eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.1هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
292 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
شِفای درد و غمِ بی دوای ما حَسَن است مریض‌های جهان را فقط دوا حَسَن است اگرچه بود دلش زخمی از ملامت دهر ولی مرمت دل‌های مبتلا حَسَن است به محضرش چه نیازی به گفتن درد است که بر نیاز همه خلق، آشنا حَسَن است خدا به لطف حَسَن می‌دهد به بنده جواب بدان اجابت حتمیِ هر دعا حَسَن است حسین زائر شب‌های بی چراغ بقیع ولی مسافر شب‌های کربلا حَسَن است حسین رمز شهادت، حَسَن طلیعه‌ی صلح کلید فتح، همیشه حسین یا حَسَن است حسین گریه کنِ دائمِ غریبِ حَسَن همیشه سینه‌زنِ شاهِ سرجدا حَسَن است یکی به پهنه‌ی دشت و یکی به صفحه‌ی طشت بریده حلق حسین و پُر از بلا حَسَن است کریمِ فاطمه هرگز نبسته در به کسی خدا نوشته پناهِ غریبه‌ها حَسَن است ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کریما، دستگیرا، فاتحا، شاها، جوانمردا! بزرگا، یکه تازا، بی همانندا، یلا، فردا! چه کس مثل تو صفین و جمل را زیر و رو کرده‌است؟! الا شیر علی! فرزند زهرا، بی‌هماوردا! به روی دوش داری کیسه‌ی خرما و نان هر شب تو تکرار علی هستی، اباالایتام و شبگردا! کشید از زیر پا سجاده‌ات را جهلِ سرداران «شگفتا و دریغا، حسرتا، واویلتا، دردا!» از آن یک مشت نامردی که دورت بود، معلوم است تو را زهر جفا از پای در می‌آورد، مردا! بگو "هر شب" فدای غربت آن قبرِ خاکی که بدون سایه‌بان خورشید می‌تابد بر آن "فردا"! ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به روی شانۀ خاتم، که چون نقش نگین باشد نشان مُهر او باید معزّ المؤمنین باشد چه بر می‎آید، از آن آذرخشی که جمل را سوخت؟ که صلحش نیز صلحی فتنه‎سوز و آتشین باشد... گذشت از جانماز زیر پایش هم کریمانه مبادا لحظه‎ای کوتاه زیر دِین دین باشد به برق سکه خواهد داد لبخند امامش را هر آن چشمی که کور از دیدن عین الیقین باشد نمی‌لرزد به پای دار حتی! پای آن سردار که مثل مالک و عمار، عزمش راستین باشد دریغ از یار و از سردار و این دنیای غدّار و... دریغ از روزگاری که ولی، تنهاترین باشد چنان میراث‎دار لایقی از غربت مولاست که باید چندسالی، چون علی خانه‎نشین باشد نباید حرف را از خانه بیرون برد، اما آه کدام آیینه آهش را و رازش را، امین باشد؟! صدا زد زینب خود را و خواند آهسته در گوشش: که ای خواهر، مرا در خانه دشمن در کمین باشد! بیاور طشت را، اینک هلاهل هم ز پا افتاد خیالش را نمی‎کرد این دل خون اینچنین باشد... بخوان از چشم‎هایم باقی ناگفته‎هایم را در آن حاشا اگر حرفی به غیر از حا و سین! باشد نگین عرش را هم جای من یک بوسه مهمان کن دمی که زینت دوش نبی روی زمین باشد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برکت نان بخاطر حسن است شاطران از قدیم می‌گویند تاجرانِ بزرگ، صبح به صبح زیرِ لب "یاکریم" می‌گویند سائل از شرم در زدن بیگاه خادم از خاکروبیِ درگاه بی نیازند، من نمی‌گویم! آفتاب و نسیم می‌گویند نه دری داری و نه دربانی نه پسِ هفت پرده پنهانی زائران حاجتی اگر دارند به خودت مستقیم می‌گویند مرقد ساده‌ی تماشایی! با تمام وجود تنهایی از تو با این وجود می‌ترسند! نرده‌های ضخیم می‌گویند خواستی تا بخاطر زهرا نگذارند خلق پا اینجا پس تو هم یک مدافع حرمی عقل های سلیم می‌گویند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بهشتِ عَدْن که غرقِ عبادتش شده است عبایِ سبزِ بلندِ سیادتش شده است جهان به گفته‌ی لولاک اگر که خلق شده فقط به یُمن شکوهِ ولادتش شده است به غیر معجزه از او نمی‌توان دیدن که خرقِ عادت، عمری‌ست عادتش شده است درون کوزه مگر جمع می‌شود دریا؟! عجیب نیست که دنیا زیادتش شده است کسی به فکر گل آلود کردن آب است به بی کرانی کوثر، حسادتش شده است فرشته از دم در، صف کشیده تا ملکوت رسول عشق، زمان عیادتش شده است صدای خنده‌ی مکر از سقیفه می‌آید بسوز دل! که زمان شهادتش شده است... 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حقش نبود تیر به تابوت او زدند این کعبه در عبادت مردم سهیم بود ✍حجت‌الاسلام @dobeity_robaey
کسی در صبر چون او مُمتَحَن نیست! مُعزالمؤمنینی چون حسن نیست! @dobeity_robaey
می‌توان دید ز چشمانِ ترش... چقدَر درد گرفته جگرش خبر رفتن خود را آورد... با عبایی که کشیده به سرش صورتش خاکی خاکی شده بود بس که افتاد میان گذرش وسط حجره به خود می‌پیچید غرق تب بود تن محتضرش تشنه لب بود و می‌افتاد مدام عکس گودال میان نظرش او مگر گل پسر فاطمه نیست؟ پس چرا نیست کسی دوروبرش؟! قبل از آنی‌که کسی برخیزد... به مدینه برساند خبرش... با سر و پای برهنه حالا پشت در آمده گریان پسرش رسم این است پسر وقت وداع می‌نشیند به کنار پدرش سر اورا به بغل می‌گیرد تا بیاید نفس مختصرش جدّش اما به سر جسم علی آنقدر سوخت که خم شد کمرش هفت دفعه ولدی گفت ولی... غیر خس خس نرسید از ثمرش یک عبا بود و هزاران اکبر کربلا پُرشده بود از اثرش ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با هر مقام و منصبی در چاه افتاد هر کس که پیش پات با اکراه افتاد شب غرق تاریکی شد از آن لحظه‌ای که دستش ز دامان رُخت کوتاه افتاد تا گنبدِ نورت شبانه روز تابید خورشید شرمنده ز چشم ماه افتاد یک بی بضاعت خواست حاجی نام گیرد ناگاه سمت شهر مشهد راه افتاد حرفِ زیارت‌نامه خواندن بود در عرش روی زبان‌ها یا امین الله افتاد حرف تفاوت نیست و نزد ضریحت یک کنج، رعیت؛ کنج دیگر شاه افتاد یاد لب عباس، باران گریه کردم چشمم به سقاخانه‌ات هرگاه افتاد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
درد و دل‌های من فراوان است بگذریم از شما چه پنهان است پیش تو هر کسی که مهمان است دردهایش نگفته درمان‌ست پسری کور گنبدت را دید دختری کر صدات را فهمید با چه نازی در آسمان چرخید کفتری که به روی ایوان‌ست بسته‌ام دل به مهر تو تنها جز تو من را کسی نشد مولا شمسِ تبریز مالِ مولانا شمس من ساکن خراسان‌ست نور تو می‌درد سیاهی را نچشم طعمِ بی پناهی را بر سرش کرده تاج شاهی را هر کسی که گدای سلطان‌ست باز هم آمدم پناهم ده زائر مشهدم پناهم ده من اگرچه بدم پناهم ده دلم از کرده‌اش پشیمان است * * * در حرم تا که آب نوشیدم لب خشک حسین را دیدم مُردم از شرم تا که فهمیدم گفته مقتل ذبیح العطشان است خویش را باز سینه زن کردم یاد ارباب بی کفن کردم منِ نوکر سیاه تن کردم شاه عالم به خاک عریان است ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سینه‌ها پُر شده از غصه و تشویش، بمان عالم آل محمد! نفسی بیش بمان نفست گشته بریده، به خودت می‌پیچی مثل یک مارگزیده به خودت می‌پیچی نوکرت از غم و از غربت تو می‌میرد خواهرت نیست، سرت را روی دامن گیرد ناله‌ی یا ولدی با تن بی حال مزن بین این حجره‌ی در بسته، پر و بال مزن تو که نورت به زمین و به زمان می‌تابید چه شده این همه خاکی شده‌ای، ای خورشید؟! یک دو باری که نه، تکرار شده تا پنجاه هی نشستی به زمین، ناله زدی "وا اُماه" یاد یک کوچه دوباره، چه به‌هم ریخته‌ای خاک‌ها را به سرت، تا به حرم ریخته‌ای خیره بر در شدی و سرخ شدی، می‌سوزی چشم بر میخ درِ حجره چرا می‌دوزی؟! خوب شد با همه‌ی غربتت آمد پسرت نیزه‌ای زخم نزد بر جگر محتضرت بین این حجره‌ی در بسته، بگو دشمن کیست؟ پیکر محترمت، زیر سم مرکب نیست قاتلت پنجه بر این طره‌ی مویت نکشید خنجری کند به اطراف گلویت نکشید ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
امشب که غم شام غریبان تو داریم چشم کرم از سفره‌ی احسان تو داریم دل را همه بر پنجره فولاد تو بستیم نور بصر از گنبد و ایوان تو داریم با کاسه‌ی دل بر سر راه تو نشستیم ما خیل گدا، چشم به دستان تو داریم لب‌های تو خشکند چونان جد غریبت در سینه عزای لب عطشان تو داریم در حجره‌ی در بسته‌ی خود فکر جوادی ما هم هوس دیدن مهمان تو داریم بر خوان کریمانه‌ی معصومه نشستیم یا فاطمه! ما دست به دامان تو داریم یا حضرت معصومه سرت باد سلامت ما بعد رضا گوش به فرمان تو داریم گاهی دل تو مشهد و گاهی به مدینه است ما نیز خبر از غم پنهان تو داریم تا آمدن منتقم ضربه و سیلی دیده به ره یوسف کنعان تو داریم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بر سر کشیده است عبا حضرت رضا بر لب گرفته ذکر و دعا حضرت رضا آه از جگر بلند شد و مرثیه گرفت تا سر کشید جام بلا حضرت رضا دلشوره‌های خواهر خود را زیاد کرد وقتی به زهر داد رضا، حضرت رضا راهی نبود تا دم خانه که بارها افتاد بین کوچه ز پا حضرت رضا افتاد، گفت: یاعلی و وقت پا شدن آورده اسم فاطمه را حضرت رضا گونه گذاشته‌ست در این لحظه‌های سخت بر روی خاک حجره چرا حضرت رضا؟! دارد شبیه می‌کند این‌گونه خویش را با روضه‌های کرب و بلا حضرت رضا تشنه کسی‌ست که دود ببیند در آسمان تشنه حسین بوده و یا ... حضرت رضا؟ ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تلاش کرد نَیُفتَد؛ ولی ز پا افتاد شبیهِ مادر خود بین کوچه‌ها افتاد چه خوب شد که مسیرِ عبور، خلوت بود کسی ندید که آقایِ ما کجا افتاد شبیهِ چادرِ خاکی، عبا شده خاکی به پایِ خویش نیفتاد، بی هوا افتاد میانِ حجره‌ی در بسته دست و پا می‌زد چه آتشی به دلِ حضرتِ رضا افتاد * * * کسی مزاحمِ جان دادنِ امام نشد به یادِ چکمه و گودالِ کربلا افتاد میانِ آن همه قاتل، یکی جلو آمد به ضربِ نیزه‌ی او، شاه از صدا افتاد کنارِ گودیِ گودال مادرش می‌دید محاسنِ پسرش دستِ بی حیا افتاد به اسب‌ها همگی نعل تازه کوبیدند به این دلیل بدن بینِ بوریا افتاد میانِ کوچه و بازار بسکه رقصیدند سرِ بریده‌ی آقا ز نیزه‌ها افتاد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در محل هرجا صدای عبد گریان شد بلند قامت صاحب کرم از روی ایوان شد بلند نوکری سخت است اما سختی‌اش عشق است عشق پای ما با عشق بر خارمغیلان شد بلند من که هرجایی کم آوردم، صدا کردم رضا رعیت آن‌جایی که کم آورد، سلطان شد بلند ما ز اسب افتاده‌ایم اما ز اصلِ عشق نه پرچم سبز رضا بر بام تهران شد بلند بیشتر از سائل، آقا بی قرار سائل است بیشتر از شهر ما، آهْ از خراسان شد بلند کافری بودم که با شرط تو رفتم بر سجود بسکه ازخاک تو عطر و بوی ایمان شد بلند  خاک ایران قبل تو، لطفی برای کس نداشت تو به ایران آمدی و بَخت ایران شد بلند جزر و مدِّ صحن تو یعنی که رو به گنبدت هر مَلَک افتاد روی خاک و انسان شد بلند شانه بر زلف تو زد مِنّای اهل البیت شد بعد مرگش مرد سَلمانی چو سلمان شد بلند هر کسی که سخت دامان جوادت را گرفت با براتِ کربلای خویش آسان شد بلند * * * گریه بی حد می‌کنی و روی زانو می‌زنی بابت دستی که بر روی عزیزان شد بلند نام زینب را پس از عباس، نامحرم که بُرد... از ته گودال دادِ شاه عطشان شد بلند... ✍ و 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در مسلک ایرانیان سلطان رضاجان است شاهی‌که بی‌ لشگرکشی سلطان ایران است آرامِ‌جان ماست آقایی که دامانش تنها توسل‌خانه‌ی آهوی حیران است مهمان‌نواز است آن‌قَدَر که زائرش هربار مانند صاحب‌خانه‌ها در صحن، مهمان است هرجای ایران نام او را بر لب آوردیم دیدیم روی هرلبی بعد از رضا، "جان" است وقتی ضریحش را بغل کردم، دلم وا شد در وقت دل‌تنگی فقط آغوش، درمان است از بس که اینجا آه درهم می‌شود تکرار انگار در صحن و رواق آیینه بندان است انگار سائل پادشاهی می‌کند اینجا انگار در درب ورودی، شاه، دربان است از آب سقاخانه می‌نوشند و خوشحال‌اند کمتر کسی اینجا گرفتار غم نان است درماندگان راهی به‌جز مشهد نمی‌بینند تنها پناهِ بی‌پناهان، در خراسان است ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باز آتش به دلِ زخمیِ دریا افتاد شعله‌ای سُرخ روی سینه‌ی صحرا افتاد ملکوت است عزادارِ عزیزِ حیدر بر زمین بارِ دگر قِبله‌ی دنیا افتاد چه غریبانه در این غُربتِ خود می‌میرد چه نفس گیر به خاک، این گُلِ زهرا افتاد صورتش خورد به دیوار، صدا زد: مادر! فاطمه بود کنارش؛ ولی از پا افتاد گاه می‌گفت: حَسن؛ گاه حُسین؛ گاه عبّاس یادِ اولادِ علی بود به هرجا افتاد باز هم شُکر، جَوادش به کنارش آمد روی دامانِ پسر صورتِ بابا افتاد کربلا قصّه عَوَض شد، پسری پرپر شد پدری آمد و بر نعشِ پسر تا افتاد_ گفت: بعد از تو دگر خاک بر این دَهر علی بعدِ تو بر دلِ من ماتم عُظمی افتاد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یابن‌الشبیب عمه‌ی ما راه دور رفت می‌خواست قتلگاه بماند، به زور رفت آتش گرفت چادرش؛ اما کسی ندید پنجاه و پنج سال قدش را کسی ندید پنجاه و پنج سال بدون غمی نبود تا آن زمان مقابل نامحرمی نبود پنجاه و پنج سال پرش را گرفته‌اند مردانِ خانه دور و برش را گرفته‌اند یابن‌الشبیب عمه‌ی ما احترام داشت چندین امام زاده و چندین امام داشت پیش بزرگ قافله فریاد می‌زدند یابن‌الشبیب بر سرِ او داد می‌زدند داغی کمر شکن کمرش را شکسته بود یک نیزه‌ی بلند سرش را شکسته بود یابن‌الشبیب بسکه زمین خورد جان نداشت می‌خواست راه علقمه گیرد، توان نداشت یابن‌الشبیب! دختر دلگیر را زدند پنجاه و پنج ساله زنی پیر را ... اما رُباب زخم پَرَش را گرفته بود از بسکه درد داشت، سرش را گرفته بود از پیش نیزه‌های شکسته عبور کرد او را به دست‌های خودش جمع و جور کرد او را به ریگ‌های پریشان سپرد و رفت او را به آفتاب بیابان سپرد و رفت او را به مردمان دهاتی سپرد و رفت..‌‌.. ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نفس‌های آخر، عطش، روضه‌خوان شد که لب‌های تشنه، به یادم بیاید اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرار است امشب، جوادم بیاید قرار است امشب، شود طوس، مشهد شود قبله‌گاه غریبان، مزارم اگر چه غریبی، شبیه حسینم ولی خواهری نیست اینجا کنارم به دِعبِل بگو: شعر کامل شد اکنون «و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش بگو: این نفس‌های آخر هم، اشکم روان است، از ابیات کرببلایش از آن زهر بی‌رحم، پیچیده‌ام من به خود، مثل زهرای پشت در، از درد شفابخش هر دردم، از بس که خواندم در آن لحظه‌ها، روضه‌ی مادر از درد بلا نیست جز عافیت، عاشقان را تسلای دردم، نگاه طبیب است من آن ناخدایم، که غرق خدایم «رضا»یم، رضایم، رضای حبیب است رئوفم، شهیدم، امامم، امیدم من آن شمس عشقم که بخشیده‌ام نور شود هر کسی، هر کجا، بی‌قرارم دلش را در آغوش می‌گیرم از دور شدم آسمان، تا کبوتر شوی تو رسیدم که آهویی آزاد باشی بیاور غمت را، بیا زائر من! که مهمان صحن گهرشاد باشی اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را به یادِ سواری که با ذوالفقارش بیاید سحر، تا بگردند دورش خراسان و یاران چشم انتظارش ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ز سوز زهر شراری به حنجرش افتاد نفس نفس زد و از پای، آخرش افتاد اگر چه سخت در آن‌جا به خویش می‌پیچید ولی به حجره، به در، دیده‌ی ترش افتاد به کوچه روی زمین می‌نشست و برمی‌خاست زمین که خورد، فقط یاد مادرش افتاد همین که در وسط حجره فرش را برچید به یاد قتلگه و جد اطهرش افتاد * * * چگونه خورد به حجره زمین، نمی‌دانم! ولی حسین به گودال، با سرش افتاد ز ابن سعد عقیله چقدر خواهش کرد: ببین به تنگی گودال، پیکرش افتاد! تو را به جان عزیزت، بگو سرش نبُرند که بین خیمه از این غصه، دخترش افتاد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عبا کشیده به سر، غربتی نهان دارد نگاه زار به این حالش آسمان دارد به یک قدم نرسیده، دوباره می‌افتد مشخص است تنی زار و ناتوان دارد به سوز زهر پذیرایی از غریبی شد چه یادگاریِ تلخی ز میزبان دارد نباید اصلاً از او انتظار حرفی داشت نفس‌بریده کجا قدرت بیان دارد؟ کمک گرفت ز دیوار، کم زمین بخورد چه آمده به سرش قامتی کمان دارد؟! تلاش کرد که بیرون نریزد این غم را چقدر لخته‌ی خون داخل دهان دارد اگر که بسته درِ حجره را، دلیلی داشت نخواست تا که ببینند نیمه‌جان دارد هزارشکر سرش روی دامن پسر است در این دقایق جان‌سوز، روضه‌خوان دارد هزار شکر تنش زیر آفتاب نرفت هزار شکر که در حجره سایبان دارد نه اهل بیتِ رضا را کسی اسارت بُرد... نه اینکه قاتل او چوب خیزران دارد... ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دعا كنید شبِ گریه‌آورش نرسد و جانِ او به لبانِ مطهرش نرسد هنوز هم كه جوادش نیامده از راه دعا كنید نفس‌های آخرش نرسد بدون سرفه‌ی خونین، جگر نمی‌ریزد دعا كنید كه زخمی به حنجرش نرسد هزار شكر كه معصومه با برادر نیست وگرنه داشت دعایی كه خواهرش نرسد چنان به رویِ زمین می‌خورَد قدم به قدم گمان كنم كه به حجره، به بسترش نرسد نفس‌نفس‌زدنش سخت‌تر شده، ای داد خداكند كه صدایش به مادرش نرسد جوادش عاقبت آمد...، گریز روضه رسید پسر رسید كه روضه به آخرش نرسد... * * * حسین بر سرِ زانو، جوانش اُفتاده نمی‌شود نزند داد، بر سرش نرسد چقدر هلهله دارند اراذلِ كوفه دعا كنید كه ای كاش خواهرش نرسد علی كه رفت، عمو رفت، دختری ترسید دوید آتشِ خیمه به پیكرش نرسد دوید عمه كه پیش از سنان به او برسد كه دست‌هایِ حرامی به معجرش نرسد... ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از دل کُفر تا که بیرون زد همه دیدند عبا به سر دارد گاه بر خاک کوچه می‌افتد زیر لب ناله از جگر دارد کوچه‌ها را یکی‌یکی طی کرد عرق سرد از جبین می‌ریخت عطر زهرا به کوچه می‌پیچید گل اشکش که بر زمین می‌ریخت راه خانه نداشت فاصله‌ای راه کوتاه، شد چه طولانی خسته بود و نفس‌نفس می‌زد رفت تا خانه با پریشانی با چه زحمت به خانه‌اش آمد همگی آمدند استقبال خم به ابرو نداشت با اینکه... در دل کوچه رفته بود از حال خادمی گفت با پریشانی زردی چهره‌ی شما از چیست؟ با نگاهی به خادمش فرمود: نگرانم نباش چیزی نیست از درون سوخت و صبوری کرد تا غلامان همه غذا خوردند تا طعام همه تمام شود منتظر ماند و سفره را بردند همه‌ی عمر این چنین زهری دل تاریخ هم ندارد یاد تا که از حجره‌اش همه رفتند ناله کرد و بر زمین افتاد نتوانست بهر آتشِ دل از زمین ظرف آب بردارد هیچ کس درد او نمی‌فهمد از دلش مجتبی خبر دارد بسکه در حجره‌اش به خود پیچید کمرش مثل مادرش تا شد ناله‌ای زد: کجایی ای پسرم! چشم بر هم زد و دری وا شد آمد از راه، کودکی گریان سر او را گرفت بر دامن گفت بابا منم جواد شما جان مادر سخن بگو با من پسرم! هست آرزوی پدر که بیاید پسر به بالینش گریه کن بر غم علی اکبر که نشسته پدر به بالینش جد ما را میان کرب و بلا دشمن بی‌حیا مکرر کشت در دل علقمه شهیدش کرد در کنار علیِ اکبر کشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به ‏ابلیس، سامری شد و گاوِ سقیفه را ‏در غیبت نبی، عَلَمِ اختلاف کرد ‏لعنت به آن‌که راه چنین مستقیم را ‏با ردّ پای خویش، پُر از انحراف کرد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چه غریبانه غریب الغربا را کشتند با دل زار، معین الضعفا را کشتند آه ای اهل خراسان! همه خون گریه کنید که ولی نعمت و مهمان شما را کشتند این خبر را به مدینه ببر ای باد صبا هشتمین بضعه‌ی پیغمبر ما را کشتند خواهرش زنده اگر بود، از این غم می‌مرد بین یک حجره‌ی در بسته رضا را کشتند از عبایی که سرش بود، غلامش فهمید_ آخر آن نورِ دلِ آلِ عبا را کشتند مثل یک مار گزیده به خودش می‌پیچید با چه زهری مگر آن نور هدا را کشتند؟! صورتش را به روی خاک نهاد و می‌گفت: چه غریبانه شه کرببلا را کشتند جگر سوخته‌اش روضه برایش می‌خواند با لب تشنه چرا خون خدا را کشتند؟! ته گودال که با نیزه به پهلوش زدند روی تل، عمه‌ی مظلومه‌ی مارا کشتند پای رأس شهدا، بسکه کف و سوت زدند سرِ بازارچه‌ی شامْ اُسرا را کشتند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e