مارکس است مه نظریه خود را بر اصول کلی تضاد طبقاتی قرار داده و آن را به نام شئون و ادوار تاریخی گذشته و آینده تعمیم داده و تاریخ مادی را ابداع کرده و دامنه تضاد و تحرک را تا اصول خلقت و جهان بزرگ کشانده. از جهت اینکه مارکس نظریه خود را به صورت فلسفی و تاریخی و کلی و عمومی در آورده و در بیشتر کشورها پیروانی یافته که عقاید او را ثابت و همگانی می‌پندارند و جوامع و حکومت‌هایی بر پایه آراء وی تاسیس شده لازم می‌نماید که آرا وی در این کتاب تا آنجا که مقتضی است مورد توجه و بررسی قرار گیرد تا آرایی که نظریات مارکس بر آن بوده و آرایی که متفرع از آن شده مبین گردد نبوغ فکری مارکس در این بوده که توانست آرا و عقاید پراکنده سوسیالیست‌های کلاسیک را به صورت مدونی درآورد و نظریات خود را مکمل آنها گرداند و همه را مبتنی بر اصول تضاد تاریخ مادی «دیالکتیک» بسازد و همه جریان جریانات و تحولات طبیعی، اقتصادی، اجتماعی، علمی و دینی را بر این مبنی قرار دهد.»(اسلام و مالکیت، ص۴۹ - ۵۱) 🔸کتاب اسلام و مالکیت در نقد نگرش اقتصاد محور مارکس نوشته شده است و سعی داد نقش عناصر انسانی و ارادی و مؤلفه‌های فرهنگی و مذهبی را برای مهار آثار سوء مالکیت برجسته کند. اما در عین حال در جای جای کتاب از قدرت علمی و تحقیقاتی مارکس و همچنین شخصیت مبارزه‌جو و عدالت طلبی او به عنوان «پاره کننده زنجیرهای رسوم و مقررات ظالمانه» تعریف و تمجید شده است.(ص۱۰۶- ۱۱۲) 🔹 بخش دوم کتاب با عنوان «اقتصاد در پرتو ایمان و اعتقاد» تلاش دارد تا چگونگی روابط اجتماعی و اقتصادی و طبقات ترکیبی را که انعکاسی از نفسایات آدمی است را تبیین کند. از این رو، به تبیین چکونگی شکل‌گیری اجتماع، طبقات اجتماعی و حرکت تاریخ و همچنین توضیح و تفسیر شریعت الهی و نقش دانش فقه در اجتماع و تاریخ می‌پردازد و از ضرورت تطور و تکامل فقه سخن می‌گوید و به نقد جمود و رکود در فقه می‌پردازد.(ص۱۴۲) براین اساس سعی می‌کند از مباحث قرآنی و حدیثی به ۱۴ اصل محوری اشاره می‌کند که سازنده‌ی نظام اقتصادی اسلام است. نظامی که نماد آن است با قیامی که در برابر رباخواران قریش بود. ابوذر نماینده یک حزب سیاسی بود: «ابوذر و همفکران و همقدمان او می‌کوشیدند که وضع را بر طبق کتاب و سنت تغییر دهند و عثمان را وادار کنند تا بیت الملل میان مسلمانان از هر نژاد و طبقه‌ای باشند بتساوی تقسیم شود و از گنجینه کردن جلوگیری نماید.»(ص۱۹۶) 🛑 ادامه دارد ... بازرگان •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1908
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب ⏹ بخش ۳۰ از ۵۰ 🔹بازرگان در تحلیل عشق و پرستش به جمله «انما الحیوة عقیدة و جهاد» تمسک می‌جوید و آن را کلام امام حسین می‌پندارد و آن را مؤید مبارزه با ظلم و فساد معرفی می‌کند(ص۴۳۳) و از شهادت یک تفسیر مادی ارائه مه دهد که عبارت است از تبدیل سرمایه‌های مکتوم در جسم به انرژی و تبدیل انسان به یک کارخانه است. او شهادت را اختصاص به اسلام و دین نمی‌داند و معتقد است نمونه‌های آن را در پاره‌ای از دانشمندان و مبارزین مسلک‌های سیاسی و حتی بین گروندگان ادیان باطل وجود دارد.(ص۴۳۵ -۴۳۶) 🔸 مهندس مهدی بازرگان از دهه بیست تا چهل یکی از مهمترین چهره‌های تاثیرگذار نواندیشی دینی و چهره‌های اسلام اجتماعی و سیاسی است که توانسته بود تفسیری از اسلام ارائه دهد که با علم و اجتماع و مبارزه هماهنگ باشد و اسلام را به عنوان مکتب مبارزه معرفی کند، طرحی که در آذر ۱۳۴۴ در یک سخنرانی پرشور نماز عید فطر ارائه و در قالب کتاب «اسلام مکتب مبارزه و‌ مولّد» در ۱۱۰ صفحه تدوین و تکمیل و منتشر شود. 🔹 بازرگان در مدارس اسلامی، انجمن‌های اسلامی و بعدتر در حزب نهضت آزادی ایران، نسل زیادی از نوجوانان و جوانان و دانشجویان را تربیت کرد که عموم آنها شخصیتی رادیکال و مبارزه‌جو داشتند و به فهم اجتماعی از اسلام و فعالیت‌های اجتماعی و انتقادی علاقه وافر داشتند از این‌رو، براساس سیره و منش مرحوم طالقانی و منهج و روش علمی بازرگان به مطالعات اسلامی و علمی روی آوردند و هر کدام آثاری را تولید و جریانهای اجتماعی و سیاسی‌ای به وجود آوردند. از جمله آنها این افرادند: محمد نخشب، جلال‌الدین فارسی، کاظم سامی، علی شریعتی، محمد حنیف نژاد. البته هر کدام از این افراد بر افراد و گروه‌های دیگری تأثیر گذار بودند. 🔸در ادامه به طور اجمال به برخی از این افراد و جریان‌ها اشاره می‌شود. 🛑 ادامه دارد ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/1918
📌 کتابشناسی نقد دفتر فرهنگستان ۱. درس‌گفتارهای نقد نظریه علم دینی دفتر فرهنگستان ، آیت الله ربانی گلپایگانی موجود در سایت فقاهت و کتاب «علم دینی»؛ ۲. جریان شناسی فکری استاد خسروپناه؛ ۳. معنا، امکان و راهکارهای علم دینی، استاد حسین سوزنچی؛ ۴. الگوهای کلان علوم انسانی اسلامی، سید مهدی موسوی؛ ۵. نقدهای استاد حسن معلمی و استاد دکتر حاجی ابراهیم و دیگران در کرسی "جهت داری علوم حجت الاسلام میرباقری" ۶. در جستجوی علوم انسانی اسلامی، استاد خسروپناه ۷. مقاله "اراده گرایی، به مثابه مبنایی برای علم دینی در نظریة فرهنگستان علوم اسلامی"، دکتر سید محمد تقی موحدی ابطحی 8. مقاله "بازشناسی اندیشة سیاسی اصحاب فرهنگستان علوم اسلامی قم" دکتر داوود فیرحی و محمدصادق پورابراهیم اهوازی 9. "از نگاه اراده محورانه به علم تا تولید علم دینی (بررسی گفتمان فرهنگستان علوم اسلامی پیرامون ضرورت و کیفیت تولید علم دینی)" دکتر غلامرضا جمشیدی ها، ابوالفضل ذوالفقاری، شهلا باقری میاب ، حسن محمدمیرزائی. 10. مقاله"چگونگی تحقق علم دینی از منظر فرهنگستان " مهدی قربان زاده مهدی قربان زاده 11. مقاله "نسبت نظریه فرهنگستان علوم اسلامی درباره علم دینی با واقع گرایی معرفت شناختی " دکتر سیدمحمدتقی موحدابطحی 12. نقد و بررسی دیدگاه فرهنگستان علوم اسلامی در علم دینی" استاد دکتر علی مصباح و عباس گرائی. ۱۳. روحانیت و تجدد عبدالوهاب فراتی. و .... 🔹کتابشناسی نقد فلسفه شدن: 1. نقدی بر مارکسیسم، فیلسوف انقلاب استاد شهید مطهری 2. فلسفه تاریخ، فیلسوف انقلاب استاد شهید مطهری 3. مسئله شناخت، فیلسوف انقلاب استاد شهید مطهری ... •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2147