📌چپ اسلامی
🔹مدتهاست که مترصد فرصتی هستم که بتوانم مجموعه یادداشتهایی درباره #چپ_اسلامی در یکصد سال اخیر ایران بنویسم. جریانی که با حزب اجتماعیون عامیون در مشروطه آغاز شد و پس از آن چهرههای مختلفی به خود گرفته و ظهورات متنوعی در جامعهی ایرانی داشته است. اما متاسفانه فرصتی پیدا نشد تا با مطالعهی منابع معتبر، توفیق نگارش حاصل بشود. اما یک نکته مهم در این مورد عرض میشود شاید به کار آید.
🔸جریان چپ اسلامی همواره با فراز و نشیبی همراه بوده است و با افول یک چهرهی آن و حذف از مناسبات اجتماعی به جهت تندرویهای مبارزاتی، چهرههای دیگری از آن ظاهر شده است و از رویکردهای رادیکالی پیروی کرده است. برخی از جریانها هم همواره در حال پوستاندازی هستند و هر چند سال یکبار در عرصهی عمومی و رسانهای، تفسیر جدیدی از اندیشههای خود ارائه میدهند که کاملا در تقابل با حرفهای قبلی خودشان است.
🔹اما باید دانست که عموم این جریانها در ابتدای شکل گیری و تکون از دغدغههای مقدس اجتماعی همچون عدالتخواهی و مبارزه با ظلمهای اجتماعی و سیاسی برخوردار بودند. بدین جهت مهمترین #ویژگی جریانات موسوم به چپ اسلامی این است که از منطق واقعگرایی و حقیقتیابی بریدهاند و به منطق #دیالکتیک و #تضادگرایی و #ارادهگرایی پیوستهاند و تمام تلاش ایشان این است که بتواند بر پایه دیالکتیک و تضاد، تفسیری انقلابی و مبارزاتی از آموزههای اسلام علیه مدرنیته و لیبرالیسم به عنوان ریشهی ظلم و بیعدالتی ارائه دهند. البته برخی به صراحت از محوریت منطق دیالکتیک و ارادهگرایی و رادیکالیسم سخن میگویند و بر تبار هگلی و مارکسی آن صحه میگذارند. اما برخی از حوزویان و متدینین آنها از ذکر این پیشینه خودداری میکنند و چنین وانمود میکنند که آنها آن را برای اولین بار از متن کتاب و سنت استنباط کردهاند و به تاسیس فلسفهی شدن اسلامی موفق شدهاند. اما آشنایان به فلسفهی غرب و ترجمههای پیش از انقلاب به خوبی میدانند که عموم این حرفها را چپهای قبل از انقلاب ترجمه و منتشر کردهاند و بسیاری از بچه مسلمانها نیز که مایهای در علوم اسلامی و علوم عقلي نداشتند جذب این حرفهای جذاب، انقلابی، انتقادی میشدند و سعی میکردند نمونههای اسلامی و ایرانی آن را باز تولید کنند و بر همین منطق کار مبارزاتی کنند.
(برای اطلاع بیشتر از دیالکتیک و فلسفهی شدن و جذب شدن برخی از انقلابیون ر.ک: نقدی بر مارکسیسم، استاد شهید مطهری / بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مرکز تحقیقات مجلس خبرگان رهبری ۴/۴ / ۱۳۷۹ مجله حکومت اسلامی ش۱۵ )
🔸 بسياري از طلاب و دانشجویان جوان پیش از انقلاب چنین تصور میکردند که جز با منطق دیالکتیک و فلسفهی شدن تاریخی امکان مبارزه و انقلاب وجود ندارد و بر این اساس میتوان جلوی جریان سنتی ایستاد و از انقلاب دفاع کرد. به طور مثال یکی از طلاب جوان قبل از انقلاب بر همین اساس در نجف اشراف به جعل اسناد علیه علما و مراجع غیرانقلابی میپرداخت و بعدها در خاطرات منتشر شدهی خود بر پایهی فلسفهی تاریخ دیالکتیکی و فلسفهی شدن از آن اقدامات غیر اخلاقی و غیر شرعی دفاع کرده است و از متفکران انقلاب اسلامی در جریان تحول علوم انسانی به جهت عدم اعتقاد و پیروی از منطق دیالکتیک انتقاد کرده است.
🔹 نکته آخر اینکه چپهای اسلامی همه یک طیف واحد نبوده و نیستند و از یک سرنوشت واحد نیز برخوردار نبوده و نخواهند بود. لذا با یک چوب نمیتوان همه را راند و نسبت به آنها یک تحلیل و تفسیر واحد ارائه کرد. بلکه مجموعهای از طیفها و جریانات مختلف، با انگیزههای متنوع و با درجات مختلفی از خلوص و التقاط بوده و هستند و در فرآیند تکون و توسعه نیز دچار دگردیسیهای زیادی شدهاند. برخی به دامن سوسیالیسم غش کردند و برخی توبه کردند و به لیبرالیسم پیوستند و برخی هم تلاش کردند تا با مراجعه به قرآن و روایات برای تضاد و دیالکتیک دستآویزهای محکمی پیدا کنند و در دامن انقلاب اسلامی یارگیری کنند.
به هر حال چپ اسلامی بخشی از ساختار کنشگری یکصد سال اخیر ماست و همچون سایر جریانات دیگر امکانهایی را به وجود آورده است و طبیعتا امکانهای را پوشانده است.
#چپ_اسلامی
#تضاد
#دیالکتیک
#مبارزه
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 روایتی دیگر از ماهیت چپ اسلامی
🔹مدرنیته یک ایدئولوژی بسیار قدرتمند و پر هیمنه است و از نشانههای قدرت آن این است که دو طیف چپ و راست را درون خود به وجود آورده است. حتی توانسته در درون خود، مخالفان خود را تولید و کنترل کند. ایدئولوژی مدرنیته آن چنان روایتی از تاریخ و هویت آدمی عرضه داشته است که هر نوعی از اندیشه و کنشگری لاجرم میبایست تحت راست و چپ مدرنیته صورتبندی شود. لذا با
#میزان شدن غرب مدرن، جریانها یا غربگرا هستند یا غربستیز. یا اروپامدار هستند یا اروپا گریز. به هر حال این غرب مدرن و اروپای جدید است که #ملاک و #میزان و 'معيار اندیشهها و کنشگری هاست.
🔸جریانهای مایل به راست با آرمان لیبرالیسم، تفسیری خاص از حیات انسانی بر پایه فردانیت و رفاه عرضه کرده است و در مقابل آن، جریان چپ با آرمان سوسیالیسم روایتی متفاوت از نحوهی هستی انسان بر محور اجتماع و عدالت را عرضه کرده است. اما نکته مهم این استکه راست و چپ بر عهد انسان اروپایی با اومانیسم و سکولاریسم استوارند.
🔹جریانهای راست و چپ در یک مقولهی دیگر هم مشترکند و آن نگاه منفی و انتقادی به "ذات" و "سنت" و تمنای تأسیس و ایجاد منطق و روشی نوین برای خروج از منطق و روش سنتی ذاتگرا است. راست و چپ بر این اعتقادند که سنتهای گذشتهی بشری برای سامان دادن به حیات جدید بشری ناکارآمد هستند و باید در منطق و چارچوب فکری آن تغییر ایجاد کرد و به جای فلسفهی هستی از فلسفهی شدن باید سخن گفت. البته غایت این فلسفهی شدن در جریانهای راست و همراه با مکتب لیبرالیسم، رفاه فردی و سرمایهداری است، اما در جریان چپ، حرکت به سمت سوسیالیسم و عدالت و نفی سرمایهداری است. خلاصه تغییر در "منطق" و تأسیس در "روش" و گسست از منطق سنتی واقعگرایی و حقیقتگرایی بنیاد مدرنیتهی غربی است و چپ و راست بر همین مبنا شکل گرفته و توسعه یافتهاند.
🔸 از دیگر نشانههای اقتدار مدرنیته، تولید نسخههای اسلامی و بومی از چپ و راست، لیبرالیسم و سوسیالیسم است. چرا که به کنشگر کشورهای مسلمان چنین القا شده است که یا باید اروپامدار بود با اروپاگریز، غربگرا یا غربستیز، راست بود یا چپ. لیبرال بود یا سوسیال. از اینرو، #راست_اسلامی و #چپ_اسلامی شکل گرفت.
🔹چپ اسلامی با پذیرش منطق دیالکتیک، برساختهبودن معرفت و تجدید نظر در روش، به تغییر منطق حجيت فهم و کشف روشهای جدید فهم تراث و سنتهای تاریخی براساس نگرشهای سیستمی / ساختارگرایانه روی آورد تا بتواند از آن تراث برای تغییر وضع موجود و مبارزه با سرمایهداری بهره ببرد؛ چرا که معتقد است که شیوههای اجتهادی و استنباطی گذشته نمیتواند متون دینی و تراث تاریخی را برای توجیه تضاد و درگیری و مبارزهی دائمی و تکامل تاریخی و اجتماعی به کار گرفت لذا مانع رویارویی با همه مظاهر مدرنیته و مناسبات سرمایهداری و معادلات استعماری غرب است.
🔸 چپ اسلامی، با نفی "ذات" و "ذاتمندی معرفت" بر سیّالیت مطلق هستی و نسبيت معرفت تاکید دارد و از پرداختن هستیشناسانه به هستی و ثبات ابا دارد؛ لذا بدیهیات عقل نظری و محکمات عقل عملی (حسن و قبح ارزشها و افعال) را منکر است و همه را برساختهی حب و بغضهای ارادی (تعلقات نفسانی) و ساختارها و تقویمات اجتماعي میداند. اولین اصل معرفت را بر پایهی ارادهگرایی، اصل تضاد و تغییر و تغایر میپندارد و بر همین اساس، جهان را میدان درگیری خیر و شر و تضاد انسانها و شیاطین معرفی میکند. براین اساس، به ستیز با همهی مظاهر مدرنیته تا جایی که به تقویت لیبرالیسم و سرمایهداری منجر شود فتوا میدهد و اگر رویکرد اخباری هم داشته باشد به #نجسبودن روح و جسم مدرنیته حکم میکند که باید خود را از آن تطهیر کرد.
#چپ_اسلامی
#تضاد
#دیالکتیک
#مبارزه
#مدرنیته
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۱۲ از ۵۰
🔹 نکته مهم در جذابیت این تفکر در جوامع اسلامی، تأکید بسیار زیاد بر عنصر مبارزه و جنگ اضداد در روابط بین الملل و تفسیر تقابلی از تاریخ است و در این مسیر، آموزهی جهاد اسلام را مؤید میآورند و با برجسته کردن جهاد به عنوان یک عنصر دیالکتیکی و جنگ اضداد میتوانند بخشهایی از جوانان جامعهی اسلامی را جذب کنند:
«دیالکتیک که مبارزه و جنگ اضداد را مادر همه چیز میداند، قهراً فلسفهای است که در عمل هم انسان را به مبارزه دعوت میکند و مبارزه را یکی از مقدسترین چیزها میشمارد، و ما هم در کتاب قیام و انقلاب مهدی (علیه السلام) جز و اصولی که به عنوان نتیجه دیالکتیک ذکر کردهایم یکی همین اصل قد است #مبارزه و #جهاد است، و البته این فکر به مسئله جهاد هم خیلی کمک میکند، یعنی یک فکر صد در صد ضد مسیحی است نه ضد اسلامی، چون از نظر اسلام #جهاد خودش یکی از ارکان است و مبارزه اساساً در اسلام قداست دارد، و این را خودشان هم درباره اسلام قبول دارند، و مسیحیها که صلح را به طور مطلق بر هر جنگی و مبارزهای ترجیح میدهند، قهراً این فکر مخالف آنهاست.
این جوانها هم بیشتر گرایششان به دیالکتیک و قهراً ماتریالیسم روی همین حساب است که این فلسفه، #فلسفه_قدرت و #فلسفه_عمل است؛ جوان هم که اساساً آمادگی برای عمل دارد، یعنی در مرحله اول میخواهد فلسفهای به او پیشنهاد بشود که فلسفه عمل باشد (به علت همان نیروی زیادی که در جوان هست)، بعد برایش توجیه درست میکند.
اضافه بر این، اینها مدعی هستند ماتریالیسم دیالکتیک #دانش_مبارزه است (روی این کلمه خیلی باید دقت کرد) یعنی خود مبارزه اگر علمی داشته باشد که چطور باید مبارزه کرد و راهش چیست و در هر مرحله از مراحل مبارزه چه تاکتیکی باید به کار برد، آن همین دانش دیالکتیک است؛ البته ماتریالیسم دیالکتیک تاریخی دانش مبارزه است یعنی بینش مادی (اقتصادی) دیالکتیک تاریخ.
این مطلب بزرگترین چیزی است که اینها به آن افتخار میکنند و چیزی هم که #جوانهای امروز مطالبه میکنند همین است، میگویند شما باید #تاریخ و #جامعه را طوری برای ما تفسیر کنید که گذشته را تفسیر کند و راه برای آینده هم بگشاید، یعنی درسی باشد که به دست انسان بدهند و بگویند اگر به این درس عمل کنی موفق میشوی.»(نقدی بر مارکسیسم، ص۶۴)
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#نقد
#چپ_اسلامی
#فلسفه_شدن
#فلسفه_قدرت
#اصالت_فاعلیت
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1867
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۲۹ از ۵۰
🔹 بازرگان در کتاب راه طی شده، یک ترسیم جریانشناسانه و پیوستهای را از حیات انبیا (علیهمالسلام) ارائه میدهد که نشانگر سیر تکاملی انسان به سمت توسعه و پیشرفت اجتماعی و خروج از دوران کودکی انسان است. زیرا با هر پیشروی انسان در پیشرفت اجتماعات بشری، انبیا بر انگیخته میشوند. سیر عمومی انبیا از احساسات آغاز میشود و به سمت توحید حرکت میکند. در واقع محور حیات و حرکت انبیا #مبارزه است. هرچند بازرگان به منطق دیالکتیک هیچ اشارهای نمیکند اما تاریخ بشر و حرکت انبیا را معلول دو سبز متضاد انسان و تاریخ میداند. در هر مرحله یکی از انبیا بشر را به توحید میرساند اما از درون خود همین بشر میل به شرک میجوشد و عقبگرد میکند تا نبی بعدی بیاید و از درون احساسات و شرک، بشر را به توحید دعوت کند. این دو مسیر متضاد همواره وجود دارد.(ص۶۶) این تحلیل دیالکتیکی از تاریخ انبیا(ع) و تفسیر انقلابی و مبارزهجویی ایشان، بعدها توسط بسیاری از اعضای جوانتر نهضت آزادی و بخصوص جلالالدین فارسی و علی شریعتی و مؤسسین مجاهدین خلق ادامه یافت و تکامل پیدا کرد
🔸بازرگان راه طی شده بشریت توسط انبیا را به سه مرحله تقسیم میکند که عبارت است از توحید، عبادت و قیامت.
🔹از منظر بازرگان، توحید بازگشت به طبیعت و کشف نظم واحد متقن ازلی در سراسر دنیا است. همانگونه که علم به کشف حقیقت و نظم در طبیعت نظر دارد توحید هم همان رسالت را برعهده دارد «,تنها تفاوت در این است که عالِم صحبت از نظم میکند و موحد ناظم را اسم میبرد.» (ص۹۱) بر همین اساس او مفهوم روح و امور مجرد را از خرافات و پیرایههای برآمده از فلسفه یونانی میداند که موجب نگرش سلسله مراتبی به خلقت شده است و این باطل است.(ص۹۸ - ۹۹)
🔸بازرگان عبادات را مناسک و اصول رفتاری دین در جهت خداپرستی و عدالت اجتماعی میداند. چرا که جامعه فرزند دست پروردهی دین است و هر دین نوع خاصی از جامعه و مناسک اجتماعی را به وجود میآورد.
🔹مرحله سوم راه طی شده توسط انبیا، قیامت است. بازرگان براساس قانون ترمودینامیک درصدد اثبات مادی بودن معاد از طریق قانون بقای ماده و انرژی است. لذا مینویسد: «برای وصول به قیامت لازم نیست ما عقیده مادیون را که حیات یک حالات طبیعی رهگذری از حالات ماده ایت، رد کنیم و اصرار در اثبات روح داشته باشیم؛ بلکه میگوئیم ماده یادگار حالات گذشته خود را حفظ مینماید.»(ص۲۱۷) بازرگان بقای شخصیت انسان را به «عمل» او نسبت میدهد و ثواب و عقاب را هم ازدیاد و نقصان عمل فرد در تاریخ فهم میکند از اینرو، مینویسد: «شخصیت نه تنها جاودان میماند بلکه آثار آن دائما در حال توسعه و تولید است و به فراخور درجه استحکام و عمق و مایهای که عامل اولیه آن ددا ه است، تکثیر و تأثیر آن شدت و ضعف خواهد داشت. مثلاً اگر کسی در حیاتی یک نهال بارور در زمین مساعد بکار یک نهال صد درخت و هزاران درخت میشود و چون از میوههای آن خلق زیادی متمتع خواهند شد و آن خلق به نوبه خود اولاد و تحفادب میدهند که نهالهای دیگری خواهند کاست و رفته رفته دامنه عمل شخص بنام زمین منتشر خواهد گشت.»(ص۲۳۴)
🔸این تحلیلهای عجیب از قیامت و شخصیت و بقای انسان، نشانگر آن عقبه ذهنیت سوسیالیستی و نگرش سیستمی به جامعه است که وی پذیرفته است. برای شناخت این دو ذهنیت بازرگان لازم است به کتاب «عشق و پرستش یا ترمودینامیک انسان» مراجعه شود. کتابی که در آن اثبات میشود حقیقت انسان حب و بغض «ولایت» (ص۲۵۸) و همچنین اراده و اختیار است(ص۳۴۳) و جامعه یک سیستم است که باید به آن «بطور یک کاسه با تمام افراد و اشیا و احوال و اعمالش نگاه میکنیم» (ص۳۰۹) براساس این مقدمات، بازرگان معتقد است که اساس شخصیت فرد و جامعه را نوع محبت و عشق آن تعیین میکند که بر اساس احتیاجات و نظام حساسیتهای آن جامعه است و این محبت و عشق با خودش پرستش و #عبودیت را به همراه میآورد که به طور طبیعی یک نظامی از قوانین و مناسک اجتماعی را به وجود میآورد. که به صورت «زنجیروار در یک مجموعه منطقی مرتبط وارد میشود»(ص۵۲۸)
🔹 بازرگان نقش #دل و محبت و احساسات و اغراض را در شخصیت آدمی نقش محوری میداند که پایهی همهی ادراکات و معنویات و رفتارهای انسانی در حوزه های فردی و اجتماعی است و مبدأ حرکت و سکوی پرتاب و پرواز آدمی است. به نظر او ادیان و وحی نیز بر دل بنا شده است و صتچندوقچه فهم و قبول قرآن و آموزهای دینی هم دل است که نباید قفل شده باشد.(ص۵۲۸) از اینرو، «حدود فعالیت وقدرت ارادهای که شخص بروز میدهد بستگی به میزان علاقه وعشقی که به مطلوب پیدا کرده است دارد.» (ص۲۷۳) واغراض نوع استدلالها واستنباطها را جهت میدهد ومنحرف میکند.(ص۳۰۷)
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#بازرگان
#نقد
#چپ_اسلامی
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1916