eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب گمان کنم نرود سمت کربلا حالش بد است مادرمان، رو به قبله است @dobeity_robaey
در سماوات صحبت زهراست حرف ها از نجابت زهراست عرشْ تسبیح عشق در دستش سخت مشغول مدحت زهراست "هل اتی" با تمام آیاتش سفره ای از کرامت زهراست کلمات معطّرش از نور  عرشْ محو فصاحت زهراست @hosenih ما ز نهج البلاغه می فهمیم  که علی با بلاغت زهراست آبْ مِهر محبتِ او شد  عرش یک تکّه خلعت زهراست طعم لبخندهای پیغمبر همه اش با ملاحت زهراست ماه با آن جمال و زیبایی  محو رخسار و طلعت زهراست ماه دور مدینه می چرخد متوسل به حضرت زهراست جبرئیلی نهان شده در او شرق تا غرب هیبت زهراست خلق عالم به خلقت احمد خلقت او به خلقت زهراست وَ پیمبر که اشرف الناس است  عاشق یک زیارت زهراست او به دنبال ماه کامل بود کار هر روزه رؤیت زهراست زور بازوی حیدر از او بود ذوالفقارش عنایت زهراست ضربه های علی چو گل می کرد همه اش از محبت زهراست کوچه های مدینه می دیدند که علی در حمایت زهراست وَ علی با تمام اعجازش متحیّر ز غیرت زهراست فاطمه شد سپر برای علی وَ شهادت اطاعت زهراست در حقیقت امامت مولا متبرّک به بیعت زهراست شیعه در اعتکاف او بوده ست شیعه در ظلّ ساحت زهراست شیعه ارثی ز مادرش برده ست به نخ چادرش قسم خورده ست بر سر خصم تیغ می بارد ازعلی دست بر نمی دارد شیعه یعنی چراغ بیداری شیعه لبریز از وفاداری_ @hosenih او ز نهج البلاغه می بیند استخوانی که در گلو مانده ست ماجرا ماجرای تلخی بود خطبه هایی که پیش رو مانده ست اونخواهد گذاشت دیگر بار استخوان بر گلو اثر بکند حکم اگر آن جناب فرماید لب اگر این عزیز تر بکند.. شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بهانه تو گرفتم تويى بهانه من شميم نام تو جارى به هر ترانه من ظهور نور تو را دارم آرزو امشب فروغ چشم منى و چراغ خانه من @hosenih ببين كه ناز تو را مى كشم، بمان! بانو! به قدر لحظه اى آخر در آشيانه من بمان براى حسين و حسن تسلا باش براى خاطر زينب، بمان يگانه من هنوز در دل آن كوچه سار مى لرزد شبيه عرش معلا دوباره شانه من تويى بهانه چشمان ابرى حيدر تويى دليل همه گريه شبانه من غريب رفتى و مانده ست در شب كوچت فشار زخم تو بر زخم تازيانه من به جز على نشناسد كسى تو را زهرا تويى تو ليلة الاسرار بى نشانه من @hosenih هميشه زخم فدك تازه مى شود آرى هميشه ياد تو باشد در آشيانه من به احترام تو خواندم نماز شعله ورى حقيقت است كه آتش گرفته خانه من؟! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
درون سینه ام ز داغ او فقط غم است و بس بدون عشق فاطمه جهان جهنم است و بس @hosenih تمام دلخوشی ما در این دو روز بی وفا همین دو قطره اشک زیر رقص پرچم است و بس ملک اسیر روی او بشر فقیر کوی او تبسمش دلیل خلق کل عالم است و بس به بانوان پاکدل به هرچه زن که خلق شد بگو فقط فرشته علی مکرمه ست و بس چه شد میان کوچه گم نمود راه خانه را همانکه محرم دل رسول خاتم است و بس تلاش کرد رو بگیرد از علی ولی نشد تمام روضه در همین دو خط مجسم است و بس @hosenih خدا کند که عاقبت به خیر فاطمه شویم نگاه او به درد کل خلق مرهم است و بس شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نشسته ام که بگریم برای مادرمان برای درد و بلایی که آمده سرمان @hosenih نشسته ام که بگریم برای روی کبود به زخم های نشسته به قلب کوثرمان خدا کند که بسوزد همیشه در آتش هرآنکه شعله نشانده به جان دلبرمان به اشک های علی و به خط جبرائیل دو صفحه روضه نوشتند بین دفترمان زنی مجلله و محترم به روی زمین میان کوچه فتاده است در برابرمان @hosenih نوشته اند که در بین لشکر افتاده اگر چنین شده باشد که خاک بر سرمان شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای دیده ابری باش حُسن دیده گریانی ست مولا پی وصل است و بنده باز هجرانیست اصلا شده باخود بگویی من کجا هستم او حاضر است و غیبت ما سخت طولانیست @hosenih نان حلالی جور کن تعارف به مولا کن اورا نخوان بر خانه ات تا سفره ظلمانیست ما دور خود گشتیم اما دور آقا نه مشغول نفس خود شدن ختمش به حیرانیست ازدرد هجرانی که ماداریم معلوم است تنها دوای گریه کنها گریه درمانیست پاشو سوار کشتی اش شو باز جا دارد با نوح تو همراه شو دریا که طوفانیست ** @hosenih مادر بسوزد بچه هایش نیز میسوزند مادر پریشان است و حال ما پریشانیست طوری طلب میکرد مرگش را که فهمیدیم زهرا دراین شهرنمک نشناس زندانیست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمی‌اُفتد تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی اُفتد غرورم را شکسته خنده‌ی نامحرمی یارَب چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی‌اُفتد @hosenih جماعت داشت می‌آمد دلم لرزید می‌گفتم که بیخود راهِ نامردی به ما این سو نمی‌اُفتد کِشیدم قَد به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم که حتی ردِ بادِ سیلی اش بر گونه می‌اُفتد نشد حائِل کند دستش  گرفته بود چادر را که وقتی دست حائِل شد کسی با رو نمی‌اُفتد به رویِ شانه‌ام دستی و دستی داشت بر دیوار به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمی‌اُفتد سیاهی رفت چشمانش  سیاهی رفت چشمانم وَگَرنه مادری در کوچه بر زانو نمی‌اُفتد @hosenih میانِ خاک می‌گردیم و می‌گویم چه ضربی داشت خدایا گوشواره اینقَدَر آنسو نمی‌اُفتد دو ماهی هست کابوس است خواب هر شَبَم ، گیرم تبِ من خوب شد اما تبِ بانو نمی‌اُفتد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گشت تاریک در این کوچه جهان من و تو شد أسفناک‌ترین روضه از آنِ من و تو دست طوفان به بهارِ رخ تو بُرد هجوم منتهی شد اثر او به خزان من و تو @hosenih نرود تا ابد از یاد من آن لحظه که او بی‌هوا آمد و افتاد به جان من و تو یک زن و کودک مظلوم، طرف مرد نبود قدرت دست عرب داد نشان من و تو من روی خاک نشستم تو به خاک افتادی ضربه‌ها بس که گرفتند توان من و تو زیر سنگینی این بار جهان کم آورد شاهد گفته‌ی من قد کمان من و تو تندتر راه بیا خانه‌ی‌مان نزدیک است حتم دارم شده بابا نگران من و تو @hosenih تو فقط چهره بپوشان و خیالت راحت بو نبرده کسی از راز میان من و تو پدرم می‌شکند گر که بفهمد چیزی این دلیلی شده و بسته دهان من و تو شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ظلمت آمد به خانه ی خورشید کفر محض آمده است و شرک پلید کینه دارد ز سوره ی توحید می رسد با هزار و یک تهدید   آمده آفتاب را ببرد جهل،  ام الکتاب را ببرد منتظر بود تا ولی آید    پشت در بی معطلی آید حضرت مرتضی علی آید از علی پاسخ بلی آید ناگهان نقشه اش بر آب شد و... پیش چشم همه خراب شد و... @hosenih زنی انگار پشت در آمد شیرزن در دل خطر آمد با همان داغ بر جگر آمد سوگوار از غم پدر آمد پشت در زد صدا چه می خواهید از من و مرتضی چه می خواهید مرتضی اصل هر کلام من است علی اسلام من سلام من است این فدایی شدن مرام من است چون علی رهبر و امام من است من علی را ، علی مرا دارد شده تنها ولی مرا دارد سایه ی مرتضی است روی سرم با همین حال زار، پشت درم  از غم حیدر است شعله ورم به فدای علی من و پسرم از علی یک نفس نمیگذریم من و محسن برای او سپریم ناگهان آتش آمد و در سوخت برگ های گلی معطر سوخت شعله بسیار شد مکرر سوخت کودکی داد زد که مادر سوخت    در خانه که شعله ور می شد میخ هم داشت سرخ تر می شد بی حیا زد لگد که در افتاد بر دل انبیا شرر افتاد از دل آسمان قمر افتاد ثمر از شاخه ی شجر افتاد تا زمین خورد پشت در زهرا ناگهان زد صدا: که فضه بیا @hosenih ظلم و بیداد بیش از حد شد مادر افتاد و عاقبت بد شد آنچه در خانه اش نباید...شد در که افتاد صد نفر رد شد   مجتبی ناله از جگر می زد وسط معرکه به سر می زد ستم بی حساب آوردند کینه از بوتراب آوردند حمله بر آن جناب آوردند عده ای هم طناب آوردند کعبه روی زمین کشیده شد و... ناله فاطمه شنیده شد و ... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دل تاریخ در این ماجرا سوخت بر این غربت ، غریب و آشنا سوخت مدینه هیزم آوردند اما در آتش خیمه های کربلا سوخت شاعر: @dobeity_robaey
بی تاب حیدریم و پریشان فاطمه غم می خوریم با غم طفلان فاطمه مثل کویر تشنه ی باران ندیده ایم چشم انتظار رحمت باران فاطمه @hosenih او جلوه ی تمام قَدِ نور خالق است خورشید و ماه آینه داران فاطمه روح الامین سه مرتبه در روز می شود با باقی ملائکه مهمان فاطمه قربانِ آن رسول خدایی که می رود هر صبح و ظهر و شام به قربان فاطمه از برکت ارادت سلمان به مادر است این خاک پاک اگر شده ایران فاطمه طبق حدیث قُدسی "لولاک"..،در ازل ما را خدا نوشته مسلمان فاطمه "ما بچه ها ی مادر پهلو شکسته ایم"* نانی نخورده ایم به جز نانِ فاطمه فضه برای مادرمان کار می کند... زن های ما کنیزِ کنیزان فاطمه تسبیحِ "فاطمه" همه ایمانِ "مرتضی" تسبیحِ "مرتضی" همه ایمانِ "فاطمه" گرچه تمام هستیِ "هستی" از آن اوست "هستی" مرتضی شده از آن فاطمه در اصل گریه بر غم مولا نموده است هر گریه کن اگر شده گریان فاطمه ▪ ▪ زانوی غم بغل نکن ای شاه لو کَشَف قدری بخند حیدر من..،جانِ فاطمه @hosenih پهلوی من شکسته ولی دردم این شده دردت زیاد تر شده..،درمان فاطمه از بس که گریه کرده لبش خشک شد حسین قربان تشنه کامیِ عطشان فاطمه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
جانانِ علیست...فاطمه...یک امشب گریانِ علیست...فاطمه...یک امشب ای صبح نیا، دلت مگر می آید!!! مهمانِ علیست...فاطمه...یک امشب شاعر: @dobeity_robaey
دلم از روضه های فاطمیه گرفته در هوای فاطمیه بیا ای التیام روی نیلی بیا صاحب عزای فاطمیه * بیا از جاده های بی نشانی بیا ای آفتاب آسمانی بیا شب های دلگیری ست آقا بیا که روضۀ مادر بخوانی * نگاهی شعله ور، ای وای مادر هجومی بی خبر، ای وای مادر مغیره … بی هوا … ای وای بابا تو و دیوار و در، ای وای مادر شاعر: @dobeity_robaey
پیر گشتی آخرش پای علی، ماه علی بی تو می میرد علی، برخیز همراه علی @dobeity_robaey
چون لاله به پشت در شکفتی زهرا از شدت درد ، شب نخفتی زهرا میسوزم از این داغ ، که تا آخر عمر تو سوختی و به من نگفتی زهرا * تو رفتی و رفت دیگر از چشمم خواب من ماندم و یک سینه از داغ کباب دیدی به کجا کشید کار من و تو؟ زنده است ابوتراب و تو بین تراب * رخش طعنه به شام تار می زد مدینه غربتش را جار می زد خدا داند که در هنگام غسلش کفن بر جسم زهرا زار می زد شاعر: @dobeity_robaey
وقت تنگ است و غرق غم‌هایم شب گذشته... چقدر تنهایم... بر زمین مانده کار زهرایم چقَدَر غسل‌دادنش سخت است... @hosenih خواستم تا کفن کنم به تنش چون که دستم نشست بر بدنش «لاله» افتاد روی پیرُهنش چقَدَر غسل‌دادنش سخت است... تازه دیدم سپیدی گیسوش و خراشی که مانده بر ابروش لمس کردم کبودی بازوش چقدر غسل دادنش سخت است این همه درد را خدا چه کنم با غم و بغض بی‌صدا چه کنم گریه‌های حسین را چه کنم چقدر غسل دادنش سخت است صورتش را گذاشت روی بهشت از لبانش چکید بوی بهشت «کلّمینی نرو به سوی بهشت» چقدر غسل دادنش سخت است @hosenih مانده آن یک کلام تا گودال «یا بنی» که گفت رفت از حال بدن بی‌سری که شد پامال چقدر غسل دادنش سخت است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از داغ او نوشتم و جوهر کبود شد پژمرد یاس و بال کبوتر کبود شد آن لحظه‌ای که چاه به آهش جواب داد خرمای نخل‌های تناور کبود شد پهلو گرفت از غم او کشتی نجات دریا کویر گشت و سراسر کبود شد @hosenih از آن به بعد بود که انگشتر عقیق بر دست‌های خسته‌ی حیدر کبود شد یک لحظه فکر کرد چرا در نبود او دیوارها سیاه شد و در کبود شد؟ از خون روی میخ به پهنای آسمان یک قطره ریخت، چشمه‌ی کوثر کبود شد از بس که چشم دوخت و از بس که اشک ریخت چشمش میان قبله و بستر کبود شد آرام دست فاطمه را بوسه زد ولی با بوسه نیز جسم مطهر کبود شد این گنبد کبود که آغاز قصه بود از دردهای آل پیمبر کبود شد @hosenih هر جا که مردمی به غم او نشسته‌‌اند آنجا هزار صورت دیگر کبود شد تا لب گشود از غم خود چند سال بعد محراب غرق خون شد و منبر کبود شد ما را که پیر کرد، ببین با علی(ع) چه کرد آن لحظه‌ای که صورت مادر کبود شد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کوهم ولی از فراق تو لرزیدم آمد به سرم از آنچه می ترسیدم می سوزم از این داغ که وقت غسلت رویی که به من نشان ندادی دیدم شاعر: @dobeity_robaey
هفت آسمان، از غم گریبان چاک می کرد وقتی علی خورشید خود را خاک می کرد @hosenih دستِ لحد در آن غروبِ لیلة القدر خاکِ تأسف بر سرِ ادراک می کرد منظومه ی غم بی حضور آفتابش خورشید را شرمنده ی افلاک می کرد مردی که آن شب آرزویِ مرگ خود داشت با گریه، اشک دخترش را پاک می کرد یک خانه ی بی مادر و یک بستر سرد پایان تلخ قصه را غمناک می کرد @hosenih آری... مدینه قدر کوثر را ندانست آن شب خدا تفسیر "ما ادراک" می کرد شاعر: حجت‌الاسلام © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فخر بر خود می کند پروردگار فاطمه چون که باشد خلقتش در اختیار فاطمه آرزوی حضرت مریم میان جنت است در لباس خادمه، باشد کنار فاطمه @hosenih از تنور خانه اش عطر بهشتی می وزید بود کل شهر یثرب وامدار فاطمه مرتضی و مصطفی و آن دو سبط اطهرش جمع بودند آل عصمت بر مدار فاطمه از لباس کهنه اش سلمان تعجب کرده بود زینت دنیا نمی آمد به کار فاطمه سِرّ مَستور است قدرش، لیلةالقدر است او گشته مستور از جهان حتی مزار فاطمه منکرین عصمتش اولاد لاتند و هُبل نطفه اش پاک است و طاهر، دوستدار فاطمه بود زهرا سال ها دل بی قرار مرتضی بود حیدر سال ها دل بی قرار فاطمه @hosenih با مصیبت پاک کرد اشک از دو چشم مرتضی دید تا اشک علی را، چشم تار فاطمه دستمالِ بسته بر سر را به رخ افکنده بود تا نبیند جای سیلی را نگار فاطمه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
درِ ورودیِ جَنَّت،حریم ساحت توست بهشت؛گوشه‌ی دنجِ حیاط‌خلوت توست صدای پهنه ی لاهوت،ذکر یا زهراست میان عالم بالا همیشه صحبت توست خدا به خاطر یک خنده ی تو،می خندد رضای حضرت حق در یَدِ رضایت توست @hosenih پیمبری که نماد اصول بندگی است زمان نافله‌ات،محو در عبادت توست به استعانت لولاک..،امام یعنی تو ولایت علوی پس همان ولایت توست به فکر سفره ی همسایه های خود بودی... چقدر رنگ عطوفت در این روایت توست غذای گرم حسن را فقیر کوی‌ات خورد... همین نشانه‌ای از لطف بی نهایت توست هنوز نان‌تنور تو قوت غالب ماست هنوز رونق اطعام ما به برکت توست فقط اجازه بده تا بگویمت: "مادر" تمام آرزویم دیدن محبت توست تمام گریه‌‌کنان حسین،مادری‌اند... شروع عاطفه‌ی اشک از مصیبت توست @hosenih یکی ز مستمعین عزای تو؛جبریل خدای عزوجل روضه‌خوان هیئت توست ▪️ ▪️ توان نداشته ای تا سری تکان بدهی... همین نشانگر اوضاع پر وخامت توست هجوم کوچه ‌ی باریک..،میخ در..،آتش... چگونه این همه غم در دلِ شهادت توست؟! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قطره درون خویش دارد وصف دریا را مادر؛ مجسّم می‌کند ام‌ابیها را مادر؛ همانی که پریشان هم اگر باشد شانه زَنَد گیسوی دخترهای بابا را @hosenih حتی اگر بیمار؛ اگر تبدار هم باشد هر لحظه جویا می‌شود حال پسرها را آری؛ جز این هم انتظاری نیست از مادر دیروز از زهرا گرفته درسِ فردا را یافاطمه! ای آن که در وقت عباداتت دیدیم در چشم مَلَک؛ شوقِ تمنّا را در روشنای چادرِ مشکی تو دیدیم اخلاق را اخلاص را ایمان و تقوا را هر شب برای دوست‌دارانت دعا کردی در روز محشر هم شفاعت می‌کنی ما را @hosenih مرگا به آن که رفتنت را مرگ می‌خواند ای نابرادرهای من! کشتند زهرا را مثل تو گریان علی هستیم و می‌دانیم این گریه‌ها بیدار خواهد کرد دنیا را شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
امشب چه خبر شد، نشنيديد خبر را؟! در خاك بجوييد هلا قرص قمر را امشب كه على غسل دهد هستى خود را اى كاش خبردار كند مرغ سحر را @hosenih سرمى نهد امشب به سر شانه ديوار تا بشنود از هر نفسى شعله در را اين داغ سقيفه ست كجا مى رود از ياد؟ داغى كه چنان سوخته يكباره جگر را حق دارد اگر باغچه را پر كند از اشك هرلحظه على مى شنود زخم تبر را همراه گلش آمده با بغض شبانگاه بايد بسپارد به دل خاك، گهر را @hosenih اين بود همان ياس كه در باغ تو پژمرد؟! حيدر چه جوابى دهد اينبار پدر را اين روضه ى سربسته بماند كه بماند! در چاه بيابيد مگر شرح خبر را شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بیهوا آغاز شد فصل خزانِ خانه اش بسته شد دستان حیدر در میانِ خانه اش در ازای نانِ نذری ها که زهرا(س) پخته بود با هجوم انداختند آتش به جانِ خانه اش @hosenih فکر و ذکرش روز و شب «الجّار ثمّ الدّار» بود سنگ بود اما دلِ همسایگانِ خانه اش کوچه ای باریک، دیواری که دودآلود بود یک درِ آتش گرفته شد نشانِ خانه اش در سکوتِ نیمه شب، آهسته، دلتنگ پدر رفت مظلومانه یار مهربانِ خانه اش عاقبت از آنچه می ترسید آمد بر سرش راهیِ تابوت شد یارِ جوانِ خانه اش خانهٔ بی فاطمه(س) شد بیت الأحزانِ علی(ع) تیره شد با کوهی از غم، آسمانِ خانه اش بغض کرد و بچه هایش را در آغوشش گرفت اشک آمد بیهوا شد میهمانِ خانه اش   گریه میکردند با هم! بیشتر اما حسن(ع)... چادری پا خورده میشد روضه خوانِ خانه اش گرچه می بوسیدشان اما غم بی مادری بود معلوم از نگاهِ کودکانِ خانه اش @hosenih تشنه لب بیدار میشد نیمه شب تا که حسین(ع) آه برمیخواست فوراً از نهانِ خانه اش باز زینب(س) تکیه بر دیوار خوابش برده بود می شکست اینگونه هر آن استخوانِ خانه اش! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e